🌙🌺🌙🌺
#سوره مبارکه ی اعراف آیه ۹۶
🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
👈وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا
عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ
كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.
👈و اگر اهل شهرها و روستاها ایمان
میآوردند و پروا پیشه میكردند مسلّما
(درهای) بركتهایی از آسمان و زمین را
بر روی آنها میگشودیم، و لكن (آیات ما
را) تكذیب كردند، پس آنها را به سزای
آنچه كسب میكردند دچار ساختیم.
👌اگر اهل شهرها ایمان میاوردند مسلما
برکاتی از آسمانها و زمین بر روی آنها
می گشودیم.
🌙🌺🌙🌺
#سلام_حضرت_منجی✨🌸
هزاران جان عاشق،
هزاران قلب مشتاق،
هزاران چشم امید،
هزاران دست دعا،
هزاران بغض در گلو مانده،
هزاران روح حسرت زده ...
تمامی عالم ، در انتظار توست ...
در انتظار روز سپیدی که
طنین قدمهای مقدست،
در گوش آسمان بپیچد
و نوای دلنشینت، جهان را پر کند🌱
#یاایهاالعزیز ♥️🖇
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🕊
#صبحتون_مهدوی
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#نهضت_انتظار ۷۷
#فاجعه_بزرگ
🌷به نام خدای مهربان مهربان
چه جور میشه که نقش زن و مرد در
جامعه تغییر می کنه؟؟
با تضعیف بنیان خانواده
👈 چنین اتفاقی میفته و نقش ها جابه جا میشن
بعضی ها فکر می کنند که در آخرالزمان
فقط ظلم و کشتار به اوج خودش میرسه
و باید خون و خون ریزی باشه حتما❌
در آخر الزمان
دوتا فاجعه ی بزرگ پدید میاد
۱. ظلم طواغیت
طاغوت تا جایی که میتونه ظلم را ترویج میکنه☹️
۲. نابودی خانواده ها
که نتیجه اش فسادهای گسترده بین
زن و مرد هست📛
چرا در آخر الزمان ایتقدر فساد
در این زمینه گسترش پیدا میکنه؟؟؟
چون #صهیونیست ها
روی خانواده کار کردن😢
انواع و اقسام ترفندها رو به کار بردن
که خانواده را از بین ببرن😏
با عقیم کردن مردان
با تضعیف کردن نقش زن و مرد
با ترویج بی بند وباری
مخصوصا با گسترش فضای مجازی
انواع اقسام کانال ها و فیلم هایی را درست کردن
و بین مردم پخش کردن و به عنوان
حقوق بشر 👈 خانواده ها را تضعیف کردن
به عروس و داماد میگیم چرا بچه دار نمیشید؟؟
میگن حق ما اینه که چند سال اول زندگی
را به خوش گذرونی بگذرونیم😒
بابا تو اگه جلوگیری کنی و بچه دار نشی
بعد چند سال خیلی سخت میشه بچه دار شدن😖
چه فایده میگن حق ما اینه❌
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید_عباس_دانشگر پنجم مهر ۱۳۹۰ وارد دانشگاه امام حسين(علیه السلام) شد و رخت رزمندگی به تن كرد. دوراني را شروع كرد كه او را تا #شهادت بالا برد.
«هميشه می گفت نكند ما به اندازهای كه حقوق دريافت می كنيم به همان اندازه كار نكنيم؟ همين كه در #سپاه خدمت می كنيم و توفيق خدمت در اين نهاد #انقلابی را داريم بايد #خدا را شاكر باشيم و حقوق و مزايا كمترين چيز برای ماست.»
او كه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ دختر عمويش را به همسری برگزيده بود، كمتر از سه ماه بعد در اول ارديبهشت سال ۱۳۹۵ عازم #سوريه شد.
خاطره ای در مورد شهید:
«پشت بيسيم شنيديم كه يكی از نيروهای #جبهه_النصره پارچهای به دست گرفته و روی خط خودنمايی می كند.
#عباس، قناسه (دراگانوف) درخواست كرد. با قناسه او را زد و به درك واصل كرد.»👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🔸توسل سراسری قرائت دعای فرج
🔹 توسل سراسری کلیهی مردم بزرگ ایران برای رهایی از بیماری #کرونا با قرائت دعای فرج
📢 لطفاً تا میتونید این پیام رو #نشر_حداکثری کنید
👥 قرار ما: ۵شنبه ۲۶تیرماه ساعت ۲۱
🙏 برای آمدنش از هیچ اقدامی کوتاهی نکنیم، چه قرائت دعای فرج و چه انتشار این پیام...
#قرار_عاشقی
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۷۱ *═✧❁﷽❁✧═* اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجو
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۷۲
*═✧❁﷽❁✧═*
پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود💔 طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود.
کسی در 🚪زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش😇 خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟»
خدیجه گفته بود بچه به دنیا 🌍آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید👀 رو کرد به من و با خنده☺️ گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون.
بالای کرسی خوابیده😴 بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم 😍خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ 👧من!»
از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت😒 خدیجه⁉️»
نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید😘 و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی😍 قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده👌
ببین چه چشم👁 و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده😳»
بعد برگشت و به من نگاه👀 کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم.
حیف که نگفت بچه دختر👧 است فکر کرد من ناراحت می شوم.»
بلند شد و رفت🚶♂ بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من 😍حالش چطور است؟!»
گفتم: «کمی سرما🤒 خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.»
صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام⏰، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند.
فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم👧 مهمانی بگیرم.»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷