بادست خالی آمدم آقا ببخشی
حُر ریاحی پشیمان را ببخشی
تاریکم و ظلمتکده محتاج نورم
بر پای عفوم میشود امضا ببخشی
حالا که من برگشته ام با روسیاهی
ای کاش میشد که مرا درجا ببخشی
اصلا تو حق داری تو صاحب اختیاری
من را از آقایی نبخشی یا ببخشی
اما تو را جان رقیه نه نیاور
هرچه بگویی روی چشمم تا ببخشی
روی نگه کردن به چشمت را ندارم
ای کاش جان حضرت زهرا ببخشی
#محمد_حبیب_زاده
#حر
@nohe_sonnati
ای زاده ی ختمی مآب، توبه التّوبه
فرزندِ پاکِ بوتراب، توبه التّوبه
ای واقفِ سِرّ و عَلَن، خسروِ خوبان
بگذر تو از تقصیرِ من، حجّتِ رحمان
ای شافعِ یَوم الحساب، توبه التوبه
بین جانِ من در اضطراب، توبه التوبه
از من نگردان روی خود، مَحرمِ جانان
گر چه که من در حق تو، کرده ام عصیان
از من تو آن رُخ بر متاب، توبه التوبه
باشد دعایت مستجاب، توبه التوبه
از کرده ی خود ای شَها، من پشیمانم
دیگر بدان در زمره ی، جان نثارانم
ای زاده ی ختمی مآب، توبه التوبه
شاهنشهِ عالی جناب، توبه التوبه
فرمانبرِ امرِ تو وُ، حیِِّ سبحانم
از لطف و احسانت ببخش، جُرم و عصیانم
دیگر روَم راهِ صواب، توبه التوبه
می ترسم از رنج و عذاب، توبه التوبه
#هستی_محرابی
#حر
@nohe_sonnati
حر پشیمان توأم یا حسین
"دست به دامان توأم یا حسین"
دست نیاز من و دامان تو
کوه گناه من و غفران تو
روز نخستین به تو دل باختم
در دل من بودی و نشناختم
توبه کنان گرچه به تاب و تبم
تا صف محشر خجل از زینبم
روی علی_اکبر تو دیدنی است
دست علمدار تو بوسیدنی است
حر ریاحی به درت آمده
فطرس بی بال و پرت آمده
مقتل خون اوج کمال من است
تیر محبت پر و بال من است
بال من از تیغهء شمشيرهاست
سينهء تنگم سپر تیرهاست
حال که از لطـف پذیرفتیام
رتبه به من دادی و حرّ گفتیام
از کرمِ خویش مدالم بده
رخصت میدانِ وصالم بده
باب تو برقاتل خود شیر داد
از کرمش به خصم، شمشیر داد
از تو سزد ای پسر بوتراب
تا که به دشمن بدهی جام آب
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده ی سقائی ات
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آوردم یک جرعه آب
بر لب خشکیده ی طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
آه که هم گام به دشمن شدم
باعث این سوزِ عطش من شدم
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
ای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
آنکه گنه کار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
ای به بلا گفته بلی مرحبا
حرِّ حسین ابن علی مرحبا
شیفتهء پر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
فخر کن ای روح رها از بدن
حرّ منی حرّ منی حرّ من
ای تو فروشنده، خریدار، ما
دل به سر دستِ تو، دلدار، ما
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
باش که محبوب خدای منی
حرّ تمام شهدای منی
خون خدا خون تو را خواسته
چهره گلگون تو را خواسته
تا که به خون سرخ شود روی تو
زینب کبراست دعاگوی تو
پشت سر توست دعای همه
اجر تو با مادر ما فاطمه
از ادب تو به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حر
@nohe_sonnati
یوسف زهرا! ز شما پُر شدم
تا که اسیر تو شدم حُر شدم
از دل دشمن به سویت پر زدم
آمدم و حلقه براین در زدم
آمده ام تا که قبولم کنی
خاک ره آل رسولم کنی
حرّ پشیمان تو ام یا حسین
دست به دامان تو ام یا حسین
یک نگه افکن همه هستم بگیر
ای پسر فاطمه دستم بگیر
روز نخستین به تو دل باختم
در دل من بودی و نشناختم
دست نیاز من و دامان تو
کوه گناه من و غفران تو
ناله ی العفو بُوَد بر لبم
تا صف محشر خجل از زینبم
روی علی اکبر تو دیدنی است
دست علمدار تو بوسیدنی است
مهر تو کُلّ آبروی من است
هستی من خون گلوی من است
چه می شود کشته ی راهت شوم؟
خاک قدم های سپاهت شوم؟
حرّ ریاحی به درت آمده
فطرس بی بال و پرت آمده
با نگه خویش کمالم بده
وز کرم خود پر و بالم بده
بال من از تیغه ی شمشیرهاست
سینه ی تنگم سپر تیرهاست
مقتل خون، اوج کمال من است
تیر محبت پر و بال من است
بال بده، فطرس دیگر شوم
طوطی گهواره ی اصغر شوم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حر
@nohe_sonnati
سر را گرفت در دل چادر به دامنش
سر را گذاشت غرق تفکر به دامنش
"یا آتش محبت، یا آتش عذاب" *
او بود و شعله شعله تحیر به دامنش
دل کند از زمین که نماند الی الابد
در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش
آمد سوی حسین سرافکنده و خجل
می ریخت اشکهاش چنان در به دامنش
او هم شهید شد که نماند اسیر مرگ
حالا حسین بود و سر حر به دامنش
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#حر
@nohe_sonnati
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حُر باشی و مرد آفرین باشی
از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری
چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد
معنی حُرکربلا اینطور شد ساده
هرکس که زهرا شد خریدارش،شدآزاده
نعلین را در کربلا انداختی بر دوش
یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش
سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا
فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا
تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی
روز نخستین راه را روی خودت بستی
روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد
روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد
پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند
بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند
یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت
یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت
فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی
ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی
یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو
چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو
درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی
که بر سر خود دستمال زرد را بستی
آن دستمالی که حسین از مادرش دارد
حُر مثل سربندی همان را بر سرش دارد
پیداست بر انگشتر کرب و بلا دُرّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حُرّی
یعنی گریز روضه ی حُر میشود کوچه
یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه
#مهدی_رحیمی
#حر
@nohe_sonnati
من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش
گرچه بد کردم - پشیمانم - مرا حالا ببخش
راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت
علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش
دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم ، در آتشم
یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش
احترامِ مادرت را داشتم ، دیدی حسین
این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش
راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند
خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا ، ببخش
ساعتی دیگر به مقتل می روی ، شرمنده ام
می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها ، ببخش
از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین
هاربٌ مِنکم ولی برگشتم ای مولا ببخش
تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم
حُر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش
#محسن_ناصحی
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
گفتند مسیر عشق را کامل بست
خود را وسط دلبر و دل حائل بست
ای عشق ببین چه کرده ای با آن مرد
میخواست که راه را ببندد دل بست
#ابراهیم_کریمی
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
در قیامت دست او پـُر می شود
سنگ اگر باشد دلش دُر می شود
هرکه باشد با ادب پیش حسین
آخرش روزی چُنان حـُر می شود
#مصطفی_محمدی
▪️
می خواست که روی نام او خط نکشد
برگشت که کارش به قیامت نکشد
با دیدن او حسین در دل می گفت:
باید چه کنم که حُر خجالت نکشد
#حسن_اسحاقی
▪️
ای آن كه نظر به نيمه ی پُر داری
يک سنگ، ميانِ اين همه دُر داری،
ناخالصي ام را به عنايت بردار!
آن گونه عنايتی كه با حُر داری
#عارفه_دهقانی
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
روز عاشورا حر آمد محضر سلطان دین
سر به زیر افکنده از خجلت بگفتا این چنین
شو شفیعم جان زهرا نزد غفار الذنوب
تا ببخشاید مرا از لطف رب العالمین
▪️
روز عاشورا پشیمان گشت حر با چشم تر
آمد اندر محضر نور دل خیر البشر
گفت حسین جان من شدم نادم تو را جان علی
شافعم شو از کرم نزد خدای دادگر
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
پایان سپید سرنوشت آمده بود
زیبا شده بود، گرچه زشت آمده بود
حر، آخر کار با تماشای حسین
از قعر جهنم به بهشت آمده بود
#مجید_لشکری
#حر
@nohe_sonnati
ای کرمت کرامت مرتضی
آمدهام که «یا سریع الرضا»
مرده من و تو برتر از مسیحی
معنی «یا مَن سَتَرَالقَبیحی»
بر کرم تو باشد اتکّایم
به همرهم «سِلاحُهُ البُکایم»
من آن فراریام که برگشتهام
آمده و حلقه به درگشتهام
مرا ز در، چو حلقه بیرون مخواه
ز خجلتِ کوهِ خجالت بکاه
راه بده بر آن که راه تو بست
دل کبوتران قدسی شکست
اگر دهی به باد، مثل گَردم
خیزم و بر گِرد سرت بگردم
اسیرم و آمدهام حرّ کُنی
آب قلیلم ز کرم، کُر کُنی
اسیرم و بهر فلاح آمدم
امیرم و خلع سلاح آمدم
بستهام احرام، نه چون دیگران
نیّت من نیّت حجّ قرآن
مُحرمم و آمدهام و بر مطاف
تا که بگیرم از تو اذن طواف
#علی_انسانی
#حر
@nohe_sonnati
آمدي،خوش آمدي از من نبودي بي نصيب
منتظر بودم بيائي ياري شاه غريب
سر به زيري از چه بابت،سربلندي پيش من
تو نشان دادي پس از نفرين من هستي نجيب
نام تو بوده از اول جزو اصحاب خودم
اينكه بودي آن طرف بوده براي من عجيب
من كريم العفو و ستار العيوبم از ازل
حر نداري پيش چشمم هيچ فرقي با حبيب
مثل اصحابم نه بوده نه مي آيد بعد از اين
پس يقينأ بوده و هستي هميشه بي رقيب
اربأ اربا ميشود فرزند تو مثل علي
از تن صدچاك فرزندت مي آيد بوي سيب
پس سرت را ميگذارم روي زانوي خودم
خوش به حالت كه شدي قبل از خودم خدالتريب...
#محسن_صرامی
#حر
@nohe_sonnati
ذلیل آمده ام سمت خیمه های حسین
اگر اجازه دهد سر نهم به پای حسین
نخواستم که امیری کنم به لشکر کفر
من آمدم که کنم نوکری برای حسین
خدا به خاطر زهرا مرا کرامت کرد
به هم نشینی اصحاب باوفای حسین
چه خیر دیده ام از حرّیت ، نه، خیر این است
از این به بعد شوم عبد و مبتلای حسین
امیر هم که شوی مثل من ، نمی فهمی
چه لذتی بَرد آنکس که شد گدای حسین
اگر گناه همه خلق را خدا بخشد
عجب مدار، ز تأثیر ربنای حسین
اگر حسین ببخشد خدای می بخشد
تمام عفو خدا هست در رضای حسین
میان راه نهیبی زدم ، به خود گفتم
تو کیستی ! همه عالم شود فدای حسین
دوباره اهل حرم با صِدام لرزیدند
سیاه روی شدم پیش بچه های حسین
حسین آب به ما داد ، خاک برسرمن
صدای العطش آید ز خیمه های حسین
حسین آب به ما دادو حال می بینم
گرفته است ز سوز عطش صدای حسین
شما ز دست حسین آب خورده اید و کنون
شده ز سوز عطش تار چشم های حسین
هزار شکر که می میرم و نمی بینم
هزار و نهصد و پنجاه زخم های حسین
هزار شکر که می میرم و نمی بینم
شرار آتش و دود و حرم سرای حسین
#محمد_علی_قاسمی_خادم
#حر
@nohe_sonnati
من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم
مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم
اگر چـه ذره ام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم
اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم
اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم
گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم
اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـه ی آن قد و بالایم
ز چشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم
که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم
تمنایم فقط ایـن است از ریحـانه ی زهرا
که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایم
صـدای گریـه ی اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد
لـب خشکیده ی عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم
چه بی رحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم
ترک خورده است از هرم عطش لب های آقایم
تماشایی ست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم
کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم
بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم
من آن پروانه ای هستم کز آتش نیست پروایم
ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «میثم!»
حسین بـن علـی بـا یـک تبسـم کـرد احیایم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حر
@nohe_sonnati
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم
خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم
پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم
غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم
بی ادب بودم ولی بی ادعایم کردهای
من امیرِ لشگری بودم گدایم کردهای
سنگها آوردهام تا بشکنی آئینهام
حقِ من این بود دستِ رَد زنی بر سینهام
من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل
بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل
تا که دیدی شعله دارد خِرمنم گفتی بیا
دست خود را بستهام بر گردنم گفتی بیا
راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا
بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا
دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر
سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر
مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است
باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است
لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم
صبح حُر بن یزید و حال تنها حُر شدم
#حسن_لطفی
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
تغییر مسیر حُرّ به حق، از باطل
خاصیّت کربلاست، سبحانالله
▪️
خواهی که به اوجِ ناز سِیْرت بدهند
جا در دل آشنا و غیرت بدهند
حُرّ باش و ره توبه بگیر و برگرد
تا نامۀ عاقبت به خیرت بدهند
▪️
دیدم که خطاکار و تهیدستم من
با دست تهی بار سفر بستم من
اول به خطای خویش کردم اقرار
آخر به سپاه عشق پیوستم من
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حر
@nohe_sonnati
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
#محمود_شریفی
#حر
@nohe_sonnati
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم
آئینهام کن تا که حیران تو باشم
آزادهام امّا گرفتار تو هستم
خارم که خواهم در گلستان تو باشم
من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز
تا سربلند لطف و احسان تو باشم
دیشب حواسم را که جمع خویش کردم
دیدم فقط باید پریشان تو باشم
ایمان چشمانت مرا بیدار کرده
باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟
بر گیسوانم گرد پیری هست امّا
من آمدم طفل دبستان تو باشم
دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز
باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم
دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز
از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم
دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار
امروز می خواهم که اصلان تو باشم
هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم
تا در مِنای عشق، قربان تو باشم
شادم نمودی که قبولم کردی آقا
من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم
خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه
چون خار در چشمان طفلان تو باشم
آقا اگر راضی نگردد زینب از من
دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟
#محسن_عرب_خالقی
#حر
@nohe_sonnati
بگیر چشم مرا جرعه جرعه دریا کن
معطر از نفست کوه و دشت و صحرا کن
خلیل خانه زهرا سرم فدای شما
مرا به آتش عشقت بسوز و شیدا کن
دل آشنای همه بخشش از بزرگان است
به این غریبه که دیر آمده مدارا کن
زیاد ساکتم از بس به تو بدی کردم
به چشم حرف گلو ، می زنم تماشا کن
تو را به حرمت قنداقه علی اصغر
به من بگو که سرت را دوباره بالا کن
کنار حرمله و شمر ، حال من بد بود
مرا کنار حبیب و زهیرتان جا کن
به کوثر لبتان ، راه آب را بستم
ولی تو راه نجاتی به روی من وا کن
غرور خواهرتان را شکسته ام حالا
مرا فدای غرور ، زینب کبری کن
منی که از در میخانه دور افتادم
شبیه عابث و جون و بریر ، " منّـا " کن
تو را قسم به علی می دهم کمی هم با
کسی که بالوپرش را شکسته غم ، تا کن
گرفته خاک کف پای مرتضی دستم
تو هم مرا به دعایی ، عزیز زهرا کن
#روح_الله_قناعتیان
#حر
@nohe_sonnati
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم
خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم
پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم
غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم
بی ادب بودم ولی بی ادعایم کردهای
من امیرِ لشگری بودم گدایم کردهای
من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من
راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من
سنگها آوردهام تا بشکنی آئینهام
حقِ من این بود دستِ رَد زنی بر سینهام
من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل
بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل
تا که دیدی شعله دارد خِرمنم گفتی بیا
دست خود را بستهام بر گردنم گفتی بیا
راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا
بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا
دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر
سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر
مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است
باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است
لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم
صبح حُر بن یزید و حال تنها حُر شدم
#حسن_لطفی
#حر
@nohe_sonnati
عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم
گناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردم
من آن حُرّم کز اول خویش را سد رهت کردم
تو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردم
به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما
دلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردم
نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت
ولی بر حنجر خشکیده ات چشم تر آوردم
غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان
فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم
گرفته جان به کف در محضرت، فرزند دلبندم
قبولش کن که قربانی برای اصغر آوردم
سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد
زبان عذرخواهی بر علیّ اکبر آوردم
همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی
به خود بالیدم و مانند فطرس پر برآوردم
بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاست
که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم
چه غم گر جرم من از کوه سنگین تر بُوَد میثم
که سر بر آستان عترت پیغمبر آوردم
#حر
@nohe_sonnati
من که گرفتار توام یا حسین
حرِّ گنهکار توام یا حسین
آمده ام باز که حُرّم کنی
سنگ شدم گوهر و دُرّم کنی
ای نگهت برده دل از دست من
گوشه ی چشم تو همه هست من
حُرّ اسیر آمده اعجاز کن
گوشه ی چشمی به رویم باز کن
تشنه لبم آب حیاتم بده
سیّدی العفو نجاتم بده
عالم غم در دل تنگ تو بود
لشگر من در پی جنگ تو بود
دست عطایت همه را آب داد
بر تن بیتاب همه تاب داد
جز تو که بر تیر بلا تن دهد
وز کرمش آب به دشمن دهد
باب تو بر قاتل خود شیر داد
از کرمش به خصم، شمشیر داد
تو ثمر آن شجری یا حسین
تو پسر آن پدری یا حسین
از تو سزد ای پسر بوتراب
تا که به دشمن بدهی جام آب
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده ی سقائی ات
کاش فلک خانه خرابم کند
هُرم لب خشک تو آبم کند
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آرودم یک جرعه آب
بر لب خشکیده ی طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
آه که هم گام به دشمن شدم
باعث این سوزِ عطش من شدم
یوسف زهرا! زگنه خسته ام
بر کرم و لطف تو دل بسته ام
تو پسر فاطمه ای یا حسین
فُلک نجات همه ای یا حسین
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
مرا به صدّیقه ی کبری ببخش
به محسن شهید زهرا ببخش
خواست چو اسب خود آید فرود
شاه به سویش درِ رحمت گشود
کای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
حُرِّ ریاحی نسب اهل بیت
گشته پر از تاب و تب اهل بیت
گم شده ی فاطمه پیدا شدی
وصل به ریحانه ی زهرا شدی
ای به بلی گفته بلی مرحبا
حرِّ حسین ابن علی مرحبا
قبله ی عشّاق صلایت زده
فاطمه امروز صدایت زده
شیفته ی پُر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
روح شو ای دوست به تن ناز کن
با پسر فاطمه پرواز کن
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
از ادب تو، به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
بودی از آغاز طرفدار من
پیش تر از بودن خود یار من
این که دلت پُر زتجلاّی ماست
عهد الست تو تولاّی ماست
زندگی روح تو در روح ماست
زخم تو زخم تنِ مجروح ماست
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
زخم تو و دست من و دستمال
هر سه برای تو بود سه مدال
تا نشود از تو مدال تو باز
سر نَبُرد از تو کس ای سرفراز
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
چون تن مجروح تو افتد به خاک
در برِ من جان دهی ای جانِ پاک
قتلگهت را شرف علقمه است
زائر تو مادر من فاطمه است
تو نه حسینی که حسینی دگر
فاطمه را نور دو عینی دگر
هر که زما گردد، ما می شود
بر سر این قاف، هما می شود
حرّ، تو دگر کرب و بلایی شدی
کرب و بلای نه، خدایی شدی
ذات خداوند خریدار توست
«میثم» ما شاعر دربار توست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حر
@nohe_sonnati
با سلام و عرض ادب
به لطف خدا نوحه ها و اشعاری که مربوط به شروع ماه مُحَرَّم تا دوازدهم مُحَرَّم که ٢٢ بخش می باشد بارگزاری شد.
جهت دسترسی راحت تر به مناسبت ها از طریق هشتگ (#) یا علامتگزاری اقدام شود.
شب اول محرم
#هلال_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
شب دوم محرم
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
شب سوم محرم
#حضرت_رقیه_س
#حر
شب چهارم محرم
#فرزندان_حضرت_زینب_س
#حبیب_ابن_مظاهر_مسلم_ابن_عوسجه
#وهب
شب پنجم محرم
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
شب ششم محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
شب هفتم محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع_بستن_آب
شب هشتم محرم
#حضرت_علی_اکبر_ع
شب نهم محرم
#حضرت_ابوالفضل_ع_تاسوعا
شب دهم محرم
#شب_عاشورا
دهم محرم
#روز_عاشورا
#امام_حسین_ع
شب یازدهم محرم
#شام_غریبان
#تنور_خولی
یازدهم محرم
#قتلگاه
دوازدهم محرم
#امام_سجاد_ع
#دفن_شهدای_کربلا
#کوفه