شبی که از برکت، جلوه ای دگر دارد
یقین که هر دلِ آگاه از آن خبر دارد
شبی که مَرحَمت لطف دوست افزون است
دعا و ذکر و توسل، بدان ثمر دارد
قلم به دست من اعجاز می کند امشب
حلاوتِ سخنم طعمِ چون شکر دارد
دوباره طایر اندیشه می پَرَد در اوج
وَ مرغ فکر من از عشق، بال و پر دارد
که گفته شامِ غم عاشقان ندارد روز
شبِ فراق و غم ما دگر سحر دارد
رسانده پیک خدا، این نوید در عالم
حسین در بغلش باز هم، پسر دارد
علیِّ اصغرِ ارباب آمده امشب
بیا که باب الحوائج به ما نظر دارد
بدون روضه چگونه کنم من از او یاد
به آن غزل که بَرَم نام او اثر دارد
دوباره هفتم ماه محرّم است انگار
درونِ سینه ام از ماتمش شرر دارد
چو دید ناله ی"هَلْ مِنْ مُعیٖنِ" بابا را
به عزمِ مقتل خونین خود خطر دارد
مَبین به چشمِ سر او را،تو شیرخواره و بس
که سهمِ تیر سه شعبه چونان قمر دارد
به روی دست پدر می رود سوی معراج
رقیّه از غم او دیدگانِ تَر دارد
ز داغ اصغر و گهواره ای که غارت شد
رباب، زخم عمیقی روی جگر دارد
#وحید_دکامین
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه ی داوود می رسد امشب
دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب
دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد
زِ کوچه های مدینه کرشمه می جوشد
عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
ز شوق حضرت موسی دویده راهی را
مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش
کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را
دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم عالی جناب آمده است
اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است
قسم به حضرت مولا امیر هر مست است
رسیده آینه دار امام عاشورا
رسیده حُسن ختام قیام عاشورا
اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این
به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این
دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده
برای بوسه ی بابا عقیق آورده
برای حضرت ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدار کوچک باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد
کتاب کرب و بلا را حسین کامل کرد
به روی دوش عمو همچو آبشار علی است
رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است
تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد
از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد
عجب شبی است که روی علی است مهتابش
رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت
فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویش می زد
به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه ز لب های او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت
بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز
به چشم های علی دید کربلا را باز
اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به روی دست عزیزش توان ندارد حیف
کنار خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد
به زخم های لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جُرعه ی آبی به حرمله رو زد
صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود
سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد
به روی دست پدر وایِ من سرش افتاد
به خون کشید رُخش را تمام گیسو را
که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را
#حسن_لطفی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا
نمک سفره ی این طایفه را حیدر کرد
جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده
چشمه هایی که زمین را زِ فلک برتر کرد
وَ خدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر
صورت و سیرت او را علی دیگر کرد
عالمی تشنه ی این طایفه ی چشمه شدند
کاش میدشد زِ غبار رهِشان لب تر کرد
باز هم هر دو جهان نیز گرفتار شده
دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده
پسری که رخ او جلوه ی مولا دارد
پسری که نمک حضرت زهرا دارد
چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین
به کفش باز عصا حضرت موسی دارد
به تماشای قدش زنده شود گورستان
این که در مهد قدی محشر کبری دارد
به غبار قدم پیر غلامش سوگند
نفس نوکر او بوی مسیحا دارد
آن چنان آینه ی حیدر کرار شده
کعبه بردارد اگر باز ترک جا دارد
نام تو شد علی و یاد پدر بود حسین
نام تو نام پدر بود پسر بود حسین
خنده ی روی لبت زندگیِ مادر شد
لای لاییِ شبت هر نفس خواهر شد
هرکه پرسید که دختر شده یا این که پسر
همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد
سیب سرخی و پدر هرچه تو را وصف نمود
نیمه ای حیدر و یک نیمه ی تو کوثر شد
همه از هیبت عباسی تو می گویند
باز فرزند علی صاحب یک لشکر شد
زینت دوش اباالفضل رقیه است اگر
تن تو زینت آغوش علی اکبر شد
تو فقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند
درِ غم را به دل مادر غمدیده ببند
چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم
چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم
رخت میلاد تو را تا به شب دامادی...
چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم
لای لایی ششم خواب تو را می گیرد
اینقدر خفتن با ناز ندیدم پسرم
کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد
تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد
هرچه کردند نشد قطره ی آبی برسد
قطره آبی به لب خشک و کبابی برسد
هرچه کردند نشد گریه ی تو بند شود
کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد
پدرت برد که تا منت دشمن بکشد
خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد
آن چنان دست پرش کرد عدو هیچکسی
این چنین حدس نمی زد که جوابی برسد
خون او را به فلک داد مبادا مردم
به سر لشکر نامرد عذابی برسد
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی مجلس ما را علی اصغر کرد
#موسی_علیمرادی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
ای روی تو ماه شام نومیدی ما
ای مهرِ تو رمز عشق توحیدی ما
میلاد علی اصغر توست حسین
با دست رقیه ات بده عیدی ما
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
اگر دست و بالت کمی خالی است
اگر حال و روز تو بی حالی است
اگر آسمان در قفس می کشی
اگر قسمتت بی پَر و بالی است
اگر کار و بار تو پیچیده و...
اگر چند وقتی بد اقبالی است
اگر تار و پودت گره خورده است
اگر غصهها نقشِ این قالی است
اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد
اگر مثل پاییز یک شالی است
علاجش فقط یک نفس یا علی است
خدا هست با آن که او با علی است
خدا در شکوهِ جلال علی است
خدا در ظهورِ جمال علی است
خدا در نزولش علی میشود
خدا در مقامش کمالِ علی است
حرام خدا و حلال خدا
حرام علی و حلال علی است
پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت
که ما هرچه دیدیم مال علی است
علی چارده مرتبه آمده
علی عین میلادِ آل علی است
علی گفته و غرق عین اش شدیم
همه راهیِ کاظمینش شدیم
مرا فارغ از قیل و قالم کنید
مرا راحت از خشکسالم کنید
محال است لب را به مِی تر کنم
مرا تشنهی این محالم کنید
مرا بشکنید و بسازید باز
تَرَک های روی سفالم کنید
فقط روی چشمان خود می کشم
از این خانه هرچه"حوالم" کنید
مرا میکشاند دو گنبد طلا
شب رفتنم شد حلالم کنید
ببینید رؤیای جبریل را
مبارکترین کودک ایل را
شلوغ است اگر آستانِ جواد
پُر از برکت است آسمان جواد
گدایی به شاهی مقابل نشست
چه ها میکند تکه نان جواد
پیمبر پدر با خدیجه شد و...
رضا نیز با خیزران جواد
علیاکبرش را ببین بعد از این
رضا می شود میهمان جواد
شبیه نماز حسین و علی است
نماز رضا با اذان جواد
فقط شانهات را به دیوار نِه
فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد
تو را میدهد تا قیامتِ مراد
گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد
خدا خواست تا بی کرانش دهند
و در یک افق سه جوانش دهند
علی جان آقای کرب و بلاست
حسین آمده تا سه جانش دهند
فقط دوست دارد ببیند علی
فقط دوست دارد همانش دهند
علی در سه صورت تماشایی است
علی را سه جلوه نشانش دهند
علی اصغرش هم علیاکبر است
اگر فرصت امتحانش دهند
به صف فطرس و جبرئیل و رباب
که نوبت به نوبت تکانش دهند
زمین خوردها را که جان میدهند
به باب الحوائج نشان میدهند
اگر بارِ ما از کَرَم میکشد
برای پدر بارِ غم میکشد
رسیده بگوید اگر قد کِشَد
شبیهِ عمویش عَلَم میکشد
غریبی ببین تشنگیاش ببین
که کارِ پدر بر قسم میکشد
گمانم به دنبال گهواره است
کسی که به آتش حرم میکشد
فقط مادرش آه دنبال او
در آن راهِ پُر پیچ و خَم میکشد
بِبَر نامِ او را خدا بعد آن
به حجم گناهت قلم میکشد
رباب است یک فاصله تا حسین
چهها کرده این حرمله با حسین
#حسن_لطفی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات
بر آینه ی علی اعلی صلوات
هم مولد اصغر است و هم روز جواد
بر کرب و بلا و توس یک جا صلوات
▪️
بر دلخوشی ضامن آهو صلوات
جانم! بفرست باز بر او صلوات
آمد دو علی دو جلوه از پیغمبر
بر هر دل مشتاق علی گو صلوات
▪️
بر روی جواد، باز بهتر صلوات
بر ناز نگاه علی اصغر صلوات
این نیست صدای این همه جمعیت!
بفرست بلندتر به حیدر صلوات
#حامد_اهور
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
بانو پسرت که هدیه ی الله است
امید دل حضرت ثارالله است
شادی که شب ولادت اصغر توست
افسوس که شادی ات فقط ششماه است
#سید_مجتبی_شجاع
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
امشب از شوق بی قرارم من
آرزوى مدينه دارم من
من خزانم وليكن از امشب
غرق در عطر نوبهارم من
همه طَرْدم كنند، باز اما
به نگاهش اميدوارم من
او گل باغ بوستان حسين
گِرد اين گل، خوشم كه خارم من
از غلامى و نوكرىِ درش
صاحب جاه و اعتبارم من
اى سرآغازم و سرانجامم
چقَدَر خوب، با تو هم نامم
آيت داور است اين مولود
گل پيغمبر است اين مولود
اسم او هم عليست پس حتماً
هم چُنان حيدر است اين مولود
على اصغر به نام و در رُتبه
علىِ اكبر است اين مولود
پَرِ قنداقه اش شفيع همه
در صف محشر است اين مولود
چقَدَر با رقيه مأنوس است
بغلِ خواهر است اين مولود
قابَ قوسين ماست ابرويش
بوسه ی زينب است بر رويش
اى به عالم دليل، ششماهه
اى لبت سلسبيل، ششماهه
زير پايت هميشه باشد پهن
شهپر جبرئيل، ششماهه
در نگاهت فرات و دجله كه هيچ
موج زن؛ رود نيل، ششماهه
تو بزرگ و بزرگ زاده، ولى
من به پيشت ذليل، ششماهه
هر زمان كه گره به كار افتاد
گفته ام: ألدخيل ششماهه
باب حاجات عالمينى تو
علىِ سومِ حسينى تو
اى به دردم دوا، على اصغر
نفست كيميا، على اصغر
هركه دستش به دامنت باشد
گشته حاجت روا، على اصغر
شبِ ميلاد توست ذكرِ لبم
لَكَ روحى فِدا، على اصغر
آينه دار محسنِ زهرا...
...كيست غير از تو؟ يا على اصغر
هم رجب، هم زيارتىِ حسين
بده يك كربلا، على اصغر
نَبُود هم تراز و همتايت
بر روى سينه ی پدر جايت
اى رُخَت ماهِ كامل ارباب
اى على، ميوه ی دل ارباب
تو خودت نور و نور بابايت
نور در نور منزل ارباب
نام تو تا كه در ميان آمد
گشت پُر شور محفل ارباب
خنده هرجا مُسَبّب شاديست
خنده هاى تو قاتل ارباب
با چُنين حلق پاره؛ بُردن تو...
...تا به خيمه است؛ مُشكل ارباب
چه كند با گلوى پرپر تو؟!
چه كند در جوابِ مادر تو؟!
آه...شد از غم تو پير، رباب
از جهان بى تو گشته سير، رباب
گوش تا گوش طفل پاره شده
خورده شمشير يا كه تير!؟، رباب
تازه آغاز غصه هاست؛ كه تو
در كفِ غم شوى اسير، رباب
قاتل تو غروب عاشوراست
آب آمد؛ ولى چه دير! رباب
اصغرت زير خاك خوابيده
سينه ات گشته پُر ز شير رباب
كربلا تا به شام، خونْ دل توست
هر كجا حرمله مقابل توست
#على_اصغر_انصاريان
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
بر غنچه ی گلشن پیمبر صلوات
بر آل حسین و آل حیدر صلوات
شادی دل رباب امشب بفرست
ناز قدم علی اصغر صلوات
#عبدالزهرا
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
ای که چون آمدی آماده ی پرواز شدی
غنچه ای بودی و چون شاخه ی گل باز شدی
در گلستان و سراپرده ی زیبایی ها
زینت و زیور باغی ز گل ناز شدی
قاصدک بودی و اما به مسیر معشوق
توسن عشق شدی رفتی و تکتاز شدی
کودکی بودی و بر جمله ی پیران طریق
رهنمای حرم و جلوه ی ایجاز شدی
در کرمخانه ی انبوه کریمان جهان
باب حاجات دو صد حاتم و ایّاز شدی
ظاهراً کوچکی اما به زمان پرواز
نه کبوتر که عقابی، ز پِیِ باز شدی
چون ستاره برِ خورشید تجلّی کردی
بر سر دست پدر مایه ی اعجاز شدی
گوشه چشمی به تو شد از رخ زیبای حسین
محرم راز شدی دلبر طنّاز شدی
در دل خیمه نماندی که پدر تنها بود
تا که سرباز شدی کودک جانباز شدی
رفته ای قافله ی دل ببری همراهت
یا که با محسن شش ماهه تو همراز شدی
این که جان از بدن کوچک تو بیرون رفت
نیست پایان، به خداوند تو آغاز شدی
خون تو هدیه شد از دست حسین تا به خدا
روی دست پدر آماده ی پرواز شدی
#محمد_مبشری
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
وقتی بساط عشق بازی چیده می شد
سجاده سبزی کنارش دیده می شد
یک پیرِ عاشق با دعای مستجابش
در امتحان عاشقی سنجیده می شد
صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود
گه گاهی از زخم زبان رنجیده می شد
گویا دوباره کوثری در بین راه است
کم کم سحر شام دل غمدیده می شد
از نور زهراییِ این فرزند خورشید
طومار غربت در جهان برچیده می شد
دانید این اسطوره ی دلدادگی کیست؟
در آسمان ها این چنین نامیده می شد
او کیست؟آقازاده ی شمس الشموس است
آرامش جان و دل سلطان توس است
او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد
همچون رسول الله پیغمبر ترین شد
از آسمان ها آمد و جاری تر از اشک
مانند زهرا مادرش کوثرترین شد
سر تا به پایش بود توحید مجسم
بر باده ی رب الکرم ساغر ترین شد
او چندسالی گرچه مهمان بود ما را
اما تجلی کرد و نام آور ترین شد
بر تار گیسویش گره خورده دل ما
این شاه زاده ،تک پسر، دلبرترین شد
شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره
ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد
در چند جایی که عیان شد غیرت او
با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد
فرمود بابایش از او بهتر نباشد
مولود از او با برکت تر نباشد
او آمد و ابن الرضایی کرد ما را
از برکت نامش خدایی کرد ما را
مشتی زخاکیم و قدم بر ما نهاد و
تا عرش برد و کبریایی کرد ما را
دست کریم این امام ذره پرور
یک عمر مشغول گدایی کرد ما را
صوت دل آرای مناجاتش سحرها
سرمست جانان و هوایی کرد ما را
بوسیدن خال رطب دارش در این ماه
مهمان بزم باصفایی کرد ما را
یک قطره ی اشک از کنار سفره ی او
هر نیمه شب مردی بکایی کرد ما را
از گوشه ی صحن و سرای کاظمینش
مست حسین و کربلایی کرد ما را
نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم
کلب امیر کاظمین ،عبدالجوادم
لبخند او آرامش جان رضا شد
یوسف شد و مهمان کنعان رضا شد
سجاده بابا شده گهواره ی او
لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد
ابرو تکان می داد و بابا عشق می کرد
با غمزه ای جانانه ی جانان رضا شد
آمد که باقی مانده ی توحید باشد
با نام او شیعه مسلمان رضا شد
قدش عصای پیریِ این پیرمرد است
قد راست کرد اصل ارکان رضا شد
هر کس که از باب الجواد آمد زیارت
با دست پر مشمول احسان رضا شد
اما خدا لعنت کند فامیل بد را
که باعث قلب پریشان رضا شد
امشب دلم جایی دگر هم پر گشوده
ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده
امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک
چله نشینی پای خم کرده شرابم
امشب دخیل گوشه ی گهواره هستم
دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم
عشاق را گویم از این پس تا قیامت
با نام اصلی ام کنید این سان خطابم
عالم همه دانند در کوی محبت
من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم
با اذن سقا در حرم سرباز عشقِ
شش ماه سردار خیام بوترابم
ای کاش همچون حق شناس پاک طینت
عبد علی اصغر کند زهرا حسابم
حالا که غم آلود گشته ناله هایم
انگار باب القبله ی کرب و بلایم
او را خدا می خواست مه پاره ببیند
مسند نشین کنج گهواره ببیند
بر روی دستان پدر با کام عطشان
با روی خونین، حنجری پاره ببیند
وقتی که جسمش روی دستان پدر بود
آقای عالم را چه بی چاره ببیند
یک عمر با زخمی که مانده روی سینه
دور حرم بانویی آواره ببیند
اما در آخر چون عموجانش اباالفضل
اورا صفِ محشر همه کاره ببیند
لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست
شش ماه تا قربانیِ ششماهه باقیست
#قاسم_نعمتی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
نور ازلی آمده ماشاءالله
فرزند ولی آمده ماشاءالله
در بیت حسین بن علی بار دگر
همنام علی آمده ماشاءالله
#علی_سلطانی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوباره سَرَم در هوایِ شماست
تمامِ دلم سر سرایِ شماست
به سویِ خدا رفتم و دیدهام
فقط ردِ پا ردِ پایِ شماست
خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدایِ شماست
گدایی برازندهیِ ایلِ ماست
برازنده بودن برای شماست
ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست
خیالم از این و از آن راحت است
گرههام دست دعای شماست
مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید
دلی دارم و خانه زادِ رضاست
فقط یاد دارد که یاد رضاست
کم این جا ندیده برایش بد است
دلم مستحقِ زیادِ رضاست
فقط مینویسد رضا تا ابد
و شُکرِ خدا بی سوادِ رضاست
نجف، کربلا رفتم و گفتهاند
که راهش دهید از بلادِ رضاست
گره میخورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مُرادِ رضاست
به خود آیم و باز بینم سرم
رویِ خاکِ بابُ الجوادِ رضاست
جوادش درِ بسته را باز کرد
گرههای من را رضا باز کرد
خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را زِ جبریل موسیٰ شنید
اگر گوشِ دل را دهی میتوان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید
زمین خشکسالی تَرک خورده بود
ولی ناگهان بویِ دریا شنید
دلِ انبیا بر دری میتپید
که از آن صدایِ شما را شنید
خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکرِ بابا شنید
تو هم مادری هستی و میشود
که از قلبِ تو نامِ زهرا شنید
فدایِ نفس هایِ بابایی ات
فدایِ تپش هایِ زهرایی ات
زِ تو کوچهها تا معطر شدند
حسودانِ این شهر ابتر شدند
به کوریِ چشمان ناباوران
همه محوِ رویِ پیمبر شدند
عسلهای کندویِ لب های توست
گر این روزها شهد و شِکر شدند
برای تماشای لبخند توست
علی اکبریها کبوتر شدند
کریمی کرامت جوادی و جود
چه خوش کُنیههایت مکرر شدند
شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یادِ میلادِ اصغر شدند
خدا دید چشم پُر احساس تو
از آن ابتدا غرقِ مادر شدند
کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد
تو دریایی و در تماشا رُباب
تو در خوابی و غرقِ لالا رُباب
تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رُباب
شبیه حسینی و ماتِ تواند
همه دورِ گهواره حتی رُباب
تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوشِ سقا رُباب
تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رُباب
به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آن جا رُباب
نگو مادرت را صدا میزدی
به دست پدر دست و پا میزدی
#حسن_لطفی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزه ی ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظه ی دیدار شده
غنچه ی ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده
بس که نورانی ات از چهره ی او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفره ی حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسم شان مثل علی صولت شان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست در این قوم همه می دانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسه ی زینب خورده
هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چون که بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه ی حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آن جا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته
چقدر پا قدم این پسر با برکت
نامه ی شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسفند می آرد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد
این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد
یکی از بغض حسین بن علی پرپر شد
یکی از ضربه ی مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته ی بی حنجر شد
آن یکی آیه ی مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره ی مظلومیت حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته ی بی غیرتی لشکر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند
#مهدی_نظری
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
شب تاریک را مهتاب آمد
قرارِ هر دل بی تاب آمد
بگو تبریک بر زهرا و حیدر
که آقازاده ی ارباب آمد
#عبدالزهرا
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوههای سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر میکند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گرکه از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گلهای سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه ی انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل، چون شود دشت بلا
بهر آن جا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش، چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی رازگوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هرچه خواهی نک از آن مولا بخواه
کِامشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
#استاد_سید_رضا_مؤید
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
یکبارهاشکِ شوق ز چشمم روانه شد
تا عطر گیسوی تو در عالم روانه شد
حُسن تو یوسفانه به بازار رخنه کرد
عشقِ تو در ضمیرِ منِ زار رِخنه کرد
حُسن تورا به قیمتِ جان مشتری شدم
خوشبختعالممکه(علیاصغری)شدم
کوچکترین مسیح شفاخانهی حسین
ای گونهی لطیف تو بر شانهی حسین
دُردانه، نور عین شدن را نشان بده
ممسوس در حسین شدن را نشان بده
در مُنتهای چشمنوازی؛ جهان توست
بوسیدنیترین لب عالم از آن توست
جان علی و فاطمه بودن برای توست
باب الحوائج همه بودن برای توست
آغوش گرم عمّهی سادات ؛ محملت
طفلی ندیده ایم به این جاه و منزلت
یاقوت سرخ بودی و الماس هم شدی
در کسوت علی شدن عباس هم شدی
حق میدهی که آینهی محشرت کنم؟
یعنی که هم ردیف علی اکبرت کنم
آبِحیات؛خضر ز جوی تو خُوردهاست
گلبوسهی رُقیّه بهروی تو خوردهاست
تا نقش لالهی تو به گلشن اضافه شد
آرامش سکینه یقینا اضافه شد
محتاج نور بودم و مهتاب من شدی
قرآن روی سینهی ارباب من شدی
جشن تولّد تو اگر گریهآور است
این اشک شَهد و شِکّر و قند مُکرّر است
نَهآیهای؛ نَه سوره؛ که قرآن من تویی
اصلاً طبیب و دارو و درمان من تویی
تو خواستی اگر که خدا را شناختم
در روضهی تو راه شفا را شناختم
ای تکیهگاه آخر بی سرپناهها
با تو نمیرسند به بنبست راهها
تا هست بزم روضهات؛ آوارگی چرا؟
تو چارهی منی ؛ غمِ بیچارگی چرا؟
با تو گشوده شد گرههایی کهداشتم
از کف نرفت حال و هوایی که داشتم
از عشق تو خراب خرابیم تا ابد
مدیون مادر تو ربابیم تا ابد
با مادر مطهر تو گریه میکنیم
هر شب برای حنجر تو گریه میکنیم
روزی سه وعده در غم تو غصّه میخوریم
با یاد فرصت کم تو غصه میخوریم
میخواستی که کاری از این بیشتر کنی
فرصت نشد درست گلو را سپر کنی
لبخند آخرت چه قَدَر جانگداز شد
از گوش تا به گوش تو یکدفعه باز شد
مجبور شد که گریه کند بی صدا رباب
با آب قهر کرد پس از کربلا رباب
#محمد_قاسمی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
هم ماه تمام هست و هم مهرِ منیر
هم حاجت شاه داده هم رزق فقیر
ای آن که برای کربلا بی تابی
ششگوشه ز دستهای ششماهه بگیر
#عبدالزهرا
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
نرفت ديده ی عاشق به خواب از امروز
گرفت دلهره هايم شتاب از امروز
چقدر ماه رجب را محرمی ديدم
به جای آب نوشتم سراب از امروز
عروس فاطمه مادر شده ولی قطعأ
گرفته است ز ديده گلاب از امروز
علي ز بدو تولد گره گشائی كرد
شده است باب حوائج خطاب از امروز
شبانه روز به دور حسين می چرخاند
علی اصغر خود را رباب از امروز
فقط به دوش اباالفضل و دوش اكبر بود
زدند بر رخ ماه اش نقاب از امروز
فقط به خاطر طفل رباب خواهد شد
به تشنه آب رساندن ثواب از امروز
شهيد تشنه لبان می كند پس از گريه
سفارش پسرش را به آب از امروز
#محسن_صرامی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
در سُروراند عزیزان بهشت
در شعف حوری و غلمان بهشت
حق حسین را علی اصغر داده
که بُود غنچه ی خندان بهشت
▪️
شاد شد فاطمه چون حق ز وداد
به حسینش علیِ دیگر داد
ای عروس مکرم زهرا
مقدم اصغرت مبارک باد
▪️
حق کرده اعطا بر حسین سبط پیمبر
یک ماهپاره بر علی اکبر برادر
مادر برای این گل رعنا رباب است
کاو می زند گلبوسه بر رخسار اصغر
◾️
زاده ی فاطمه مولی الکونین
که بُوَد بهر علی نور دو عین
حق به او داده ز بعد دو علی
علیِّ اصغر دیگر به حسین
#حسین_مقدم
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانیِ خلق جهان را نفس کوثر کرد
هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا
نمک سفره ی این طایفه را حیدر کرد
جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده
چشمه هایی که زمین را زِ فلک برتر کرد
وَ خدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر
صورت و سیرت او را علیِ دیگر کرد
عالمی تشنه ی این طایفه ی چشمه شدند
کاش می شد زِ غبار رهِشان لب تر کرد
باز هم هر دودجهان نیز گرفتار شده
دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده
پسری که رخ او جلوه ی مولا دارد
پسری که نمک حضرت زهرا دارد
چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین
به کفش باز عصا حضرت موسی دارد
به تماشای قدش زنده شود گورستان
این که در مهد قدی محشر کبری دارد
به غبار قدم پیر غلامش سوگند
نفس نوکر او بوی مسیحا دارد
آن چنان آینه ی حیدر کرار شده
کعبه بردارد اگر باز ترک جا دارد
نام توشد علی و یاد پدر بود حسین
نام تو نام پدر بود پسر بود حسین
خنده ی روی لبت زندگی مادر شد
لای لایی شبت هر نفس خواهر شد
هرکه پرسید که دختر شده یا این که پسر
همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد
سیب سرخی و پدر هرچه تو را وصف نمود
نیمه ای حیدر و یک نیمه ی تو کوثر شد
همه از هیبت عباسی تو می گویند
باز فرزند علی صاحب یک لشکر شد
زینت دوش اباالفضل رقیه است اگر
تن تو زینت آغوش علی اکبر شد
تو فقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند
درِ غم را به دل مادر غمدیده ببند
چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم
چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم
رخت میلاد تو را تا به شب دامادی...
چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم
لای لایی ششم خواب تو را می گیرد
این قدر خفتن با ناز ندیدم پسرم
کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد
تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد
هرچه کردند نشد قطره ی آبی برسد
قطره آبی به لب خشک و کبابی برسد
هرچه کردند نشد گریه ی تو بند شود
کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد
پدرت برد که تا منت دشمن بکشد
خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد
آن چنان دست پرش کرد عدو هیچکسی
این چنین حدس نمی زد که جوابی برسد
خون او را به فلک داد مبادا مردم
به سرلشکر نامرد عذابی برسد
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی مجلس ما را علی اصغر کرد
#موسی_علیمرادی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزه ی ماه رجب بَه که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظه ی دیدار شده
غنچه ب ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده
بس که نورانی ات از چهره ی او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفره ی حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست در این قوم همه می دانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسه ی زینب خورده
هیبت چهره اش از بس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چون که بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه ی حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آن جا که
از سرِ دوش شه علقمه بالا رفته
چقدر پاقدم این پسر با برکت
نامه ی شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسپند می آرد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد
این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی خونین شد
یکی از بغض حسین بن علی پرپر شد
یکی از ضربه ی مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته ی بی حنجر شد
آن یکی آیه ی مظلومی ات زهرا شد
این یکی سوره ی مظلومی ات حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته ی بی غیرتی لشکر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند
#مهدی_نظری
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
آن که هستی به همه هستی ما داده علیست
ما همه مست ولاییم و می و باده علیست
سر به هر جاده نهادیم ته جاده علیست
هدف خلقت ما عشق به اولاد علیست
همه شان باب حوائج همه شان باب مراد
همه شان یا که کریمند و یا این که جواد
آمدی تا كه نگاه پدرت تر نشود
تا كه هر بی سر و پا منكر كوثر نشود
تا فراموش كسی آيه ی وانحر نشود
نسل تو چشمه ی عشق است كه ابتر نشود
پشت در پشت همه مظهر اعطينائيد
همه هستید علی و همگی زهرائيد
آمدی و نهمين باب اجابت شده ای
پسر عاطفه و عشق و محبت شده ای
بين گهواره ی خود نور حقيقت شده ای
در همان كودكي ات ركن ولايت شده ای
یک نظر کن که فلک در حرکت می آید
از قدم های تو عطر برکت می آید
آمدی هر طپش دل شده غرق هیجان
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان
تو عیان تر ز عیانی و چه حاجت به بیان
همه گفتند که جان در گرو جانان است
پسر حضرت سلطان خودش سلطان است
عشق همراه شما تا دم آخر زنده است
ريشه ی دين خدا از كرمت سرزنده است
نهضت سبز كريمانه ی حيدر زنده است
با شما تا به ابد نام پيمبر زنده است
چقدر نام محمد به شما می آيد
همه گفتند وليعهد رضا می آيد
مومن بسرکم شاهدکم غائبکم
یسلک سبیلکم یکر فی رجعتکم
و تولیت به اولکم آخرکم
ابغض الله و من عدوکم ابغضکم
یامن ارجوه دهم عاشق و مجنون توییم
پاسخ جلوه ی این الرجبیون توییم
قد برافراشته کردی علم حکمت را
به قیامت بکشانی دم قد قامت را
به کجا سجده کنم شکر کنم نعمت را
که نگاه تو گشاید گره حاجت را
پدرانم همه گفتند از این باب مراد
ای جواد بن جواد بن جواد بن جواد
باز هم در دل من شوق حرم افتاده است
و ضريحی كه پناه دل هر دلداده است
حس صحنت به همان خوبی گوهرشاد است
هر طرف می نگرم پنجره ی فولاد است
كرمت قابل لمست كرم سلطان است
حرمت مثل رواق حرم سلطان است
باز هم آمده ام مثل گدا محتاجم
نااميد از همه دنیا به شما محتاجم
و تصدق بده در راه خدا محتاجم
به هوای حرم كرب و بلا محتاجم
باز هم شوق ضريح شه بی سر دارم
باز هم دست به گهواره ی اصغر دارم
#رضا_تاجیک
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
امشب دخیل گوشه ی گهواره هستم
دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم
عشاق را گویم ازین پس تا قیامت
با نام اصلی ام کنید این سان خطابم
عالم همه دانند در کوی محبت
من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم
با اذن سقا در حرم سرباز عشقِ
ششماه سردار خیام بوترابم
ای کاش همچون حق شناسِ پاک طینت
عبد علی اصغر کند زهرا حسابم
حالا که غم آلود گشته ناله هایم
انگار باب القبله ی کرب و بلایم
او را خدا می خواست مه پاره ببیند
مسند نشین کنج گهواره ببیند
بر روی دستان پدر با کام عطشان
با روی خونین ، حنجری پاره ببیند
وقتی که جسمش روی دستان پدر بود
آقای عالم را چه بیچاره ببیند
یک عمر با زخمی که مانده روی سینه
دور حرم بانویی آواره ببیند
اما در آخر چون عموجانش اباالفضل
او را صف محشر همه کاره ببیند
لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست
شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست
#قاسم_نعمتی
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati
تبریک که از بحر ولایت گهر آمد
طوبای بهشت شهدا را ثمر آمد
خون شهدا را سند معتبر آمد
در مکتب ایثار، حسین دگر آمد
از بیت حسین بن علی این خبر آمد
ریحانه ی ریحانه ی خیر البشر آمد
در دامن خورشید مه تام خوش آمد
رزمنده ی شش ماهه ی اسلام خوش آمد
این است که در گلبن ایثار گلاب است
از شوق شهادت همه شب در تب و تاب است
این است که در بحر ولایت دُرِ ناب است
در مکتب سرخ شهدا ختم کتاب است
این است که لب تشنه ی لعل لبش آب است
این غنچه نه، یک باغ گلِ سرخ رباب است
این عاشق و دلداده و پابست حسین است
یا سوره ی کوثر به سر دست حسین است
این حُسن خدائی ست خدائی ست خدائی ست
لب تشنه فدائی ست فدائی ست فدائی ست
مولود مدینه است ولی کرب و بلائی ست
این شعله ی هفتاد و دو فریاد رهائی ست
در رزمِ حسین بن علی فتح نهائی ست
هر چند که در ارض کند جلوه، سمائی ست
این غنچه ی زهراست به گلزار شهادت
این مُهر حسین است به طومار شهادت
از لحظه ی میلاد به باباست نگاهش
از صبح ازل تیر بلا چشم به راهش
بنیاد ستم سوخته از شعله ی آهش
صد قافله ی دل پنهان در زلف سیاهش
الله که یک کودک و یک خلق سپاهش
لبخند شهادت به گُل روی چو ماهش
دل برده زِ خورشید ولایت مه رویش
جای لب بابا به سفیدیّ گلویش
در مهد، به عشق پدر افراشته قامت
در عهد به هر زمزمه اش کرده قیامت
تعظیم، به گهواره ی او برده کرامت
از دوش پدر بر همه دلهاش اقامت
ناخورده لبن بر دل خلقیش امامت
از زخم گلو داده به اسلام سلامت
تا پای به عالم زده، تا چشم گشوده
راهیّ سفر با پسر فاطمه بوده
این است که از لحظه ی زیبای ولادت
هم گام پدر بوده تا مرز شهادت
بر شانه ی بابا همه دم داشته عادت
خندیدن و جان باختنش بود عبادت
پیوسته به سجّاده ی خون داشت ارادت
از حنجر خشکیده به خون داد سعادت
لبخند شهادت به لب از روز الستش
دادند همه هاشمیان دست به دستش
ناخورده لبن آمده لبریز سبویش
قرآنِ سر دست پدر مصحف رویش
لب بسته، به دل موج زند سرِّ مگویش
بر دوش پدر دیده ی عبّاس به سویش
گاهی نگه یوسف زهرا به گلویش
گه شانه کشد زینب بر طرّه ی مویش
گه در بغل لاله ی لیلاست مقامش
تا حشر زِ خون شهدا باد سلامش
ای باب مراد همه عالم علی اصغر
ای جسم تو توحیدِ مجسّم علی اصغر
ای شمعِ دلِ عالم و آدم علی اصغر
ای فتح حسین از تو مسلّم علی اصغر
ای خون خدا را همه دم، دم علی اصغر
از توست همین حاجت «میثم» علی اصغر
کز لطف و کرم دیده به سویش بگشایی
بر او حرم گم شده ات را بنمایی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_ع
@nohe_sonnati