هرکه افتد در حصارش نام او آزاده است
گر حرم دور است از دل تا حریمش جاده است
بر اسیران گنه برگو که این آزادمرد
بندِ بگشودن ز هر دل با نگاهش ساده است
ای دل امشب از حرم رو کنج زندان، یوسفی
خون فشان از بهر آزادی دگر آماده است
زخمِ گردن دردِ پهلو دست های بی رمق
گویی امشب روبرویش مادرش اِستاده است
می زند با دست و پای بسته هر دم دست و پا
ای غل و زنجیر، رحمی کز نفس افتاده است
پوستی بر استخوانی مانده از این روزه دار
چارده سال است این جا بر سر سجاده است
نیست بالینش نه معصومه نه دلبندش رضا
دیده تر، خشکیده لب بر خاک رخ بنهاده است
آی، صیاد از گلویش باز کن زنجیر را
خاطرت آسوده باشد صید تو جان داده است
پیکر شَه روی تخته پاره ای تشییع شد
درب زندان باز شد بر سر زنان شهزاده است
درگه باب الحوائج عالمی بهر شفاء
چون «رئوفی» دست ها را بر دعا بگشاده است
#حسین_رئوفی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati