و این پایان راه ماست بگشایید بار اینجا
که دارم وعده از آغاز با پروردگار اینجا
هر آنکس را هوای عشق بازی نیست برگردد
که حتی از برادر هم ندارم انتظار اینجا
بیابان است آری خشک و بایر خالی خالی
ولی خواهد شد از خون شهیدان لاله زار اینجا
همین صحراست ای مردم منای ال پیغمبر
به روی خاک خواهد ریخت خون این تبار اینجا
عطش اینجاست اشک اینجاست خون اینجاست این یعنی
بلا اینجاست کرب اینجاست داغ بی شمار اینجا
همان ساعت که چون برگ خزان از اسب می افتیم
دو چشم فاطميات است چون ابر بهار اینجا
نگه هرگز نخواهد داشت دشمن حرمت ما را
که می خندند این مردم به اشک داغدار اینجا
به دختر بچه هاشان قول سوغات از طلا دادند
نمی ماند به گوش دخترانم گوشوار اینجا
نوامیس علی را چند روز بعد نامحرم
به چشم خویش خواهد دید بر مرکب سوار اینجا
#سید_محمد_حسین_حسینی
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
مبهوت و مات گشته دل از کار کربلا
حیران همیشه مانده از ایثار کربلا
در خلسه ای عمیق فرو رفته آسمان
غرق غرور و غیرتِ سرشار کربلا
از مقتلِ مقرّم و از روضه ی لهوف
بر ما رسیده برگی از اخبار کربلا
همپای صبر آمده _ عُلیا مخدّره
همزادِ زخم آمده _ سالار کربلا
"هفتاد و دو مسیح" به سر آمدند تا
مرهم شوند ، بر تنِ تبدارِ کربلا
(در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست)
پروردگار ، گشته ، عزادار کربلا
از سال شصت و یک نه،که از خلقتِ غزل
ما را نوشته اند ، گرفتار کربلا
قدری حساب کردم و دیدم که تا ابد
هستیم ما همیشه ، بدهکار کربلا
(ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما)
ما را کشیده اند ، به طومار کربلا
اینجا درست ، مصرع آخر تمام شد
پای ضریحِ دستِ علمدارِ کربلا
#روح_الله_قناعتیان
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم
که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم
نام این دشت زد آتش به غم آباد دلم
این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم
جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است
تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم
نکند بی تو از این معرکه برگردم من
هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم
بین اینان که ز صخره دلشان سنگ تر است
سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم
ما همه تشنه ی دیدار تو و طرح عطش
نقشه اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم
دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه
تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم
دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی
با ردیفی که چه ناب است: بیا برگردیم
طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو
تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم
#جواد_هاشمی_تربت
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
دوباره عطر محبت وزید بسم الله
دوباره ماه محرم رسید بسم الله
سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله
به اذن حضرت شاه شهید بسم الله
اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده
میان روضه شوی رو سفید، بسم الله
به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن
اگر که آمده ای با امید بسم الله
بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است
عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله
...
رسید قافله عاشقان به کرب و بلا
پر از ستاره و سرو رشید بسم الله
همین که خواند به لب آیه های استرجاع
صدای گریه گل را شنید بسم الله
ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر
نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله
#محمود_یوسفی
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
۱
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۲)
۱
گفت رقیه با صد افغان
با سر شاه شهیدان
بعد تو کرد دشمن اسیرم
جان بابا یتیم و صغیرم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۲
زجر دون بس داده زجرم
رفته از دل تاب و صبرم
خوب شد آمدی جان بابا
تا دهی کودکان را تسلی
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۳
گویم ای بابا ز حالم
با تو از رنج و ملالم
یک شب از قافله مانده بودم
بس کتک از عدو خورده بودم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۴
من دگر طاقت ندارم
در قدومت جان سپارم
کن تو احسان به من جان بابا
همره خود ببر دخترت را
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۵
آه از آن دم کان سه ساله
اوفتاد از آه و ناله
درد دل کرد تا آن که جان داد
راه بر رهروانش نشان داد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۶
قلب زینب پر ز خون شد
بار غم هایش فزون شد
دید تا دختر نازدانه
گفته لبیک حق را شبانه
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۷
شد خرابه مأمن او
دست ما و دامن او
قبر او در دیار دمشق است
قبله ی رهرو راه عشق است
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۸
ای خدای حی سبحان
حرمت اشک یتیمان
بگذر از جرم ما و محبان
کن روا حاجت ما ز احسان
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۲
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۶)
۱
منم رقیه،بنت الحسینم
بر شاه عطشان،نور دو عینم
یتیمم از جفای قوم عدوان
سفیر حسینم در شام ویران
۲
کاخ ستم را،ویران نمایم
نهضت بابا،پایان رسانم
جانفشانی کنم با چشم گریان
سفیر حسینم در شام ویران
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۳
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱)
۱
من دختر سه ساله ی حسینم
یتیمه ی سرور عالمینم
در کوفه و شام،افغان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۲
رأس پدر بی پیکرش چو دیدم
دستی به چشمان ترش کشیدم
غم های خود را،عنوان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۳
اندر حضور رأس باب و زینب
در راه حق گشتم فدا در آن شب
مهمان نوازی،با جان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۴
در شام من سفیر نینوایم
بیانگر صحنه ی کربلایم
وفا به عهد و،پیمان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۴
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۲)
۱
دختر شاه شهیدان
در خرابه با صد افغان
گفت عمه پدر از تو خواهم
آب و نان دیگر از تو نخواهم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۲
گفت رقیه نیمه ی شب
با دلی خون عمه زینب
گو چه شد باب نیکو عذارم
بودی اکنون پدر در کنارم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۳
لرزه ای بر کاخ دشمن
اوفکند از شور و شیون
تا که خصم از ره جور و بیداد
رأس بابا برایش فرستاد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۴
رأس بابا را در آغوش
برگرفت و رفتی از هوش
حق دیدار بابا ادا کرد
در کنار سرش جان فدا کرد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۵
برگرفت او رأس بابا
با پدر از جور اعدا
ناله و گفت و گو آن قدر کرد
تا که جان را فدای پدر کرد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۵
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱)
۱
رقیه دخت سرور شهیدان
سر پدر نهاده روی دامان
گفت ای پدرجان،جانم فدایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۲
پدر کجا بودی که زجر ملعون
قلبم نمودی از جفا پر از خون
درد دلم را،گویم برایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۳
عمه بسی ز من حمایت نمود
من مرده بودم اگر عمه نبود
دیگر برایم،نمانده طاقت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۴
رقیه زندگی نخواهد دگر
هر جا روی پدر مرا هم ببر
دیده پر آبم،از ماجرایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۵
بابا که ببریده سر از پیکرت
که کرده پر خون جگر دخترت
بر ما غنیمت،باشد نگاهت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۶
بابا چرا دشمن چنین جفا کرد
ما را ز تو تو را ز ما جدا کرد
حیرانم از این،جرم و جنایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۷
بابا که ببریده رگ گردنت
بدون سر کجا فکنده تنت
قربان حزن،ماتم فزایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۸
در کودکی مرا که کرده یتیم
دلم شده ز هجر بابا دو نیم
قربان لطف و،مهر و وفایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۹
از زجر دون بس که جفا دیده ام
از ظلم او شب ها نخوابیده ام
بس داد دشمن،بر ما شماتت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۱۰
یا رب حق رقیه ی یتیمه
بگذر ز جرم ما محبان همه
گوییم حسین جان،جان ها فدایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۶
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱۴)
۱
رقیه ای که دارد،چون جده اش نشانه۲
بر پیکر ضعیفش،از ضرب تازیانه۲
اندر خرابه بابش
آمد شبی به خوابش
حسین حسین حسین جان۲
۲
بیدار شد چو از خواب،آن نازدانه دختر۲
گفت عمه جان چه شد آن،بابم ولی داور۲
خرابه شد ز ناله
پر از غم سه ساله
حسین حسین حسین جان۲
۳
آورده شد در آن جا،رأس حسین عطشان۲
تا آن سر پر از خون،دیدند آن عزیزان
از نو عزا به پا شد
رقیه جانفدا شد
حسین حسین حسین جان۲
۴
یا رب تو را به حق،رقیه ی دل افگار۲
داغ زیارتش را،بر قلب ما تو مگذار۲
قسمت نما تو ما را
مزار آل طاها
حسین حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۷
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱۵)
۱
یک شبی رقیه پدر به رؤیا بدید
چون که بیدار شد چهره ی بابا ندید
خواست با نغمه اش،باب از عمه اش
حسین حسین جان۲
۲
با دلی پر ز خون گفت بابم چه شد
باعث سرور قلب کبابم چه شد
تا که آن خونجگر،دید رأس پدر
حسین حسین جان۲
۳
گفت بابا چرا جدا شد از تن سرت
من چه سان ببینم این سر بی پیکرت
داد آن نازنین،جان به جان آفرین
حسین حسین جان۲
۴
ای خدا حرمت سفیر شام حسین
بگذر از جرم ما به حق نام حسین
این ارادت قبول،کن به حق بتول
حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(ذکر حضرت رقیه س)
تا رقیه در ویران،دید او سر بابا را
درد دل نمود آغاز،با شیون و با غوغا
گفت ای پدرجانم،رأست ز چه پر خون است
کردند جدا از چه،سر از بدنت بابا
لب تشنه تو را کشتند،در بین دو نهر آب
ای باب گرامی ام،جرم تو چه بود آیا
بابا بنگر پایم،پر آبله گردیده
بسیار ستم دیدم،از دشمن بی پروا
از بس که کتک خوردم،صورتم شده نیلی
سیلی ز عدو خوردم،همچو مادرم زهرا
ممنون منم از زینب،عمه ی دل افگارم
کاو بوده مرا حامی،در برابر اعدا
ای رقیه جان حق،رأس بی تن بابت
بر مقدم و این جمع،از کرم دعا فرما
زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
رقیه در خرابه دید،جمال بابا را به خواب
گفتا کجا بودی پدر،قلبم ز هجرت شد کباب
بیدار تا از خواب شد،در جست و جوی باب شد
ندید بابا را و شد،آه و فغانش بی حساب
سر حسین آورده شد،اندر خرابه نیمه شب
در آن شب تاریک شد،مهمان دختر رأس باب
سر را به بر بگرفت و شد،در حال نجوا با پدر
گفتا که رگ هایت برید،ای نور چشم بوتراب
بابا بدیدم رنج ها،از زجر دون در راه شام
بنویسم ار شرح غمم،افزون شود از یک کتاب
الحال از راه کرم،دخت یتیمت را ببر
همراه کز هجر رخت،دیگر ندارم صبر و تاب
گوید مقدم یا حسین،از مرحمت دستم بگیر
حق اباالفضلی کز او،شرمنده شد دریای آب
زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
یک شبی که دید رقیه در عالم رؤیا،چهره ی پدر را
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
آورده چو شد سر حسین به نیمه ی شب،در حضور زینب
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
بگرفت به بر رقیه اش سر منور،با دو دیده ی تر
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
گفتا به پدر مرا ببر با خود از این جا،ای عزیز بابا
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
با رأس پدر گفت و گو از جور و جفا کرد،جان خود فدا کرد
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
زمینه:کافی
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati