۲
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۶)
۱
منم رقیه،بنت الحسینم
بر شاه عطشان،نور دو عینم
یتیمم از جفای قوم عدوان
سفیر حسینم در شام ویران
۲
کاخ ستم را،ویران نمایم
نهضت بابا،پایان رسانم
جانفشانی کنم با چشم گریان
سفیر حسینم در شام ویران
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۳
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱)
۱
من دختر سه ساله ی حسینم
یتیمه ی سرور عالمینم
در کوفه و شام،افغان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۲
رأس پدر بی پیکرش چو دیدم
دستی به چشمان ترش کشیدم
غم های خود را،عنوان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۳
اندر حضور رأس باب و زینب
در راه حق گشتم فدا در آن شب
مهمان نوازی،با جان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
۴
در شام من سفیر نینوایم
بیانگر صحنه ی کربلایم
وفا به عهد و،پیمان نمودم
کاخ ستم را،ویران نمودم
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۴
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۲)
۱
دختر شاه شهیدان
در خرابه با صد افغان
گفت عمه پدر از تو خواهم
آب و نان دیگر از تو نخواهم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۲
گفت رقیه نیمه ی شب
با دلی خون عمه زینب
گو چه شد باب نیکو عذارم
بودی اکنون پدر در کنارم
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۳
لرزه ای بر کاخ دشمن
اوفکند از شور و شیون
تا که خصم از ره جور و بیداد
رأس بابا برایش فرستاد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۴
رأس بابا را در آغوش
برگرفت و رفتی از هوش
حق دیدار بابا ادا کرد
در کنار سرش جان فدا کرد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
۵
برگرفت او رأس بابا
با پدر از جور اعدا
ناله و گفت و گو آن قدر کرد
تا که جان را فدای پدر کرد
یا حسین،یا حسین،یا حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۵
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱)
۱
رقیه دخت سرور شهیدان
سر پدر نهاده روی دامان
گفت ای پدرجان،جانم فدایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۲
پدر کجا بودی که زجر ملعون
قلبم نمودی از جفا پر از خون
درد دلم را،گویم برایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۳
عمه بسی ز من حمایت نمود
من مرده بودم اگر عمه نبود
دیگر برایم،نمانده طاقت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۴
رقیه زندگی نخواهد دگر
هر جا روی پدر مرا هم ببر
دیده پر آبم،از ماجرایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۵
بابا که ببریده سر از پیکرت
که کرده پر خون جگر دخترت
بر ما غنیمت،باشد نگاهت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۶
بابا چرا دشمن چنین جفا کرد
ما را ز تو تو را ز ما جدا کرد
حیرانم از این،جرم و جنایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۷
بابا که ببریده رگ گردنت
بدون سر کجا فکنده تنت
قربان حزن،ماتم فزایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۸
در کودکی مرا که کرده یتیم
دلم شده ز هجر بابا دو نیم
قربان لطف و،مهر و وفایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۹
از زجر دون بس که جفا دیده ام
از ظلم او شب ها نخوابیده ام
بس داد دشمن،بر ما شماتت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
۱۰
یا رب حق رقیه ی یتیمه
بگذر ز جرم ما محبان همه
گوییم حسین جان،جان ها فدایت
فدای رأس،از تن جدایت
حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۶
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱۴)
۱
رقیه ای که دارد،چون جده اش نشانه۲
بر پیکر ضعیفش،از ضرب تازیانه۲
اندر خرابه بابش
آمد شبی به خوابش
حسین حسین حسین جان۲
۲
بیدار شد چو از خواب،آن نازدانه دختر۲
گفت عمه جان چه شد آن،بابم ولی داور۲
خرابه شد ز ناله
پر از غم سه ساله
حسین حسین حسین جان۲
۳
آورده شد در آن جا،رأس حسین عطشان۲
تا آن سر پر از خون،دیدند آن عزیزان
از نو عزا به پا شد
رقیه جانفدا شد
حسین حسین حسین جان۲
۴
یا رب تو را به حق،رقیه ی دل افگار۲
داغ زیارتش را،بر قلب ما تو مگذار۲
قسمت نما تو ما را
مزار آل طاها
حسین حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۷
(دم بازاری حضرت رقیه س)
(زمینه۱۵)
۱
یک شبی رقیه پدر به رؤیا بدید
چون که بیدار شد چهره ی بابا ندید
خواست با نغمه اش،باب از عمه اش
حسین حسین جان۲
۲
با دلی پر ز خون گفت بابم چه شد
باعث سرور قلب کبابم چه شد
تا که آن خونجگر،دید رأس پدر
حسین حسین جان۲
۳
گفت بابا چرا جدا شد از تن سرت
من چه سان ببینم این سر بی پیکرت
داد آن نازنین،جان به جان آفرین
حسین حسین جان۲
۴
ای خدا حرمت سفیر شام حسین
بگذر از جرم ما به حق نام حسین
این ارادت قبول،کن به حق بتول
حسین حسین جان۲
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(ذکر حضرت رقیه س)
تا رقیه در ویران،دید او سر بابا را
درد دل نمود آغاز،با شیون و با غوغا
گفت ای پدرجانم،رأست ز چه پر خون است
کردند جدا از چه،سر از بدنت بابا
لب تشنه تو را کشتند،در بین دو نهر آب
ای باب گرامی ام،جرم تو چه بود آیا
بابا بنگر پایم،پر آبله گردیده
بسیار ستم دیدم،از دشمن بی پروا
از بس که کتک خوردم،صورتم شده نیلی
سیلی ز عدو خوردم،همچو مادرم زهرا
ممنون منم از زینب،عمه ی دل افگارم
کاو بوده مرا حامی،در برابر اعدا
ای رقیه جان حق،رأس بی تن بابت
بر مقدم و این جمع،از کرم دعا فرما
زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
رقیه در خرابه دید،جمال بابا را به خواب
گفتا کجا بودی پدر،قلبم ز هجرت شد کباب
بیدار تا از خواب شد،در جست و جوی باب شد
ندید بابا را و شد،آه و فغانش بی حساب
سر حسین آورده شد،اندر خرابه نیمه شب
در آن شب تاریک شد،مهمان دختر رأس باب
سر را به بر بگرفت و شد،در حال نجوا با پدر
گفتا که رگ هایت برید،ای نور چشم بوتراب
بابا بدیدم رنج ها،از زجر دون در راه شام
بنویسم ار شرح غمم،افزون شود از یک کتاب
الحال از راه کرم،دخت یتیمت را ببر
همراه کز هجر رخت،دیگر ندارم صبر و تاب
گوید مقدم یا حسین،از مرحمت دستم بگیر
حق اباالفضلی کز او،شرمنده شد دریای آب
زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
یک شبی که دید رقیه در عالم رؤیا،چهره ی پدر را
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
آورده چو شد سر حسین به نیمه ی شب،در حضور زینب
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
بگرفت به بر رقیه اش سر منور،با دو دیده ی تر
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
گفتا به پدر مرا ببر با خود از این جا،ای عزیز بابا
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
با رأس پدر گفت و گو از جور و جفا کرد،جان خود فدا کرد
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
زمینه:کافی
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
دختر شاه عطشان رقیه
داده در راه حق جان رقیه
آمد از کربلا با اسارت
وادی شام بهر سفارت
دید از بس ز دشمن جسارت
داد جان را به جانان رقیه
کرد رؤیت شبی او به رؤیا
جلوه ی پر فروغ پدر را
شد چو بیدار نادید بابا
نیمه شب شد در افغان رقیه
تا که آورده شد سر برایش
بیشتر شد خروش و نوایش
کرد خود را فدا پیش پایش
شد روان سوی رضوان رقیه
درد دل ها ولی با پدر کرد
گفت و گوها ز رنج سفر کرد
از غمش عمه را خونجگر کرد
رفت از این ملک امکان رقیه
زمینه:هر شب جمعه زهرای اطهر
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(حضرت رقیه س)
یک شبی رقیه،او به رؤیا بدید
روی بابای خود،آن امام وحید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
چون که بیدار شد،روی بابا ندید
تا شود با پدر،گرم گفت و شنید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
در خرابه نمود،شور و غوغا به پا
آن سه ساله که بود،دخت شاه شهید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
تا از این واقعه،گشت آگه یزید
گفت رأس حسین،در خرابه برید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
پس رقیه نمود،با پدر گفت و گو
بس که او ناله کرد،به شهادت رسید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
کردگارا نما،حاجت ما روا
حق آن گل که در،شام غم آرمید
دید رقیه به خواب،روی گلگون باب
زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
(پاره دم حضرت رقیه س)
پدر منم رقیه دختر تو
غرقه به خون چرا بود سر تو
خوش آمدی پدر به ویرانه ام
ببین خرابه شده کاشانه ام
بنگر پدر ز ضرب تازیانه
دارم چنان زهرا به تن نشانه
پدر به زودی به برت دخترت
ببین کنم جان به فدای سرت
جان داد و در خرابه غوغا نمود
خود را فدای سر بابا نمود
آبله ی پای مرا بین پدر
خرابه مأوای مرا بین پدر
اگر نبردی به سفر دخترت
کنون کنم جان به فدای سرت
رقیه در خرابه غوغا نمود
جان به فدای سر بابا نمود
گفت عمه جان هجران دگر سر آمد
بابم به دلجویی دختر آمد
رقیه تا رأس پدر را بدید
رنگ ز رخساره ی ماهش پرید
گفت پدرجان که بریده سرت
جدا چرا شده سر از پیکرت
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
پاره دم
تویی فروغ ازلی رقیه
زهرای کوچک علی رقیه
خوش آمدی به دیدنم پدر جان
ببین کبودی تنم پدر جان
سر زده ای به من چرا با سرت
همره خود ببر حسین دخترت
پدر فدای سر نورانی ات
سنگ جفا که زد به پیشانیت
برای دیدنت چشم انتظارم
در این ویرانه من جان می سپارم
زیر بار غم کمانم ای پدر
برده سیلی ها توانم ای پدر
رقیه زائر خون خدا شد
به پای رأس بابایش فدا شد
فدای رخسار تو ای پدر جان
به پیش پای سر تو دهم جان
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
رقیه خون شد دلش
خرابه شد منزلش
بابا به قربان سرت
می میرد امشب دخترت
رقیه دختر حسین
سوره ی کوثر حسین
من الّذي أَیتَمَني یا أَبَه
از چه تو خونین دهنی یا أَبَه
سه ساله دختر حسین
شبیه مادر حسین
سه ساله دختر که کتک ندارد
او که قباله ی فدک ندارد
در کربلا غم بی شماره دیده
در خیمه ها موج شراره دیده
به روی من بس که زده خصم دون
ز سیلی اش گشته رخم نیلِگون
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati