✍ #نکات_دعای_عهد 35
«منتظر آگاه»💕
🤲وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ؛ خدایا ،در زمان ظهور، او را از حمله متجاوزان در امانش بدار...
📚در روایات به این مطلب تصریح شده است که بعضیها بعد از ظهور در برابر آن حضرت میایستند. در حالی که قبلاً به نوعی انتظار حضرت را میکشیدند.
🚸این گروه بهویژه به این دلیل که از قبل هم اطلاعاتی داشتهاند، دیگر خودشان را صاحب ادّعا میدانند؛
⛔️مثلاً میگویند: «نه، ایشان امام زمان نیستند؛ ما میدانیم، ما میشناسیم، ما منتظر بودیم، حالا هم ما هستیم که تشخیص میدهیم که آیا ایشان همان آقا هستند یا خیر.»
🌀البته بعضی از افراد هم به دلیل خودساخته نبودن و تعارض فرمانهای حضرت با منافعشان، که این تعارض هم میتواند به نوعی ریشه در همان تصور اشتباه نسبت به منجی داشته باشد، با حضرت مخالفت میکنند.
🔸 کما اینکه در مورد یهودیان مدینه نیز همین اتفاق افتاد. یهودیان مدینه نیز تا پیش از بعثت رسول اکرم(ص)، مدام به اهل مدینه فخر میفروختند که پیامبر موعود خواهد آمد و نشانههایش هم چنین و چنان است....
🔺اما همینکه دعوت پیامبر به مدینه رسید و تعدادی از اهالی مدینه اسلام آوردند، بنای مخالفت را گذاشتند و بهانه آوردند که: «این فرد، آن پیامبر موعود نیست.»
⚠️در خصوص مهدی موعود هم، چون نگاه بعضی از مدعیان انتظار، نگاه نادرستی است و تصور اشتباهی از منجی دارند، بعد از ظهور حضرت نمیتوانند با ایشان کنار بیایند. آنها وقتی امام زمان را میبینند، درمییابند که هرگز منتظر چنین کسی نبودهاند.
🚫 و این به دلیل ذهنیت اشتباهی است که داشتهاند و این ذهنیت نادرست، تنها به این دلیل برایشان پدید آمده است که #عالمانه به موضوع منجی نگاه نمیکردهاند.
🔸️یارے زهـرا نمودن با زبان استـــ و عمل
🔸️اے ڪه هستـے در پے ڪسبـــ رضاے فاطمه
🔹️مےرسد آواے #یا_مهـدے هنوز از پشتـــ در
🔹️ذکر تعجیل فرج باشد دعـاے فاطمه
🔸️ڪے مےآیے تا بگیرے انتقام مادرتـــ؟
🔸️مـهــدے زهرا بیا، اے دلرباے فاطمه
آغاز ایام #فاطمیه و شهادت #حضرت_زهرا تسلیت باد
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
◾️ شرم داریم که اسم خودمان را بگذاریم «منتظر» وقتی شما پای امام زمانتان، مردانه از جان گذشتید، و ما حتی برای شناخت امام زمانمان وقت نداریم.
◽️ کار به جایی رسیده که از شهادت شما تا حضور امام دوازدهممان را افسانه میپندارند و لای صفحات تاریخ، دنبال در و آتش خانه میگردند!
◾️ شما مادر ما هستید، برایمان دعا کنید از این کابوس غفلت بیدار شویم، دلهایمان را آماده پذیرش فرزندتان کنیم و قِصه شیعه را یکبار دیگر از نو بنویسیم.
#فاطمیه
🌷🌷🌷🌷🌷
👈رفیقعارفحاجقاسم
درموردظهورچیمیگه؟
خون ما را همچون رود سازید، تا هرچه بر سر راه دارد بردارد
تا به دریای حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برسید.👌
برگرفته از وصیتنامه شهید محمدحسین یوسف الهی
منبع: کتابِ حسین پسر غلامحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
#نهضت_انتظار ۱۳۸
بسم رب الحسین علیه السلام
ما چجوری می تونیم عزت نفس رو نشون بدیم؟
یکی از جلوه های عزت نفس
در 👈 #حیا هست
رسول خدا فداش بشم فرمود
البته از انبیاء گذشته هم باقی مونده و
تبدیل به ضرب المثل شده همه اقوام هم بلدن
بذارید بگم براتون
می فرماید
👈اذا لم تستح فاصنع ما شئت
اگه حیا نداری؛ هر کاری می خوای بکن😖❌
منِ پیغمبر هم حریفت نیستم
دیگه باهات کاری ندارم☹️
حیا ینی چی؟
این که
👈 آدم از خودش خجالت بکشه😢
پس آیینه ی عزت نفس این شد که
حیا رو حفظ کنیم✔️
لذاذاصل اولی در مدیریت شد
رعایت عزت نفس👌
چجوری بفهمیم که عزت نفس داریم
با رعایت کردن حیا
البته یکی از راه هاش اینه
و الا راه های دیگه ای هم هست✔️
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۲۲۴ *═✧❁﷽❁✧═* امین هم مثل پدرشوهرم کلافه😖 بود، گفت: «ب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۲۲۵
*═✧❁﷽❁✧═*
دل ❣شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده⁉️ تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان😍 چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم☹️»
برگشتم🚶♀ توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق 📝می نوشتند.
از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم 💔نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس🙏»
خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست😐»
از خوشحالی می خواستم بال🕊 درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم👌»
خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن☎️ را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است🚫»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷