شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن
این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن
یک عمر گفته ام به همه نان خور توام
لطفی کن و زکات مرا هم حساب کن
اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام
این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن
یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد
بخشنده ای ، گناه مرا کم حساب کن
صف بسته اند خیل طلبکارهای من
تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن
این اربعین مسافر تو می شوم حسین!
با این که روسیاه می آیم ، حساب کن
خوبان عالم اند همه زیر سایه ات
من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
#محسن_ناصحی
#عید_سعید_فطر
@nohe_sonnati
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله»
در بقیع است ولی کرب و بلا هم با اوست
شیعه را کرب و بلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی میدانم
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
زندگینامه ی او سطر به سطرش روضهست
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانیِ روضه ی سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه اباعبدالله
در بقیع است ولی کرب و بلا هم با اوست
شیعه را کرب و بلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی می دانم
(( او سلیمان جهان است که خاتم با اوست))
زندگی نامه ی او سطر به سطرش روضه است
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضه ی سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزون تر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد
ما أطیعوالله می دانیم، قرآن می نویسد
قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم، ثابت می کند ما
مؤمنِ عشقیم، آری آلِ عمران می نویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آن جا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان می نویسد
سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم
مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد
صادقُ الوَعدیم، ما را عشق این سان می پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد
حرف از ابراهیم از آتش می شود، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می پرسم، گلستان می نویسد
سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی
طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان می نویسد
خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد
#محسن_ناصحی
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله»
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست
شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ، ولی میدانم
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضهٔ سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
چه افتخاری از این خوب تر که دختر شد
به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد
که آمد و به پدر شادی دو چندان داد
رسید و مایه ی آرامش برادر شد
هم از تمامیِ مردان سرش سرآمدتر
هم از تمامِ زنان قبیله اش سر شد
سُرودنِ از حرمش لذتی مضاعف داد
چه لذتی که نوشتیم و صد برابر شد
به لطف آن که به طوف حریم او رفتیم
زیارت حرم توس هم میسر شد
حرم نه جای کسی مثل من که این درگاه
محل آمد و رفت دو صد پیمبر شد
به ذرّه پروری اش بس همین که جبرائیل
در آسمانِ کریمانه اش کبوتر شد
مدینه فاطمه اش را شبی به ایران داد
و قم برای ابد با مدینه خواهر شد
#محسن_ناصحی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
یک روز عجیب محترم خواهم شد
محبوب ترین خاک عجم خواهم شد
معصومه به قم اگر نگاهم بکند
من کاشی سر در حرم خواهم شد
#محسن_ناصحی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد
به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد
که آمد و به پدر شادیِ دوچندان داد
رسید و مایهی آرامش برادر شد
هم از تمامی مردان سرش سرآمدتر
هم از تمام زنانِ قبیلهاش سر شد
سرودن از حرمش لذتی مضاعف داد
چه لذتی که نوشتیم و صدبرابر شد
به لطف آنکه به طوف حریم او رفتیم
زیارت حرم طوس هم میسر شد
حرم نه جای کسی مثل من، که این درگاه
محل آمد و رفت دوصد پیمبر شد
به ذرّهپروریاش بس همینکه جبرائیل
در آسمان کریمانهاش کبوتر شد
مدینه فاطمهاش را شبی به ایران داد
و قم برای ابد با مدینه خواهر شد
#محسن_ناصحی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند
در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم
گودال و بام ، مرز قبول شهادتند
راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم
شمشیر و زهر هر دو جگر پاره می کنند
دلخون و دلکباب ، تو ماندی حسین هم
در روضه های کرب و بلا جانگدازتر
داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم
هرگز نمیرد آن که از او زنده ایم ما
پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم
#محسن_ناصحی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
ارث قبیله است که هرکس جوان تر است
مویش سفید گشته و قدش کمان تر است
این بیست و پنج سال که سنی نمی شود
اما بهار عمر شما پر خزان تر است
تو مجتبای خانه ی موسی بن جعفری
با همسری که از همه نامهربان تر است
زهری کشنده بود و لبت را سیاه کرد
زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است
#محسن_ناصحی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
ارث قبیله است که هرکس جوان تر است
مویش سفید گشته و قدش کمان تر است
این بیست و پنج سال که سنی نمی شود
اما بهار عمر شما پر خزان تر است
تو مجتبای خانه ی موسی بن جعفری
با همسری که از همه نامهربان تر است
زهری کشنده بود و لبت را سیاه کرد
زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است
#محسن_ناصحی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است
آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است
از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست
مقصد عالم امکان به امامت ختم است
همه نورید، همه هادی أمّت هستید
پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است
ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا
جادهی جامعهی ما به شفاعت ختم است
از گناهان کبیرهست دل جامعه پُر
کار این جامعه اما به زیارت ختم است
«مَن أتاکُم»، چه نجاتی است سر راه بشر!
با تو پایان حوائج به سعادت ختم است
چیست در حکمت «فَالرّاغبُ عَنکم مارق»؟!
راه، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است
ولی آنکس که در این سِیر، «لَکُم لاحِق» شد
راه او - گرچه گنهکار - به جنّت ختم است
تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم
که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است
یا علیِ بنِ محمّد! چه غریبی! اصلاً
قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است
تو چه مقتول و چه مسموم، جهان میداند
که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است
#محسن_ناصحی
#ولادت_امام_هادی_ع
@nohe_sonnati
دوست دارم دل بسوزانی به حالم بیشتر
دختران بابایی اند و من دو عالم بیشتر
اینکه نشناسی مرا حق می دهم ، بابا ببین
شد در این مدت حسابی سن و سالم بیشتر
تاول پا راه رفتن را برایم سخت کرد
دست آویزانم اما شد وبالم بیشتر
راستی بابا سر و رویت چرا خاکستری است
سوختی بین تنور و از سوالم بیشتر
دختر شیرین زبانی داشتی ، یادت که هست
بعد از آن سیلی بیانم رفت ، لالم بیشتر
بارها گفتم که می آیی ، تو هم می آمدی
راستش بودی فقط بین خیالم بیشتر
آه سردم سوز دارد بسکه اشکم داغ بود
مانده ام آیا بسوزم یا بنالم بیشتر
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
ای سر در خون خضاب ای لاله ی خوشبوی من
لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من
زانوانت را نیاوردی سرم بی بالش است
لا اقل بگذار امشب سر روی زانوی من
قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را
کن تماشایم ولی بابا ! نپرس از موی من
برنمی دارم سرت را چون برایم مشکل است
خورد شد با تازیانه هر دو تا بازوی من
اصلاً امشب من قراری می گذارم با خودت
من به ابروی تو می گِریم تو بر ابروی من
غصه ی من را نخور آنقدر محکم هم نبود
جای سیلی ماند تنها چند شب بر روی من
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش
گرچه بد کردم - پشیمانم - مرا حالا ببخش
راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت
علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش
دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم ، در آتشم
یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش
احترامِ مادرت را داشتم ، دیدی حسین
این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش
راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند
خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا ، ببخش
ساعتی دیگر به مقتل می روی ، شرمنده ام
می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها ، ببخش
از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین
هاربٌ مِنکم ولی برگشتم ای مولا ببخش
تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم
حُر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش
#محسن_ناصحی
#حر
@nohe_sonnati
دارد نظری سمت کجا تیر سه شعبه
آمد به سراغ تو چرا تیر سه شعبه
آغوش تو امن است ولی حیف ، کجا برد
امنیت آغوش تو را تیر سه شعبه
آیینه ی اکبر به روی دست تو بود و
برداشت ترک آینه با تیر سه شعبه
فرزند تو آن است که تا حرمله را دید
لبخند زد و گفت بیا تیر سه شعبه
حلقوم علی اصغر تو معبد تیر است
آنجا که شده گرم دعا تیر سه شعبه
بی اذن تو برگی به زمین ، نه نمی افتد
با اذن تو گشته است رها تیر سه شعبه
در حسرت دیدار تو ماندیم و نمردیم
ای کاش که می خورد به ما تیر سه شعبه
#محسن_ناصحی
#حضرت_علی_اصغر_ع_بستن_آب
@nohe_sonnati
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
#حضرت_علی_اصغر_ع_بستن_آب
@nohe_sonnati
بنا چه بود ؟ بیاید به او سلام کنند
بنا چه بود ؟ که همراهی امام کنند
رسید آن همه نامه ، از آن همه لبیک
بنا چه بود ؟ که همراه او قیام کنند
بنا چه بود ؟ بجنگند با فساد یزید
که در رکاب ولی کار را تمام کنند
حسین با زن و فرزند راه کوفه گرفت
بنا چه بود ؟ به ناموسش احترام کنند
چه شد ؟ که گفت به عباس و عون زینب را
پیاده از سر محمل در آن مقام کنند
بنا نبود که از کوفه تا خرابه ی شام
نگه به خواهر او از فراز بام کنند
بنا نبود به اجبار نیزه و شمشیر
ورود ، عائله در مجلس حرام کنند
بنا نبود بیاید به قتلگاه ، حسین
که دور او ته گودال ازدحام کنند
بنا نبود که پیران بر او عصا بزنند
چنین به زخم قدیم خود التیام کنند
بنا نبود ولی شد ، که روضه های لهوف
بناست گریه برایش علی الدوام کنند
#محسن_ناصحی
#شب_عاشورا
@nohe_sonnati
فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد
لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد
فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال
بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد
ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد
قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد
#محسن_ناصحی
#روز_عاشورا
@nohe_sonnati
برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد
صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه روضه خوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب، مقتل ها
نوشته اند چه بر روزگارتان آمد
نوشته اند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضه ها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را سه هدف را سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشته اند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشته اند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبه ای خسته، نیمه جان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجره ات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد یکی به نیزه ولی
یکی به قصد تبرک عصازنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد
برای بردن انگشتر غنیمتی ات
همین که غائله خوابید ساربان آمد
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
هرشب بساط ساز من آماده بوده است
امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن
فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی روضه دور کن
ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی
تو صفحه های نوکریم را مرور کن
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
مجنونم و این عشق تدبُّر شدنی نیست
دیوانه ی کوی تو تمسخُر شدنی نیست
گفتند بهشت است ولی بهتر از آن است
بین الحرمین تو تصوُّر شدنی نیست
وصل تو میسّر شدنی هست ولی تا
من دور نگردم ز تکبُّر ، شدنی نیست
رزق تو کم و بیش به من می رسد ارباب
نانی که به من می دهی آجر شدنی نیست
آبم بدهی یا ندهی ، هرچه تو خواهی
این تشنه لب از دست تو دلخور شدنی نیست
از خانه ی خود دور نینداز گدا را
این کاسه ی خالی همه جا پُر شدنی نیست
این ظرف نجس پاک نشد ای همه پاکی
با بی ادبی هیچ کسی حُر شدنی نیست
باید بپذیریّ و بخواهی تو ، وگرنه
این سنگ سیه دل بخدا دُر شدنی نیست
خاک کف پای تو شدن می شد اگرچه
حالا که شدم اهل تظاهر ، شدنی نیست
می شد دل من نرم شود بشکند اما
وقتی نخورَد شیشه تلنگُر ، شدنی نیست
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
مادرم پیراهن مشکی برایم دوخته
با تو بودن را به من از کودکی آموخته
چشم وا کردم ، از اول گفت ؛ این مال حسین
نوکرت را جز به بزم روضه ات نفروخته
هرکجا نام تو آمد گریه کرد اما ببین
بیشتر با گریه های من برایت سوخته
مادر من مادرت را دوست دارد ، اشک را
مادرت زهرا برایم از ازل اندوخته
کاش روشن تر کنی در لحظه های آخرم
آتشی را که غمت در سینه ام افروخته
سوختم با روضه هایت چون شنیدم سوختی
ز آتش تیری که اصغر را به دستت دوخته
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
دل ساخته یک مدینه با سامرّا
از بین دو صحن رفته تا سامرّا
یک صحن به نام عسکری بین بقیع
یک صحن به نام مجتبی ، سامرّا
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
نام تو را نبرده مجسم نمیشوند
پیغمبران، گزیدهی عالم نمیشوند
در خیل انبیا، همه تنها پیمبرند
بیگفتن از وجود تو، آن هم نمیشوند
حتی پیمبران اولوالعزم در قیاس
هموزن با رسالت خاتم نمیشوند
صاحب کتاب مردم دنیا چرا ، ولی
شرط قبول توبهی آدم نمیشوند
افلاکـِ بی تو معنی بودن ندارد و
منظومههای بی تو منظم نمیشوند
هم بی تو این زمین به تعادل نمیرسد
هم کوهها بدون تو محکم نمیشوند
بی تو تمام حی علاهای مأذنه
بعد از شهادتین فراهم نمیشوند
ناگفتههای سرٌ تو با خالق تو را
غیر از علی و فاطمه محرم نمیشوند
ای آفرینش از تو گرفته است تار و پود
ای وسعت مقام تو بی مرز و بی حدود
ای کوهها به بردن نام تو در قیام
ای رودها به گفتن ذکر تو در قعود
ای در اذان مأذنهها زنده تا ابد
ای در گلوی هرچه مؤذن پر از سرود
برگرد و از دوباره حرایی بیافرین
پرشد دوباره عرصه ی تاریخ از یهود
آل امیٌه شکل جدیدی به خود گرفت
شد کعبه در محاصرهی آلی از سعود
وقتش رسیده، باز الم یجعلی بخوان
شد وقت آن که باز ابابیلها فرود...
می بینم این که مردمِ در شعب روسفید
می بینم آن که روی ابوجهل ها کبود...
یاغی شده است کفر ، زمان مقابله است
طوفان شده است و شهر مهیای زلزله است
پای صلیب در شب نجران شکسته شد
برخیز یا رسول که وقت مباهله است
دنیای ظلم یک طرف اسلام یک طرف
ناحق و حق همیشه دو سوی معادله است
از جزیه و مصالحه دیگر گذشته کار
اصلا چه جای حرف چه جای معامله است
چرخی بزن به معرکهی ثم نبتهل
حالا که انزوای تو را کفر ، یک دله است
میبینم این که ظلم جهان را گرفته است
از ما دوباره تاب و توان را گرفته است
دستان استغاثهی ما رو به آسمان
حس قنوت، پیر و جوان را گرفته است
در استجابت غزلی را که گفتهاند
دست بهار، جان خزان را گرفته است
از شام تا یمن پر از الله اکبر و
شور علی زمین و زمان را گرفته است
آل سعود، شعله ور از بشکه های نفت
خون عقیق، دامنشان را گرفته است
فریادهای سیصد و چندی سوار سبز
از لشکر سیاه، عنان را گرفته است
بر بام کعبه نام علی را نوشته و
بوی خدا تمام اذان را گرفته است
#محسن_ناصحی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati