eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.2هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدِ عشقت از ازل در کام دل ها ریخته این محبت را به دلدها حق تعالی ریخته آتشِ آتشکده خاموش گشت و در عوض آتشِ عشق تو در دل ها سراپا ریخته برندارم سر اگر از سجده ی شکرش رواست کاین محبت را خدا در سینه ی ما ریخته زیرِ گامت وقتِ میلادت زمین لرزید سخت پس نبوده بی سبب گر طاقِ کسری ریخته نیست بی علت که ما این گونه از خود بی خودیم دستِ حق در جامِ ما شُربِ طهورا ریخته اول خلقت خدا هنگام خلقِ روی تو نقش رویت را به عشق روی زهرا ریخته دوره ی ظلمت سر آمد شد جمالت جلوه گر مکه از فیض وجودِ پاکِ تو شد مفتخر وعده ی ادیان تحقق یافت و موعود شد سرزمین مکه هم بی تابِ این مولود شد انتظار حق تعالی هم به پایانش رسید بین مخلوق خدا تقدیر، آن چه بود شد مثل خورشیدی دلِ ارض و سما را گرم کرد دلبری آمد که محبوب دلِ معبود شد نور رویش خانه های ظلم را تاریک کرد خانه ی سفیانیان یوم الابد نابود شد دوره ی ظلمت سرآمد تیرگی از یاد رفت حرکت دنیا به سمتِ روشنی مشهود شد دامن بنت وهب شد چشمه ی فیض خدا دشمن فرزند او مغضوب شد مطرود شد آمده تا که شود انگار ختم المرسلین جان دو عالم فدای رحمت للعالمین مکه از روز ازل در بیعت پیغمبر است فاطمه میراث دارِ این زمین تا آخر است مکه هم مثل مدینه خانه ی زهرای ماست کعبه خود مشغول گردیدن به دور مادر است می زند عالم همه فریاد که حقِ با علیست هر که این فریاد را نشنیده تا حالا کر است شک نکن این آرزو آخر محقق می شود حقِّ کعبه یک اذانِ کامل و روشنگر است می رسد روزی که آوایِ مؤذن زاده ها می رسد آن جا به گوش از روز هم روشن تر است بعد از آن بر منبرِ کعبه اذان شیعیان اولش اللّه اکبر آخرش یا حیدر است ملک پیغمبر به دست شیعه افتد زودِ زود یک نفس باقیست تا نابودیِ آل سعود @nohe_sonnati
هوای شهر نسیم پیمبری دارد چقدر عطر گلاب معطری دارد چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند که این پسر قدم عشق پروری دارد امیدوار به فردای بهتری شده ایم زمانه در سر خود فکر بهتری دارد نشسته اند به راهش همه پیمبرها نوشته اند که او قصد دلبری دارد خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که پدر همیشه به فرزند آخری دارد خدا سند زده قلب مرا به نام رسول به نام عشق، به نام خدا، به نام رسول بزرگواری و عالیجناب یعنی تو و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو نگین خلقت عالم که حضرت زهراست بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو خدا رسانده تو را تا به داد ما برسی دمِ خدا، نفس مستجاب یعنی تو همین که دور و برت سایه نیست پس قطعا تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو تو نور باطنی و سایه هم نمی خواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمی خواهی اویس وار نشستم به شوق آمدنت میان سینه قَرَن‌ را نموده ام وطنت برای دست گرفتن ز امتت کافیست نخی ز تار عبایت، نخی ز پیرهنت بیا برای همه دلبرانه حرف بزن که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی به غیر عشق نمی ریزد از لب و دهنت شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت میان عرش عجب رفت و آمدی داری چقدر عطر گلاب محمدی داری نگاه مهر تو انسان نمود انسان را چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را اسیر ظلمت شب بوده ایم تا این که میان چشم تو دیدیم نور قرآن را چقدر رحمت محض است ربناهایت میان دست تو دیدیم راه باران را نگیر از همه ی عاشقان خود دل را بخواه از همه ی عاشقان خود جان را میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم طلوع نور تو این نعمت فراوان را جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت نگاه سبز کسی این همه اسیر نداشت به عرش می روی از جبرئیل بالاتر به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر کلاه از سر هرچه ملائکه افتاد و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر هر آن که رنگ محبت گرفت دریا شد هر آن که رنگ محمد گرفت دریاتر زمان آن شده دست از ترنج بردارند برای آن که ندیدند از تو زیباتر بیا برای همه جان تازه ای بفرست نشان بده که تویی از همه مسیحا تر تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات نثار مقدم خیرت چهارده صلوات @nohe_sonnati
به احترام تو امشب ترانه باید گفت هـزار تا غـزل عاشقانـه بایـد گفت برای عرض ارادت مدینه بایـد رفت و یک غزل وسط آستانه بایـد گفت برای منتظرانی که در پی ات هستند ز خال گوشه ی لب ها نشانه باید گفت ولایت تو به مـا تـا قیامتـم باقیست پیمبـری تو را جاودانـه بایـد گفت برای خواندن مدحت اجازه می خواهم برای زنده شدن جان تازه می خواهـم شبی که سـوی خـدا شد نگاه آدم هـا و پـاک شد ز قدومت گنـاه آدم هـا صـدای بال و پری که نوید می بخشـد که می رسد به جهان تکیه گاه آدم هـا و دختـران همگی عاشقانـه خندیدند به روزگـار غـریب و سیـاه آدم هـا قیامتـی شـده بر پـا بـه یُمـن آمدنت چو یوسفی که برون شد ز چاه آدم ها نگیر روی خودت را نقاب لازم نیست تو آمـدی و دگـر آفتـاب لازم نیست شکسته آمـدنت پایــه های کسـری را بیا بهـم بـزن این مبهمـات دنیـا را هـزار سـال دلش شعلـه های آتش بـود تو آمدی که گلستان کنی همه جـا را به احتـرام تـو شیطـان نمی پـرد دیگـر بیا ادامـه بـده معجـزات عیسـی را و "لات"ها همگی یک به یک زمین خوردند به یک اشاره به چرخ آوری تبرها را تو نور کاملی و سایه هم نمی خواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمی خواهی تـویی کـه رحمتُ لِلْعالمین شـدی آقا به کارنـامـه ی خلقت نگیـن شدی آقا بـه روزگـار پـر از هرج و مرج جاهل ها بزرگـوار شــدی و امیـن شـدی آقـا نخی ز تار عبایت دخیـل مـردم شـد ببین چگونه تو حبل المتیـن شدی آقا تو مهربانـی و بارانـی و پـر از مِهـری و مقتــدای همـه مؤمنیـن شـدی آقا برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست اگر نبود همین سوز سینه هم کافیست @nohe_sonnati
جبرئیلی که از او جلوه‌ی رب می‌ریزد به زمین آمده و نُقل طرب می‌ریزد دارد از نخل خبرهاش رُطب می‌ریزد خنده از لعل لب «بنت وهب» می‌ریزد آمنه! پرچم توحید برافراشته‌ای آفرین! دست مریزاد! که گل کاشته‌ای پیش گهواره‌ی خورشید، قمرها جمع‌اند ملک و حور و پری، جن و بشرها جمع‌اند بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع‌اند جلوی بتکده‌ها باز تبرها جمع‌اند ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند لات و عزّی و هبل، سجده‌کنان افتادند «یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست چه قدَر ای پسر آمنه! خالت زیباست رحمت واسعه ای، خلق و خصالت زیباست چه کسی گفته که زشت است بلالت؟! زیباست ای که در دلبری از ما ید طولی داری «آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری» هدف خلقتی و «خواجه‌ی لولاک» شدی «انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی یکی یک دانه‌ی حق، محور افلاک شدی در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی ما که از باده‌ی پیغمبری‌ات مدهوشیم فقط از جام تولای تو مِی می‌نوشیم تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد از کرمخانه‌ی تو هیچ زمان کم نرسد به مقام تو که درک بنی آدم نرسد پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی آمدی امر نمایی که امیر است علی ولی الله وَ مولای غدیر است علی اوج فتنه بشود باز بصیر است علی صاحب تیغ دو دم، شیر دلیر است علی چه بلایی به سر اهل هنر آورده ذوالفقارش که دمار از همه در آورده «اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود دوستی علی و فاطمه منشور تو بود ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند اهل نجران، همه در کار شما در ماندند نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند نوه‌هایت همگی سیّد و سرور ماندند ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری؟ صاحب کوثری و حضرت زهرا داری ای عبای نبوَی! پنج تنت را عشق است ای اولوالعزم! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است می نویسم که اویس قرنت را عشق است بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی حرف من حرف اویس است: تو در قلب منی زندگی تو که انواع بلاها را داشت با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت خم به ابروت نیامد، لب تو نجوا داشت صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت بُت پرستی که برای تو رجز می‌خواند به خدا مال زدن نیست خودش می‌داند ای که در شدّت غم «چهره‌ی بازی» داری چون مسیحا چه دم روح‌نوازی داری تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری به فلانی و فلانی چه نیازی داری؟! کوری چشم حسودان زمین خورده و پست افتخار تو همین بس که کلامت وحی است عشق تو عاشق بی‌تاب عمل می‌آرد قمر روی تو مهتاب عمل می‌آرد خم ابروی تو محراب عمل می‌آرد خاک پای تو زر ناب عمل می‌آرد همه‌ی عشق من این است مسلمان توام عجمی زاده و همشهری سلمان توام @nohe_sonnati
به روی خلقِ خدا از وفا تبسم کن! چو باغ بر رخِ اهل صفا تبسم کن! اگر خدای پرستی! به روی دشمن و دوست همیشه چون گلِ باغِ وفا تبسم کن! به کبریاست نگاهت اگر در این وادی به کِبر روی° مکن! بی ریا تبسم کن! به دام محنت و رنج و بلا چو افتادی بیا به چهره ی رنج و بلا تبسم کن! برآمد از افقِ اعتدال، ماه ربیع به روی این مه فرّخ لقا تبسم کن! درید پرده ی شب را فروغ صبحِ امید رسید فخر همه انبیا تبسم کن! به پاس حرمت میلادِ با شکوهِ نبی بهار گونه به باغ ولا تبسم کن! کنون که لب به تبسم گشوده گل° در باغ تو هم به رویِ رسول خدا تبسم کن! درِ امید به روی جهانیان شد باز مرو به حسرت از این در، بیا تبسم کن! به شادمانی میلاد مصطفی ای دوست بخوان سرود دل انگیز یا تبسم کن! به یُمنِ مَقدمِ فرخنده ی رسول خدا کنون که گشته ای از غم رها تبسم کن! @nohe_sonnati
باید تو را بالاتر از بالا صدا کرد باید تو را والای بی همتا صدا کرد ای رحمه للعالمینِ ما محمد ای بی کران باید تو را دریا صدا کرد ثبت است بر طاق فلک نام بلندت مثل خدا باید تو را یکتا صدا کرد ما حلقه بر گوشیم پس یعنی همیشه مولای من باید تو را مولا صدا کرد نام تو نقش خاتم پیغمبران بود باید تو را یس، تو را طه صدا کرد از بین لب هایت هزاران ماه بارید هر بار زهرایت تو را بابا صدا کرد بر موج غم نوح نبی، موسی به دریا نام تو را وقت عروج عیسی صدا کرد نام تو حلال تمام مشکلات است راه نجات مؤمنین و مؤمنات است از جمله ی پیغمبران سر می شوی تو یعنی که از خلقت فراتر می شوی تو تو خاتم پیغمبرانی یا محمد با حاصل آن ها برابر می شوی تو وقتی خدا زهرا به تو بخشید یعنی سر رشته ی آیات کوثر می شوی تو «معراج تازه ابتدای راهتان است» بین حرا وقتی پیمبر می شوی تو در کوچه های قلب ما با خنده هایت پرواز تا خورشید را پر می شوی تو آقا هنوز عطرت میان شهر جاری است با سیب زهرایی معطر می شوی تو جان تو و جان علی نفسی است واحد وقتی که با حیدر برادر می شوی تو نام علی وقتی که از نامت جدا نیست گاهی محمد را علی گفتن خطا نیست همتایت ای والای بی همتا علی بود مولای مولا تو، به ما مولا علی بود بالاتر از بالاتر از بالا تو بودی بالاتر از بالاتر از بالا علی بود زیباتر از زیباتر از زیبا تو بودی زیباتر از زیباتر از زیبا علی بود ما از لب حق گوی تو این را شنیدیم چرخیده حق دور علی، هر جا علی بود این نور را بعد از تو حتی کور هم دید حق با علی حق با علی حق با علی بود وقت جدایی در شب معراج حتی ذکر خدا هم با رسولش یا علی بود در چین پیشانیت غم پیدا نمی شد در لشکر تو یا محمد، تا علی بود شکر خدا نام علی ذکر لب ماست عشق علی و فاطمه نان شب ماست عشق تو در جان علی، در جان زهراست عشق تو ایمان علی، ایمان زهراست ای سر لولا بین لبخند تو مستور مستور لبخند تو در رضوان زهراست نور خدا جاریست در پیشانی تو روی تو بدر کامل تابان زهراست یک قطره از آب وضویت را گرفتیم دیدیم آری، کوثر قرآن زهراست خیلی گرفتارم ولی این بار را هم آقا قبولم کن، بگو مهمان زهراست وقتی شما مهمان زهرایید یعنی امید عالم سفره ی احسان زهراست قبر شهید بی پلاک خفته در رمل پائین پای تربت پنهان زهراست باید که بر بالای هر منبر بگوئیم تو یادمان دادی به او مادر بگوئیم @nohe_sonnati
همه ی حرف های من با تو آبرو، اعتبار دنیا تو نور، خورشید، بندگی، توحید همه تفسیر می شود با تو گرد پایت به شانه ی جبریل یعنی از عرش آن چه اعلی، تو جای پای تو آسمان روئید رد شدی از مسیر هر جا تو بالمان سوخت، خاک نشین شدیم نرسیدیم آخرش تا تو و به جایی نمی رسیم آقا تا نگیری تو دستمان را ... تو کاش دستی به دستمان بدهی آسمان را به ما نشان بدهی نور توحید را به ما دادی تو به دل های ما صفا دادی ما شدیم اهل صبر، اهل ولا بعد هر وعده غم، بلا دادی به غریبان جمع یکباره رزق ما را جدا جدا دادی دست ما را به فاطمه دادی دست ما را به آشنا دادی حس نابی که شاعران دارند هرچه داریم را شما دادی با علی آشنایمان کردی بعد هم منصب گدا دادی با نگاه تو انتخاب شدیم که گدای ابوتراب شدیم لطف داری شما به نوکر هم خوب و بد را خریده ای در هم مست جام شما شدیم-و بعد مست جام طهور کوثر هم رحمت آوردی و به ما گفتی رحمتی از خداست دختر هم پادشاهی که می نشینی با هر غلام و فقیر و نوکر هم در جمالت ملاحتی جاری... بود این گونه تا به آخر هم جان ماها چه ارزشی دارد می گذاریم پای تو سر هم تو دلیل وجود ماهایی آبروی تمام دنیایی مکه را اعتبار دادی تو نعمت بی شمار دادی تو به نفس های مرده ی این شهر عطر و بوی بهار دادی تو آمدی نقل حسن یوسف را بعد عمری کنار دادی تو ابتدا بی قرارمان کردی بعد ما را قرار دادی تو و علی را نه خم، همان اول سر جایش قرار دادی تو چون علی روی شانه ات رفته شیعه را اقتدار دادی تو دین تو کامل از ولایت شد شیعه بعد از شما هدایت شد @nohe_sonnati
از کتاب وصف تو یک حرف هر کس خوانده باشد از سر حیرت دهانش چون حرا وا مانده باشد هر کسی از سجده بر نورت تمرد کرد، رد شد عدل حق است این که شیطان را ز عرشش رانده باشد هر سری در ارتش علم تو باید پا بکوبد خواه او سرباز باشد خواه او فرمانده باشد جز برای مرتضی افلاک در خاطر ندارد حکم تو خورشید را از راه، برگردانده باشد بیت تو صُنع خداوند است پس جا دارد آقا این که عزرائیل پشت در معطل مانده باشد آتشی بر پا کنی قبل از قیامت تا که در آن نامه‌ی اعمال ما را دخترت سوزانده باشد @nohe_sonnati
عشق تو در تمامیِ عالم زبانزد است بی‌عشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقه‌ایم با عشق تو همیشه دل ما مؤید است جاری‌ست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا... بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است... ای زندگیِ ما همه حال و هوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است... مانده‌ست رَدِّ پای تو بین زمین و عرش باران بوسه‌هاست که در رفت و آمد است دل را سپرده‌ایم به عشقش که قرن‌هاست بنیان‌گذار وحدت دل‌ها محمد است @nohe_sonnati
و آن شب از شميم عطر نامش گلستان پر شد تمام خانه از بوی خوش اين ميهمان پر شد شگفتا "يوسفي در کاروان حسن پيدا شد" که از نور جمالش صحن جان عاشقان پر شد گريبان چاک کرد از مقدم او طاق کسرايی زمان خالی شد و درياچه های باستان پر شد سماع لحظه ها از چشم صحرا سرخ می باريد فرشته بس! دگر ميخانه پير مغان پر شد خبر دادند سيمرغی ز کوه طور باز آمد که از آوای سرشارش تمام آشيان پر شد چنان مضمون صفت بود آن دو چشمان غزل گونش که تا يک پلک زد ديوان جان شاعران پر شد طواف لاله گرد کعبه آئينه ی ديدن داشت شبی که مکه از نام محمد ناگهان پر شد @nohe_sonnati
دوبیتی امروز دلِ خلقِ دو عالم شاد است ویرانه ی دل های خراب، آباد است بر آمنه دختر وَهَب باد درود کو راحت جان انس و جان را زاده است ▪️ امروز درِ رحمت حق بسته مباد! ذکر صلوات غیر پیوسته مباد! روزی که محمد و علی خوشنودند در عالم ایجاد دلی خسته مباد! ▪️ وقتی که محمد به جهان پای نهاد بر خاک نهاد دست و در سجده فتاد برداشت به سوی آسمان دست دعا پیوسته نمود حی سبحان را یاد @nohe_sonnati
خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو راهبان‌ هر واژه در انجیل، بی سامان تو ای اشارت های موسی! یک جهان دیوانه ات ای بشارت های عیسی! یک جهان حیران تو در کمال اشتیاق انجیل و تورات و زبور آمدند اینک به استقبال از قرآن تو نام تو اشک است روی گونه ی اهل کتاب آتش شوق است در جان و دل سلمان تو در پریشان‌حالیِ این سجده های شب‌زده آفتاب جاودان، پیشانیِ تابان تو جان به لب شد این کویر تشنه از سوز عطش کاش دریایی شود از جاریِ باران تو یا اباالقاسم! دل ما خانه ی مهر علی است ای رسول مهربانی! جان ما و جان تو... @nohe_sonnati
ای شرم لطف بی حد تو بر جبین عشق خال و خط تو مبدا حسن و قرین عشق در پیچ و تاب گیسوی تو شاه‌راه حسن در بند آستین تو حبل‌المتین عشق در کنج اعتکاف تو پنهان مرور رنج در قلب آیه های تو پیدا طنین عشق شمس و قمر، نهان شده تحت کسای تو روح الامین به لطف تو شد همنشین عشق طومار نانوشته‌ی حق را تو خاتمی نامت چه خوش نشسته به جان نگین عشق @nohe_sonnati
حدّ مدحِ تو برتر از قلم است، قلم از عجزِ خویش گشته خجل که خدا مدح کرده است تو را، شده قرآن به مدح تو نازل تو زلالی زلال تر از آب، تو لطیفی لطیف تر از گُل نیست فرشی مناسب قدمت، زیر پایت مگر بریزم دل تویی آن بنده ی خدای نما، تویی آن جلوه ی نخستینش که رسیدی به قاب قوسین و نیست بین تو و خدا حائل ابتدای رسالتت "اقرا"، انتها و کمال آن "بلّغ" که بدون ولایت حیدر، نرسد بارِ دین به سرمنزل @nohe_sonnati
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد چو زر عزیز وجودست شعر من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد خیال آب خضر بست و جام کیخسرو به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد @nohe_sonnati
کَریمُ السَّجایا جَمیلُ الشِّیَم نبیُّ البَّرایا شَفیعُ الاُمَم امام رسل، پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل شفیع الوری، خواجة بعث ونشر امام الهدی صدر دیوان حشر کلیمی که چرخ  فلک طور اوست مه نورها پرتو نور اوست شفیع و مطاع نبی کریم قسیم جسیم نسیم و سیم یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه چند ملت بشست چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم به معجز میان قمر زد دو نیم چو صیتش در افواه دنیا فتاد تزلزل در ایوان کسری فتاد به لاقامت لات بشکست خرد به اعزاز دین آب عزی ببرد نه از لات و عزی برآورد گرد که تورات و انجیل منسوخ کرد شبی بر نشست از فلک برگذشت بتمکین و جاه از ملک درگذشت چنان گرم در تیه قربت براند که برسد ره جبریل از او بازماند بدو گفت سالار بیت الحرام که ای حامل وحی برتر خرام چو در دوستی مخلصم یافتی عنانم ز صحبت چرا تافتی؟ بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم که نیروی بالم نماند اگر یک سرموی برتر پرم فروغ تجل بسوزد پرم نماند بعصیان کسی درگرو که دارد چنین سیدی پیشرو چو نعمت پسندیده گویم ترا علیک السلام ای نبی الوری دردود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد @nohe_sonnati
زمین شد روشن از روی محمّـــد دلــم شد بنــــدِ گیـسوی محمّـــد نسیمی می‌وزد خوشـبوتـر از گـل جهان شد مسـت، از بوی محمّـــد بـه چــوگــان نبـــوّت گوی سبقت ربـــوده از همـــه گــــوی محمّـــد به سجـــده می‌کشاند عــالمـی را خــَـم محـــراب ابـــروی محمّـــد تــَـــراز بنــــدگـی در نــزد ایــــزد بـــوَد بی‌شک تــَـــرازوی محمّـــد نباشد خـُـلق و خــویـی در زمـانه به خوبی شهره چون خوی محمد خوشا آن کس که الگو گیرد از او که قـــرآن است الگــوی محمّـــد خوشا آن رهــروی که هست دایم بــه دنیـــا در تکـــاپـــوی محمّـــد خوشا آن دل کــه آرامـش بگیــرد ز ذکــــر نـــــام دلجــــوی محمّـــد خوشا چشمی که در هنگام مردن بـبـیـــنـد روی نیکــــــوی محمّـــد به غیـر از خــلق باشد روز محشر نگـــــاهِ انبـــــیا ، ســـوی محمّـــد علی گرچه بوَد (ساقی) کـــوثـــر بــُــوَد سرمستِ میـــنوی محمّـــد @nohe_sonnati
اى خواجه عالم همه عالم به فدایت چون كرده خدا، خلقت عالم ز برایت ذات تو بود علّت و عالم همه معلول در حقّ تو لولاك از آن گفته خدایت شد ختم رسالت به تو این جامه زیبا خیّاط ازل دوخته بر قدّ رسایت در روز جزا جمله رسولان مكرّم از آدم و عیسى همه در تحت لوایت هنگام سخا چون به عطا دست گشائى صد حاتم طائى شده درویش و گدایت مردم همه مشتاق به فردوس برینند فردوس برین تا شده مشتاق لقایت راضى به رضا گشتى و صابر به مصائب تا صبر و رضا مات شد از صبر و رضایت @nohe_sonnati
خلق جهان محو نور روى محمد شیفته سیرت نكوى محمد دیده گرش صد هزار بار ببیند سیر نخواهد شدن ز روى محمد نیست مهى در فلك به نور جمالش نیست گلى در چمن به بوى محمد سلسله كاینات و رشته هستى بسته سراسر به تار موى محمد خوى محمد شعار ساز كه خویى نیست پسندیده‏تر ز خوى محمد ره نبرد سوى شاهراه حقیقت تا نبرد ره كسى به سوى محمد هیچ دلى خالى از محبّت او نیست پر شده عالم ز گفتگوى محمد زنده شود از نسیم صبح وصالش هركه بمیرد در آرزوى محمد صبح قیامت كه سر ز خاك برآرد دل رود اول به جستجوى محمد یا رب در روز رستخیز، مریزان آبروى ما به آبروى محمد خوشه نچینى (رسا) ز خرمن فیضش تا ننهى سر به خاك كوى محمد @nohe_sonnati
دوبیتی بر لوح جهان کاتبی این گونه نوشت آمد به جهان محمد پاک سرشت هرکس که فرستد به جمالش صلوات الحق که سزاوار، بر او هست بهشت @nohe_sonnati
رسول داور آمد ، به غرب و خاور آمد نخست و آخر آمد ، به انبیا سر آمد به رخ فتاد بتها ، بی پیش ماه بطحی شکست طاق کسری ، شه مظفر آمد ز جلوه گاه قرآن ، دمید نور یزدان که نور طور و فاران ، بکوی دیگر آمد نگار ماه منظر ، جهان ازو منور به فرق عشق افسر ، به عرش زیور آمد بپوش چهره ماها ، زشرم روی طاها که بین دلرباها ، ز جمله بهرتر آمد به انبیاست استاد ، کند به عشق ارشاد جهان ز مهر او شاد ، حبیب داور آمد شد از افق هویدا ، جمال ماه بطحی به شام تار یلدا ، عجب مهی درآمد به گمرهان بگوئید ، که دل ز غم بشوئید ز شاهراه توحید ، شفیع محشر آمد ز روی اوست پیدا ، تجلیات زهرا به شوره زار دنیا ، گلی معطر آمد گذشت شام حسرت ، رسید صبح عشرت به عاشقان بشارت ، که می به ساغر آمد شنو کلام او را ، صلای عام او را نگر مقام او را ، که فوق حیدر آمد دمی چو هست باقی ، کرم نمای ساقی که شاه ملک باقی ، صفای کوثر آمد گلی به این وجاهت ، رخی به این ملاحت به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد (حسان) به لطف ایزد ، رضایت محمد ز مدح آل احمد ، ترا میسر آمد @nohe_sonnati
دوبیتی نذر قدم رسول امجد صلوات بر نور رسالتش مجدد صلوات امروز هر آنچه میتوانی بفرست بر خاتم انبیا محمد صلوات @nohe_sonnati
اتفاقی خاص در عرش عظیم افتاده بود لرزه بر اندام شیطان رجیم افتاده بود چون که بر پیشانی مولود پاک امنه نقش بسم الله الرحمن الرحیم افتاده بود در نخستین جزء قرآن هم به پایش با خضوع معنی رمز الف با لام و میم افتاده بود از ازل در آخرین جام می پیغمبری عکس زیبای رخ طفلی یتیم افتاده بود روی بام شهر مکه در شب میلاد نور بقچه بوی گل از دست نسیم افتاده بود سایه فرّ و شکوه جاودانش هم چنان بر سر عیسی و موسای کلیم افتاده بود مهر او، مهر وصیش ،مهر دختش بی گمان در دل هر صاحب عقل سلیم افتاده بود بر سرش ز آن دم که پا بر عرصه هستی نهاد سایه نور خداوند کریم افتاده بود هر که با او یا وصیش بی دغل می رفت راه در حقیقت بر صراط مستقیم افتاده بود @nohe_sonnati
دوبیتی هنگام سرور کائنات است امشب اوقات گرفتن برات است امشب بفرست مدام بر محمد صلوات زیرا که بهار صلوات است امشب @nohe_sonnati
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن‏ آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن‏ ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن‏ مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن‏ روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن‏ شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى‏ پروانگان شمع وى جمع‏اند در هر انجمن از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى‏ آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن‏ در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب» تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن‏ ناخوانده درس استاد شد ویرانه‏ها آباد شد کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن‏ آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب‏ از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش‏ برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن‏ صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش‏ ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن @nohe_sonnati