۵۴
(حضرت رسول اکرم ص)
تو خاتم پیغمبرانی
همچون خدایت مهربانی
تو آخرین پیغمبر هستی
دین خدا را یاور هستی
مولی تو حیدر پرور هستی
حضرت طاها یا محمد۳
مولی تو ختم الانبیایی
تو مظهر ذات خدایی
خون شد دلت از دست امت
بودی همه عمرت به غربت
دیدی ز امت رنج و محنت
حضرت طاها یا محمد۳
ای نور چشم آل اطهار
خون شد دل حیدر کرار
از داغ تو حضرت طاها
سوزد و گرید بر تو مولی
خونین جگر گردیده زهرا
حضرت طاها یا محمد۳
حیدر تو را غسل و کفن کرد
گریه برای تو حسن کرد
بهر تو مولی گریه می کرد
حضرت زهرا گریه می کرد
زینب کبری گریه می کرد
حضرت طاها یا محمد۳
ای نور رحمت یا محمد
فدای امت یا محمد
رفتی و دل ها پر شرر شد
رفتی و مولی دیده تر شد
رفتی و زهرا خونجگر شد
حضرت طاها یا محمد۳
کردی سفارش تو به امت
باشند با قرآن و عترت
بعد تو آتش زد به خانه
آمد به خانه بی بهانه
زدند به زهرا تازیانه
حضرت طاها یا محمد۳
فاطمه در پشت در افتاد
محسن او از کینه جان داد
غنچه ز شاخه اش جدا شد
در پشت در محسن فدا شد
بر لب زهرا این نوا شد
حضرت طاها یا محمد۳
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
۵۵
(حضرت رسول اکرم ص)
محمد خاتم پیغمبرانی
بود تا روز حشر قدرت نهانی
تویی مظهر داور
تویی بر ما پیمبر
محمد یا محمد۲
برفتی یا پیمبر تو ز دنیا
دگر راحت شدی از رنج و غم ها
صفای خانه رفتی
گل گلخانه رفتی
محمد یا محمد۲
بود ذکر همه یا رسول الله
نوای فاطمه یا رسول الله
به داغ تو نشسته
علی قلب شکسته
محمد یا محمد۲
علی از سوز داغت دیده تر شد
کنار پیکر تو خونجگر شد
ز غم یاس مدینه
زند بر سر و سینه
محمد یا محمد۲
سفارش کرده ای بر جمع امت
برای یاری قرآن و عترت
عجب حقت ادا شد
گلت زهرا فدا شد
محمد یا محمد۲
پس از تو آمدند بر درب خانه
زدند زهرای تو با تازیانه
به زخم او نمک زد
به زهرایت کتک زد
محمد یا محمد۲
پس از تو خانه پر رنج و محن شد
ز بهر مادرش گریان حسن شد
به پیش چشم حیدر
زدند سیلی به مادر
محمد یا محمد۲
پس از تو فاطمه پشت در افتاد
در آن جا یک گل ششماهه جان داد
گل از شاخه جدا شد
ز کین محسن فدا شد
محمد یا محمد۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
۵۶
(حضرت رسول اکرم ص)
حضرت پیغمبر خاتم تویی
روشنی تمام عالم تویی
ز سوی حق پاک و مکرم تویی
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
محمدی خاتم پیغمبران
نام تو در جهان بود جاودان
مهرت درون سینه ها ارمغان
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
تو وحدت آفرینی یا محمد
با علی همنشینی یا محمد
بر شیعیان معینی یا محمد
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
راحت شدی دگر ز رنج و غم ها
از این جهان رفتی به سوی عقبی
خونجگر از داغ تو گشته زهرا
آه
ختم النبین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
رفتی ز دنیا حضرت پیمبر
سوزد و نالد ز غم تو حیدر
مدینه از غم تو گشته محشر
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
گریان شده برای تو فاطمه
نشسته در عزای تو فاطمه
گرفته است نوای تو فاطمه
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
فاطمه گشته خونجگر برایت
گرید حسن با چشم تر برایت
ریزد حسین اشک بصر برایت
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
سفارشی نموده ای به امت
تا که نماند عترتت به غربت
غریب قرآن نشود به غفلت
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
حق تو بعد رفتنت ادا شد
زهرای تو ز ظلم و کین فدا شد
خون به دل حضرت مرتضی شد
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
بعد از شما آتش زدند به خانه
بر فاطمه زدند به تازیانه
اشک حسین او شده روانه
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
دشمن تو فاطمه را محک زد
به زخم مرتضی ز کین نمک زد
پیش علی فاطمه را کتک زد
آه
ختم النبیین
رفتی ز دنیا
آه و واویلا۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
۵۷
(حضرت رسول اکرم ص)
هستی تو ختم المرسلین پیمبر اعظم
اسلام را آوردی و مولی زدی پرچم
از امت خود دیده ای مولی تو رنج و غم
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
رخت سفر بستی دگر مولی تو از دنیا
راحت شدی ختم رسل از رنج و از غم ها
اندر مدینه بزم ماتمت شده برپا
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
فاطمه ات نشسته مولی در عزای تو
خون گریه می کند حسینت از برای تو
بر لب مرتضی بود شور و نوای تو
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
ای خاتم پیغمبران شد دیده ات بسته
آمد علی کنار تو با قلب بشکسته
فاطمه همراه علی با گریه بنشسته
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
مولی سفارش کرده ای تمام امت را
گفتی که تا یاری کنند قرآن و عترت را
ندیده ای ختم رسل بعد تو غربت را
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
بعد تو یا مولی عدو آتش به خانه زد
بر فاطمه دختر تو با تازیانه زد
ندیده ای آن بی حیا چه وحشیانه زد
خون شد دل زهرا
گریان شده مولی
واویلا واویلا۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
مربع_ترکیب
یاس سپید باغ بهاران من بیا
نور پُر از تلألؤ چشمان من بیا
لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا
جان میدهم کنار تو ای جان من بیا
اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است
زهرای من زمان جدائی رسیده است
ای راحتی این نفس آخرم بیا
خواهم که توشه ام بدهی دخترم بیا
سایه زده اجل به سرم بر سرم بیا
ای مهربانتر از پدر و مادرم بیا
آهی برای این دل غم پرورم بکش
تا سالم است دست تو روی سرم بکش
غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست
از پیلهء فراق رهایی زیاد نیست
ذکر پدر پدر به کجائی زیاد نیست
تا اینکه در برم تو بیائی زیاد نیست
آماده باش بعد من از راه میرسی
با صورتی گرفته تو ای ماه میرسی
تو بعد من بلاکش غم بی نهایتی
تنها سپر برای امام و ولایتی
حامی حیدری و خودت بی حمایتی
در شعله یاعلی تو گردد حکایتی
بعد من از زمانه تو بیزار میشوی
مجروح ضربهء در و دیوار میشوی
زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی
در پشت در به نیّت بابا بگو علی
شعله اگر که سوخت تنت را بگو علی
در کوچه زیر مشت و لگد ها بگو علی
دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود
با میخ داغ جسم تو سوراخ میشود
زهرا بیار این دم آخر حسین را
زهرا بیار جان پیمبر حسین را
تا بینمش به چشم زخون تر حسین را
تا بوسه اش زنم لب و حنجر حسین را
وقتی که روز خواهر او میشود سیاه
می آیم از بهشت به گودال قتلگاه
وقتی زتشنگی به زمین مانده ردّ پاش
بر جای بوسه ام نوک خنجر کشد خراش
بی فایده ست هر چه کند قاتلش تلاش
پس با لگد کند به روی خاک جابجاش
اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
از پشت سر به گردن او ضربه میزند
#مجتبی_صمدی_شهاب
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
وقت عروج روح رسول خدا رسيد
از مأذنه صداي اذان عزا رسيد
سهم وجود آل عبا رنج و غم شده
از پنج تن ستاره اي از نور كم شده
چشم يتيم مكه زماني كه بسته شد
شهر مدينه از نفس افتاد خسته شد
دلشوره هاي فاطمه شد اشك و زمزمه
اشكي به رنگ خون چكد از چشم فاطمه
داغ نبي زفاطمه اش صبر برده است
مانند مادري است كه فرزند مرده است
برگونه هاي فاطمه لطمه نشسته است
از اين فراق غمزده چهره شكسته است
رنگ افق ز داغ پيمبر كبود شد
شبنم زديده هاي علي سيل و رود شد
دو شاهزاده روي تن حضرت رسول
افتاده اند ناله زنان همره بتول
آه حسن صداي غريبانه ساز شد
كام حسن به نوحه و مرثيه باز شد
حال حسين حال يتيمي بهانه جوست
گويي دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست
گويد به ناله در بر پيغمبر از محن
خيز و دوباره بوسه بزن بر گلوي من
گويد پدر دوباره حسينت زجان ببوس
خيز و دوباره جاي لب و خيزران ببوس
در اين عشيره سخت تر از هر وداع نيست
اينجا كسي ز داغ كه بي اطلاع نيست
اين خانواده صاحب اصلي محشرند
از هركسي زماتم خود با خبر ترند
بايد كفن بدست بگيرد علي ولي
اي واي اگر امان بدهد پست اولي
بر دين استوار الهي زيان رسد
پاي طناب واي اگر به ميان رسد
اي واي اگر غدير خم از يادها رود
حيدر به بند غربت شيادها رود
بعد ازنبي خدا نكند شعله پا شود
زهرا به كوچه ها سپر مرتضي شود
دشمن پس از نبي نكند بهر تعزيت
ضرب لگد به در بزند بهر تسليت
اي واي اگر كه محسن شش ماهه جان دهد
ايكاش ميخ در به تن او امان دهد
#مجتبی_صمدی_شهاب
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
حس می کنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده
چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده
چیزی شده؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
بابا مگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو
حالا بگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو
بابا به قربان تو و موی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو
ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو
میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابا دعا کن دخترت خوشبخت باشد
بابا دعاکن ماتمی دیگر نبینم
بعد از تو مظلومیت حیدر نبینم
دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم
بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم
بابا دعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم
یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
بابا برو سه ماه دیگر میرسم من
با چادرخاکی بر سر میرسم من
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم
قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها
طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها
تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک
دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها
پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها
کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها
داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها
گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند
شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها
وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها
ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را
چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها
سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها
با عیادت از کسی که بارها آزرده ات
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها
خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها
رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها
تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق
رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها
آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است
شهر مدینه، آینه دار پیمبری است
کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است
شهر مدینه، مهبط وحی و نبوت است
چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است
شهر مدینه، منظره هایی که دیده است
بعد از هزار سال حدیث مجسم است
شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز
هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است
شهر مدینه، شاهد راز شب علی است
با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است
شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی
برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است
شهر مدینه، انس گرفته است با حسین
بعد از حسین آینه گردان ماتم است
شهر مدینه، گریه سجاد را که دید
چشم انتظار ریزش باران نم نم است
شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است
گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است
شهر مدینه، هدیه فرستد به قدسیان
از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است
شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال
گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است
شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است
این خاک پاک جای قدم های فاطمه است
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
در ماتم فراق پدر گریه می کنم
همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم
شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم
تا آخرین توان بصر گریه می کنم
خواب شبانه از سر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه می کنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم
پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه می کنم
خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه می کنم
#وحید_قاسمی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی
بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی
می خواستی سفارش حقِ علی کنی
امّا چه فایده که تو یاور نداشتی
عمری برای این که هدایت شوند خلق
در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی
وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم
در عرش می شنیدی و باور نداشتی
رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس
تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی
مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت
آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی
پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا
از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی
وقتی عدو محاسن او را گرفته بود
ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی
زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو
زیرا که تابِ بوسه حنجر نداشتی
#قاسم_نعمتی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم
یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم
یا این که گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم
بی حب خاندان تو در خانه ی کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم
ما امت توایم و علی هم کنار توست
آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم
ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم
هم ناله های امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم
در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند
آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند
آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند
هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند
تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند
با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند
در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست
#مسعود_اصلانی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
شب انا الیه راجعون است
قلوب شیعیان از غصه خون است
جهان از این مصیبت شام تار است
پیمبر سوی جنت رهسپار است
قلوب عاشقان را غم گرفته
مدینه از غمش ماتم گرفته
مدینه شهر غم ماتم سرا شد
علی و فاطمه صاحب عزا شد
برفته از جهان شخص پیمبر
بسوزد حیدر و زهرای اطهر
زداغش در جهان محشر بپا شد
نوای نای دل واویلتا شد
امید عالمین گردیده خاموش
شده عالم زداغ او سیه پوش
زند از داغ او زهرا به سینه
علی غربت نشین شد در مدینه
صدای ختم مرسل گشته خاموش
سفارشهای او گشته فراموش
سقیفه مسلکان با هم نشستند
ز ختم الانبیا بیعت شکستند
ز قرآن پرده ی حرمت دریدند
جهنم را به جان خود خریدند
به جای تسلیت ها ظالمانه
ز کین آتش زدند بر درب خانه
خدا داند ز کینه وحشیانه
زدند بر فاطمه با تازیانه
بزد بر روی زهرا ضرب سیلی
رخ محبوبه ی حق گشت نیلی
عدو از کینه بر زخمش نمک زد
میان کوچه زهرا را کتک زد
عزیز مصطفی نقش زمین شد
امیرالمومنین خانه نشین شد
(رضایم) خون شده قلبم به سینه
بسوزم از غم داغ مدینه
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
در و دیوار عالم را سیه پوشید ای مردم
که غم در سینه ی اهل ولا جوشید ای مردم
تمام لاله ها سر در گریبانند از این غم
که زهرا در غم بابا سیه پوشید ای مردم
مدینه زین غم و حسرت فضایش درد آلود است
در آن وادی شمیم درد و غم پیچید ای مردم
فضای آسمان ها را اگر پوشیده ابر غم
غروبی غم فزا دارد کنون خورشید ای مردم
به پاس آن که گل ریزد به روی قبر پیغمبر
گل اشک از دو چشم خویش زهرا چید ای مردم
هنوز از لاله های باغ بوی داغ می آمد
که خار فتنه در راه علی روئید ای مردم
اگر رسم است گل می آورند از بهر دلجوئی
چرا دشمن به باغ وحی هیزم چید ای مردم
نه تنها آستان عصمت حق سوخت در آتش
که عرش از ناله ی زهرا به خود لرزید ای مردم
نمی دانم چه آمد بر سر باغ و گل و غنچه
که جبریل امین با چشم خونین دید ای مردم
خدا را شکر در سوک و غم آل عبا عمری
«وفایی » را خدا سوز جگر بخشید ای مردم
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
ای مدینه پیام آورت کو؟
باغ آیینه ی باورت کو؟
زیر آبی ترین آسمان ها
آفتاب بلند اخترت کو؟
در شبستان تنهایی و آه
چلچراغ دو چشم ترت کو؟
در بهاری ترین فصل رویِش
عطر سرشار جان پرورت کو؟
روح سبز بهار از عطش سوخت!
جوشش چشمه ی کوثرت کو؟
باغبانا! چه شد آن همه رنج؟
قامت نخل بارآورت کو؟
در نگاه سخن، خامه ی نور!
بهترین واژه ی دفترت کو؟
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
دوبیتی
رفت از جهان پیمبر و عالم بود غمین
خانه نشین علی شد و زهرا به غم قرین
محسن شهید گشت و به خون غوطه ور تنش
سبطین و زینبین ز هجران او حزین
▪️
مصطفی تا ز جهان دیده ی حق بین را بست
فاطمه با دل خونین به عزایش بِنِشست
دشمن از راه جفا باب سرایش را سوخت
پشت در محسن شش ماهه ی او رفت ز دست
#حسین_مقدم
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
#محمد_حسین_ملکیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
به مدینه خبری داغ ببر از فردا
که ز شبهای شما رفته سحر از فردا
پدر پیر شما میل به رفتن کرده
نیست روی سرتان دست پدر از فردا
مَلَک الموت خجالت زده ی فاطمه شد
مانده پشت در و آورده خبر از فردا
بستر مرگِ نبی مجلس روضه شده است
روضه میخواند به صد سوزِ جگر از فردا
گفت احمد که علی دوره صبرت آمد
بی جواب است سلام تو دگر از فردا
کار تو سوختن و سوختن و سوختن است
تویی و خون دل و دیدهی تر از فردا
تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است
چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا
نظری کرد به زهرا نفسش بند آمد..
فاطمه جان نرو دیگر دمِ در از فردا
بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است
امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
دوبیتی
افسوس که سیدالبشر را کشتند
تاریک دلان نور سحر را کشتند
بیهوده نگویید که رحلت فرمود!
والله قسم پیامبر را کشتند
#عبدالزهرا
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد...
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
#محمد_حسین_ملکیان
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
هرکجا حرف شما آمد سعادت دیده ایم
ما چه رحمت هایی از آقای رحمت دیده ایم
بیشتر نام تو روی بچه های ماست چون
بیشتر از هرکسی از تو محبت دیده ایم
چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیمش شدیم
در نگاه تو کرامت بی نهایت دیده ایم
از یهودی ها عیادت کردی ازماهم بکن
با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیده ایم
تو امینی پس دل ماهم امانت پیش تو
سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیده ایم
سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفره ات
از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیده ایم
سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست
مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیده ایم
اسم زیبای تورا گفتیم و گفتی یاعلی
از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیده ایم
دختر مظلومه ات امشب سه جا دارد عزا
او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیده ایم
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
ز هجران تو اشک من روان شد
زبان درد من آه و فغان شد
تو رفتی و پس از تو ای پدرجان
علی تنهاترین مرد جهان شد
الا ای قبلهگاه آرزویم
نشسته بغض داغت در گلویم
اگرچه چشم خود را بستهای باز
تبسّم میکنی بابا به رویم
پری بشکسته چون پروانه دارم
چو شمعم گریهی مستانه دارم
برای گریه از هجران رویت
میان بیتالاحزان خانه دارم
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود...
عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟!
اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
به مدینه خبری داغ ببر از فردا
که ز شبهای شما رفته سحر از فردا
پدر پیر شما میل به رفتن کرده
نیست روی سرتان دست پدر از فردا
ملک الموت خجالت زده ی فاطمه شد
مانده پشت در و آورده خبر از فردا
بستر مرگ نبی مجلس روضه شده است
روضه میخواند به صد سوز جگر از فردا
گفت احمد که علی دوره صبرت آمد
بی جواب است سلام تو دگر از فردا
کار تو سوختن و سوختن و سوختن است
تویی و خون دل و دیده تر از فردا
تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است
چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا
نظری کرد به زهرا نفسش بند امد..
فاطمه جان نرو دیگر دم در از فردا
بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است
امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati