eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین کربلا اینجاست زینب  دیار پر بلا اینجاست زینب  تحمل می کنی؟ گویم برایت  فراق ما دو تا اینجاست زینب  صدایی آشنا آید به گوشم  که مادر قبل ما اینجاست زینب  چه سرهایی شکسته بین این دشت  مسیر انبیا اینجاست زینب  برای خواب پنجاه سال پیشت  دم تعبیر ها اینجاست زینب  همان جایی که گفته امّ أیمن  زمین نینوا، اینجاست زینب  بزن بوسه تمام سینه ام را  ضریح مصطفی اینجاست زینب  همان جایی که قرآن ها بیفتد  به زیر دست و پا اینجاست زینب  ببین نرمی زیر حنجرم را  فرود نیزه ها اینجاست زینب  ببوس این مهره های گردنم را  ذبیحاً بالقفا اینجاست زینب  تمام خاک این صحرا خریدم  همه سرّ خدا اینجاست زینب  به مسلخ پا گذاریّ و ببینی  غسیلاً بالدّماء اینجاست زینب  مبادا معجر از سر وا نمایی  عدوی بی حیا اینجاست زینب  حنا از خون به گیسویت بگیری  حجاب کبریا اینجاست زینب  @nohe_sonnati
باز این چه نواست، وز کجا می‌آید؟  کاین نغمه به گوش آشنا می‌آید  یا رب چه غبار دلنشینی است که باز  بر لوح دل از خاطره ها می‌آید؟  این کیست، که از قِصۀ پر غُصۀ او  غم های دگر، به انتها می‌آید؟  این کیست، که بر پردۀ دل چنگ زند  کز شور غمش، دل به نوا می‌آید؟  این کیست، که از شتاب چرخ عمرش  گرد غم و طوفان عزا می‌آید؟  این کیست، که از شعار آزادی او  بر گوش مجاهدان، ندا می‌آید؟  این کیست، که هر کس شنود نامش را  با چشم تر و، نوحه سرا می‌آید؟  این کیست، که هر جا گذرد، همچو بهار  بوی گل سرخ، از فضا می‌آید؟  این کیست، که حج خویش، ناکرده تمام  لبیک به لب، به نینوا می‌آید؟  خون در دل عاشقان حق، می‌جوشد  یک لاله عذار حق نما می‌آید  از شهر نبی، مسافری سرگردان  با قافله اش، به کربلا می‌آید  این عاشق سرگشته، حسین است، حسین  کاینجا به مشیت خدا می‌آید  این ذبح عظیم است، که از بیت خدا  با جمله عزیزان به منا می‌آید  اکبر به شتاب، از پی ثار الله  با قلب حسین، پا به پا می‌آید  قاسم که درین سفر بجای حسن است  آید به نظر که مجتبی می‌آید  عباس به پاس محمل خواهر خویش  چون سایۀ زینب، ز قفا می‌آید  گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش  پس دختر زهرا به کجا می‌آید؟  کس نیست ( حسانا ) که بپرسد ز رباب  با اصغر شش ماهه، چرا می‌آید؟  @nohe_sonnati
دلشوره ای افتاده در جانم برادر  غمگینم و سر در گریبانم برادر  حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی ست!  مبهوت خاک این بیابانم برادر  یك دشت مرد اجنبی دور و بر ماست  این جا مزن خیمه، هراسانم برادر  در كاروانت دخترانِ بی شماری ست  می ترسم از آینده؛ حیرانم برادر  جایی برای بازی طفلان تو نیست  دلواپسِ خار مغیلانم برادر  صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است  خشكیده لب های غزل خوانم برادر  دست دخیل خارهایِ دشت رفته  سمت ضریح پاكِ دامانم برادر  بادی جسارت كرد و خلخالم تكان خورد  تشویش دارم‌؛ دل پریشانم برادر  آن نامه های بار اُشتر را نشان ده  با  حُر بگو در كوفه مهمانم برادر  با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد  مظلومه ی معروفِ دورانم برادر  از كودكی با دردِ چشمم خو گرفتم  در گریه كردن، پیر كنعانم برادر  @nohe_sonnati
گلهای اهل بیت به گلزار می رسند  موعودیان به موعد دیدار می رسند  اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود  دلدادگان  وصل به دلدار می رسند  این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند  آخر همه به کوچه و بازار می رسند  این کاروان به قافله سالاریِ حسین  دارند با امیر و علمدار می رسند  گاهی دم از شریعه و گودال می زنند  گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند  ناگاه با برادر خود گفت خواهری  این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند  این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند  این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند  یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد  این نامه ها که از در  و دیوار می رسند  آن هیجده هزار نفر که نوشته اند  آقا بیا، کجا به تو ای یار می رسند  یک مادری به نغمه لالایی اش سرود  حتماً به داد کودک گهوار می رسند  ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست  این خارها به پای من انگار می رسند  حالا حسین یک یکشان را جواب داد  اینجا به هم حقایق و اسرار می رسند  اینجا زمین قاضریه، دشت کربلاست  جایی که تیرهای هدف دار می رسند  اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند  از شام و کوفه لشگر جرار می رسند  سر نیزه ها به پیکر من بوسه می زنند  شمشیرهای تشنه و قدار می رسند  ذبح عظیم پیش تماشای زینب است  شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند  حلق علی و قلب من و سینة یتیم  این نقطه ها به حرمله انگار می رسند  اینجا ترحمی به یتیمان نمی شود  زیور فروش های تبه کار می رسند  سرهایتان به سنگ، همه آشنا شود  بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند  جمعی برای بردن خلخال و گوشوار  جمعی برای غارت گهوار می رسند  @nohe_sonnati
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانند، همه روح و روانند این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند بازار جهان این همه سرمایه ندارد گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافله را قافله‌سالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست این دختر من، نازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟ ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟ ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟ عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب کشتی نجات همه و ساحل زینب وی ماه رخت روشنی محفل زینب دوری مکن از دیده و از محمل زینب دارد سفر ما سفر دیگری از پی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی @nohe_sonnati
لشکری می رسد از راه خدا رحم کند بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند از همان دور صدای بدشان می آید ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند حاجی آماده ی قربانی و دَه روز دگر می رسد آخر شش ماه خدا رحم کند ارباً اربا شدن یک قد رعنا سخت است نکند لشکر گمراه...؟! خدا رحم کند با عمودی که در این لشکر شب می بینم آخرش می شکند ماه خدا رحم کند @nohe_sonnati
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار فرش زمین به عرش مباهات میکند گر روی خاک پای گذارد "ملک سوار" چه ناقه ای چه ناقه نشینی چه محملی مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار حتی حسین تکیه بر این شانه میزند خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار بیش از همه خدای مباهات میکند که شاهکار خلقت او کرد شاهکار تا هست مستدام حسین است مستدام تا هست پایدار حسین است پایدار کوهی اگر مقابل او قد علم کند مانند کاه میشود و میرود کنار با خشم خویش میمنه را میزند زمین با چشم خویش میسره را میکند شکار آنگونه که علی به نجف اعتبار داد زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فرش راه کند بال خویش را جبریل پای ناقه نشسته به انتظار حتی هزار بار بیایند کربلا زینب پی حسین می آید هزار بار کار تمام لشگریان زار میشود زینب اگر قدم بگذارد به کارزار روز دهم قرار خدا با حسین بود اما حسین زودتر آمد سر قرار محمل که ایستاد جوانان هاشمی زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار افتاد سایه قد و بالاش روی خاک رفتند از کنار همین سایه هم کنار طفلان کاروان همه والشمس و والقمر مردان کاروان همه واللیل و والنهار عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار رفتند زیر سایه عباس یک به یک با آفتاب غنچه گل نیست سازگار از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند بر روی چادرش بنشیند اگر غبار از خواهری چو زینب کبری بعید نیست معجر به پای این تن عریان کند نثار یک عده گوشواره ولی دختر علی یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخورد سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار او که فرار کرد عدو از جلالتش فریاد میزند که علیکن بالفرار ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین دستی اگر خدای نکرده به گوشوار .... پرده نشین کوفه،بیابان نشین شده با دختر بتول چه ها کرد روزگار ! " قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت گشتند بی عماری و محمل، شترسوار " آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت با رفت و آمد سربازارها چه کار؟!!!! چشم طنابهای اسارت به دست اوست زینب به شام رفت ولیکن به اختیار در یک محله زخم زبان خورد بی عدد در یک محله سنگ گران خورد بیشمار دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار @nohe_sonnati
دوبیتی وارد کرب و بلا سبط پیمبر گردید دلغمین دخت علی زینب مضطر گردید میهمان بود و ندادند رهش در کوفه نینوا خیمه گه حجت داور گردید ▪️ حسین گفت محرم مه عزای من است هر آن چه خواست خدایم همان رضای من است به کربلا چو رسید او به همرهان فرمود منم حسین و همین نینوا منای من است @nohe_sonnati
لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمه بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاس پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به ششماهۀ من بوسه زنید بوسه های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شبها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود: که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند ای خدا صبر بده داغ پسر نزدیک است @nohe_sonnati
در زمین کربلا تا پا گذاشت نقشی از خورشید در آن جا گذاشت دشت شد از هر نگاهش لاله زار اشک داغش پا چو در صحرا گذاشت دست شب را مثل روز از پشت بست پرتو رویش به هر جا پا گذاشت با ورود خود به دشت کربلا هر نگاهی را به حیرت وا گذاشت همزمان با انقلاب سرخ خویش در زمین، مهر جهان آرا گذاشت آفتابی را پی روشنگری پیش پای مردم دنیا گذاشت بهتر از آیینه ی خورشید بود آن چه در پیدا و ناپیدا گذاشت @nohe_sonnati
او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد  سینه زنی عالم بالا شروع شد  این حس مادرانه كه دست خودش نبود  دلشوره های زینب كبری شروع شد  وقت مرور خاطره های گذشته شد  اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد  ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی  حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد  وقتی لباس حنجر او را خراش داد  صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد  "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"  دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد  "واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"  شرمندگی حضرت سقا شروع شد  یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد  غارت نمودن تنش اما شروع شد  @nohe_sonnati
فغان می زد که یارب، خاک این صحرا نبود ای کاش و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش زمین کربلا برخواست برپا، نیزه ها را دید و باخود گفت امروز مرا فردا نبود ای کاش یقین تکلیف طفلان با عطش اینگونه روشن بود فراتی هست این جا،پیش رو اما نبود ای کاش فرات مست را می دید و خاک کربلا می گفت رقیه انتظارش از عمو بالا نبود ای کاش دو جفت گوشواره لااقل از آن سوی معجر به لاله های گوش دختری پیدا نبود ای کاش سه شعبه تیر را می دید و باخود زیر لب می خواند ربابی هست این جا که، چنان لیلا نبود ای کاش چه می شد که نبود اصغر در این لشگر اگر هم بود سفیدی گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش نقاب و معجر و خلخال،با خود آرزو می کرد اگر هم بود،بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش @nohe_sonnati
این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد از بهترین های دو عالم بهترین دارد این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد با خود سفارش هایی از ام البنین دارد زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم یعنی نگین این جا رکابی از نگین دارد نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم صدیقه ی صغری وقاری این چنین دارد حتی غبار راه روی چادرش ننشست محمل حجابی از پرِ روح الامین دارد این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد غم نامه ی این قافله سربسته اش این است خولی به همراه خودش یک خورجین دارد @nohe_sonnati
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم پی ابقاء قَد قامَت به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه اکبر، اکبر آوردم برای کشتن دونان به دشت کربلا یا رب چو عباس همایون فر، امیر لشگر آوردم پی آزادی نسل جوان از بند استعمار برادر زاده ای چون قاسم فرخ فر آوردم علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با کشتن من دین تو جاوید می گردد برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم برای آن که قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مرکب ها، خدایا پیکر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم به پاس حرمت بوسیدن لب های پیغمبر لبانی تشنه یا رب بهر چوب خیزر آوردم حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد تشتی من اینک سر برای زینت تشت زر آوردم برای آن که همدردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی، سه ساله دختر آوردم من ژولیده می گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم @nohe_sonnati
مرا بال و پر پرواز این جاست صدابردار هر آواز این جاست زمین و آسمان را در دو عالم همیشه همدم و دمساز این جاست کسی که می کند بر روی دل ها درِ لطف خدا را باز این جاست اگر با راز دل داری سر و کار خدا را پرده دار راز این جاست به چشم آید اگر چه دشتی از خار ولی گلخانه ی اعجاز این جاست به زیر خاک، چون باغی پر از گل دل هفتاد و سرباز این جاست زمینی که نگاه هر غبارش عطش را می کند ابراز این جاست @nohe_sonnati
کربلا ای کربلا ای کربلا آمدم ای سرزمین پُر بلا غاضریه باز کن آغوش را نوحه را آغاز کن ای نینوا با خودم سنگ صبور آورده ام آمدم با خواهر دردِ آشنا میسپارم خیل نسوان را به او شد أباالفضلم(ع) پناه خیمه ها قل هوالله ٱحد بر قامتش شد علیِ اکبرم(ع) حیدر نما این رقیه(س) خانم من را ببین جز در آغوشم نرفته هیچ جا تا بیایم دم به دم بوسیده ام کودک شش ماهه ام را بارها جای لالایی برایش روز و شب تا در آغوشم دهد یاری مرا- -خوانده ام «إنا إلیه راجعون» تا برای دست من باشد عصا ذکر «تسلیماً لأمرک» خوانده ام تا بگیرد هر چه دارم را خدا کربلا چاوش بخوان و گریه کن آمدم با یارهایِ با وفا آمدم اما اسیرِ زینبم(س) غربتش اندوهِ هر روز و شبم پیر خواهد شد پس از من زودِ زود او که یک روزش بدون من نبود باید آرام دلِ خواهر شوم دل ندارد لحظه ای مضطر شوم هست هر لحظه برایش هولناک ساعتِ افتادنم بر روی خاک شک ندارم سمت قلبش میروند تیرهایی را که بر من میزنند میشود از گریه چشمش لاله گون تا که می بیند تنم را غرق خون کربلا دار و ندارم دست تو زینبم(س) را میسپارم دست تو رحم کن بر او و بر حالِ حرم بعد من محرم ندارد خواهرم عصر عاشورا به حرفم گوش کن شعله های خیمه را خاموش کن نشکند قلبِ رقیه(س) بعدِ من خارهای پیش ِ پایش را بکَن مانده در یادم نگاه آخرش جای من دستی بکش روی سرش کربلا آیینه معنا کن فقط بعد من باش و تماشا کن فقط میشود آموزهٔ مکتب شروع میشود سرداریِ زینب(س) شروع شک نکن حتی اگر بی «سر» شود از محالات است بی معجر شود راستی بر آن عزیزِ با وفا بیشتر باشد حواست کربلا می کِشد از داغِ شش ماهه عذاب بعدِ من جان تو و جانِ رباب(س)! @nohe_sonnati
امشب دوباره دل شده مهمان کربلا پرواز کرده سمت گلستان کربلا دست ادب به سینه و در اوج احترام عرض سلام کرده به سلطان کربلا جایی نمی رود ز در خانه ی حسین گوی دل است در خم چوگان کربلا صبح علی الطلوع به پابوس این زمین خورشید سر زند ز گریبان کربلا صفحه به صفحه بیت پس از بیت خواندنی است هفتاد و دو قصیده به دیوان کربلا پر کن مشام جان خود از آن ، که می دهد عطر بهشت ، روضه ی رضوان کربلا در عشق و پایداری و دلداگی ، کسی هرگز نمی رسد به شهیدان کربلا پیمانه ی " اَلَستُ بِرَب" کرد مستشان ماندند پایبست به پیمان کربلا سیر و سلوک ، کار ندارد به سن و سال ششماهه هم رسید به عرفان کربلا عصر غریب وقت عروج حسین ، شد ذرات کائنات پریشان کربلا در سوز آه خیمه نشینان داغدار آتش کشید شعله ز ارکان کربلا آوار شد به روی سرش آسمان درد آمد به لب از این همه غم جان کربلا زینب اگر نبود یقینا یزید شوم افتاده بود در پی کتمان کربلا از بس مقدس است " کمیل " این دیار نور جانم هزار مرتبه قربان کربلا @nohe_sonnati
کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر... سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر... @nohe_sonnati
چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا @nohe_sonnati
و این پایان راه ماست بگشایید بار اینجا که دارم وعده از آغاز با پروردگار اینجا هر آنکس را هوای عشق بازی نیست برگردد که حتی از برادر هم ندارم انتظار اینجا بیابان است آری خشک و بایر خالی خالی ولی خواهد شد از خون شهیدان لاله زار اینجا همین صحراست ای مردم منای ال پیغمبر به روی خاک خواهد ریخت خون این تبار اینجا عطش اینجاست اشک اینجاست خون اینجاست این یعنی بلا اینجاست کرب اینجاست داغ بی شمار اینجا همان ساعت که چون برگ خزان از اسب می افتیم دو چشم فاطميات است چون ابر بهار اینجا نگه هرگز نخواهد داشت دشمن حرمت ما را که می خندند این مردم به اشک داغدار اینجا به دختر بچه هاشان قول سوغات از طلا دادند نمی ماند به گوش دخترانم گوشوار اینجا نوامیس علی را چند روز بعد نامحرم به چشم خویش خواهد دید بر مرکب سوار اینجا @nohe_sonnati
مبهوت و مات گشته دل از کار کربلا حیران همیشه مانده از ایثار کربلا در خلسه ای عمیق فرو رفته آسمان غرق غرور و غیرتِ سرشار کربلا از مقتلِ مقرّم و از روضه ی لهوف بر ما رسیده برگی از اخبار کربلا همپای صبر آمده _ عُلیا مخدّره همزادِ زخم آمده _ سالار کربلا "هفتاد و دو مسیح" به سر آمدند تا مرهم شوند ، بر تنِ تبدارِ کربلا (در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست) پروردگار ، گشته ، عزادار کربلا از سال شصت و یک نه،که از خلقتِ غزل ما را نوشته اند ، گرفتار کربلا قدری حساب کردم و دیدم که تا ابد هستیم ما همیشه ، بدهکار کربلا (ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما) ما را کشیده اند ، به طومار کربلا اینجا درست ، مصرع آخر تمام شد پای ضریحِ دستِ علمدارِ کربلا @nohe_sonnati
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم نام این دشت زد آتش به غم آباد دلم این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم نکند بی تو از این معرکه برگردم من هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم بین اینان که ز صخره دلشان سنگ تر است سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم ما همه تشنه ی دیدار تو و طرح عطش نقشه اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی با ردیفی که چه ناب است: بیا برگردیم طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم @nohe_sonnati
دوباره عطر محبت وزید بسم الله دوباره ماه محرم رسید بسم الله سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله به اذن حضرت شاه شهید بسم الله اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده میان روضه شوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن اگر که آمده ای با امید بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله ... رسید قافله عاشقان به کرب و بلا پر از ستاره و سرو رشید بسم الله همین که خواند به لب آیه های استرجاع صدای گریه گل را شنید بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله @nohe_sonnati
با سلام و عرض ادب به لطف خدا نوحه ها و اشعاری که مربوط به شروع ماه مُحَرَّم تا دوازدهم مُحَرَّم که ٢٢ بخش می باشد بارگزاری شد. جهت دسترسی راحت تر به مناسبت ها از طریق هشتگ (#) یا علامتگزاری اقدام شود. شب اول محرم شب دوم محرم شب سوم محرم شب چهارم محرم شب پنجم محرم شب ششم محرم شب هفتم محرم شب هشتم محرم شب نهم محرم شب دهم محرم دهم محرم شب یازدهم محرم یازدهم محرم دوازدهم محرم