eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
این بقیع است که صد ها دل شیدا دارد بس که هر ذره از این خاک گهرها دارد بس که دل عاشق دیدار بقیع است اگر به هوای حرمش جان بدهم جا دارد تا که خفتند به بستان تو گل های بتول آسمان چشم بر این گلشن طاها دارد روشنی نیست ز تو دیده ی ظاهر بین را گلشنت روشنی از آتش دل ها دارد همه شب مهدی موعود در آن محبط وحی در بر آن حرم گمشده مأوا دارد در و دیوار تو تا روز قیامت چون ابر یاد اشک علی و حضرت زهرا دارد سرگذشت غم تو تا به ابد در دل ماست دل عشاق تو در خود غم عظمی دارد شیعه چون عاشق گنجینه ی پاک دل توست ز خدا دیدن آن کوی تمنا دارد ابر چشم از غم هجران تو خون می گرید بخت دیدار تو را از تو تقاضا دارد بس که در خاطر (طوسی) عطش شوق تو ماند چشمی از چشمه ی عشق تو چو دریا دارد @nohe_sonnati
صحنه‌ای بس جان فزا و دل نشین دارد بقیع رنگ و بو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب سایه از بال و پر روح الامین دارد بقیع زآسمان وحی دارد در بغل خورشید‌ها گرچه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع تا چراغش قبر بی شمع و چراغ مجتبی است روشنی در دیده ی اهل یقین دارد بقیع خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تلِّ خاک از غبار قبر زین العابدین دارد بقیع تا توسل بر مزار حضرت باقر برند یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع صادق آل محمد خفته در آن خاک پاک راستی فیض از امام راستین دارد بقیع لاله ی عبّاسی از دامان پاکش سر زند خُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان فیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد گوهری چون مادر جبل المتین دارد بقیع پیکری گم گشته در اشک امیرالمؤمنین لاله‌ای از رحمةٌ للعالمین دارد بقیع بر مشام (میثم) آید بوی قبر فاطمه سینه‌ای خوش‌بو تر از خلد برین دارد بقیع @nohe_sonnati
فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم کل معصومین معز المؤمنین در عالم اند قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فرزند او دارد در این دنیا حرم شادی واهی کنید امروز را وهابیون چون که می سازیم با قتل شما، فردا حرم در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند بعد از آن از دور چون دُر می شود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم ناله می زد مادری با اشک واویلا حسین ناله می زد خواهری با اشک واویلا حرم @nohe_sonnati
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاکِ گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گل‎هایی ‏كه بر این خاک ‏ریخت از سرِ شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع ناله ‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده‏ ها پنهان به دل شعله‏ ها سر می ‏كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه ‏گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاکِ رخشان بقیع هر گل این جا دارد از خونِ جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گل هاى گلستان بقیع بسته ‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دل‎هاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه ی این خاکِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع @nohe_sonnati
هر چند انتهای فلک خاک این در است خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است بال فرشته منّت از این خاک می کشد جنت کجا به گرد و غبارش برابر است بوی بهشت واقعه هر چند دلرباست این قطعه از بهشت خدا دلرباتر است بر ما مجال خادمیِ او نمی رسد وقتی که جبرئیل دراین خانه نوکر است تنها به قصد سرمه به مژگان نمی زنیم خاک بقیع را مژه آغوش بهتر است تشبیه مهر و ماه بر این آستان خطاست خورشید ماه پرتو فانوس این در است گیسو زِ غم کشیده به چهره مگر بقیع کز این حجاب خاطر هر شب مکدر است نام بقیع می شنوم بغض می کنم خاکی که نام بردن از او غربت آور است تخریب شد بقیع پس از آن غروب شد گویا فلک به خون جگر ها شناور است بی سایبان مزار امامان بی حرم این روضه از کران به کران آه گستر است هر یک که خفته اند در این آستان غم بر سینه هایِ شان همه داغی مکرر است آن داغ مشترک حرم و آتش است و دود این آه پاگرفته زِ یک روح و پیکر است هر یک به چشم دیده چگونه عزیز او در شعله ها شبیه سپندی به مجمر است دیده است بین خانه امامی میان دود وحشت به جان همسر و اطفال مضطر است دیده به خیمه گاه امامی به چشم خود در بین دود، شعله به دامان خواهر است دیده میان آتش و خون سیل لشکری دنبال گوشواره و خلخال معجر است در کربلا وجب به وجب روضه ریخته آری عزای کرب و بلا داغ اکبر است اما تمام چشمه ی این روضه های سخت در شعله و شکستن آیات کوثر است خاکی اگر که مانده ملک خانه ی بقیع سِرَّش همه زِ چادر خاکی مادر است @nohe_sonnati
دلم بهانه گرفته اگر که غم دارد غمی که از پی آن آه و ناله هم دارد غم چهار امامی که خاک مقبره شان شده است سرمه ی چشمی که گاه، نم دارد چه آمده به جگرهای پاره که این خاک هنوز هم که هنوز است بوی سم دارد؟ یکی کسی است که بر ما نه ، آسمان ها ، نه به اهل بیت نبی دست با کرم دارد پس این عجیب نباشد اگر که زائر او همان کسی است که در کربلا حرم دارد یکی کسی است که از لطف گریه ی شب اوست عزای شاه شهیدان اگر عٙلٙم دارد یکی کسی است که مدیون اوست با پسرش کسی اگر که به دستان خود قلم دارد کٙرٙم که هست، عٙلٙم هست، عِلم هم مانده است چه غم سعودی هتاک، هم قسم دارد؟ @nohe_sonnati
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آن جا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آن جا که بغض سینه گلوگیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقه ی مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند از نسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحِ شان تمسخر هر ناله ی بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصه ی فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هرچه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هرچه که هست صحنه ی یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغدار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم @nohe_sonnati
در درون سینه آیات خدا دارد بقیع گنج‏‌های معنوی از مصطفی دارد بقیع ظاهراً خاموش می‌باشد به نزد مردمان لیک در دل ناله‌ی وا غربتا دارد بقیع زائرش‌ را با نگاهی میهمان سازد کریم آری، آری؛ چون امام مجتبی دارد بقیع هم‌چو زین العابدین، مولا علیّ بن الحسین یادگاری از شهید کربلا دارد بقیع یا که هم‌چون حضرت باقر، دُر دریای علم بر قلوب اهل دانش مقتدا دارد بقیع یا که هم‌چون حضرت صادق، رئیس فقه و دین در برش گنجینه‏‌ی صدق و صفا دارد بقیع نیست گرچه تربت زهرای اطهر، آشکار لیک رنگ و بویی از خیرالنّسا دارد بقیع مرقد امّ البنین و فاطمه بنت اسد دسته‌های گل ز اشک چشم ما دارد بقیع @nohe_sonnati
مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود تازه از باب قبولی زیارت زائرش تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود @nohe_sonnati
از بقیع آثار غُربَت بَرمَلا باشد هنوز قلب هر بیننده ای ماتمسرا باشد هنوز گر بقیع نامش شده لاکن بُوَد گنج علوم از چه رو این گنج در ویرانه ها باشد هنوز سال ها بُگذشت و این بُستان بُوَد اَندر خَزان داغدار از این مُصیبَت لاله ها باشد هنوز از یَدِ وهابیان آن بُقعِه ها ویران شده زان جِسارت خون به قَلب مصطفی باشد هنوز دَست بیداد سِتَم ویران نمود کاخ بهشت جِبرئیل با غم قَرین صبح و مَسا باشد هنوز ُخُشک باد آن دست که زَد بَر م‍َرقَدِ سجّادِ ما با کلنگ و بیل و تیشه ناروا باشد هنوز مَرقَدِ سِبطِ اَوَل یَعنی حَسَن ویران شده آن که جِسمَش مَهدَفِ تیر بَلا باشد هنوز باقر پاکیزه خِصلت، قَبرِ او کردند خَراب در بقیع مَدفون وَلی در قلب ها باشد هنوز صادق آل نَبی بُنیانگزار مَذهَب است صَحن و اِیوان او ندارد ماجَرا باشد هنوز خاکِ آن وادی بِه از مُشک و عَبیر و عَنبَر است ذَره اش از بَهر شیعه کیمیا باشد هنوز از تماشای بَقیع ماتَمکَده دِل ها بُوَد حَضرت مَهدی خودش صاحب عزا باشد هنوز تا نَیایَد این سِتمکاران نَگردَند بی اَثَر مهدی از ظُلم خَسان خود در نَوا باشد هنوز شیعه را اَندر بَقیع و روضه ی خَتم رُسُل جُست و جو از مَرقَدِ خِیرالنّسا باشد هنوز هرکه با صِدق و اِرادَت گشته زوّار بقیع عَرش وفَرش و سِدره اش تَحتُ الشُّعاع باشد هنوز احمدی بار دگر دارد به دل شوق بَقیع َبَر زبانش سَر به سَر زین گفته ها باشد هنوز @nohe_sonnati
دوبیتی ای که محبت تو شده بهترین عمل آخر شبی ضریح تو را می کنم بغل پایین پات لحظه ی بوسیدن ضریح مردن برای ما شود احلی من العسل @nohe_sonnati
کاش این جا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش می دادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش این جا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تا سحر این جا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش می دادیم با یک روضه ی ام البنین قلب سنگیِ نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز آن هم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه ی قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پا رکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چون که بعدش زائرِ این جا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت ده ها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دور تا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چار تا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسه ی آبی شفا هم دیدنیست چار تا خورشید پیش هم تلألو می کنند چار تا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلا هم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه ی این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف این ها آرزوهای قلوب مضطر است حیف این ها بغض جاری دو تا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمی دانم که محسن هست آن جا یا که نه در عوض کرب و بلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباً اربا نیست قطعا ای بقیع @nohe_sonnati
سینه گنجینه ی عشق است و ندایی دارد دل هر اهل دلی میل به جایی دارد.. قبله گاه همه ی فاطمیون است بقیع کعبه هم خاصیت قبله نمایی دارد کیمیا کار بقیع است که از منظر عشق خاک هم در نظرم رنگ طلایی دارد زائری نیست به جز چند کبوتر اما دل ما در طلبش روحِ رهایی دارد فاطمه، خونِ جگر، چادر خاکی، به بقیع از غریبی حسن شور و نوایی دارد می رود کرب و بلا هر شب جمعه اما در مدینه همه شب کرب و بلایی دارد سایه انداخته خورشید به جای گنبد زیر آن قبّه لب عشق دعایی دارد من دعایم فقط این است، ببینم روزی فاطمه با حسنش صحن و سرایی دارد به روی چار مزاری که ضریحش خاک است چار شش گوشه نشیند چه صفایی دارد شک نکن شوکت ایوانِ طلای زهرا.. مثل ایوان نجف حال و هوایی دارد دم باب الکرم صحن و سرای حسنش دست ما حسرت یک لحظه گدایی دارد... سینه ها گرم و نفس تازه و شعر آماده هر دوشنبه حرمش نوحه سرایی دارد فقط از کوچه نگویید که در آن کوچه مادری دلخوشی اش بود عصایی دارد حسنش بی حرم و سخت تر از آن، این که پسرش کرب و بلا رأس جدایی دارد... @nohe_sonnati
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آن جا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آن جا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که انس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر کوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد @nohe_sonnati
دوبیتی خورشید! چه می شود بخوابی یک روز یا راه به آسمان نیابی یک روز تو هرچه بخواهی می دهم تا این که بر قبر امام من نتابی یک روز @nohe_sonnati
همه شب اشک فشانم به تمنای بقیع تا شود قسمت من کوی مصفای بقیع دیده در راهم و حاجت ز خدا می طلبم دیده روشن کنم از منظر زیبای بقیع گر شود قسمتم ، از اشک بصر می شویم گرد غم ها که نشسته ست به سیمای بقیع هرچه گوهر بود اندر صدف چشم مرا بهر شکرانه بریزم همه در پای بقیع تا در آن جا نفسی عقده ی دل بگشایم سرمه ی چشم کنم تربت صحرای بقیع هر مزاری که ببینم شده یکسان با خاک می کنم یاد ز ویرانه ی مأوای بقیع مرقد چار امام است در آن جا ویران زان سبب دیده ی من هست گوهر زای بقیع قرن ها می گذرد زان شب غمناک هنوز ناله ی غم به فضا می رود از نای بقیع زان همه درد علی در شب دفن زهرا کس ندارد خبر، الا دل دانای بقیع دل چو موسی ارنی ساز کند ای (ثابت) بنگرد چون که دمی سینه ی سینای بقیع @nohe_sonnati
ای مدینه جلوگاه کبریا ای تجلّی گاه انوار خدا ای مدینه ای تو مشکوی بهشت عطر خاکت خوش تر از بوی بهشت ای زمینت لاله زار اهل بیت ای امین و رازدار اهل بیت ای حریمت قبله گاه اهل دل ای نسیمت با رگِ جان متصّل ای به گِردَت کعبه ی دل در طواف خفته در تو اسوه ی شرم و عفاف در تو خورشید نبوت خفته است در تو ناموس ولایت خفته است "نقش هستی نقشی از ایوان توست" "آب و باد و خاک سرگردان توست" ای گلستانِ گل و آلاله ها ای نیستانِ تمام ناله ها ای وصیتنامه ی درد علی نخل هایت دست پرورد علی ای مدینه جانِ جان ما توئی آیه های صبر را معنا توئی ناله های مرتضی در گوش توست هستی او خفته در آغوش توست لب گشا از محنت زهرا بگو از غم و درد علی با ما بگو فاش کن آن گوهر ناسفته را راز های گفته و ناگفته را گر که عمری سخت پابند توام چون «وفائی» آرزومند توام @nohe_sonnati
اى زائر هميشه ی تو آسمان بقيع اى آفتاب و ماه تو را سايبان بقيع افزون ز نيم قرن گذشت از خرابى ات كى می شوى بهار؟!،اسير خزان بقيع خاک تو بوى غربت و اندوه مي دهد مظلومی ات گرفته از اين جا نشان بقيع در پشت پنجره كه رسيدم صدا زدم اى كاش می شد از غم تو داد جان بقيع از فرشيان كه خير نديدى شدى خراب اى اشكريز غربت تو عرشيان بقيع آباد باد خاک تو اى آن كه در بغل بگرفته اى چهار امام جهان بقيع هرچند خاكى است ولى زائر حرم حس می كند رسيده به باغ جنان بقيع نزديک تو كه مرثيه خواندن نمی شود اين جا شدم براى تو مرثيّه خوان بقيع از مجتبى بگويم و از تشت پر زِ خون از جسم و از اهانت تير و كمان بقيع از سيدالعباد بگويم كه گريه كرد عمرى ز ماتم شه لب تشنگان بقيع از باقرالعلوم بگويم كه ديده بود رأسِ حسينِ فاطمه را بر سنان بقيع يا اين كه از مصيبت صادق بخوانم و از آتشِ به پا شده در آشيان بقيع ام البنين هنوز نشسته كنار تو می گويد از عمود و سرى خونفشان بقيع اينان تمام سنگ بُوَد روى قبرشان برگو كجاست تربت آن بى نشان بقيع؟ آن بانوئى كه عزّت او بعد مصطفى گرديد پايمالِ گروه خَسان بقيع آن دخترِ پيمبر اسلام كه نداشت حتى ميان خانه ی خود هم امان بقيع آتش گرفت باغ و گل و غنچه سوختند آن هم به پيشِ چشمِ ترِ باغبان بقيع در پشت در كه فاطمه افتاد بر زمين مولا چه ديد؟،نيست زبانِ بيان بقيع يا فضةُ خُذينىِ او تا به روز حشر جانسوز ناله ايست به گوش زمان بقيع يک روز ريشه كَن شود اين ظلم بى گمان عجل على ظهورک يا صاحب الزمان @nohe_sonnati
خانه خراب کرده مرا قبرِ خاکی اَت این روضه کُشته فاطمه را قبر ِخاکی اَت شاهِ کَرَم امیرِحَرَم صاحبِ عَلَم شد آتشی به سینه ی ما قبرِ خاکی اَت افتاده سایه ی عَلَمَت بر سَرَم ولی... بی سایه بان و صحن و سرا قبرِ خاکی اَت قابی به پیشِ زائرتان در زیارت است دیوار و شبهِ پنجره ها قبرِ خاکی اَت صحنِ چهار نورِدخدا سوت و کور و تار سرفصل و متنِ روضه ی ما قبرِ خاکی اَت باید بمیرم از غمِ اربابِ بی کفن دق می دهد مرا به خدا قبرِ خاکی اَت بارانِ چشم هایِ تَرَم ندبه خوان شده شد ندبه خوان به امرِ خدا قبرِ خاکی اَت @nohe_sonnati
نه ضریحی نه رواقی و نه سقاخانه ای چشم ها این جا نمی بینند جز ویرانه ای زائری این جا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری پیدا نخواهد کرد آب و دانه ی سنگ اگر باشد در این جا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر این جا نلرزد شانه ای چشم هایش ساغر خون دلش شد هر کسی بی صدا کرده ست نذر خاک ها پیمانه ای روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه ای روز و شب گرم طواف قبله های خاکی اند با دو چشم کاسه ی خون دسته ی پروانه ای کافران مأمور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه ای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه ای @nohe_sonnati
دوبیتی ای که از عرش معلا برتری دل ز اهل آسمان ها می بری ای بقیع! ای تربت نورانی ات سجده گاه حجت ابن العسکری ▪️ چون صاعقه بر دشمن دین می تازیم در حفظ حریمت سر و جان می بازیم تخریب اگر چه گشت، إن‌شاءالله یک روز برایتان حرم می سازیم ▪️ عمریست بقیع راز مبهم دارد روی سر خویش سایه ی غم دارد هر کس رسید گفت: این خاک شریف والله قسم!!! فقط حرم کم دارد @nohe_sonnati
نا جوانمردان از این جا صحن را برداشتند کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند زائری آمد کنار قبر آقایش نشست با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند خاک این جا برتر از خاک تمام عالم است خاک این جا را همه بهر شفا برداشتند تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی... از همین ها را برای کربلا برداشتند خواستند آثار جرم شهر مخفی تر شود از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند یک مفاتیح الجنان آورده بودیم، ازچه رو دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند! خاک این جا بوی سیلی مکرر می دهد بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود گنبد و گلدسته های باصفایی می شود این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن هرکسی این جا بیاید مجتبایی می شود پنجره فولاد این جا چه قیامت می کند واقعاً این جا عجب دارالشفایی می شود نقشه ی این صحن را باید که از زهرا گرفت نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن پرچم سجاد، دارد دل هوایی می شود! حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع از همان لحظه که آقا تو می آیی می شود می رسد روزی که با دستان پر مهر شما از رواق و صحن این جا رونمایی می شود آخرش من مطمئنم این گره وا می شود این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود هرچه خواندم در بقیع از سینه عقده وا نشد هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم... تا روم در پیش قبر مادر سقا نشد سر به دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی هیچ یک از روضه هایم روضه ی زهرا نشد "کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای ضرب دست" بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وا نشد از همان شب که علی تابوت را بر شانه برد زائر زهرا شدن جز نیمه ی شب ها نشد بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها مادرم افتاد پشت در وَ دیگر پا نشد سال ها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد @nohe_sonnati
ای به بقیع آمده! هشیار باش خفته چرا چشم تو؟! بیدار باش فرش رهت، بال ملک کرده‏ اند ذره ی تو، مهر فلک کرده‏ اند دیده فرو بند ز ناسوتیان تا نگری جلوه ی لاهوتیان ترک خودی پیشه کن و خاک شو! نیستی ار پاک، برو پاک شو! دل ببر از زمزمه‏ ی خاکیان تا شنوی نغمه ‏ی افلاکیان چشم دل خویش اگر وا کنی آن چه نبینند، تماشا کنی این حرم خاص خداوندی ست طوف درش، مایه ‏ی خرسندی ست شرط حرم، محرمی و محرمی ست محرم اگر نیستی، از مجرمی ست مجرم و محرم ز یک ریشه ‏اند در خور آن، مردم حق پیشه ‏اند سالک این راه، دلش پر غم ست بی ‏غم اگر آمده، نامحرم ست! همدم غم، هم سخن درد باش غم، محک مرد بُوَد مرد باش! @nohe_sonnati
نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع نه کعبه کعبه ی اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانه ی اهل سماست در تو بقیع سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ نماد ناله ی قلب خداست در تو بقیع همین که بی حرم و گنبدی و گلدسته نشان ز واقعه ای غم فزاست در تو بقیع به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب مزار مادر شاه وفاست در تو بقیع به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع اگر چه مهد ولایی، به کربلا نرسی کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا صدای ناله ی مهدی رساست در تو بقیع @nohe_sonnati
کـوریِ چشم سَعـود آزاد می گردد  بقیع خالی از هر جور و هر بیداد می گردد بقیع هرچه تخریبش کند وهـّابیِ خوار و زَبون در دل ما شیعیان آبـاد مـی گردد بقیع با حضـور پنــج نور عصـمت آل رسـول با شکـوه دیگـری ایجاد می گردد بقیع شیعه پرچم می زند با ذکر"یازهرا" در آن تا که پرچمدارِ عدل و داد می گردد بقیع بشکند مُهـرِ سکوت از خـاک این غربتکده بغض چندین ساله اش فریاد می گردد بقیع بشـکفــد گلبــوتـه ی سبـز دعـا در تربتش غم به پایان می رسد دلشاد می گردد بقیع چار بابی از کَرَم هر یک کریم بن الکریم باب حاجات و کریـم آباد می گردد بقیع می شودخاک بقیع عرشی ترین خاک زمین زین سبب در آسمان ها یاد می گردد بقیع زائـران دلداده ی بیـن الحرم ها می شوند کربـلایـی در دلـش بنیـاد می گردد بقیع می رسـد از راه  آخـر ، آخـرین نور هـدیٰ با حضـور سبـز او آزاد می گردد بقیع خاک پاکش توتیای چشم خود کن"کیمیا" کور، بینـا می شـود در این دیــار آشنا @nohe_sonnati