میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد
هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد
از شکوه تو زن آوازهخوان لکنت گرفت
با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد
تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخمهایت را فراوان گریه کرد
بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد
#حسین_عباسپور
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
چون کمانداری رها کرده است چشمت تیر را
تا که در چنگ آوَرَد این صید از جان سیر را
در هوای بوسه بر پای تو باید رشک برد
از همان صبح ازل تا به ابد زنجیر را
ای امام بی جماعت، ای که میگوید فلک
پشت هر تکبیرة الاحرام تو تکبیر را
با نگاه تو هدایت شد زنی آوازه خوان
ای بنازم-گوشه چشم تو-این اکسیر را
مثل خورشیدی که بر تاریکی شب چیره شد
سخت رسوا کرده ای این امت تزویر را
گرچه بر یک تخت چوب،اما تنت تشییع داشت.....
یادم اورده است این تشییع آن تصویر را
شد قیامت،آسمان خاموش شد،خورشید سوخت
کرده اند انگار نازل سوره تکویر را
پادشاهی زیر سمّ اسب ها تشییع شد
در حصیری جمع کردند آیه تطهیر را....!
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
مغنّیان خوشآواز و مطربان، در آن
به گِرد مَسند او پایکوب و دستافشان...
بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور
به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور
ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود
ز بیوفایی دنیا زبان به نظم گشود
ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری
که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری
چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند
که شعر او تن هارون مست را لرزاند
زبان گشود به تحسین، که ای بلندمقام!
کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام
خلیفه را سخنان تو داد آگاهی
ز ما بگو صلۀ شعر خود چه میخواهی
بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی
مرا به حبس بود یک امام زندانی
مراست یار عزیزی چهارده سال است
گهی به حبس و گهی گوشۀ سیهچال است
ضعیف گشته به زیر شکنجهها تن او
بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او
من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر
به غیر حکم رهایی موسی جعفر
چو یافت خواهش آن شاعر توانا را
نوشت حکم رهایی نجل زهرا را
نوشته را به همان شاعر گرامی داد
بگفت صبح، امام تو میشود آزاد
ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را
گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را
بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است
به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است
علی الصباح روان شد به جانب زندان
لبش به خنده و چشمش ز شوق اشکافشان
اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان
عزیز ختم رسل را رها کن از زندان
به خنده سندی شاهک جواب او را داد
که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد
ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود
در انتظار عزیز دل پیمبر بود
که در گشوده شد و شد برون چهار نفر
به دوششان بدنی بود روی تختۀ در
هزار جان گرامی فدای آن پیکر
که بود پیکر مجروح موسی جعفر
گشوده بود ستم پیشهای به طعنه زبان
که هست این بدن آن امام رافضیان
امام، موسی جعفر که جان فدای تنش
اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش
مشیّعین تن پاک یوسف زهرا
شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا
به اسبها ز ره کینه نعل تازه زدند
چه زخمها که دوباره بر آن جنازه زدند...
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات
وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات
جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس
وقتی که هستی همقسم با سجدۀ طولانیات
هر بار یونس میشود مبهوت کظم غیظ تو
چشمی ندیده یکدم از این قوم روگردانیات
هر کس اسیر سورۀ والشمسِ رویت میشود
از قعر ظلمت میرسد تا ساحل نورانیات
عزم تو فولادیتر است از میلههای این قفس
هرگز ندیده دیدۀ فرعونیان حیرانیات
«یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن» از نگاهت میچکد
اما همه در حیرت از آرامش طوفانیات
یعقوبی و دارد دلِ تنگت هوای یوسفت
بوی مدینه میوزد از گریۀ پنهانیات
با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو
آزاد آزاد است از بند جهان زندانیات
#یوسف_رحیمی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
روزهای تیره هریک شبتر از دیروز تار
در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد
هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم میشود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
آن دم بیبازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید میشد آخر شد ولی نفرین نکرد
#انسیه_سادات_هاشمی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانیست
ستارهها اگر از آسمان فرو ریزند
بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانیست...
ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیِ اله زندانیست
ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد
سپیدهای که به شام سیاه زندانیست
خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جُرم اینکه ندارد گناه زندانیست
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیهچال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»
#استاد_علی_انسانی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت
رنگی کبود و دیده ای دلواپسش تر داشت
خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند
او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت
زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد
چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت
پایش شکست و آه زهرا رفت تا بالا
یعنی ستون عرش آن لحظه ترک بر داشت
با چشم نیمه بسته جان می داد؛ یعنی که
شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت
زندان به زندان مجلس روضه عوض میکرد
بر لب نوای یاحسین و وای مادر داشت
وقتی کبودی تنش تکثیر شد گفتند:
او هیاتی در سینه اش از داغ کوثر داشت
او ترجمان زخم های کوچه و در بود
بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت
مقتل نویسان شرح میدادند عاشورا
آهی که در بین گلو، موسی بن جعفر داشت
زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز
در لحظه جان دادن خود سایه سر داشت
با روضه های قتلگاه جد خود جان داد
با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت
#محسن_حنیفی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر میروید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم میتوان خاموش کرد آخر
کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکیتر
که در آن نخنما آغوش اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است
مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت
هماره آه او خرج دعا بر دیگران میشد
اگر در سینهاش یارای آهی گاهگاهی داشت
به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم
از آن زندان که حکم روضههای قتلگاهی داشت
تمام کشور من، کاظمین کوچک مردیست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت...
#سید_حمید_رضا_برقعی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش
کسی که از خلیفه تا گدای کوچهگرد شهر
نمکپرورده بود از سفرههای فضل و احسانش
به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود
به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش
سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش
کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد
مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش
به عطر ربنای جاری بین قنوت خود
بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش
نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیباییاش این بس،
بگویم هست ماه آسمان آیینهگردانش
دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست
عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش
گلو میداند این بغض نفسگیر صدایش را
که حتی کوه باشد میکند این داغ ویرانش...
#مهدی_حنیفه
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده
از فتنههای سلسلۀ تیرگی تنش
هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده
چون جامهای فتاده به گودال قتلگاه
تصویری از حماسۀ کرببلا شده
هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او
آیینهدار حرمت دین خدا شده
امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده
معصومه، کوثریست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده
دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید
هر دم به یُمن پنجرههایی که وا شده
موسای دیگریست، کنون نیل دیگریست
فرعونهاست غرقۀ دام بلا شده
من پابرهنه آمدم از خویشتن برون
ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟
دریابمان که دربهدر نفس سفلهایم
ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده
یارا دری گشا که تو بابالحوائجی
دل در سیاهچالۀ دنیا فنا شد
#علی_محمد_مؤدب
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
"درون سینۀ من سرزمینی رو به ویرانیست
دلی دارم که «فِی قَعرِ السُّجُون» عمریست زندانیست
نه خورشیدی نه ماهی... روز و شب در چشم من یکسان
جهان زندان، اتاق کوچکم همواره ظلمانیست
نمیدانم چرا جاماندهام از آسمان، شاید،
به دست و پای من زنجیرهایی هست و پیدا نیست..
ولی امشب خدا را شکر حال دیگری دارم
چه فرقی میکند شعرم عراقی یا خراسانیست؟
خراسان، آستانه، قم... دلم پر میکشد امشب
که پای سفرۀ موسی بن جعفر وقت مهمانیست
دمادم ذکر یا باب الحوائج روی لبهایم
که حال امشب من حال دنیا نیست، عرفانیست
دو چشم بردبارش معنی «وَ الکاظِمینَ الغَیظ»
نگاه مهربان او از آیات مسلمانیست
که حتی آن زن آوازهخوان را هم هدایت کرد
که حتی از غمش چشم نگهبان نیز بارانیست
به حالش اشک میریزد مسلمان، نامسلمان هم
برایش روضه میخواند در و دیوار زندان هم"
#محمد_میرزایی_بازرگانی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
چار گلدسته با دو تا گنبد
شش جهت نور کبریا دارد
هرکه در آن حرم رسد گوید
جلوه ی مشهد الرضا دارد
چار گلدسته چار رکن بهشت
دو ضریح از دو حجت داور
یک ضریح از جواد اهل البیت
یک ضریحی ز موسیِ جعفر
ای مزارت مدار جود و کرم
دست حاجات خلق سوی شماست
مهری و چند تا ستاره ی فضل
معتکف در کنار کوی شماست
مثل فرهاد میرزا شده اند
خاکبوس تو بس امیر و وزیر
"کلبُهم باسطٌ ذِراعیهِ"
حک شده روی قبر خواجه نصیر
دلم از درد و غم به تنگ آمد
سر و پا رنج و غصه و دردم
سمت باب الحوائج آمده ام
رو به باب المراد آوردم
من جوانی گناه آلوده
رو به دیوار می کنم از شرم
دست بر روی شانه ام بگذار
دعوتم کن به یک نصیحت گرم
گرمی دست تو برات خداست
با شما توبه ام پذیرفته است
سفره ی تو دوای هر دردی است
مادر این راز را به من گفته است
ای ید الله دست تو باز است
گره از کار بسته ام وا کن
گوشه ی خانه بستری پهن است
درد بیمار من مداوا کن
آه ای یوسفی که زندان را
بوی پیراهن تو گلشن کرد
نور حقی و سجده های شبت
ظلمت آن محیط روشن کرد
دست زنجیر پایبندت شد
گریه ی زخم ها به حال تو بود
این شب و روز های آخر هم
گوئیا موعد وصال تو بود
بدنی در احاطه ی زنجیر
روی یک تخته ی در آوردند
پدری را چنین غریبانه
پیش چشمان دختر آوردند
آه، از این وصال درد آمیز
آه، از این وداع رنج آور
ماجرا را خدا بخیر کند
باز هم دختری و جسم پدر
#سید_روح_الله_مؤید
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم
قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم
بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم
کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم
بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر
که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم
نه بتوان توصیفش کردکه آسان نیست اوصافش
که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم
ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق
که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم
بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش
بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم
ولی از جور هارون دعا لبریز شد آخر
ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم
بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا
بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم
طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان
که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم
خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون
بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم
#ژولیده_نیشابوری
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
کنج زندان هم که باشی باز شاه عالمی
با همین دستان بسته تکیه گاه عالمی
این غل و زنجیرها حتما گواهی می دهند
گرچه در بندی ولی فکر رفاه عالمی
معجزه یعنی همین که در سیه چال بلا
هم امام عالمی و هم پناه عالمی
کاش می فهمید هارون الرشیدِ بی حیا
اینکه یا باب الحوائج ، خیرخواهِ عالمی
خود بلا دیدی و ما را دور کردی از بلا
ای بلا دیده، گرفتار از گناه عالمی
با وجودِ این کبودی ها پر از نوری هنوز
در دلِ تاریکِ زندان، مهر و ماه عالمی
خرد گشته استخوانت، باز میگیری قنوت
مثل مادر بهترین عبد الاه عالمی
سال ها در گوشه ی زندان دعا کردی تو هم..
چشم بر راه ظهور دادخواهِ عالمی
#رضا_یزدی_اصل
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
سهمِ زندان گشت با تو بهترین تقدیرها
ظلمتش را نور گرداندی تو با تکبیرها
خوش سعادت بود بندی که درآغوشت گرفت
چون نباشد هر قفس لایق برای شیرها
سِجنِ هارون گشت با عطر نفسهایت بهشت
ذکرِ یارب یاربت دارد عجب تاثیرها
گرچه زندان غرقِ تاریکی است اما ساختی
با مناجاتت در آن روشن ترین تصویرها
شد زنِ بد کاره با اعجازِ تو اهلِ نماز
با تو هرکس رو به رو گردد کند تغییرها
برد زندان تا که تحقیرت کند هارون ولی
شاهِ عالم کِی شود کوچک به این تحقیرها؟
چون شنیدم سال ها بودند با تو همنشین
غبطه ها خوردم به حالِ آن غل و زنجیرها
گرچه مثلِ عمه ات زینب اسارت دیده ای
مثل او هرگز ندیدی نیزه و شمشیرها
در سیه چال بلا چشمت اگرچه تار شد
شکرِ حق دیگر نشد پر خون زِ موج تیرها
سال ها چون مهدی موعود اگر غایب شدی
شیعه دارد در قبالِ این بلا تقصیرها
#رضا_یزدی_اصل
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
هرکه افتد در حصارش نام او آزاده است
گر حرم دور است از دل تا حریمش جاده است
بر اسیران گنه برگو که این آزادمرد
بندِ بگشودن ز هر دل با نگاهش ساده است
ای دل امشب از حرم رو کنج زندان، یوسفی
خون فشان از بهر آزادی دگر آماده است
زخمِ گردن دردِ پهلو دست های بی رمق
گویی امشب روبرویش مادرش اِستاده است
می زند با دست و پای بسته هر دم دست و پا
ای غل و زنجیر، رحمی کز نفس افتاده است
پوستی بر استخوانی مانده از این روزه دار
چارده سال است این جا بر سر سجاده است
نیست بالینش نه معصومه نه دلبندش رضا
دیده تر، خشکیده لب بر خاک رخ بنهاده است
آی، صیاد از گلویش باز کن زنجیر را
خاطرت آسوده باشد صید تو جان داده است
پیکر شَه روی تخته پاره ای تشییع شد
درب زندان باز شد بر سر زنان شهزاده است
درگه باب الحوائج عالمی بهر شفاء
چون «رئوفی» دست ها را بر دعا بگشاده است
#حسین_رئوفی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
مسموم در زندان شده موسی جعفر
با زهر کینه از سوی خصم بد گوهر
مأمور شد بر این جفا سندی ملعون
تا زهر در کامش بریخت آن ستم گستر
◾️
موسیِّ جعفر که بود از بهر عالم رهنما
گوشه ی زندان شهید با زهر کین شد از جفا
در غل و زنجیر بود و گشت مسموم از ستم
تسلیت گوییم این غم را به مولانا الرِّضا
#حسین_مقدم
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
هدایت شده از نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
🔺مراسم بزرگداشت نوحهخوانان آستان مقدس اهلبیت «علیهم السلام»
🔸مرحومان
🔸«استاد حاج غلامرضا آذر»
🔸و «حاج عباسعلی دلشاد»
🔺همراه با دومین سالگرد تأسیس
هیأت ابناءالزهراء «سلاماللّٰهعلیها»
🔸با حضور علما و روحانیتمعزز
مداحان و شاعرانآئینی
🔸خدمتگزاران خاندان عصمت و طهارت «علیهم السلام»
🗓شنبه ۱۴ بهمنماه ۱۴۰۲
⏰ساعت ۱۹:۳۰
🕌مشهد مقدّس- خیابان آخوند خراسانی- حسینیه تهرانیها
#هیات_ابناءالزهراء(سلام الله علیها)
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
@nohe_sonnati
۱
(دم بازاری حضرت ابوطالب ع)
(زمینه۲)
۱
شد ابوطالب ز دنیا
رهسپار دار عقبی
حضرت مرتضی نوحه گر شد
مصطفی از غمش خونجگر شد
تسلیت یا علی یا علی جان۲
۲
کرده هجرت باب حیدر
با وفا عم پیمبر
حضرت مرتضی نوحه گر شد
مصطفی از غمش خونجگر شد
تسلیت یا علی یا علی جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_ابوطالب_ع
@nohe_sonnati
۱
(ذکر حضرت ابوطالب ع)
رفته است از این دنیا،حضرت ابوطالب
سوی عالم عقبی،حضرت ابوطالب
آن عموی پیغمبر،باب حیدر صفدر
بود در عمل کوشا،حضرت ابوطالب
یار دین داور بود،یاور پیمبر بود
بهر مرتضی بابا،حضرت ابوطالب
روحش چو برفت افلاک،شد تنش نهان در خاک
در مقبره ی معلا،حضرت ابوطالب
مصطفی به غم بنشست،تا بداد عمو از دست
آن عموی بی همتا،حضرت ابوطالب
یا رب به ابا الحیدر،محشور نما یکسر
جمله دوستان را با،حضرت ابوطالب
زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
#حسین_مقدم
#حضرت_ابوطالب_ع
@nohe_sonnati
۱
(حضرت ابوطالب ع)
رفته ز دنیای دنی،باب امیرالمؤمنین
از داغ عمویش غمین،گردیده ختم المرسلین
شد حامی ختم رسل،شمع هدایت عقل کل
مراقبت بهتر ز گل،می کرد از آن نازنین
تا آن که عمرش شد تمام،باب علی اول امام
از ما به روح او سلام،چون بی وجودش شد زمین
شد از غمش خیر الوری،ختم الوصیین مصطفی
با نور عینش مرتضی،گشتند با محنت قرین
یا رب به حق فاطمه،فرما نصیب ما همه
زیارت عم النبی،هم قبر ام المؤمنین
زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
#حسین_مقدم
#حضرت_ابوطالب_ع
@nohe_sonnati