eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
281 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
987 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙🌺🌙🌺 مبارکه ی اعراف آیه ۹۶ 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻 👈وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. 👈و اگر اهل شهرها و روستاها ایمان می‌آوردند و پروا پیشه میكردند مسلّما (درهای) بركت‌هایی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌گشودیم، و لكن (آیات ما را) تكذیب كردند، پس آنها را به سزای آنچه كسب میكردند دچار ساختیم. 👌اگر اهل شهرها ایمان میاوردند مسلما برکاتی از آسمانها و زمین بر روی آنها می گشودیم. 🌙🌺🌙🌺
✨🌸 هزاران جان عاشق، هزاران قلب مشتاق، هزاران چشم امید، هزاران دست دعا، هزاران بغض در گلو مانده، هزاران روح حسرت زده ... تمامی عالم ، در انتظار توست ... در انتظار روز سپیدی که طنین قدمهای مقدست، در گوش آسمان بپیچد و نوای دلنشینت، جهان را پر کند🌱 ♥️🖇 🕊 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
۷۷ 🌷به نام خدای مهربان مهربان چه جور میشه که نقش زن و مرد در جامعه تغییر می کنه؟؟ با تضعیف بنیان خانواده 👈 چنین اتفاقی میفته و نقش ها جابه جا میشن بعضی ها فکر می کنند که در آخرالزمان فقط ظلم و کشتار به اوج خودش میرسه و باید خون و خون ریزی باشه حتما❌ در آخر الزمان دوتا فاجعه ی بزرگ پدید میاد ۱. ظلم طواغیت طاغوت تا جایی که میتونه ظلم را ترویج میکنه☹️ ۲. نابودی خانواده ها که نتیجه اش فسادهای گسترده بین زن و مرد هست📛 چرا در آخر الزمان ایتقدر فساد در این زمینه گسترش پیدا میکنه؟؟؟ چون ها روی خانواده کار کردن😢 انواع و اقسام ترفندها رو به کار بردن که خانواده را از بین ببرن😏 با عقیم کردن مردان با تضعیف کردن نقش زن و مرد با ترویج بی بند وباری مخصوصا با گسترش فضای مجازی انواع اقسام کانال ها و فیلم هایی را درست کردن و بین مردم پخش کردن و به عنوان حقوق بشر 👈 خانواده ها را تضعیف کردن به عروس و داماد میگیم چرا بچه دار نمیشید؟؟ میگن حق ما اینه که چند سال اول زندگی را به خوش گذرونی بگذرونیم😒 بابا تو اگه جلوگیری کنی و بچه دار نشی بعد چند سال خیلی سخت میشه بچه دار شدن😖 چه فایده میگن حق ما اینه❌ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 پنجم مهر ۱۳۹۰ وارد دانشگاه امام حسين(علیه السلام) شد و رخت رزمندگی به تن كرد. دوراني را شروع كرد كه او را تا بالا برد. «هميشه می گفت نكند ما به اندازه‌ای كه حقوق دريافت می كنيم به همان اندازه كار نكنيم؟ همين كه در خدمت می كنيم و توفيق خدمت در اين نهاد را داريم بايد را شاكر باشيم و حقوق و مزايا كمترين چيز برای ماست.» او كه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ دختر عمويش را به همسری برگزيده بود، كمتر از سه ماه بعد در اول ارديبهشت سال ۱۳۹۵ عازم شد. خاطره ای در مورد شهید: «پشت بيسيم شنيديم كه يكی از نيروهای پارچه‌ای به دست گرفته و روی خط خودنمايی می كند. ، قناسه (دراگانوف) درخواست كرد. با قناسه او را زد و به درك واصل كرد.»👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸توسل سراسری قرائت دعای فرج 🔹 توسل سراسری کلیه‌ی مردم بزرگ ایران برای رهایی از بیماری با قرائت دعای فرج 📢 لطفاً تا میتونید این پیام رو کنید 👥 قرار ما: ۵شنبه ۲۶تیرماه ساعت ۲۱ 🙏 برای آمدنش از هیچ اقدامی کوتاهی نکنیم، چه قرائت دعای فرج و چه انتشار این پیام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۷۱ *═✧❁﷽❁✧═* اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجو
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود💔 طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود. کسی در 🚪زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش😇 خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟» خدیجه گفته بود بچه به دنیا 🌍آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید👀 رو کرد به من و با خنده☺️ گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون. بالای کرسی خوابیده😴 بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم 😍خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ 👧من!» از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت😒 خدیجه⁉️» نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید😘 و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی😍 قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده👌 ببین چه چشم👁 و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده😳» بعد برگشت و به من نگاه👀 کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم. حیف که نگفت بچه دختر👧 است فکر کرد من ناراحت می شوم.» بلند شد و رفت🚶‍♂ بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من 😍حالش چطور است؟!» گفتم: «کمی سرما🤒 خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.» صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام⏰، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم👧 مهمانی بگیرم.» ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا