💫🐠💫🐠
#سوره مبارکه ی توبه آیه ۵۱
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
👈قُلْ لَنْ يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ
مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ .
👌بگو: هرگز ما را جز آنچه خدا (در لوح
محفوظ) برایمان نوشته و مقرر داشته
(از پیروزی و شكست و غیره) نخواهد
رسید؛ او سرپرست و یاور ماست و همه
مؤمنان باید بر خدا توكل نمایند.
💫🐠💫🐠
#سلام_مولا_جانم❣
🦋 ســلام...
ای صاحب صبــ🌞ـح رهایی..
🥀ســـلام...
ای مظــهر عدل خـ😍ـدایی...
🌹ســـلام...
ای صاحب #تمام هفته کجـ😭ـایی..؟؟
☆السلام علیک یاصاحب الزمان☆
☆السلام علیک یا شریک القرآن☆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان🌸🍃
#صبحت_بخیر_مولای_من 🌸🍃
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#نهضت_انتظار ۹۰
#بازی_کودکانه
🌷به نام خدای مهربان مهربان
با این آموزش هایی که ما از دین داریم
حال خیلی ها رو بهم میزنیم❌
گفته شد که دینداری را از ایمان به خدا
شروع نمی کنن☹️
حرف گوش نکنی میری جهنم ها
حرفی نیست که ایمان به خدا بهترین
و موثرترین انگیزه در انسان هست😍
ولی دینداری را باید از نیاز انسان به
👈برنامه
👈 قدرت مدیریت و ....
شروع کرد
و بهترین زمان آموزش هم همون بازی های
مهدکودک هست👌
البته منظور همون بازی های زمان بچگی
چون مهد کودک هم یجورایی خوب نیست😖
حالا از چه بازی هایی شروع کنیم؟
بازی هایی که انسان را برنامه ریز بار بیاره👌
بازی هایی که انسان را مدیر بار بیاره
و هزینه کردن برای این بازی ها هیــــچ
اشکالی نداره✅
و بچه ها هم هر چقدر این بازی ها را
انجام بدهند اشکال نداره✔️
ولی بازی ها را سمت قمار نبریم
قمار یعنی چی؟
یعنی شانس
مثلا مار پله بازی نکننن❌
آقا یه تاس بندازن بالا تا ببینن شانسشون چیه☹️
و تو این بازی اصلا حرکتت را مدیریت نکردی
و اولین قدم از دور شدن از انسانیت است☹️
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
📌 #طرح_مهدوی
🔅آگاه باشید؛ او (مهدی) بر تمامی ادیان پیروز خواهد شد.
📝 فرازی از سخنان پیامبر اکرم در #خطبه_غدیر درباره امام زمان
#محمود_رضا_بیضایی
🌷🌷🌷🌷🌷
👈حب الحسيڹ رشته تحصيلی
شماست
دانش سرای عشق و جنوڹ
شہر کربلاست
در مبحث حسيڹ شناسی
موفقيد
موضوع بحث سينه زدڹ
پای روضه هاست👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۸۷ *═✧❁﷽❁✧═* از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۸۸
*═✧❁﷽❁✧═*
به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم😍 کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت☹️»
بعد از چند سالی که از ازدواجمان💞 می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل❤️ همه جا کرده بود. حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل 🤗شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت👌
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا😍 حاج آقا مواظب بچه ها بود. من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم ❤️می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم. امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا 🤲کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر😰 می کشم.
من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت💪 کنم.》
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷