eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دستان زهرا طبق عادت هدیه آورده حیدر برایم خیر و برکت هدیه آورده آرامِ جانم باز شد چشمش به این دنیا عاشق شدم بس که محبت هدیه آورده عشق دل انگیزش برای هر دو دنیایم عزّت، سرافرازی، سعادت هدیه آورده العفوهایم را شنیده سیدالأحرار امشب اگر برگِ شفاعت هدیه آورده قنداقه ی ارباب من حاجترَوایت کرد فطرس بیا بالی برایت هدیه آورده دیوانه ی شش گوشه اش کرده مرا، هر کس از کربلایش مهر تربت هدیه آورده بوسیدش و از آستینِ کوچکش مادر... پرچم برای دورِ هیئت هدیه آورده ای کاش می دیدم که دستانش برای من از آسمان رزق شهادت هدیه آورده! @nohe_sonnati
دوبیتی مژده ای دل عالمی امشب چراغانی شده کهکشان تا کهکشان یکسر درخشانی شده کز فروغِ روی ثارالله، نورِ عالمین از زمین تا آسمان بزمِ گل افشانی شده! @nohe_sonnati
دوبیتی زیبا شده باغ احمدى با گل یاس اى ماه نبى! خوش آمدى با گل یاس آمیخته از حسین و عبّاس و على عطر دو گل محمّدى با گل یاس @nohe_sonnati
دوباره مثل همیشه خجالتم دادی برای عرض ارادت لیاقتم دادی تعجبم تو کجا این حقیر ساده کجا همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی همین که خط نکشیدی به نام من ممنون چه شدکه این همه شوق و ارادتم دادی وفا ندیده ای از من قبول اما خوب خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی @nohe_sonnati
دلا به هوش که ماه سرور، شعبان است دل مدینه و قلب رسول شادان است علیست شاد و لب فاطمه چه خندان است ز عرش تا به مدینه فرشته باران است هر آن که طالب جود است بگو شتاب کند بگو گدائی پور ابوتراب کند بگو بگو که شه عالمین می آید بگو برای نبی نور عین می آید الا که نور و مَهِ نیّرین می آید چقدر نام حسین، بر حسین می آید تمام جود به یک آن، به خلق نازل شد رسید و آیه ی تطهیر و نور کامل شد گرفته جان ز بیان و زبان پیغمبر وجود اوست تماماً ز جان پیغمبر جمال و جود و سخایش، بسانِ پیغمبر نظر به چهره ی او شد، جنانِ پیغمبر شنید بوی بهشت احمد از شمیم حسین مدینه تازه شد انگار از نسیم حسین رسیده ماه، به دامان ماهِ حضرت ماه رسیده شافع کوه گناه خلق از راه بگو به فطرس غمدیده از ملال گناه: بگیرد از پرِ قنداقه ی حسین پناه اگر سیاهِ گناهی، بیا فرات این جاست اگر که غرق گنه، کشتی نجات این جاست کریم اِبن کریم است و من گدای کریم اسیر سلسله ی رأفت و سخای کریم فقیر اویم و خاکم به زیر پای کریم همیشه پر شده دست من از عطای کریم غلامی در او افتخار اجدادم کویر بودم و کرده حسین، آبادم تمام خلق، فقیر حسن، برادر او همه غلام اباالفضل، امیر لشکر او الا که آینه ی مصطفی است، اکبر او روا کننده ی حاجات، علیِ اصغر او چه مادر و پدر و چه اصالتی دارد چه زینب و چه شکوه و جلالتی دارد سلام حضرت عطشان دشت کرب و بلا سلام معنی غربت، تجلی غم ها سلام سید و سالار زینب کبری سلام علت اشک همیشه ی زهرا ولادت تو هم آغوش اشک زهرا بود مصیبت تو دلیل سرشک زهرا بود گهی به مادر خود در رحِم سخن گفتی ز غربت و عطش و خشکی دهن گفتی گهی ز روضه ی خونین یک بدن گفتی ز خاتَم و ز خیام و ز پیرهن گفتی هماره گفتی و مادر شنید و هی نالید ولی فدای دل خواهرت که غم را دید رسید وادی کرب و بلا پریشان شد رسید روز دهم، غصه اش فراوان شد رسید مقتل و زینب دوباره گریان شد رسید پیش تن بی سری که عریان شد ز اوج غصه ی زینب ز عرش خون بارید عقیله خم شد و رگ های حنجرت بوسید @nohe_sonnati
به نام عشق نشست و نوشت دریا را که واژه واژه بسازد تمام دنیا را سرشت خاک جهان را به تربت پاکت فرشته ها همه دیدند مستی ما را تو آمدی و زمین با تو شد حسینیه به یک اشاره خریدی تمام دل ها را تو آمدی و پیمبر به چشم خود می دید کرشمه های تو و خنده های زهرا را تو را گرفت علی در بغل همه دیدند چه عاشقانه ربودی نگاه بابا را پس از گشودن چشمان ناز تو خواندند فرشته ها همگی "لا اله الا..." را زمین گرفت به خود عطر سیب های بهشت گرفت عطر وجود تو عرش اعلی را دوباره حال غزل های دل بهاری شد و "مثنویِ خدا" روی عرش جاری شد خدا نوشت تو را آبروی اهل یقین نوشت خاک تو را برترین مکان زمین فرشته ها همه آن را به هم نشان دادند و ناگهان همه یک جا به سجده افتادند کنار نام تو هر واژه اش به جوش آمد به شوق تو همه عرش در خروش آمد و لطف کرد به آدم که ذاکرت باشد اجازه داد که این بنده شاعرت باشد نشسته ام بنویسم غزل غزل با تو و باز جوشش یک شعر لَم یَزَل با تو دوباره دل شده پر خون و سر شده پر درد و دردها، شده اَحلی مِنَ العَسَل با تو نه این که تو فقط امروز صاحب غزلی که روی حاجت من بوده از ازل با تو غزل نمی دهد این بار پاسخ دل را و باز دل شده مجنون، و راه حل با تو برای این دل دریا زده تو ساحل باش بیا و مثنوی عاشقانه ی دل باش بیا و شعر مرا باز هم معطر کن بیا و حال ردیف مرا تو بهتر کن تو اصلا آمده ای ناخدای دل باشی -اگر که کفر نباشد- خدای دل باشی کنار نام تو ساحل شدند طوفان ها به شوق روی تو عاشق شدند انسان ها بدون نام شما، سرنوشت یعنی چه؟ بدون کرب و بلایت، بهشت یعنی چه؟ بدون ماه محرم، بهار زیبا نیست بدون روی تو "اردیبهشت" یعنی چه؟ "غلامتان به من آموخت در میانه ی خون" که پیش چشم تو، زیبا و زشت یعنی چه؟ خدا نوشته صدای تو را صدای خودش و خلق کرده تمام تو را برای خودش و قبل از آن که ببخشد به عشق معنا را سروده حضرت حق رمز هستی ما را: خدا از اول خلقت نوشت: کرب و بلا به خاک عالم و آدم سرشت: کرب و بلا نوشت کرب و بلا تا زمین بنا بشود نوشت کرب و بلا تا زمان به پا بشود نوشت کرب و بلا تا بشر ببیند که بهشت روی زمین ممکن است جا بشود و بعد لطف به چشمان بی نوا کرده مرا برای کسی چون شما گدا کرده تو بهترین غزل این گدا شدی امشب تو ضامن سفر کربلا شدی امشب تو جلوه ی همه ی جود و لطف و احسانی تو معنی همه ی آیه های قرآنی تو قطره های نگاه خدا به این بشری تو قطره نیستی اصلا تو عین بارانی گدا منم به خدا، رعیت توام والله تویی که پیش نگاهم همیشه سلطانی بیا خیال دلم را دوباره راحت کن همیشه صاحب این دلشکسته می مانی غزل که لایق وصف جمال ماهت نیست گداست هرکه در این شهر سر به راهت نیست تو عاشقانه ترین شعر دفترم هستی تو تا ابد به خداوند در سرم هستی دوباره وقت اذان است، وقت دلتنگی دوباره زمزمه هایی از این دل سنگی... ... بیا و شعر مرا باز هم هوایی کن بیا و حال مرا باز کربلایی کن... @nohe_sonnati
دوبیتی تبریک که ماهِ صلوات است این ماه میلادِ سفینه ی نجات است این ماه یعنی که ز مقدمِ حسین بنِ علی لبریز ز خیر و برکات است این ماه! @nohe_sonnati
عرشيان شور گرفتند به نام تو حسين محشر عشق به پا كرده قيام تو حسين غير پيغمبر و زهرا و على هيچ كسى نرسيده است به معراج مقام تو حسين كربلا عرصه ی آزادگى و غيرت و عزم عزت نفس و شرف بود پيام تو حسين دولت عشق تو تا روز قيامت باقى است خورده چون سكه ی ايثار به نام تو حسين به دو عالم ندهد لذت آقايى را هركه شد خاک كف پاى غلام تو حسين هر شب جمعه به همراه ملائک تا صبح انبیا آيند بر عرض سلام تو حسين ياوران تو عطش نوش شهادت بودند جرعه ی فيض چشيدند ز جام تو حسين آب لب تشنه ی تو بود ولى قوم سراب قطره‏ اى زان نرساندند به كام تو حسين هديه از باغ خدا بود كه تقديم تو شد عطر آن سيب كه پر كرد مشام تو حسين آن غروبى كه غريبانه سرت كرد طلوع سوخت در شعله ی بيداد خيام تو حسين صوت قرآن تو بر نيزه به زينب جان داد فيض روح‏ القدسى داشت كلام تو حسين چون كبوتر دل شيدايى و تنهاى (كميل) آشيانه نكند جز لب بام تو حسين @nohe_sonnati
پا نهادی بر زمین و عرش اعظم گریه کرد آسمان لبخند زد ، بارانِ نم نم گریه کرد عطر گیسویت رسید و صبحگاهان ، تواَمان غنچه لب وا کرد با لبخند و شبنم گریه کرد جمع اضدادی و پیغمبر شب میلاد تو تا به رویت بوسه زد هم شاد شد، هم گریه کرد پیش از این ها بوده ای ورد زبان ها ، جبرئیل... نام زیبای تو را آورد و آدم گریه کرد یک سر شوریده یحیی داشت، بر پایت گذاشت دم به دم با یاد تو عیسی ابن مریم گریه کرد آمدی، شد روز و ماه و سال بی تابت حسین ماه شعبان شاد شد ، ماه محرم گریه کرد @nohe_sonnati
دوبیتی سائل امروز ؛ عطا چند برابر دارد دیده بر دستِ نبی؛فاطمه؛حیدر دارد حسنی ها به خدا روزیشان بیشتر است چون کریم حرم ؛ امروز برادر دارد @nohe_sonnati
هر گدایی که در این قافله حاتم نشود هر غلامی که به درگاه تو مَحرم نشود ما همه ریزه خورِ سفره ی الطافِ توایم سایه ی لطفِ حسین از سَرِ ما کم نشود از همان روز ازل نیز به جز ذکر شما رمزِ مقبولیتِ توبه، فراهم نشود! جمع عشّاق شما محفل خوبان باشد خوب تر از تو کسی در همه عالم‌ نشود هرچه گشتیم در این جمع ندیدیم چرا؟ غافلی را که در این مدرسه آدم نشود! @nohe_sonnati
صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر مِی فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بسته ی دل ها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان به جای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که من احب حسیناً فقد احب الله اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا به خاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو_ به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت به خیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جُون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز ناله ی زینب به گوش می‌آید @nohe_sonnati
دوبیتی هر کس به ره حسین بشْتافته است آقایی عالمین را یافته است در خلق، حسین بن علی بی‌همتاست این تافته را خدا جدا بافته است @nohe_sonnati
با دلی آکنده روزی کنج ایوانت حسین سر دهم با ناله ای جانم به قربانت حسین هرچه خوردم من سر خوانت تو روزی کرده ای تا ابد بازم نمک دارد نمکدانت حسین این عزاداری ما مرهون شیر مادر است لطف مادر بوده من گشتم غزلخوانت حسین دور خیلی ها کشیدم خط قرمز پای تو اعتقادم بوده ای عالم به قربانت حسین اشک چشمم قطره قطره آبروها می دهد اشک چشمانم فدای جسم عریانت حسین ع قتلگاهت بوی مادر می دهد ای وای من مادری قامت خمیده گشته مهمانت حسین @nohe_sonnati
دارم از رابطه‌ی شاه و گدا می‌گویم پشتِ این در «بده در راه خدا» می‌گویم تا بیایند، همه همسفر اشک شویم ... «هرکه دارد هوس کرب‌ و ‌بلا» می‌گویم فطرس از راه برس؛ راه بلد می‌خواهم ! از پرِ نامه‌رسانِ تو مدد می‌خواهم آسمان‌جُل‌تر از آنم که کبوتر باشم آمدم در صفِ زوّار، که آخر باشم سائلم؛ شغل من این است، فقط در بزنم من فقط آمده‌ام دربدرِ در باشم پشت این قافله ما را بدوانید فقط دست ما را به ضریحش برسانید فقط دستِ عرشی شده‌ی تربت او بر سرم است هرچه افتاده در این جاذبه کارش کرم است جنسِ گهواره‌ی ارباب، ضریحی از چوب بندِ قنداقه‌اش از ریشه دخیلِ حرم است شعر نه؛ واژه‌ای از دفتر شاعرهایم زائرِ اذن دخولِ لبِ زائرهایم گرچه دور است، ولی حال و هوایش این جاست آجرِ روضه‌ایِ بزمِ عزایش این جاست دست‌بوسان؛ به حرم؛ همنفسِ خوبانند صفِ طولانیِ بوسیدنِ پایش این جاست هر کجاییم، کنار حرم اربابیم خاک پاییم، غبار حرم اربابیم خبری هست، همه عرش خبردار شده «فطرس» آن قاصدکِ خسته که پر دار شده ... ... در دلِ قصه‌ی آزادیِ خود می‌گوید ... «باز هم حیدر کرار، پسردار شده» ما هم این بین به مولودیِ باران رفتیم یارمان آمد و ما نیز، به قربان رفتیم مادر آب، به دامان؛ سر دریا دارد پدر خاک، به لب؛ تربتِ اعلا دارد بوی سیب آمده از راهِ طواف قبله باد، همراه خودش عطرِ تنش را دارد مادرِ آب، عطش را به بغل می‌گیرد اشک می‌آید و لبخندِ لبش می‌میرد روضه نازل شد و در میکده باران آمد صحبت از آب شد و آیه‌ی عطشان آمد مقتلِ ناطقِ این روضه؛ پس از باریدن ... به تسلای دلِ مادر گریان آمد مادرش روضه به لب «وای بُنَیَّ» می‌گفت از سحر تا دل شب «وای بُنَیَّ» می‌گفت خواهری در دل گودال، به سر خواهد زد مادری ضجه‌ای از داغِ پسر خواهد زد لشکری می‌رسد و بر بدنِ تشنه لبی ... خنجر و تیغ و عصا؛ سنگ و سپر خواهد زد آسمان ریخت زمین؛ حضرت دریا افتاد روضه‌خوان ! روضه نخوان؛ مادرش از پا افتاد @nohe_sonnati
"ساقی به نور باده بر افروز جام ما" فطرس رسان به کرب و بلایش سلام ما امشب علی و فاطمه دلشاد گشته اند "مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما" مست از حریم پاک حسینی شویم ما "ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما" هرگز نمیرد آن که بود نوکر حسین "ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما" ای ماه آسمان برو جای دگر بتاب "کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما" ای باد اگر به کرب و بلا می روی کنون "زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما" مستی ز شرب چای حسینی چه خوش بود "زان رو سپرده اند به مستی زمام ما" از مجلسش زیارت او کرده ام طلب "باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما" طبق حدیث کل جهان وام دار اوست "هستند غرق نعمت حاجی قوام ما" @nohe_sonnati
نور خدا در دل شب ها رسید سپیده زد، شمس دلارا رسید خبر بده به فطرس ای جبرییل دوای درد تو، مسیحا رسید بیا خودت را برسان پیش او بال و پرت سوخت، مداوا رسید گدا.. گدا.. آی گدایان شهر! رحمت واسعه به دنیا رسد ملجاء هر شاه و گدا آمده شاهِ شهیدِ شهدا آمده آمده و نبی ست بالا سرش گرفته قنداقه ی او در برش بوسه زند گاه به دستان او گاه به پیشانی و بر حنجرش چه هدیه ای داده خدا بر نبی خوشا به حال پدر و مادرش آمده تا «حسینُ منّی» شود تا که بخوانند چو پیغمبرش خون خدا، جان پیمبر حسین عشق علی، عزیز  مادر حسین او و حسن زیور اهل بهشت دو سیّد و سرور اهل بهشت شد پدرش آل نبی را شجر بار و برش گوهر اهل بهشت سَیّدة ُالنّساء بود مادرش مادر او مادر اهل بهشت برادرش ساقی اولاد او دو دست او ساغر اهل بهشت بهشتی اند آلِ حسینِ علی بهشت شد مالِ حسینِ علی عرش خداوند نگهبان او جان خداوند شده جان او فاطمه جان بخواب چون می شود روح امین سلسله جنبان او گریه چو می نماید از تشنگی ملائکه شوند گریان او مشربه ی اوست لب مصطفی ای به فدای لب و دندان او نیست کسی تشنه به دور و برش آب بود مهریه ی مادرش شاه حسین است و ما نوکریم ز نوکری او همه سروریم ما همگی کبوتر بام او پر بکشد به هر کجا، می پریم ناز فقط مال حسین است و بس هرچه که او ناز کند می خریم فضیلت گریه به او این بود ره به دعای خواهرش می بریم حسین ای پادشه انس و جان نوکری ات عزّت و ایمانمان تو را اِمامُ الشُّهدا خوانده اند چشمه ی جوشان بقا خوانده اند "لَحمُکَ مِن لَحمِ بَشَر" بود اگر چرا تو را خون خدا خوانده اند نَه خامس آل عبا، بل تو را پنج تن آل عبا خوانده اند تو همه شان بودی و در کربلا حیف تو را جدا جدا خوانده اند ای تن پاره پاره هر صبح و شام علیکَ منّی سلامٌ سلام @nohe_sonnati
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم این که جایش بیشتر کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هرکه دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می خوانمت: "جانیم سنه قربان حسین" @nohe_sonnati
به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی ست بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی ست خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی ست هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی ست جز به این حرف ندارد قلم من میلی دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی می نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین تا جنون را به نهایت برسانیم حسین آن که بی او نفسی هم نتوانیم حسین وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین او همان است که هر وقت از او می خوانم از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم گرچه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم گرچه چندی ست که بی روح تر از هر جسدیم گرچه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم سجده ی شکر برآریم که دیوانه شدیم @nohe_sonnati
ما که هستیم ؟ انتخابِ حسین از دعاهایِ مستجابِ حسین گَردِ راهی در آفتابِ حسین پرِ کاهی در التهابِ حسین گِلی از خاکِ بوترابِ حسین ما که هستیم ؟ یک صواب حسین دورِ مَجنون گذشت ، نوبتِ ماست قرن ها می‌شود که صحبتِ ماست چارده قرن حرف حیرتِ ماست قصه‌یِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست عشق فرمود آن که قیمتِ ماست نیست غیر از دلی خرابِ حسین در میانِ دلم حرارتِ کیست؟ شده‌ام عاشق ، این عنایت کیست ؟ سوختم آتشِ محبت کیست ؟ بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟ محشرِ کیست این ، قیامتِ کیست کیست ارباب جُز جنابِ حسین ای تمام شکوهت تمامِ علی پدر سه علی امام علی نور ای نورِ مُستدامِ علی می‌تَپد سینه‌ات به نامِ علی چیست رویِ لبت سلام علی جز علی نیست در کتابِ حسین رنگ سبزِ سیادت زهرا عطر و بوی قداست زهرا نورِ صبح عبادت زهرا آفتابِ سعادت زهرا جان حسین است عادت زهرا خود زهراست بازتابِ حسین کیست زینب جز انعکاسِ علی کیست زینب همه حواسِ علی کیست خانوم ؟ انبعاث علی باغبانِ حسین یاسِ علی کیست زینب علی شناسِ علی حضرت فاطمه به قابِ حسین جلوه‌ی اعتبارت عباس است جذبه ی ذوالفقارت عباس است سایه‌ی اقتدارت عباس است در شب بعد کارَت عباس است همه‌ی کار و بارت عباس است مستم از ساقیِ شرابِ حسین   سرِ سال است و این شبِ جمعه آمدم با یقین ، شبِ جمعه تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه حاجتم را همین شبِ جمعه داد ام‌البنین شبِ جمعه مادری از بَنی کِلابِ حسین  ذکر ما کربلا امام رضاست لطف آقایِ ما امام رضاست اثرِ ذکر یا امام رضاست دستِ ما نیست با امام رضاست کَس و کارِ گدا امام رضاست گفته‌ام بارها رضا به حسین   از دعایِ نماز مادرها حَرَمَت پُر شد از کبوترها خوش به حال من و پیمبرها سجده داریم رویِ مرمرها ما که بُردیم صد برابرها تا که رفتیم در حسابِ حسین از تو داریم سَروَری‌ها را آبروها و نوکری‌ها را بینِ روضه برادری‌ها را بشمارید آخری‌ها را نتکانید پادری‌ها را کُلُّ خیر است تا به باب حسین جلوه‌ات تا نصیبِ غیر تو شد سائلی آمد و زُهیر تو شد جُون شد عابِس و ، بُرِیر تو شد وَهَبَت شد ، حبیبِ دِیرِ تو شد حُر شد و عاقبت به خیرِ تو شد همه سر داده در رکابِ حسین می کُشی ام سزایِ دل این است پشتِ در دست هایِ مسکین است حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است پایِ شش گوشه گریه تسکین است وایِ من نامِ تو چه شیرین است می‌چکد از لبم گلابِ حسین آه از شام هول آورِ قبر ما و تنهایی مقدر قبر در شب تنگی و مکدرِ قبر بینِ تاریکی مکررِ قبر در سؤال نکیر و منکر قبر ما چه داریم جز جوابِ حسین منم و این سلام و این تسلیم تو و زلفی گشوده دستِ نسیم منم و باز هم هوای قدیم گوشه‌ای در حرم کنارِ کریم کاش می‌شد شبیه ابراهیم می‌شدم در شبی مُجابِ حسین پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد پشتِ سر باز جبرئیل اُفتاد پدری پیر آمد و  عَلیل اُفتاد مادری خسته با دخیل اُفتاد در شفایش چه قال و قیل اُفتاد چاییِ روضه است یا شرابِ حسین تشنه بودی بگو که آبت داد؟ آب گفتی کسی جوابت داد؟ آب بر کودکِ ربابت داد؟ کمکی وقتِ اضطرابت داد؟ یا‌ که با چکمه‌ای عذابت داد گریه‌ام هست از آب آبِ حسین @nohe_sonnati
فصل نوش شراب انگور است سایه ی غم ز قلب ها دور است کوری چشم دشمنان علی بزم شادی شیعیان جور است نه فقط فاطمه، علی و رسول.. آسمان، عرش، قبله، مسرور است چقدر نور دارد این خانه... خانه ی حیدر است یا طور است؟ همه ی کائنات ساجدشان... پاسبان حریمشان حور است چشم بد دور باد از این خانه نگهِ منکر علی شور است شب قدر است سوم شعبان پس رسیدن به عرش مقدور است شب میلاد حضرت ارباب کوله بار گناه مغفور است روی دست علی است حضرت عشق همه گفتند: نور عَلی نور است ما و درک مقام او هیهات سرّ پروردگار مستور است خسته دل ها، کجا....؟ برگردید او برای نجات مأمور است نه فقط ساکنان روی زمین فطرس و هر کسی که رنجور است... چشمشان خیره سمت گهواره است رحمت او چقدر مشهور است پر شده کاسه من از برکات حضرت عشق آمده صلوات شب میلاد حضرت عشق است روزی ما به برکت عشق است ره صد ساله را رویم امشب این عجب نه، که عادت عشق است خاک کوی تو را به زر ندهیم تا که در سینه غیرت عشق است یک زیارت برات، صد حج است این تقارن به قدرت عشق است کس و کارم همه حسینی اند این هم انگار نعمت عشق است از ازل شیعه مست ارباب است در گِل ما عنایت عشق است تا تو را دید فاطمه فرمود: این پسر اوج عزت عشق است این که ایران نماد شیعه شده همه اش پای دولت عشق است ما ز دوری کربلا مردیم... دوری از دوست، محنت عشق است دل ما بی قرار ارباب است روز محشر کنار ارباب است دل ما تا همیشه حیرانت قلب جبرییل هم پریشانت ما بدون حسین می میریم رشته ی عمر ما به دستانت مهر تو مایه ی هدایت ما شیعه انگار شد مسلمانت آرزوی بهشت را نکند... هر کسی دیده است ایوانت ما سر سفره ات بزرگ شدیم لب ما خو گرفته با نانت گریه بر تو مرا نجات دهد به فدای شکوهِ بارانت دل ما غرق خشکسالی شد دست خالی ما و احسانت کمرم را غم تو خم کرده روزی صد بار من به قربانت حکمتش چیست بوسه های رسول؟ بوسه بر حنجرت و دندانت؟ کربلا نیزه ها به جای رسول همه کردند بوسه بارانت خواهرت سر به محملش می زد تا که بشنید صوت قرآنت تا توان هست روضه می خوانیم تا قیامت به پات می مانیم @nohe_sonnati
روز الست، روز ازل، لحظه های عشق روزی که آفریده شد عالم برای عشق روزی که آفرینش گیتی تمام شد آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق بودیم گرچه در دل سر گشتگان ولی کم کم شدیم بین همه آشنای عشق چشمی میان آن همه ما را سوا نمود دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان ما را صدا نمود کسی با صدای عشق روز الست لحظه ی آغاز عاشقی ما را خدا نمود اسیر خدای عشق عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان روز ازل حسینیه شد سینه هایمان هستی بهانه بود که سرّی بیان شود مستی بهانه بود که ساقی عیان شود خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد تا معنی وجود زمین و زمان شود با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود قلب مدینه می تپد از خاک پای تو جاروکش همیشه ی این آستان شود حتی بهشت با سر مژگان رسیده است تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری سوگند بر خدا که خداییش محشری بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت بی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود این قدر جلوه جاذبه ی مرتضی نداشت شکر خدا که خانه تان هست روی خاک ور نه زمینِ تیره که دار الشفا نداشت مجموعه ی خصائل بی انتها شدی یک جا تمام سلسله ی انبیا شدی گیرم بهار نیست دمی جانفزا که هست گیرم بهشت نیست غبار شما که هست بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است تشریف آورید دو چشمان ما که هست جایی اگر نبود خدا را صدا کنید باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود تو آمدی قیامت کبری رقم زدی بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی می خواستی که رشک برند دیگران به من زلف مرا گره به نسیم حرم زدی حس می کنم میان دلم بوی سیب را از آن زمان که در حرم دل قدم زدی می خواستی که شعله بگیریم بی امان آتش به جان هر غزل محتشم زدی با شیر، طعم روضه تان را چشیده ام وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی مجنون کوچه های غمم دست من بگیر دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه در زیر نیزه های شکسته نهان شدی با زخم های تازه تر و بی حساب، آه یک سوی صدای العطش آرام می رسید یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه یک سو صدای ضجه ی زینب بلند بود یک سو صدای مادرت اما کباب، آه یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه کم کم نگاه بر بدنت سخت می شود کم کم نفس زدنت سخت می شود @nohe_sonnati
جهان گردیده دریای كرامت شب جشن است یا صبح قیامت تو گویی ملک نامحدود هستی چراغانی ست از نور امامت  ملک، جن، آدمی بستند امشب سراسر بر نماز شكر قامت بهشت وحی، آبادِ حسین است  مبارک باد، میلاد حسین است عروج کل هستی تا حسین است محمد گرم شادی با حسین است تمام آرزوهای محمد تمام هستی زهرا حسین است نماز شكر خلقت، شادمانی دعای آفرینش، یا حسین است محمد در بغل آیینه دارد علی قرآن به روی سینه دارد سلام الله بر قدر و جلالش خدا را چشم بر ماه جمالش پر جبریل می‌سوزد به برقی كند گر قصد معراج كمالش زمان تا حشر با مهرش هم آغوش قیامت هم بود صبح وصالش لبش سرچشمه ی نوش محمد عروجش بر سر دوش محمد  لبش با دوست در راز و نیاز است ولای او قبولی نماز است میان انبیا تا صبح محشر محمد زین ولادت سرفراز است ز كوی او همه درهای رحمت به روی انس و جان پیوسته باز است قیامت، در قیامت بنده ی اوست شفاعت لاله زار خنده ی اوست   به شعبان المعظّم ماه دادند بشر را رهبری آگاه دادند به جسم آفرینش جان تازه به چشم دل چراغ راه دادند به ثارالله، ثارالله دیگر به وجه‌الله، وجه‌الله دادند محمد نقش لبخندت مبارک علی میلاد فرزندت مبارک دل عالم گرفتار حسین است محمد محو دیدار حسین است به بازار محبت صحنه صحنه دوصد یوسف خریدار حسین است خدا با دست قدرت تا قیامت علم گیر و علمدار حسین است دو عالم سایه‌ای از پرچم اوست محرّم نه، زمان ماه غم اوست تو خون در جسم توحید آفریدی تو بانگ ارجعی از حق شنیدی تو قرآن را ز نوک نیزه خواندی تو مقتل را به مهد ناز دیدی تو عزّت را، شرف را، روح دادی تو ذلّت را سر از پیكر بریدی تو وقتی بر شهادت خنده كردی تمام انبیا را زنده كردی شهادت بوسه زد بر پیكر تو ولادت یافت خون از حنجر تو چهل منزل به دنبال خدا رفت به نوک نیزه ی دشمن سر تو به حلق تشنه‌ات، قرآن هماره خورد آب حیات از ساغر تو شهادت می‌دهم نزد خدایت تو خون دادی، خدا شد خونبهایت تو خود احیاگر اسلام نابی درون تیرگی‌ها آفتابی تو در رگ‌های قرآن خون پاكی تو بر گلزار سبز وحی آبی تو در هر فصل ایمان را بهاری تو در هر نسل روح انقلابی تو با هر زخم فریاد خدایی تو روی نیزه هم یاد خدایی شهادت خطّ سرخ خامه ی ماست خط تو، مشی تو، برنامه ی ماست پس از هیهات منّا الذّلة تو كفن پیراهن و خون جامه ی ماست هزار و نهصد و پنجاه زخمت به موج خون زیارتنامه ی ماست تو حجّی، تو صلاتی، تو زكاتی تو اسلام محمد را حیاتی خوشا آنان كه در خون پا فشردند به عشقت از دل و جان سر سپردند به دین زنده ی ما مرده آن است كه گوید كشتگان عشق مردند همیشه میوه‌های نخل میثم ز خون عاشقانت آب خوردند ویَبقی وجه ربّک دولت توست تمام آفرینش ملت توست @nohe_sonnati
امشب دوباره عشق را تحکیم کردند با دست حق نقشی دگر ترسیم کردند یک دسته گل دادند بر زهرا و حیدر از فاطمه وز مرتضی تکریم کردند دُردانه های آفرینش شوق خود را با فرشیان و عرشیان تقسیم کردند این است آن انسان که در عرش الهی خیل ملائک پیش او تعظیم کردند می خواستم پرسم که میلاد چه نوری است کامشب به آل مصطفی تقدیم کردند دیدم جهان پُر از فروغ زیب و زین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است آن شب ملائک زآسمان ها نور دیدند از آسمان ها تا مدینه پر کشیدند سجاده ی شکر و دعا را پهن کردند وقتی طنینِ بال فطرس را شنیدند با عرض تبریک و درود حق تعالی در محضر پیغمبر اکرم رسیدند اذن ورود خانه ی حیدر گرفتند در دست زهرا گوشوار عرش دیدند وارستگان عشق در میلاد آن گل وقتی که از جام وصالش می چشیدند دیدم جهان پُر از فروغ زیب و زین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است  تنها نه مه محو نگاه روشنش بود خورشید هم یک خوشه چین از خرمنش بود آفاق پُر شد از شمیم لاله، آن گاه هستی بهشت عشق از عطر تنش بود این باغبان عشق و ایثار و شهادت یک بوستان لاله به روی دامنش بود بر صد هزاران تاج گل هم برتری داشت دستی که هم چون طوق گل برگردنش بود وقتی که همراه نسیم صبحگاهی روح الامین غرق نوازش کردنش بود دیدم جهان پُر از فروغ زیب و زین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است امشب خدا در عرش او را میهمان کرد از او پذیرائی میان آسمان کرد او را نشانِ شب نشینان فلک داد خاصان درگه را دوباره شادمان کرد در مصحف نورانی خود تا به محشر نام همیشه سبز او را جاودان کرد گل های دیگر گر به رنگ یاس بودند در لاله زار عشق او را ارغوان کرد با خلقت نور حسین آل طاها امشب که عشق و معرفت را ترجمان کرد دیدم جهان پُر از فروغ زیب وزین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است امشب شب اعجاز صورت آفرین است فصل شکوفائی ایمان و یقین است ای دل شب نور است وین نور هدایت بر رهروان حق امام راستین است با این همه قدر و جلال او عجب نیست گهواره جنبانش اگر روح الامین است منزلگه و قدر و مقامش آسمانی ست یک چند روزی گرچه مهمان زمین است امشب که از نور ولایت روشنم من امشب که با یادش دلم خلوت نشین است دیدم جهان پُر از فروغ زیب و زین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است ای تشنگان عشق او آب حیات است سرمنشأ خیر تمام کائنات است گر در مسیر نهی از منکر قدم زد احیاگر امر به معروف و زکات است تسنیم و زمزم تشنه ی لعل لب اوست کی تشنه ی یک جرعه از آب فرات است می گفت پیغمبر «وفائی» کاین حسینش نور هدایت هست و کشتی نجات است گرچه شب میلاد او گفتم ز مدحش گرچه ز قدر و جاه او ادراک مات است دیدم جهان پُر از فروغ زیب و زین است هستی پُر از عطر دل انگیز حسین است @nohe_sonnati
دوبیتی عقل بشر از درک تو مات است، حسین نام تو کلید مشکلات است، حسین در شأن تو این بس که رسول اکرم فرمود: سفینة النّجاة است، حسین ▪️ شیرازه‌ی دفتر حیات است، حسین محبوب قلوب کائنات است، حسین از قصّه‌ی فطرسِ مَلَک شد معلوم کوتاه‌ترین راه نجات است حسین ▪️ من نرد غم لیلی لیلا زده‌ام دل‌خونم و چون لاله به صحرا زده‌ام آن جا که سفینة النّجاة است، حسین دریا، دلِ عشق و من به دریا زده‌ام ▪️ ای زنده‌ی عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کربات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات ▪️ محبوب تمام کائنات است حسین مصباح هدی، فُلک نجات است حسین دین نبوی زنده شد از کشتن او احیاگر ذکر صلوات است حسین ▪️ آیینه‌ی حق‌نمای عشق است حسین در نای زمان، نوای عشق است حسین بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف فرهیخته ناخدای عشق است حسین ▪️ شاهنشه کلّ کائنات است حسین بر خلق خدا، پُر برکات است حسین در بحر وجود، شیعیان را ز کرم هم لنگر و کشتی نجات است حسین ▪️ مصباح هدی به کائنات است، حسین فیاض جمیع ممکنات است، حسین کان کرم و بحر عطا و احسان یعنی که سفینه‌ی نجات است حسین ▪️ شاهی که سفینة النّجاتش خوانند مصباح هدای کائناتش خوانند آلوده به خاک ماتم اوست هنوز آن آب که چشمه‌ی فراتش خوانند ▪️ خاک قدمش آب حیات است حسین مهریه‌ی مادرش فرات است حسین غرقیم به دریای معاصی امّا شادیم که کشتی نجات است حسین ▪️ حلّال جمیع مشکلات است حسین شوینده‌ی لوح سیئات است حسین ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟ جایی که سفینة النّجاة است حسین ▪️ محبوب خدا چشمه‌ی جاری حیات خورشید رسل که بر روانش صلوات، فرمود به امّت که حسین بن علی مصباح هدایت است و کشتیّ نجات ▪️ از روی حسین تا نقاب افکندند در کشور عشق، انقلاب افکندند تبریک به توفان‌زدگانِ غم و درد کشتی نجات را به آب افکندند ▪️ من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمه‌ی حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام ▪️ سرچشمه‌ی خیر و برکات است حسین معراج صلات‌ و صلوات است حسین فرمود نبی: نوشته بر ساقه‌ی عرش مصباح هدی، فُلک نجات است حسین ▪️ سالار جمیع ممکنات است حسین فرمانده دین، اصل حیات است حسین دنیا ز بلیات بود بحر عظیم بر دوست چو کشتی نجات است حسین ▪️ هر چند که چشمه‌ی حیات است، حسین لب‌تشنه، لب آب فرات است، حسین غم نیست اگر غرق گناهیم همه چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین ▪️ اسباب نجات کائنات است، حسین فیاض جمیع ممکنات است، حسین چون کشتی چار موجه شد در شط خون با آن که سفینة النّجاة است حسین ▪️ در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر عنوانِ صحیفه‌ی نجات است، حسین @nohe_sonnati