eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۵ *═✧❁﷽❁✧═* کمی بعد صمد و سرباز👨‍🏭 رفتند و من تنها ما
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۶ *═✧❁﷽❁✧═* شب 🌃که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم👌 صمد به چند نفر👥 از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی🥖 باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد👌» من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم☹️ چند روز بعد با خوشحالی 😌آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم. یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد😍» با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد😳» رفت توی فکر😇انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله📛 کرده» این حرف را خیلی جدی نگرفتم😒 با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود☹️ اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل❤️ بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت. صاحب خانه خوب و مهربانی😍 هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم👌 اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه 🎁حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید☺️ چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی😍 بود. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
💫🐠💫🐠 مبارکه ی یونس آیه ۴۴ 💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 👈إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ . 👌مسلّما خداوند (در گرفتار كردن مردم به عقوبت‌های دنیا و عذاب‌های آخرت) هیچ ستمی به مردم نمیكند، و لكن مردم بر خویشتن ستم میكنند (كه اسباب آنها را فراهم می‌سازند). 💫🐠💫🐠
❣ 🥀ظهور كن من بيا كه از سر شعف 🍀فداي قامتت كنم دو اشك بار را 🥀تمام هاي من يك نگاه ت✨و 🍀بيا و پاك كن زدل حديث را بحق الزینب (علیهاالسلام) 🌸🍃
🌺ای منتظران بار دگر جمعه رسیده دل تنگ فرج وقت خوش ندبه رسیده 🌺در حسرت آن جمعه ام آخر که بگویند خورشید علی آمده، از کعبه رسیده ... ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
🌱 اصلا تمام هفته‌ی ماها بنام توست جمعه، سه‌شنبه فرق ندارد برای ما اصلا قرار ماست بمیریم در رهت گر این فراق، جان بگذارد برای ما 🌤•🌷•🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 واحد مهدویت مصاف: 🔹‏ظلم ستیزی مطالبه‌ی دیروز و امروز جهان است و تنها فردی که در طولِ تاریخ توانست برای مدتی کوتاه چنین حکومتی برپا کند، حضرت علی بود. و تمام تقابل نظام سلطه با اسلام حقیقی، دقیقاً به همین خاطر است که نمی‌خواهند دوباره چنین حکومتی با فرزندِ علی بر پا شود.
🌷🌷🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈مهدی روز جمعه اول مهر سال ۱۳۶۱ در محله اتابک هاشم آباد تهران به دنیا آمد.شهید بعد از گرفتن دیپلم، برای ورود به دانشگاه افسری، امتحان داد و تا زمانی که جواب آن بیاید به سربازی رفت. دو ماه نگذشته بود که جواب آن آمد و در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.   عاشق امام و شهدا بود مهدی، از بچگی عاشق امام خمینی بود، کار اداری را دوست نداشت و سال ۸۰ در سپاه استخدام شد. همیشه احساس می کردم، این دنیا برایش تنگ است و آرام و قرار نداشت و سخنرانی ها و فیلم های زمان جنگ را می دید. به شهید ابراهیم هادی ارادت ویژه ای داشت، به طوری که عکس این شهید همیشه در جیب لباسش بود. حدود ۱۲ سال پیش، مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودند که آیت الله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشک هایی که برای امام حسین می ریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگه دار تا در کفنت بگذارند. به دوستانش هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید. بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیت الله به محض این که مهدی را می بیند، گریه می کند👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا