eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
در زمین کربلا تا پا گذاشت نقشی از خورشید در آن جا گذاشت دشت شد از هر نگاهش لاله زار اشک داغش پا چو در صحرا گذاشت دست شب را مثل روز از پشت بست پرتو رویش به هر جا پا گذاشت با ورود خود به دشت کربلا هر نگاهی را به حیرت وا گذاشت همزمان با انقلاب سرخ خویش در زمین، مهر جهان آرا گذاشت آفتابی را پی روشنگری پیش پای مردم دنیا گذاشت بهتر از آیینه ی خورشید بود آن چه در پیدا و ناپیدا گذاشت @nohe_sonnati
او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد  سینه زنی عالم بالا شروع شد  این حس مادرانه كه دست خودش نبود  دلشوره های زینب كبری شروع شد  وقت مرور خاطره های گذشته شد  اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد  ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی  حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد  وقتی لباس حنجر او را خراش داد  صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد  "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"  دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد  "واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"  شرمندگی حضرت سقا شروع شد  یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد  غارت نمودن تنش اما شروع شد  @nohe_sonnati
فغان می زد که یارب، خاک این صحرا نبود ای کاش و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش زمین کربلا برخواست برپا، نیزه ها را دید و باخود گفت امروز مرا فردا نبود ای کاش یقین تکلیف طفلان با عطش اینگونه روشن بود فراتی هست این جا،پیش رو اما نبود ای کاش فرات مست را می دید و خاک کربلا می گفت رقیه انتظارش از عمو بالا نبود ای کاش دو جفت گوشواره لااقل از آن سوی معجر به لاله های گوش دختری پیدا نبود ای کاش سه شعبه تیر را می دید و باخود زیر لب می خواند ربابی هست این جا که، چنان لیلا نبود ای کاش چه می شد که نبود اصغر در این لشگر اگر هم بود سفیدی گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش نقاب و معجر و خلخال،با خود آرزو می کرد اگر هم بود،بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش @nohe_sonnati
این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد از بهترین های دو عالم بهترین دارد این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد با خود سفارش هایی از ام البنین دارد زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم یعنی نگین این جا رکابی از نگین دارد نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم صدیقه ی صغری وقاری این چنین دارد حتی غبار راه روی چادرش ننشست محمل حجابی از پرِ روح الامین دارد این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد غم نامه ی این قافله سربسته اش این است خولی به همراه خودش یک خورجین دارد @nohe_sonnati
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم پی ابقاء قَد قامَت به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه اکبر، اکبر آوردم برای کشتن دونان به دشت کربلا یا رب چو عباس همایون فر، امیر لشگر آوردم پی آزادی نسل جوان از بند استعمار برادر زاده ای چون قاسم فرخ فر آوردم علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با کشتن من دین تو جاوید می گردد برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم برای آن که قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مرکب ها، خدایا پیکر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم به پاس حرمت بوسیدن لب های پیغمبر لبانی تشنه یا رب بهر چوب خیزر آوردم حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد تشتی من اینک سر برای زینت تشت زر آوردم برای آن که همدردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی، سه ساله دختر آوردم من ژولیده می گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم @nohe_sonnati
مرا بال و پر پرواز این جاست صدابردار هر آواز این جاست زمین و آسمان را در دو عالم همیشه همدم و دمساز این جاست کسی که می کند بر روی دل ها درِ لطف خدا را باز این جاست اگر با راز دل داری سر و کار خدا را پرده دار راز این جاست به چشم آید اگر چه دشتی از خار ولی گلخانه ی اعجاز این جاست به زیر خاک، چون باغی پر از گل دل هفتاد و سرباز این جاست زمینی که نگاه هر غبارش عطش را می کند ابراز این جاست @nohe_sonnati
کربلا ای کربلا ای کربلا آمدم ای سرزمین پُر بلا غاضریه باز کن آغوش را نوحه را آغاز کن ای نینوا با خودم سنگ صبور آورده ام آمدم با خواهر دردِ آشنا میسپارم خیل نسوان را به او شد أباالفضلم(ع) پناه خیمه ها قل هوالله ٱحد بر قامتش شد علیِ اکبرم(ع) حیدر نما این رقیه(س) خانم من را ببین جز در آغوشم نرفته هیچ جا تا بیایم دم به دم بوسیده ام کودک شش ماهه ام را بارها جای لالایی برایش روز و شب تا در آغوشم دهد یاری مرا- -خوانده ام «إنا إلیه راجعون» تا برای دست من باشد عصا ذکر «تسلیماً لأمرک» خوانده ام تا بگیرد هر چه دارم را خدا کربلا چاوش بخوان و گریه کن آمدم با یارهایِ با وفا آمدم اما اسیرِ زینبم(س) غربتش اندوهِ هر روز و شبم پیر خواهد شد پس از من زودِ زود او که یک روزش بدون من نبود باید آرام دلِ خواهر شوم دل ندارد لحظه ای مضطر شوم هست هر لحظه برایش هولناک ساعتِ افتادنم بر روی خاک شک ندارم سمت قلبش میروند تیرهایی را که بر من میزنند میشود از گریه چشمش لاله گون تا که می بیند تنم را غرق خون کربلا دار و ندارم دست تو زینبم(س) را میسپارم دست تو رحم کن بر او و بر حالِ حرم بعد من محرم ندارد خواهرم عصر عاشورا به حرفم گوش کن شعله های خیمه را خاموش کن نشکند قلبِ رقیه(س) بعدِ من خارهای پیش ِ پایش را بکَن مانده در یادم نگاه آخرش جای من دستی بکش روی سرش کربلا آیینه معنا کن فقط بعد من باش و تماشا کن فقط میشود آموزهٔ مکتب شروع میشود سرداریِ زینب(س) شروع شک نکن حتی اگر بی «سر» شود از محالات است بی معجر شود راستی بر آن عزیزِ با وفا بیشتر باشد حواست کربلا می کِشد از داغِ شش ماهه عذاب بعدِ من جان تو و جانِ رباب(س)! @nohe_sonnati
امشب دوباره دل شده مهمان کربلا پرواز کرده سمت گلستان کربلا دست ادب به سینه و در اوج احترام عرض سلام کرده به سلطان کربلا جایی نمی رود ز در خانه ی حسین گوی دل است در خم چوگان کربلا صبح علی الطلوع به پابوس این زمین خورشید سر زند ز گریبان کربلا صفحه به صفحه بیت پس از بیت خواندنی است هفتاد و دو قصیده به دیوان کربلا پر کن مشام جان خود از آن ، که می دهد عطر بهشت ، روضه ی رضوان کربلا در عشق و پایداری و دلداگی ، کسی هرگز نمی رسد به شهیدان کربلا پیمانه ی " اَلَستُ بِرَب" کرد مستشان ماندند پایبست به پیمان کربلا سیر و سلوک ، کار ندارد به سن و سال ششماهه هم رسید به عرفان کربلا عصر غریب وقت عروج حسین ، شد ذرات کائنات پریشان کربلا در سوز آه خیمه نشینان داغدار آتش کشید شعله ز ارکان کربلا آوار شد به روی سرش آسمان درد آمد به لب از این همه غم جان کربلا زینب اگر نبود یقینا یزید شوم افتاده بود در پی کتمان کربلا از بس مقدس است " کمیل " این دیار نور جانم هزار مرتبه قربان کربلا @nohe_sonnati
کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر... سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر... @nohe_sonnati
چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا @nohe_sonnati
و این پایان راه ماست بگشایید بار اینجا که دارم وعده از آغاز با پروردگار اینجا هر آنکس را هوای عشق بازی نیست برگردد که حتی از برادر هم ندارم انتظار اینجا بیابان است آری خشک و بایر خالی خالی ولی خواهد شد از خون شهیدان لاله زار اینجا همین صحراست ای مردم منای ال پیغمبر به روی خاک خواهد ریخت خون این تبار اینجا عطش اینجاست اشک اینجاست خون اینجاست این یعنی بلا اینجاست کرب اینجاست داغ بی شمار اینجا همان ساعت که چون برگ خزان از اسب می افتیم دو چشم فاطميات است چون ابر بهار اینجا نگه هرگز نخواهد داشت دشمن حرمت ما را که می خندند این مردم به اشک داغدار اینجا به دختر بچه هاشان قول سوغات از طلا دادند نمی ماند به گوش دخترانم گوشوار اینجا نوامیس علی را چند روز بعد نامحرم به چشم خویش خواهد دید بر مرکب سوار اینجا @nohe_sonnati
مبهوت و مات گشته دل از کار کربلا حیران همیشه مانده از ایثار کربلا در خلسه ای عمیق فرو رفته آسمان غرق غرور و غیرتِ سرشار کربلا از مقتلِ مقرّم و از روضه ی لهوف بر ما رسیده برگی از اخبار کربلا همپای صبر آمده _ عُلیا مخدّره همزادِ زخم آمده _ سالار کربلا "هفتاد و دو مسیح" به سر آمدند تا مرهم شوند ، بر تنِ تبدارِ کربلا (در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست) پروردگار ، گشته ، عزادار کربلا از سال شصت و یک نه،که از خلقتِ غزل ما را نوشته اند ، گرفتار کربلا قدری حساب کردم و دیدم که تا ابد هستیم ما همیشه ، بدهکار کربلا (ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما) ما را کشیده اند ، به طومار کربلا اینجا درست ، مصرع آخر تمام شد پای ضریحِ دستِ علمدارِ کربلا @nohe_sonnati
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم نام این دشت زد آتش به غم آباد دلم این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم نکند بی تو از این معرکه برگردم من هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم بین اینان که ز صخره دلشان سنگ تر است سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم ما همه تشنه ی دیدار تو و طرح عطش نقشه اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی با ردیفی که چه ناب است: بیا برگردیم طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم @nohe_sonnati
دوباره عطر محبت وزید بسم الله دوباره ماه محرم رسید بسم الله سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله به اذن حضرت شاه شهید بسم الله اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده میان روضه شوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن اگر که آمده ای با امید بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله ... رسید قافله عاشقان به کرب و بلا پر از ستاره و سرو رشید بسم الله همین که خواند به لب آیه های استرجاع صدای گریه گل را شنید بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله @nohe_sonnati
۱ (دم بازاری حضرت رقیه س) ‏(زمینه۲) ‏۱ گفت رقیه با صد افغان با سر شاه شهیدان بعد تو کرد دشمن اسیرم جان بابا یتیم و صغیرم یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۲ زجر دون بس داده زجرم رفته از دل تاب و صبرم خوب شد آمدی جان بابا تا دهی کودکان را تسلی یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۳ گویم ای بابا ز حالم با تو از رنج و ملالم یک شب از قافله مانده بودم بس کتک از عدو خورده بودم یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۴ من دگر طاقت ندارم در قدومت جان سپارم کن تو احسان به من جان بابا همره خود ببر دخترت را یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۵ آه از آن دم کان سه ساله اوفتاد از آه و ناله درد دل کرد تا آن که جان داد راه بر رهروانش نشان داد یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۶ قلب زینب پر ز خون شد بار غم هایش فزون شد دید تا دختر نازدانه گفته لبیک حق را شبانه یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۷ شد خرابه مأمن او دست ما و دامن او قبر او در دیار دمشق است قبله ی رهرو راه عشق است یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۸ ای خدای حی سبحان حرمت اشک یتیمان بگذر از جرم ما و محبان کن روا حاجت ما ز احسان یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ @nohe_sonnati
۲ (دم بازاری حضرت رقیه س) ‏(زمینه۶) ۱ منم رقیه،بنت الحسینم بر شاه عطشان،نور دو عینم یتیمم از جفای قوم عدوان سفیر حسینم در شام ویران ‏۲ کاخ ستم را،ویران نمایم نهضت بابا،پایان رسانم جانفشانی کنم با چشم گریان سفیر حسینم در شام ویران @nohe_sonnati
۳ (دم بازاری حضرت رقیه س) ‏(زمینه۱) ۱ من دختر سه ساله ی حسینم یتیمه ی سرور عالمینم در کوفه و شام،افغان نمودم کاخ ستم را،ویران نمودم ‏۲ رأس پدر بی پیکرش چو دیدم دستی به چشمان ترش کشیدم غم های خود را،عنوان نمودم کاخ ستم را،ویران نمودم ‏۳ اندر حضور رأس باب و زینب در راه حق گشتم فدا در آن شب مهمان نوازی،با جان نمودم کاخ ستم را،ویران نمودم ‏۴ در شام من سفیر نینوایم بیانگر صحنه ی کربلایم وفا به عهد و،پیمان نمودم کاخ ستم را،ویران نمودم @nohe_sonnati
۴ (دم بازاری حضرت رقیه س) ‏(زمینه۲) ۱ دختر شاه شهیدان در خرابه با صد افغان گفت عمه پدر از تو خواهم آب و نان دیگر از تو نخواهم یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۲ گفت رقیه نیمه ی شب با دلی خون عمه زینب گو چه شد باب نیکو عذارم بودی اکنون پدر در کنارم یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۳ لرزه ای بر کاخ دشمن اوفکند از شور و شیون تا که خصم از ره جور و بیداد رأس بابا برایش فرستاد یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۴ رأس بابا را در آغوش برگرفت و رفتی از هوش حق دیدار بابا ادا کرد در کنار سرش جان فدا کرد یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ ‏۵ برگرفت او رأس بابا با پدر از جور اعدا ناله و گفت و گو آن قدر کرد تا که جان را فدای پدر کرد یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲ @nohe_sonnati
۵ (دم بازاری حضرت رقیه س) ‏(زمینه۱) ‏۱ رقیه دخت سرور شهیدان سر پدر نهاده روی دامان گفت ای پدرجان،جانم فدایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۲ پدر کجا بودی که زجر ملعون قلبم نمودی از جفا پر از خون درد دلم را،گویم برایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۳ عمه بسی ز من حمایت نمود من مرده بودم اگر عمه نبود دیگر برایم،نمانده طاقت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۴ رقیه زندگی نخواهد دگر هر جا روی پدر مرا هم ببر دیده پر آبم،از ماجرایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۵ بابا که ببریده سر از پیکرت که کرده پر خون جگر دخترت بر ما غنیمت،باشد نگاهت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۶ بابا چرا دشمن چنین جفا کرد ما را ز تو تو را ز ما جدا کرد حیرانم از این،جرم و جنایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۷ بابا که ببریده رگ گردنت بدون سر کجا فکنده تنت قربان حزن،ماتم فزایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۸ در کودکی مرا که کرده یتیم دلم شده ز هجر بابا دو نیم قربان لطف و،مهر و وفایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۹ از زجر دون بس که جفا دیده ام از ظلم او شب ها نخوابیده ام بس داد دشمن،بر ما شماتت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ ‏۱۰ یا رب حق رقیه ی یتیمه بگذر ز جرم ما محبان همه گوییم حسین جان،جان ها فدایت فدای رأس،از تن جدایت حسین حسین جان۲ @nohe_sonnati