زهری که سوزانده تمام پیکرم را
خاکستری کرده همه بال و پرم را
یک آشنایی هم در این غربت ندارم
تا که گذارد روی دامانش سرم را
حتی جوادم نیست با دستش بگیرد
اشک روان گردیده از چشم ترم را
می خواستم این لحظه ی آخر ببینم
یک بار دیگر روی ماه خواهرم را
با صورتم خوردم زمین بر خاک کوچه
هر بار هم خواندم به ناله مادرم را
اما طناب این جا به دستانم نبستند
مردی نزد سیلی کنارم همسرم را
هیزُم نیاوردند پشت خانه ی من
این جا نسوزاندند دیوار و درم را
از زهر پیچیدم به خود بر خاک حُجره
دیگر نپیچیدند درهم حنجرم را
عَمّامه ام مانده، عبا مانده، کسی نیست
تا که برد پیراهَن و انگشترم را
آتَش گرفتم، سوختم، اما ندیدم
پای برهنه، بین آتش، دخترم را
پلکم شده مجروح، از وقتی شنیدم
آن ماجرای غارت اهل حرم را
#رضا_رسول_زاده
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
دین من ایمان من حبالرضاست
جان من جانان من حبالرضاست
نامۀ اعمال من حبالحسین
محشر و میزان من حبالرضاست
بر روی سنگ مزارم حک کنید
خلد من رضوان من حبالرضاست
سیر باغ و بوستان خواهم چه کار
باغ من بستان من حبالرضاست
دل بریدم هم ز غلمان هم ز حور
حور من غلمان من حبالرضاست
کوثر من مهر زهرا و علی است
روح من ریحان من حبالرضاست
ای مفسرهای عالم بشنوید
معنی قرآن من حبالرضاست
دیگر از تاریکی قبرم چه باک
مشعل تابان من حبالرضاست
نیست کارم با دوا و با طبیب
درد من درمان من حبالرضاست
هر چه گفتم در ثنایش گفتهام
نخل من دیوان من حبالرضاست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذره ی ناچیز چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری
پُر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
نسیم رحمتش ، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوه عِصیانی که من دارم
به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها
دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم
به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم
شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
#علی_ذوالقدر
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
صیدم و با دیدن صیاد گفتم یا رضا
تا گره در کار من افتاد گفتم یا رضا
آرزوی دیدن کرب و بلا را داشتم
رفتم و در صحن گوهر شاد گفتم یا رضا
همصدا با کل عالم ، از دم باب الجواد
تا کنار پنجره فولاد گفتم یا رضا
گریه و لبخند من از گریه و لبخند اوست
در شهادت چون شب میلاد گفتم یا رضا
عارفی درس جنون می گفت اما آخرش
جای هر چیزی که یادم داد گفتم یا رضا
روبه روی پنجره فولاد بودم ، ناگهان
با شفای کور مادر زاد گفتم یا رضا
#احسان_نرگسی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
وقتی عبا را بر سر خود میکشیدی
بند امید عالمی را میبریدی
خوردی زمین دیگر نشد برخیزی از جا
دیدم سوی دیوار خود را میکشیدی
هربار میافتادی و میگفتی ای کاش
آه ای عصای پیری من میرسیدی
وقتی میسر نیست تا باشد جوادت
ای کاش میشد تا عصایی میخریدی
با جملهی ای وای مادر بین کوچه
آه از نهاد هر گذاره میشنیدی
از درد میپیچی به خود تنهای تنها
چشم تو مانده سوی در با ناامیدی
خاکی شده سر تا به پایت بین حجره
حالا شدی مانند آن رأس شهیدی...
ابن شبیبت را صدا کن روضهای خوان
آن روضهای را که گریبان میدریدی
بر روی نی خورشید و پای نی ستاره
روضه بخوان از دختر بیگوشواره
از آن تن بیسر به روی خاک صحرا
روضه بخوان از نالهی گودال زهرا
روضه بخوان از تیغ و از نیزه شکسته
از آن که روی صفحه ی قرآن نشسته
روضه بخوان از زخمهای پیکر او
از ساربان و تنگی انگشتر او
#موسی_علیمرادی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هرکه بودم هرکه هستم با کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام
هرکه آرد تحفه ای در محضر مولای خود
من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام
در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه
من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام
بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است
گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام
ناله ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل
نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام
نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد
رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام
ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند
قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام
گرچه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک
هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام
هر فقیری هست دست خالی اش سرمایه اش
من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام
"میثما" مولی اگر پُرسد چه آوردی بگو
سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه ی توست
دل آتشزدهام، شمع عزاخانه ی تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانه ی تـوست
شعلههای دلم از آه غریبـانه ی تـوست
ای تـراب قـدم زائـر کویت گُل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
ای قبـول غـم تـو گریـه ی ناقـابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما
ما نبودیم که میسوخت به یادت دل ما
سالها آتش غم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و بی تابت کرد
تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری
مثـل جد و پدرت از همه مظلومتری
تـو جگـر پاره ی پیغمبر و پاره جگری
بلکه بیتابتر از بسمل بیبال و پری
میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو
کس ندانست ندانست چه شد با دل تو
تـو کـه سـر تـا بـه قدم آینه ی توحیدی
به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلتیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنـان مـار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو
قتلگاه تو شـود حجـره ی در بستـه تو؟
«بابی انت و امی» که چـه آمد به سرت
داغ معصومه ی مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کـرد تماشا پسرت
بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شـرر آه بـر آمـد ز نهـادت مــولی
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولی
طایر روح غریبانه پرید از بدنت
قاتلت اشک فشان بود به تشییع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت
کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانه ی جان همه بود
جای معصومه ی تو اشک فشان فاطمه بود
بانـوان چشم ز مهریـه ی خود پوشیدند
دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند
اشکها بود که بـر غربت تو باریدند
لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنان شیون شان برپا بود
دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا بود
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم
کاش میسوخت فلک از شرر فریادم
کاش مـیداد غـم شـام بـلا بـر بادم
یاد خاکستر و سنگ لب بـام افتـادم
پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند
دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
ای غمت شمع هر محفل ما
یاد تو چلچراغ دل ما
مهر تو مثل خورشید دارد
ریشه در عمق آب و گل ما
از نگاه کریمانه ی توست
گشته آسان اگر مشکل ما
ذوق هر موج این ژرف دریا
می برد غبطه بر ساحل ما
رفت در باغ، صدها حکایت
از شکوفایی حاصل ما
آفتاب از سر مهر هر روز
می نهد پا به سرمنزل ما
چون (زرافشان) به جان می پذیریم
گر شود عشق تو قاتل ما
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است
کوله بار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نماز سحرش معلوم است
موی آشفته و اوضاع به هم ریخته اش
با عبایی که کشیده به سرش معلوم است
دو قدم راه نرفته چقدر می افتد
ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است
به زمین خوردن او ارثیه ی مادری است
درد پیچیده به پهلوش اثرش معلوم است
وسط حجره ی در بسته به خود می پیچد
اثر زهر به روی جگرش معلوم است
خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش معلوم است
لب او سرخ شد اما به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چشمان ترش معلوم است
روی خاک است ولی زیر سم اسب نرفت
روضه ی عصر دهم در نظرش معلوم است
#محمد_فردوسی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
چارپاره
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرارست امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود توس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست این جا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد این جا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب وبلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفابخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است
شدم شمس ایمان و آیینه ی عشق
به هر قلب تاریک بخشیده ام نور
کُند هر که، هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، پیش روی کبوتر
رسیدم که هر آهو آزاد باشد
چه جای غم آن زائر خسته ام را
اگر در پناه گهرشاد باشد
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
#قاسم_صرافان
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
بی تو باغ دل گلی خوشبو نداشت
در نیستان نایِ های و هو نداشت
بی بهار روی تو آغوش باغ
لاله و گل داشت، رنگ و بو نداشت
بی تو یاس کوچه باغ آرزو
آب و رنگی از گل مینو نداشت
بی قد و بالای تو باغ بهشت
سرو سرسبزی کنار جو نداشت
هرکه شد خاک رهت، از بی کسی
دست غم بر کُنده ی زانو نداشت
بی طبیب سبزپوش این دیار
دردهای بی دوا دارو نداشت
قصه ی صیاد و صید و دام و دشت
بود اما (ضامن آهو) نداشت
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
از کار من گره نگشاید کسی مگر
دست گره گشای تو یا ثامن الحجج
تا آخرین نفس نکشم دست التجا
از دامن ولای تو یا ثامن الحجج
خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی
تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج
دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب
درد من و دوای تو یا ثامن الحجج
هستی چو پاره ی تن پیغمبر خدا
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
چون می شود که دیده ی من هم برد نصیب
از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج
سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان
از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج
هم ناله با جوان دل افسرده ات جواد
گرییم در عزای تو یا ثامن الحجج
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم
چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم
از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است
کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم
حسرت بوسه ی بابا به دلت می ماند
تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم
مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم
جگر سوخته را نیست دوایی پسرم
بس که در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام
نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم
هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه
دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم
مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی
مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم
مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی
من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم
سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین
برده ام ارث غریب الغربایی پسرم
آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد
شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم
جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد
کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم
دست و پا می زنم و سینه من نیست دگر
زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم
گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر
چون که بند کفنم را بگشایی پسرم
#عبدالحسین_میرزایی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
من گدای حرم سلطانم
آشنای حرم سلطانم
در هوای حرم سلطانم
یا غریب الغربا ادرکنی
پیش تو حال تباه آوردم
نامه ی جرم و گناه آوردم
به حریم تو پناه آوردم
یا غریب الغربا ادرکنی
نظری بر دل بیمارم کن
با غلامان خودت یارم کن
درِ این خانه گرفتارم کن
یا غریب الغربا ادرکنی
من به عشق تو هیاهو دارم
هرچه دارم زِ تو مَه رو دارم
ذکر یا ضامن آهو دارم
یا غریب الغربا ادرکنی
زِ گدایت تو هواداری کن
جان زهرا تو مرا یاری کن
تو رهایم زِ گرفتاری کن
یا غریب الغربا ادرکنی
دیده ی خشک مرا دریا کن
دل شیدای مرا شیدا کن
کربلا و نجفم امضا کن
یا غریب الغربا ادرکنی
دل به یادِ تو صفایی دارد
حرمت حال و هوایی دارد
جلوه ی کرب و بلایی دارد
یا غریب الغربا ادرکنی
تو غریب الغربایی آقا
تو معین الضعفایی آقا
تو که حج فقرایی آقا
یاغریب الغربا ادرکنی
عاقبت پاره شد از غم جگرت
در غریبی چه نیامد به سرت
ولی آمد دم آخر پسرت
یا غریب الغربا ادرکنی
وای در کرب و بلاجای پسر
پدر آمدسرِ بالین پسر
ناله ی وا ولدا زد ز جگر
یا غریب الغربا ادرکنی
من که دلداده ی تکبیر توام
(ای پسر من پدر پیر توام
پدر پیر و زمین گیر توام)
یاغریب الغربا ادرکنی
(ای جگر گوشه ی من ای پسرم
هیچ دانی که چه آمد به سرم)
خون دل می رود از چشم ترم
یا غریب الغربا ادرکنی
#محمد_خرمفر
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
خسرو توس رضای مظلوم
نور دادار امام معصوم
وصی هشتم باب الزهرا
از ستم های عدو شد مسموم
▪️
از ستمکاری مأمون پلید
خسرو ملک ولا گشت شهید
داد انگورِ به زهر آلوده
به رضا حجت خلاق مجید
#حسین_مقدم
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم
کبوترانه در این آستانه پر بزنم
به ناامیدی از این در نمی روم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند
که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم
سواد نامه ی من رنگ صبح خواهد داشت
شبی که بوسه بر این چشمه ی سحر بزنم
به یاد غربت تو عهد کرده ام با خود
که لاله باشم و صد داغ بر جگر بزنم
خدای را کمی ای زائران درنگ کنید
که خاک پای شما را به چشم تر بزنم
به من هر آن چه که بخشیده اند توفیق است
مباد آن که دم از دولت هنر بزنم
اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم باز
خوشم که گاه گداری به باغ سر بزنم
اگر شمیمی از این بوستان به من برسد
معاشران به خدا تاج گل به سر بزنم
من آشنای همین درگهم، خدا نکند
که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم
صفای تربیت باغبان، حرامم باد
که در مجاورتِ گل دم از سفر بزنم
اگر چه غرق گناهم سفینه ام این جاست
مراد و قبله ام این جا مدینه ام این جاست
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش
یعنی امروز ست روزِ نالههایِ آخرش
هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلو گرفت
میکشد خود را به سویِ خانه مثلِ مادرش
رویِ خاکِ کوچه دنبالش اگر دقت کنی
بنگری آثاری از خاکی ترین بال و پرش
او زمین میخورد و میخندید بر حالش عدو
این هم ارثی بود که برده ز جدِّ اطهرش
صحنۀ جان دادن او روضۀ مستوره شد
حجره در بسته میداند چه آمد بر سرش
بار دیگر صورت خاکی و دست و پا زدن
خادمش دید و ولی هرگز نمیشد باورش
یک بُنَیّ گفت و از کام پسر بوسه گرفت
از مدینه بهر یاری زود آمد دلبرش
کربلا بابا رسید امّا پسر افتاده بود
قلبِ شاعر آب شد در این سه بیت آخرش
هر چه قدر آغوش خود واکرد اکبر جا نشد
تا که آخر در عبا پیچید جسم اکبرش
تا قیامت هم نمیفهمند اهل معرفت
از چه آمد دست بر سر بین لشگر خواهرش
آنکه حتّی تارِ مویش را ندیده جبرئیل
دست بُرده بر سرِ نعش علی بر معجرش
#قاسم_نعمتی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن
در شلوغیها دو تا آرنج خوردن بیهوا
مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن
آری آداب خودش را دارد این جا عاشقی
جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن
امتحانی کن، ببین اینجا چه حظّی میدهد
یا علی گفتن به وقت دست بر زانو زدن
شمعها! نجوای با خورشید میدانید چیست؟
اشکهای بیصدا باریدن و سوسو زدن
هفت دوری نیست حجّ ما فقیران، این طواف
دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن
بیت هشتم هدیه ای از سوی قم آورده است
بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن
بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد، ببخش
دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن
#قاسم_صرافان
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
در سوز جگر مصلحت ماست که ما را
غیر از جگر سوخته در کار نیاید
خارم من و در سینۀ من عشق شکفتهست
تا خلق نگویند گل از خار نیاید
بیمار فراقم من و وصل است دوایم
تدبیر، به کار مَنِ بیمار نیاید
یک عمر به درگاه رضا رفتم و حاشاک
بر دیدن این دلشده یکبار نیاید...
نومیدی و درگاه تو؟! بیسابقه باشد
از سوی تو جز رحمت و ایثار نیاید
آخر به کجا روی کند؟ ای همه رحمت!
گر در بَرِ تو شخص گرفتار نیاید
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشتهست گنهکار نیاید
جاروکش درگاه توام همچو «مؤید»
زین بیش از این بندۀ دربار نیاید
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است
کوله بار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نماز سحرش معلوم است
موی آشفته و اوضاع به هم ریخته اش
با عبایی که کشیده به سرش معلوم است
دو قدم راه نرفته چقدر می افتد
ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است
به زمین خوردن او ارثیه ی مادری است
درد پیچیده به پهلوش اثرش معلوم است
وسط حجره ی در بسته به خود می پیچد
اثر زهر به روی جگرش معلوم است
خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش معلوم است
لب او سرخ شد اما به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چشمان ترش معلوم است
روی خاک است ولی زیر سم اسب نرفت
روضه ی عصر دهم در نظرش معلوم است
#محمد_فردوسی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
از اباصلت بپرسید چه آمد به سرش
که چرا تیره شده صبح سپید سحرش
برده از مادر مظلومه ی خود ارثیه ای
خم شده مثل قد و قامت مادر کمرش
بس که در کوچه زمین خورد و دوباره برخاست
ریخت از زیر عبایش همه ی بال و پرش
آن چنان در دل حجره به خودش می پیچد
پر شده در همه ی عالم بالا خبرش
تا به یاد جگر پاره ی جدش افتاد
یا حسن گفت و سپس سوخت تمام جگرش
منتظر بود جوادش برسد از یثرب
لحظه ی آخر عمر خیره به در شد نظرش
کربلا شاه کنار پسرش رفت ، اینجا
شاه بر نقش زمین بود که آمد پسرش
این مصیبت به خدا بانگ عزا می خواهد
دعبل مرثیه خوان کو که شود نوحه گرش
گریه کن ابن شبیب ، سید ما را کشتند
تشنه بود و دو جهان سوخت ز سوز شررش
#یدالله_شهریاری
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علي موسی الرضایم از علی دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود
در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم
با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را
تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم
خواهرم! معصومه جانِ من کجایی تا ببینی
رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم
بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت
خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم
دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت
سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم
از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه
بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم
یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند
آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم
از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت
بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!
#مرضیه_عاطفی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
سلطان همیشه دور و برش از گدا پر است
ظرف گدا ز لطف و کرم از غذا پر است
اینجا کسی غریبه و بی کس نمی شود
در پیش زائران به خدا آشنا پر است
اینجا کسی نمیشود اصلا که ناامید
دست امام هشتم دنیا عطا پر است
وقت قنوت و وقت مناجات و بندگی
دستان سوی آن حرم از ربنا پر است
وقتی که رو به شاه خراسانیت زدی
در کمترین هوای دعا هم خدا پر است
پشت نقاب پنجره فولاد این حرم
حاجت گرفته های امام رضا پر است
پایین پای حضرت سلطان ابا الحسن
برگ برات رفتن تا کربلا پر است
#روح_الله_دانش
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
السلام ای جلوه ی ماهِ منیر
واسطِ فیضِ خداوندِ قدیر
آمدم با دستِ خالی و فقیر
گوشه ی چشمی نما بر این حقیر
آستانت منبعِ خیرِ کثیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر
ای شکوهت قابِ تصویرِ خدا
نورِ تو از نورِ اکسیرِ خدا
دستهایت دستِ تدبیر خدا
بر لبت تهلیل و تکبیر خدا
اعتباری من ندارم ای امیر
یا علی موسی الرضا دستم بگیر
در سرم دارم هوای مشهدت
چشمِ من دائم به سوی گنبدت
آرزویم در طوافِ مرقدت
جان به قربانِ عطای بی حدت
گشته ام در حلقه ی دامت اسیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر
ای تو شمعی و دلم پروانه ات
کیستم، من زائرِ دیوانه ات
می بده ساقی تو از خم خانه ات
جرعه ای از آبِ سقا خانه ات
ای نگاهت این و آن را دستگیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر!
#هستی_محرابی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد
گندم پس مانده های کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب
در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب
#مهدی_رحیمی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati