دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و احد یک دم نلرزیدم ولی
تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من
کاش جانم با نفس از سینه میآمد برون
کاش میمردم مدینه نیست دیگر جای من
روزها لب بسته از فریاد و میسوزم خموش
حبس در دل گشته حتی ناله ی شبهای من
قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت
تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من
آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه
زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من
در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار
با فراق تو شده هر شب، شب احیای من
تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی
تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند
رفت از کف غنچه ی من لاله ی حمرای من
مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود
غصه ی ناگفته و غمهای ناپیدای من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ای خاک تو چشم آسمان ها
بانوی همیشه ی جهان ها
اوج تو بلندتر ز امکان
عمر تو فزونتر از زمان ها
جایی که پدر شود فدایت
زیبد که شود فدات جان ها
با آن که هماره از تو گویند
لالند به مدحتت زبان ها
حقا که تویی فخر خداوند
برخلق زمین و آسمان ها
سر تا به قدم همه خدایی
ای بنده ی برتر از گمان ها
عطر نفست سرشت احمد
سر تا قدمی بهشت احمد
هر نبض تو یک پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن
خوی تو بود تمام توحید
روی تو بود تمام قرآن
فضه که کنیز توست عمری
بوده سخنش کلام قرآن
حرمت ز تو میگرفت احمد
آن گونه که احترام قرآن
سوگند به عمر کوته تو
از توست بلند، نام قرآن
از تربت مخفی تو خیزد
انوار علیالدوام قرآن
ای وسعت ملک حق مزارت
ماییـم همیشــه در کنارت
ما سائل و لطف تو خدایی
کارت همهدم گرهگشایی
در حشر ز قد و قامت تو
پیداست جلال کبریایی
پیغامبری به روز محشر
بی مهر تو نیستش رهایی
این نیست عجب که در صف حشر
گر بر تو دهد خدا خدایی
چون پرده ز چهره برگرفتی
کردی به علی خدانمایی
رضوان که بهشت در ید اوست
دارد ز تو رتبه ی گدایی
ممدوحه ی قدر و کوثری تو
چون ذات خدا مطهری تو
ای حامل وحی همکلامت
ای سکه ی احمدی به نامت
هر جا که صدای پات آمد
برخاست نبی به احترامت
این نیست عجب اگر به محشر
خوانند پیمبران امامت
قدقامت انبیا بلند است
هنگام نماز با قیامت
از ما صلوات از خداوند
هر لحظه هزارها سلامت
پیش از همگان شراب کوثر
نوشند پیمبران ز جامت
یک خوشه ز خرمنت کرامت
یـک لالـه ز دامنـت امـامت
ای در تن خویش جان احمد
وی دست و دل و زبان احمد
هم کوکب دُرّی خدایی
هم اختر آسمان احمد
والله قسم چو وحی، زیباست
اوصاف تو با بیان احمد
از عطر تو ای بهشت گلها
لبریز بود روان احمد
بر ما ز کرم تو مادری کن
ای مادر دودمان احمد
در مصحف خویش نام ما را
بنویس قسم به جان احمد
سرمایــه ی مــا ولایـت توست
آن هم همه از عنایت توست
تو دست خدا در آستینی
تو رکن امیر مؤمنینی
تو مادر یازده امامی
تو دختر ختم مرسلینی
بانوی بزرگ آسمانها
امالملکوت در زمینی
هم مادر کل راستانی
هم رکن امام راستینی
تنها نه به ختم انبیا ام
والله قسم تو مام دینی
عیسی نگرد چو بر مقامت
پیش از مادرت کند سلامت
غیر از تو بهشت مصطفی کیست
همتای ولی کبریا کیست
غیر از تو مدافع ولایت
در راه علی مرتضی کیست
یاری که به حفظ جان یارش
ششماهه ی خود کند فدا کیست
در راه خدا فتاده از پا
از دست علی گرهگشا کیست
غیر از تو کسی که تا دم مرگ
یک دم ز علی نشد جدا کیست
حـق نمــک علــی ادا شــد
هم غنچه و هم گلش فدا شد
آتش زدن در ولایت
در محضر کوثر ولایت
آثار غلاف تیغ دشمن
بر بازوی مادر ولایت
آوخ که ستمگران چه کردند
با روح مطهر ولایت
از ابر خسوف نیلگون شد
خورشید منور ولایت
ای اهل مدینه خون بگریید
بر غنچه ی پرپر ولایت
هم خانه ی توست قتلگاهت
هم قبر تو سنگر ولایت
هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفیات عیان است
ای جان به کف علی نهاده
قرآن به زیر پا فتاده
والله عدو به وقت حمله
بر قتل تو داشته اراده
بر بازوی تو مدال بسته
بر ماه رخت نشان نهاده
میخورد به پیکر پیمبر
هر ضربه که میشدی اعاده
اینگونه ستم به دخت احمد
هرگز نکند حلالزاده
میثم بنویس این روایت
زهـراست شهیده ی ولایت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
این روز ها حال مادر من هیچ خوب نیست
این حال درد جان علی است و خوب نیست
وقتی پـــــــدر رو بـــه زهرای خــــــود کند
گـــــــوید که بهترم ولــــی هیچ خوب نیست
در بستر است و گاه به پــهلو که می شود
خـــــون می چکد و این هیچ خــوب نیست
گــاهی نگاه می کنم بر آن در کـه سوخته
مسمار خونی است کـه این هیچ خوب نیست
وقتی که راه رفت و دست بـه پهلو گرفته بود
ده بار خورد زمین کـه این هیچ خوب نیست
از آن شبی کـه نمازش را نشسته خــــواند
فهمیده ام کـه حال مادر من هیچ خوب نیست
#رضا_حسن_پور
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
از بــیـت آل طـاهـا آتـــش کــشــد زبـانــه
گــوئـی شــده قـــیـامـت بـر پـا درون خــانــه
برپاست شور محـشر از عـتـرت پـیـمبـر
خـلــقـنـد مـات و مـبـهـوت از گـردش زمانـه
اهریمنان نمودند خون قلب مـصـطفی را
در مـنـظـر خـلایـق بـی جــرم و بــی بـهــانـه
در پــشــت در فــتــاده ام الائـــمـــه از پـا
دارد فـغــان ز دشـمـن آن گـــوهــر یـگــانـه
زیـنـب بـه نـاله گـویـد کـشـتـند مــادرم را
ایـن یک ز ضـرب سـیـلی آن یک ز تـازیانه
در خون فتاده زهرا چون مرغ نیم بسمل
مـحـسـن فـتاده چـون گـل پر پر در آستانه
در پشت زانـوی غم پژمان نشسته حـیـدر
مانده حـسـیـن مظـلوم حیران در آن میانه
از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا
وز زخــم سـیـنـه گـیـرد از مــیــخ در نشـانه
دارد حــســن شـکـایـت از کـیـنـه ی مغیره
ریـــزد ز دیـــدگـــانـــش یــاقـــوت دانـه دانـه
بـا پـهـلـوی شـکـسـته چون مـرغ بـال بسته
زهـرا بـه خـون نـشسـته در کـنج آشیانه
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سوره ی کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمیدانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمیداند که پشت در چهها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختمالانبیا افتاده بود
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
چو بسمل میزنی در هر نفس بال و پری مادر
مرو از دست ما آخر تو دست حیدری مادر
مدینه مرده، ما بیکس، علی تنها، همه دشمن
میان دشمنان تنها تو او را یاوری مادر
گل روی تو ای قرآن روی سینه ی احمد
چرا نیلی شده آخر تو از گل بهتری مادر
غم بیمادری سخت است بر ما هم نگاهی کن
مرو مادر مرو آخر تو ما را مادری مادر
هنوز انگار میآید به گوشم نالهات از دل
هنوز انگار میبینم که تو پشت دری مادر
به من گفتند مادر رفتنی گردیده فکری کن
به خود گفتم تو ما را همره خود میبری مادر
تو بر حفظ ولایت محسن خود را سپر کردی
تو بر بابا همان همسنگر بیسنگری مادر
چرا در آستان وحی افتادی ز پا آخر
تو قرآن امیرالمؤمنین را کوثری مادر
مغیره تا به تن جان داشت جانت را گرفت از تن
نگفت آخر تو تنها دختر پیغمبری مادر
گناه میثم آلوده از کوه است سنگینتر
مگر در عرصه ی محشر تو بر او بنگری مادر
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
لحظه لحظه ز چه مادر نفست می گيرد
نفس من ز چه آخر نفست می گيرد
درد پهلو چه كند با تو كه شب تا به سحر
از همين درد به بستر نفست می گيرد
از فشار در و ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در نفست می گيرد
به همان ناله كه در پشت درِ خانه زدی
از غمِ غنچه ی پرپر نفست می گيرد
چه نفسگير شود حال و هوای نفست
وقتی از غُربت حيدر نفست می گيرد
دست بر كار مزن من كه نمُردم مادر
با چنين حال تو يكسر نفست می گيرد
نفسی راست كن ای گُل كه نفس تازه كنيم
از چه ای ياس پيمبر نفست می گيرد
از غم اين كه نمانی جگرم خون شده است
از چه اين سان بر دختر نفست می گيرد
تا نفس هست «وفایی» تو بگو يا زهرا
نرسد سود چو ديگر نفست می گيرد
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
آری صدای آه گاهی گوشه دار است
آثار قلبی سوخته از روزگار است
باید میان شعله ها سینه سپر کرد
در این دیاری که چنین قحطی یار است
خاک دو عالم بر سر اهل مدینه
زهرا به امداد علی مرکب سوار است
هر کس که می خواهد بداند فاطمه کیست
خون در و دیوار نقش اقتدار است
باید به خون غلتید در حفظ ولایت
ور نه ولایت محوری تنها شعار است
داغ دو دست بسته سنگین تر ز سیلی ست
باور کنید این مرد صاحب ذوالفقار است
نفرین به آن مسمار و هرکس که لگد زد
بنگر چگونه مادر ما بی قرار است
سادات خون گریند تا روز قیامت
زین گفته ام سِرّی نهفته آشکار است
تا فضه آمد دید بار شیشه افتاد
فریاد زد نامرد بی بی بی قرار است
تاریخ هم مانده چه پاسخ گوید این حرف
آخر چرا زهرای اطهر بی مزار است
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
ای داغ تو نقش سینهام یا زهرا
موج تو برد سفینهام یا زهرا
هر شمع برای محفلی میسوزد
من سوختهی مدینهام یا زهرا
#استاد_سید_رضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
از هر طرفی که رهسپر میگشتم
پیش ضربات او سپر میگشتم
همراهم اگر نبود در کوچه حسن
تا خانهی خود چگونه بر میگشتم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
همواره صریح و منجلی میگفتی
از سرّ حمایت از ولی میگفتی
پهلوی تو را شکسته بودند اما
در هر دم و بازدم «علی» میگفتی
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
قسم به صبح تجلی به ناز آینه ها
که هست جلوه ی نورت نیاز آینه ها
سلوک آینه یعنی تو را نشان دادن
شکسته بعد تو دیگر نماز آینه ها
تو رفته ای و تجلی آینه تار است
رواق نیلی روی تو، راز آینه ها
ز داغ کوچه و کوچ تو نوحه خوان عالم
شکستن است دم دلنواز آینه ها
قباله با جگر پاره پاره گریان است
که سنگ رفته چرا پیشواز آینه ها
و این که آینه بندان نمی شود حرمت
شده است مرثیه ی جانگداز آینه ها
#محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
هزار بار شکستند رکن مولا را
یکی نگفت چرا میزنید زهرا را
همین که فاطمهاش بر روی زمین افتاد
سیاه دید علی روی آسمانها را
کسی که شیعه بود مادرش بود زهرا
خدا گواست که کشتند مادر ما را
فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود
روا نبود ببندند دست مولا را
هزار مرتبه نفرین بر آن ستمگستر
که کشت حامی تنها امام تنها را
برای مادر سادات گریه منع شده
که بهر گریه گرفتهاست راه صحرا را
علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی
شرار تابش خورشید و سوز گرما را
کنار سایه ی نخلی در آفتاب گریست
شب از عناد بریدند نخل خرما را
رواست عالمیان جان دهند از این غصه
که جای پنجه ی دیو است روی حورا را
قسم به سوره ی یاسین و هلاتی میثم
که پیش چشم علی میزدند طاها را
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
خونبار اگر نگاه پُر ابر علیست
اين خاک، بدون فاطمه قبر علیست
در معرکههای خندق و خیبر، نه
در کوچه عيان حماسهی صبر علیست
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را
به پیش دیده ی او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
هزار حیف که یارش نداشت یارایی
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه ی نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بینشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کز او گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکستهپری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟
به جز به باغ امید علی و زهرایش
که دیده غنچه ی نشکفته ی خزانش را
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را
چه قرنها که ستم بر علی شده میثم
که ریختند بسی خون شیعیانش را
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد
يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد!
با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ
با داغ دل لاله، کسی کار ندارد
بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد
يوسف که در اين شهر، خريدار ندارد
از گريهی پنهان علی در دل شبها
پيداست که دل دارد و، دلدار ندارد
در گلشن آتشزدهی عصمت و ايثار
پرپر شدن غنچه که انکار ندارد
با فضه بگوييد بيايد، که در اين باغ
نيلوفر بيمار، پرستار ندارد
بر حاشيهی برگ شقايق بنويسيد:
گل، تاب فشار در و ديوار ندارد
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
از من مپرس از چه تبسم نمی کنم؟
جز در میان گریه ترنم نمی کنم
گیرم وضو ز اشک و تو را می زنم صدا
جایی که آب هست تیمم نمی کنم
الحق امام من، ولی بر حقم تویی
من اعتنا به گفته ی مردم نمی کنم
هر گاه سوی چشم تو می افتدم نگاه
غیر از غریبی تو تجسم نمی کنم
بیزارم از تکلم با آن دو تن، دگر
با قاتلان خویش تکلم نمی کنم
دست مرا شکست عدو، دید چون تو را
هرگز رها به ضربه ی چندم نمی کنم
مسمار بود و کودک شش ماهه بود و من
دیگر اشاره ای به تهاجم نمی کنم
گم می شوی «وفایی» اگر بین موج اشک
پیداست روز حشر تو را گم نمی کنم
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
برگ گل از صورت حورا خجالت میکشد
باغبان از شاخهی طوبا خجالت میکشد
کوچهای که بارها بوده گذرگاه حسن
دیگر از آن شاهد تنها خجالت میکشد
ماه را در صورت دریا تماشا میکنند
ماه اگر زخمی شود دریا خجالت میکشد
یاس اگر پرپر شود داغی به لاله میرسد
که از این غم لالهی صحرا خجالت میکشد
شانهاش طاقت ندارد گردشِ دستاس را
دستهی دستاس از زهرا خجالت میکشد
زحمت این خانه دیگر روی دوش زینب است
بيت وحی از زینب کبری خجالت میکشد
بر دهان شهر یثرب حک شده مهر سکوت
از مرام مردمش حالا خجالت میکشد
لیلة القدر خدا را مرتضی شب غسل داد
دیگر از حیدر شب احیا خجالت میکشد
شب که تاریک است غسل از روی پیراهن چرا؟
از جوابش میخ در گویا خجالت میکشد
با امینالله، دشمن، من نمیدانم چه کرد
کز امانتداریاش مولا خجالت میکشد
آسمان بار امانت را به دست خاک داد
شب از آن خورشید بیهمتا خجالت میکشد
تا در این دنیا مزار فاطمه پنهان بود
از علی و آل او، دنیا خجالت میکشد
#نوید_اطاعتی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
فرض است اقامه ی عزای زهرا
فرض است کنی گریه برای زهرا
سرباز امام عصر خود باید شد
این است پیام روضه های زهرا
#سید_مجتبی_شجاع
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
از غصه خبر نبود، تا فاطمه بود
دل بود، دل و سرود، تا فاطمه بود
این خانه که بوی درد و غربت دارد
پر بود ز بوی عود، تا فاطمه بود
زین خانه همیشه بوی گل میآمد
این عطر همیشه بود، تا فاطمه بود
از بعد نبی دوباره هم میآمد
جبریل در آن فرود، تا فاطمه بود
در چشم علی همیشه آبی میشد
یک خاطره ی کبود، تا فاطمه بود
اینها که به خویش تسلیت میگویند
بودند ولی چه سود، تا فاطمه بود
تکلیف علی چه هست چون فاطمه نیست؟
تکلیف علی چه بود، تا فاطمه بود؟
#سید_رضا_جعفری
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
دنیاست که بیت الحزن فاطمه است
چون آینه غرق محن فاطمه است
گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد
امشب شب پرپر شدن فاطمه است
#رضا_قربانزاده
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
خیبر شکن و خانه نشستن هیهات
در برزخ آفتاب بستن،هیهات
( لا اسئلکم علیه اجرا) یعنی
سیلی زدن و سینه شکستن هیهات
▪️
پاییز دلان به یکدگر پیوستند
دیدند که در باده ی غفلت مستند
تا ترجمه موده فی القربی
کامل بشود دست علی را بستند
▪️
ای جان جهان لحظه ی پرواز شده است
درهای بهشت جاودان باز شده است
تا دفتر زندگانی ات پایان یافت
غم های بنی فاطمه آغاز شده است
▪️
در چشم علی، جهان شب است از امروز
از غصه دلش لبالب است از امروز
با حسرت و اندوه به خود می گوید:
کدبانوی خانه زینب است از امروز
▪️
مرهم به روی جراحتم بگذارید
حرمت به همین صراحتم بگذارید
من خونجگر از خاطره ی زهرایم
مردم بروید راحتم بگذارید
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
چو زد قساوت شب، تازيانه بر خورشيد
كشيد چادرى از خون به روى سر، خورشيد
نه هر سپيده كه در هر غروب، مثل شفق
ميان بستر خون خفت تا كمر، خورشيد
چنان كبود به نيزار ناله، خانه گرفت
كه درنيامد از آن كوچه تا سحر، خورشيد
به خون نشست دل تنگ آفتاب آن روز
گرفت مثل دل ماه، شعله در خورشيد
فلك ز غصه گريبان دَرَد مى زد چاک
زبان به آه سحر مى گشود اگر، خورشيد
به حيرتم كه چگونه در آسمانى سرخ
كبوترانه كشيده ست بال و پر، خورشيد
#استاد_غلامرضا_شکوهی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ای ماه من! شبانه از این آسمان مرو
آرامش خیال شبِ کهکشان! مرو
مردم به خواب رفته، سکوت است و آه و من
سخت است چون جداییات، ای مهربان! مرو
در سوگت آسمان و زمین گریه میکنند
بارانی است چشم زمین و زمان، مرو
دست مرا بگیر که افتادهام ز پا
من پیر میشوم ز غمت ای جوان! مرو
بر زخمهای بال تو مرهم نیافتم
زخمیترین کبوترم! از آشیان مرو
من میزبان ماهم و تو میهمان آه
رحمی به میزبان بکن ای میهمان! مرو
تابوت را به خواهش تو ساختم، تو هم
بنگر به خواهشم که ندارم توان، مرو
چون موسم شکفتن گلهای شوق ماست
محتاج ماندن توام ای باغبان! مرو
هفت آسمان تو را چه غریبانه میبرند
قدّ فلک ز غربت تو شد کمان، مرو
دنبال نعش پرپرت افتاده غنچهها
ای بر نسیمِ صبحِ چمن همزبان! مرو
حالا که پیش حضرت خورشید میروی
باشد، ولی بدون من از این جهان مرو
در آستان عشق، گدایی کن ای "بشیر"!
شاهیست این گدایی از این آستان مرو
#سید_بشیر_حسینی_میانجی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
زهرا كه بود بار مصيبت به شانهاش
مهمان قلب ماست غم جاودانهاش
درياى رحمت است حريمش، از آن سبب
فُلك نجات تكيه زده بر كرانهاش
شبهاى او به ذكر مناجات شد سحر
اى من فداى راز و نياز شبانهاش
باللَّه كه با شهادت تاريخ، كس نديد
آن حقكُشى كه فاطمه ديد از زمانهاش
مىخواست تا كناره بگيرد ز ديگران
دلگير بود و كلبهی احزان، بهانهاش
تا شِكوهها ز امّت بىمهر سر كند
ديدند سوى قبر پيمبر، روانهاش
طى شد هزار سال و گذشتِ زمان نبرد
گَردِ ملال از در و ديوار خانهاش
افروختند آتش بيداد آن چنان
كآمد برون ز سينهی زهرا زبانهاش
آن خانهاى كه روحالامين بود مَحرمش
يادآور هزار غماست آستانهاش
گلچين روزگار از آن گلبن عفاف
بشكست شاخهاى كه جدا شد جوانهاش!
شرم آيدم ز گفتنش، اى كاش مىشكست
دستى كه ماند بر رخ زهرا نشانهاش!
تنها نشد شكستهدل از ماتمش، على
درهم شكست چرخ وجود استوانهاش
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati