eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
341 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
32 (امام موسی ابن جعفر ع) ای قبله ی اهل یقین،ای حجت داور ای کعبه ی ارباب دین،ای شاه بحر و بر یا موسی جعفر یا سبط پیغمبر اول سلام بی عدد،از حق به روی تو بر روی و موی تو-بر خلق و خوی تو دیگر ز جدت مصطفی،وز شیعیان یکسر دیگر به فرزندت جواد،آن حجت بر خلق بادا سلام از حق-وز ما سوا مطلق آن کز محیط علم حق،باشد نهم گوهر تا از مدینه منزلت،بغداد ویران شد در کنج زندان شد-حالت پریشان شد فردوس شد ماتمسرا،بر احمد و حیدر از محنت و وز غربتت،می آورم چون یاد در کشور بغداد-ای باعث ایجاد خون جگر ریزم به رخ،از دیدهای تر کرد از جوار جد تو،دشمن ز غداری دورت به صد زاری-با خفت و خواری هر لحظه صد جور و جفا،آمد تو را بر سر گاهی به بصره گاه در،بغداد زندانی با دل پریشانی-ای نور یزدانی کردی ز تنهایی خود،صد شکر ای سرور در ملک بغداد خراب،از کینه ی هارون آخر شدی دلخون-افسرده و محزون وز ماتمت با غم قرین،شد قلب پیغمبر زندان به زندان جا به جا،خصمت کشید از کین ای معنی یاسین-ای شاه با تمکین از او جفا از تو رضا،ای کبریا منظر زندان سندی عاقبت،شد آفت جانت جان ها به قربانت-فریاد ز احزانت دیدی بسی جور و جفا،زان شوم بد اختر گویم در آن زندان غم،از کند و زنجیرت از آه شبگیرت-بودی چه تقصیرت یا از غریبی های تو،گویم من مضطر گویم که سیلی بر رخت،زد سندی ملعون ای بی کس محزون-ای با الم مقرون یا گویم از زهر رطب،زد بر دلت آذر گویم ز بعد فوت تو،ای شاه با اجلال بر چار تن حمال-شد حکم اندر حال جسم تو را برداشتند،از جا به روی در یا گویم اندر اقتضا،از ظلم اعدایت کاهید اعضایت-زنجیر بر پایت می بود تا شد جان تو،از پیکر اطهر سَرّاج از پابوس تو،دارد سرافرازی با نغمه پردازی-با مرثیه سازی از خاک درگاهت به سر،زد از شرف افسر زمینه:بحر سقایی @nohe_sonnati
۵ (امام موسی ابن جعفر ع) ای سرور دین نور مبین حجت داور ای سبط نبی شبل علی سید و سرور یا موسی جعفر یا سبط پیمبر ای سرور زندانی ایا مطلع الانوار ای قبله ی حاجات محبین شه ابرار ای حجت حق آیت حق مظهر دادار ای بر همه ی خلق خدا هادی و رهبر ای کان کرم بحر عطا منبع احسان ای نور ولایت شه دین رایت ایمان ای بی کس و مظلوم که در گوشه ی زندان جا گشت تو را از ید هارون ستمگر جان ها به فدایت به تو بس جور و جفا شد تا جای تو در گوشه ی زندان بلا شد بس ظلم و ستم بر تو ز سندی دغا شد بودی به شب و روز به احوال مکدر تا مدت هفت سال تو را جای ز بیداد بود گوشه ی زندان ابر خطه ی بغداد گه بصره و سامره گهی جای تو را داد فریاد ز سندی و از آن محبس آخر ای وای از آن محبس و از سندی غدار بنمود جفا بر تو ایا سید ابرار سیلی جفا بود کجا بر تو سزاوار کی بود سزاوار تو آن کینه ی بی مر سندی ز جفا خست دل غم اثرت را وز جور و عنا کرد پر از خون جگرت را تر ساخت ز خوناب جگر چشم ترت را فریاد ز هارون و ز سندی بد اختر سندی ز ره کینه تو را زهر خورانید زهر از ره بیداد به کام تو رسانید مسموم ستم کرد و ز قیدت برهانید جسم تو نهاد از ره کینه به روی در شاها تو بدی رایت دین پرچم اقبال لیک همچو غریبان جهان بود تو را حال تابوت تو بد تخته ی در حاملش حمال از شرح مصیبات تو خون شد دل آذر ‏ زمینه:دست بالا @nohe_sonnati
21 (امام موسی ابن جعفر ع) افگارم ای مسیب غمخوارم ای مسیب موسی ابن جعفر از غم،گفتا به اشک و آه بی یار و بی پناهم،با حالت تباه نی مونس و انیسی،بی یار و بی پناه باشد به من گواه،دادارم ای مسیب چون ظلم و جور هارون،از حد بشد فزون می دان که می شوم من،مسموم قوم دون از زهر کینه گردد،قلبم چو پر ز خون گویم تو را کنون،غمخوارم ای مسیب در زیر کند و زنجیر،جانم به لب رسید خون دلم به دامان،بین از بصر چکید دیگر ز روی یاران،گردیده ناامید دل در برم تپید،بین زارم ای مسیب ماندم به شهر غربت،محروم با ملال از روی عترت خود،غم شد مرا وصال دردم کسی نداند،جز ذات ذوالجلال دانای کل حال،غفارم ای مسیب اکنون که کید هارون،بنمود از جفا از شهر و از دیارم،آواره با نوا نالم من از غریبی،وز دوری رضا با چشم پر بکا و خونبارم ای مسیب گر من به شهر غربت،جان را کنم نثار گیرد که ام عزا و گرید که زار زار دوزد کفن برایم،چون دورم از دیار با قلب داغدار،افگارم ای مسیب یا رب رضا نیامد،چشمم به راه اوست اندر فراق رویش،آهم گواه اوست دل در هوای روی،مانند ماه اوست دل در پناه اوست،ناچارم ای مسیب یا رب شود که از من،با قلب پر شرر معصومه ی حزین را،بدهد کسی خبر گوید که ای جگرخون،از باب خونجگر با دیده های تر،یاد آرم ای مسیب حالی تو ای مسیب،می دان که از جفا سیرم ز جان من اکنون،زین محنت و بلا زین رنج و زین مشقت،زین گونه ابتلا از جان خود هلا،بیزارم ای مسیب یا رب رجائی ام من،پابند درد و غم در توس دلفگارم،پابند غم و هم بگذر ز جرمم اکنون،حق شه امم زان دم که گفت از غم،اشکبارم ای مسیب ‏ ‏زمینه:ای بانوی معظم @nohe_sonnati
۱ (امام موسی ابن جعفر ع) وارث پیمبر،موسی ابن جعفر سرو باغ زهرا،نور چشم حیدر مسموم موسی ابن جعفر مظلوم موسی ابن جعفر آن که هست حجت،ذات ذوالمنن را آن که هست وارث،شاه دین حسن را چون حسین دیده است،محنت و محن را همچو عابدین است،مقتدا و سرور باقر الیقین است،جد با فر او صادق است باب،نیک اختر او کنز علم و دانش،صدر اطهر او همچو باب اطهر،وارث پیمبر با چنین جلالت،آن امام معصوم از جفای هارون،خصم حی قیوم در زمانه می بود،بی قرار و مغموم آن که بود نور،دیدگان حیدر از جفا و ظلم،دشمن ستمکار دور از وطن شد،پیشوای ابرار در دیار غربت،بد به غم گرفتار تا که ناتوان شد،آن تن مطهر تا که منزل او،محبس محن شد تا که مونس او،کنده و رسن شد بس ضعیف و رنجور،آن تن و بدن شد یار و غمگساری،نی بدش برابر در میان زندان،بود شاد و خرسند زان که بود تنها،مونسش خداوند با وجود آن که،دست و پاش در بند بود آن امام،صابر و نکوفر آه تا که هارون،آن لعین نادان کرد قصد جانش،در میان زندان پس به سندی دون،گفت و داد فرمان بهر قتل موسی،آن ولی داور سندی ابن شاهک،کرد آن جفا را در رطب بیالود،زهر جانگزا را داد و کرد مسموم،حجت خدا را زین جفاش بنمود،عالمی مکدر چون که آن رطب را،میل او بفرمود از تناول زهر،درد او بیفزود رو به سوی حق کرد،کای خدای معبود راضی ام بر آن چه،باشدم مقدر گفت یا رب این زهر،زد شرر به جانم این شرار اخگر،سوخت استخوانم هم ز هجر فرزند،بی دل و توانم باشد آرزویم،دیدنش به محضر ناگهان رضایش،همچو ماه تابان آمد از مدینه،با دو چشم گریان سر گرفت او را،همچو جان به دامان گریه کرد تا که،رفت هوشش از سر ای شه خراسان،ای امام ثامن ای که از وجودت،ملک توس آمن آرزوست ما را،تا شوی تو ضامن خاصه از جوادی،در قیام محشر زمینه:بهرت آورم آب غم مخور عموجان @nohe_sonnati
۲ (امام موسی ابن جعفر ع) در ماتم موسی جعفر خون شد دل شیعیان یکسر مسموم موسی ابن جعفر مظلوم موسی ابن جعفر او مظهر خالق یکتاست سبط پیمبر شه بطحاست شبل علی عالی اعلاست حق است یاور او زهراست مادر او اجداد اطهر او باشد شبیر و دگر شبر در زهد سجاد غمپرور در علم چون باقر با فر بعد از پدر شیعه را رهبر نور حی قدیر است اسلام را نصیر است بر شیعیان امیر است هم وارث مذهب جعفر بعد از پدر در محن گردید مهجور و دور از وطن گردید آزرده اش جان و تن گردید دور از شهر و دیارش با حالت فگارش شد رنج و غصه یارش از ظلم هارون بد اختر از حکم هارون در این عالم بردند او را به سجن غم در کنج زندان به غم مدغم بودی به غم گرفتار در آن مکان غمبار بی یار و بی پرستار جز حق نبودش کسی بر سر در حبس سندی بد آیین محبوس بود آن امام دین بودی به امر خدا تمکین هر روز بود صایم هر شام بود قایم با یاد حی دایم می کرد شکر خدا یکسر می گفت یا رب در این زندان دادی مراد من نالان گویم به تو راز دل پنهان دادی خدا نیازم ای حی بی نیازم کردی تو سرفرازم دارم سپاس از تو ای داور تا هفت سال این بدی کارش حمد خدا بود گفتارش غیر از خدا نی کسی یارش جسمش نحیف و محزون قلبش الیم و پر خون با غصه بود مقرون آن حجت خالق اکبر سندی دون بر ستم افزود زهر جفا بر رطب آلود در نزد آن مظهر معبود آورد آن بد آیین اندر بر شه دین تکلیف کرد از کین تا که کند میل آن سرور زان زهر سوزنده تر از نار احشاء آن شه شدی صد پار جان در ره حق نمود ایثار رفت از جهان فانی در ملک جاودانی اندوهگین جهانی شد از غم آن مه انور دردا رضا بی پدر گردید معصومه اش خونجگر گردید اشکش روان از بصر گردید رضا با غم قرین شد معصومه دلغمین شد عالم اندوهگین شد از حزن آن سبط پیغمبر یا رب حق موسی جعفر لطف و عطا کن به ما یکسر هم بر جوادی و سر تا سر آییم در جوارش باشیم در کنارش گردیم خاکسارش شامل به لطفش صف محشر زمینه:هندی @nohe_sonnati
۳ (امام موسی ابن جعفر ع) موسی جعفر،حجت یزدان سبط پیغمبر،فخر انس و جان موسی شه غریبان موسی اسیر زندان از وطن شد دور،آن شه ابرار در دیار غم،کس نبودش یار بود در قید،خصم بد کردار زار و مغموم از،دشمن نادان بود چون هارون،دشمن دیرین بر ستم افزود،آن خس بی دین کرد بر موسی،ظلم و جور و کین تا که جایش شد،گوشه ی زندان از غم احباب،خون دلش بودی هجر فرزندش،مشکلش بودی اشک و آه و غم،حاصلش بودی روز و شب کارش،ناله و افغان چون که می آمد،از رضا یادش بر فلک می رفت،آه و فریادش از الم می سوخت،قلب ناشادش می شد از محنت،دیده اش گریان گاه از هجر،خاندان نالید گاه از بهر،دوستان نالید بهر معصومه،بی امان نالید آن امام دین،آن مه تابان آن حبیب حق،مظهر یکتا گوشه ی زندان،یکه و تنها در مناجات،رب بی همتا در سخن می گفت،ای حی سبحان شکر لله ای،خالق بی چون لطف کردی بر،بنده ات افزون گوشه ی خلوت،بر من محزون شکر این نعمت،دارم ای یزدان با چنین احوال،دشمن مردود از جفاکاری،بر ستم افزود زهر جان فرسا،بر رطب آلود داد بر موسی،آن شه خوبان چون رضا شبل،بی قرار او آمد از یثرب،در کنار او در دم مرگ و احتضار او اشک می بارید،همچنان باران مسموم موسی ابن جعفر-مظلوم موسی ابن جعفر زهر کین بر جان،زد شرر او را کرد بی تاب و خونجگر او را عمر پر بارش،شد به سر او را شد روان سوی،روضه ی رضوان حضرت مهدی،قدوه ی احرار از فراق تو،دیده ها خونبار آشکارا کن،آن قد و رخسار شیعیانت را،از محن برهان یا رب از رحمت،ای طبیب ما کاظمینش را،کن نصیب ما در جزا بخشا،ای حبیب ما هم جوادی را،از ره احسان زمینه:سوم قتل،شاه مردان است @nohe_sonnati
۴ (امام موسی ابن جعفر ع) حجت پروردگار و سبط پیغمبر منم شبل شیر حق امیرالمؤمنین حیدر منم موسی جعفر منم سبط پیغمبر منم مادرم زهرای اطهر آن که دیده بس محن وارث علم امامت چون حسین و چون حسن سید سجاد و باقر والد و اجداد من صادق آل محمد را بهین گوهر منم بعد جدم احمد مختار آن قوم شرار یک به یک گشتند بعد از رحلت او آشکار بلکه بردند از دل ارحام او صبر و قرار بی دل و محزون برای آل پیغمبر منم چون که رحلت کرد پیغمبر از این دار فنا یک به یک کردند دونان کینه شان را بر ملا اولین قربانی آن ها بدی خیر النسا سرفرازم نسل آن صدیقه ی اطهر منم غصب حق او نمودند آن گروه بد سیر محسن او سقط شد در بین آن دیوار و در آه و واویلا ندید او روی زیبای پسر آن که از این ماجرایش می زند بر سر منم بعد زهرا یادم آید از امیرالمؤمنین آن که بد بعد از پیمبر پیشوای مسلمین ظلم بی حد و جفا کردند بر او مشرکین شد شهید راه دین محزون بر آن سرور منم یادم آید از مصیبات امام مجتبی زهر کین دادی بر او آن همسر شوم دغا بعد رحلت تیر باران کرد جسمش اشقیا بی قرار از ظلم و جور قوم بد اختر منم من موسی ابن جعفرم-زهرای اطهر مادرم آه و واویلا چه گویم از غم جدم حسین چون که وارد شد به دشت کربلا آن نور عین کوفیان بی وفا با تیغ و با تیر و سنین یک به یک کشتند یارانش که در آذر منم سید سجاد و اهل بیت او گشتند اسیر زینب غم مبتلا و جمله اطفال صغیر در کف جمعی ستمکار و جفاکار و شریر کز غم و اندوه شان با دیدگان تر منم باقر علم لدنی جد و مولای من است صادق آل محمد باب والای من است یاد آن ها باعث حزن غم افزای من است در کنار آن عزیزان در صف محشر منم من موسی ابن جعفرم-من وارث پیغمبرم موسی ابن جعفر شد شهید-از جور اعدای پلید بعد از آنان در جهان حزن فراوان دیده ام از وطن آواره و بغداد ویران دیده ام ظلم هارون لعین و کنج زندان دیده ام آن که دیده ظلم و جور بی حد و بی مر منم سندی ابن شاهک ملعون مرا مسموم کرد از دیار و قرب اجدادم مرا محروم کرد چشم گریان رضا دیدم مرا مغموم کرد آن که دیده چشم گریان رضا آخر منم بار الها لطف تو گردیده شامل شاکرم سینه زن های حسین را از دل و جان چاکرم شکر لله گر قبول افتد جوادی ذاکرم نوحه خوان بهر حسین و موسی جعفر منم زمینه:راسته @nohe_sonnati
۵ (امام موسی ابن جعفر ع) هفتم وصیِ بر حقِ والای پیمبر فرزندِ امام ششمین موسیِ جعفر یا موسی جعفر یا حجت داور تو سِبط رسولِ دو سرا فخر عُقولی تو شِبلِ علی حجت دین اصل اُصولی تو صاحبِ حِلمِ حسن و نسل بتولی جد تو حسین بن علی سبط پیمبر چون سید سجاد بدی بی کس و بی یار او بود به یثرب تو به بغداد گرفتار در دست لئیمان زمان با غم بسیار در گوشه ی زندان بلا با غم بی مر چون باقر علم نبوی علم و وقارت بد جعفر صادق پدر نیک تبارت تو وارث او هستی و اجداد کبارت بر شیعه ی اثنی عشری هادی و رهبر هارون رشید آن خلف شمر بد آیین آواره نمودت ز وطن آن خس بی دین آورد به بغداد تو را با دل خونین بودی تو اسیر ستم خصم بد اختر در گوشه ی زندان بلا گشت مقامت شکرانه ی حق بود همی ذکر کلامت راضی به رضای توام ای کان کرامت یا رب نبود جز تو مرا مونس و یاور چون یاد نمودی ز رضا با دل پر خون می شد غم و اندوه تو را بی حد و افزون گفتی که شود بار دگر با رخ گلگون آیی به کنارم به دل و چشم ز خون تر مسموم موسی بن جعفر-مظلوم موسی بن جعفر گر آمدی ای نور دل و چشم تر من با حضرت معصومه بیایی به بر من چندیست ندیدم رخ آن نوثمر من همراه بیایید مرا در دم آخر ای سبط نبی شبل علی موسی کاظم آمد به کنار تو رضا فخر اعاظم دید آن که ز جور و ستم سندی ظالم مسموم شدی ای ولد حیدر صفدر از بعد شهادت به ملا آن بدن پاک چون جسم حسین بن علی آن تن صد چاک می بود تن اطهر تو نیز روی خاک با عز و شرف دفن شد آن جسم مطهر شد موسی جعفر شهید-از ظلم اعدای پلید اما بدن پاک حسین غرقه به خون بود صد چاک ز جور و ستم فرقه ی دون بود زخم بدنش از حد و اندازه برون بود افتاده روی خاک بلا با تن بی سر خوابیده کنار تو تقی حجت یزدان تو ماه درخشنده و او چون در غلتان زوار حریمت همه با دیده ی گریان ریزند سرشک از مژه ها چون در و گوهر یا رب بنما قسمت ما لطف فراوان از بهر جوادی بنما نیز تو احسان آییم کنار حرم شاه شهیدان هم قرب جواد و حرم موسی جعفر موسی شه دنیا و دین-مسموم شد از زهر کین زمینه:دست بالا @nohe_sonnati
۳ (امام موسی ابن جعفر ع) ای خسرو مظلوم و بی،یار و الم پرور در ماتمت زاری کنان،اهل ولا یکسر یا موسی جعفر یا سبط پیغمبر ای شهریار انس و جان،ای خسرو خوبان ای پیشوای دین حق،ای حجت یزدان ای هادی گمگشتگان،ای آیت رحمان هفتم امام شیعیان،ای سید و سرور از غربت تو ای شها،هر گه که یاد آرم اشکم روان از دیدگان،گردد به رخسارم از بهر مظلومی تو،سوزد دل زارم هر دم کشم آه از جگر،با دیده های تر از کینه هارون لعین،بر تو جفاها کرد ظلم و ستم از حد فزون،بس نارواها کرد بنمود زندانی تو را،بر تو ستم ها کرد شرمی نکرد آن بی حیا،از روی پیغمبر دیدی ستم از حد فزون،در محبس هارون بنمود آزارت بسی،آن ظالم ملعون از غصه و اندوه و غم،گردید قلبت خون بس که شنیدی ناسزا،از سندی کافر بودی به زندان سال ها،بی جرم و بی تقصیر اندر مناجات و دعا،با ناله ی شبگیر شد پیکرت آزرده در،زیر غل و زنجیر گشتی تو سیر از زندگی،وز عمر خود دیگر گفتی خدایا آگهی،کز ظلم و از بیداد کرده مرا زندانی ام،هارون ز استبداد یا رب از این زندان دگر،بنما مرا آزاد جانم رسیده بر لبم،ای خالق اکبر در گوشه ی آن محبس،تاریک و هم نمناک دائم به ذکر حق بدی،با خاطر غمناک بد جایگاهت روز و شب،یکسر به روی خاک خاک کف زندان تو را،شد بالش و بستر گفتی کجایی ای رضا،آرام جان من کز دوری رویت ز دل،خیزد فغان من هجران معصومه زند،آتش به جان من یک دم بیا بنشین برم،این لحظه ی آخر بنمود سندی لعین،آخر تو را مسموم گشتی شهید از زهر کین،ای خسرو مظلوم انصاری اندر ماتمت،با خاطر مغموم ریزد سرشک از چشم تر،ای حجت داور زمینه:بحر سقایی @nohe_sonnati
۱ (امام موسی کاظم ع) موسی بن جعفر شد شهید از رَهِ کین وَز جورِ هارونُ‌الرَّشیدِ بد آیین موسیٰ شَهِ دنیا و دین مسموم شد از زهرِ کین شَمسِ هُدیٰ نورِ دلِ میرِ لَوْلاک در گوشه‌ی زندانِ تاریک و نمناک بهرِ عبادت سر نهادی روی خاک می‌گفت یا رب حالتِ مضطرم بین ای کردگارا از رَهِ لطف و احسان خلوت‌نشینم کرده‌ای کُنجِ زندان راز و نیازم با تو باشد بدین‌سان این آرزویم بوده از عهدِ دیرین امّا چرا ایشان به زندانِ آخر گشتی پریشان حال و آزُرده خاطر با دادگر گفت ای مرا یار و ناصر داد از جفا و جورِ این قَومِ بی‌دین ای آن‌که خالق بر زمین و زمانی وی که درخت از آب و گِل می‌رهانی طفل از رَحِم‌ها می‌رهانی به آنی خَلِّصنی یا رب حُرمتِ آلِ یاسین موسی بن جعفر که بُدی فَخرِ اَمجاد دشمن بسی بر او نمود ظلم و بیداد گاهی به بصره گه به زندانِ بغداد زیرا به دل دشمن نبودش به‌‌جز کین در مَحبَسِ نَمناک و تاریک و دلگیر شد دست و پایش بسته با کُند و زنجیر با آن‌که بودی عاری از جرم و تقصیر موسی بن جعفر رهبرِ دین و آیین می‌آمدی با تازیانه شبانه سِندیِ شاهک بر تنش تازیانه می‌زد زِ کین او را به بازو و شانه چون کارش از سوی خلیفه بُدی این گفتا که شاکر هستم این اِرتضا را با جان پذیرم هر بلا و قضا را گر این دَمِ آخر ببینم رضا را راحت شوم دیگر از این هجرِ سنگین آن فَخرِ اَبناءِ بشر رُکنِ ایمان از ظلم و جور و کینه‌ی قَومِ عُدوان مسموم با زهرِ جفا شد به زندان بست عاقبت از این جهان چشمِ حق‌بین گوید «مقدّم» با بیانِ ضعیفش یا رب به حَقِّ جسمِ زار و نهیفش قِسمت نما ما را مزارِ شریفش در کاظمین با جمله‌ی کاظمِیِیّن زمینه:رکمان @nohe_sonnati
۲ (امام موسی کاظم ع) بابِ حاجاتِ محبّان، نورِ ذاتِ کبریا آن‌که مدفون شد کنارِ قبرِ او اِبْنُ‌الرِّضا گشته مسموم از جفا سبطِ خَتْمُ‌الْاَنبیا آن امامی که زِ حَقِّ خویشتن محروم بود حضرت موسی بن جعفر نامِ آن معصوم بود راضیِ فرمانِ داور، صابر و مظلوم بود چند سالی بود در زندانِ خصمِ بی‌حیا جانشینِ هفتمِ پیغمبرِ آخر زمان آن‌که بود از سوی داور رهنمای انس و جان عالِمِ عِلمِ لَدُنّی، واقفِ سِرِّ نهان آخرِ عُمرَش به زندان بود از جور و جفا بود زندانبانِ آخر بر شَهِ دنیا و دین سِندی بنِ شاهِک از دستورِ هارونِ لعین گفت بر او تا توانی ظلم کن از راهِ کین تا نمایی روحِ آن مظلوم را از تن جدا آن وصیِ هفتمِ خَتم رُسُل خَیرُ الْبَشَر داشت نجوا با خداوندِ عزیزِ دادگر نغمه‌ی خَلِّصنی یا رب بر لبش شب تا سحر کِای خدا کِی می‌شود گردم از این زندان رها سال‌ها زندانیِ بی‌جرم و بی‌تقصیر بود از ستم‌های عدو در کُنده و زنجیر بود آخرین ایّامِ عُمر، از زندگانی سیر بود لیک شاکر بود بر درگاهِ ذاتِ کبریا نور و مِرآتِ خدا، دریای احسان، کانِ جود قلبِ پاکِ او بُدی مأنوس با حَیِّ وَدود بود گاهی در رکوع و گاه در حالِ سجود در تکلّم با خدایش در مناجات و دعا رازِ دل می‌کرد ایشان محضرِ پروردگار ای خدای مهربان سیرم دگر از روزگار خواهشی باشد مرا که گویمت ای کردگار تا رسانی تو به بالینم دَمِ آخر رضا از رَهِ جود و کَرامَت حُرمتِ هفتم امام حَقِّ آن مَوْلیٰ که عُمرَش گشت در زندان تمام بر محبّان و «مقدّم» ای خدای لاینام عَفو و رحمت کن عطا در برزخ و روزِ جزا زمینه:راسته @nohe_sonnati
٣ (امام موسی کاظم ع) موسیٰ که بُدی، خود شَمسِ هُدیٰ گردیده شهید، با زهرِ جفا در آخرِ عُمر، آن بَدرِ دوجیٰ زندان شدی‌اش، محرابِ دعا موسی بن جعفر شد شهید از ظلمِ هارونِ پلید هفتم وصیِ، بر حقِّ رسول نورِ بصرِ، زهرای بتول از ظلم و ستم، گردیده مَلول در گوشه‌ای از، زندانِ بلا هارونِ پلید، آن دشمنِ دین مأمور نمود، سِندیِ لعین تا زهر دهد، بر نورِ مبین این‌سان کندش، از بند رها در حبسْ اجل، بر او چو رسید از راهِ جفا، یک خصمِ پلید او را بنمود، از کینه شهید بودی به یقین، راضی به قضا موسیٰ پسرِ، زهرای جوان گردید شهید، از جورِ خسان رحلت چو نمود، از دارِ جهان پرواز نمود، روحش به سما بردند بُرون، تا جسمِ امام با تخته زِ حبس، آن چار غلام بر پیکرِ او، دادند سلام جمعِ مَلَکَش، با اهلِ ولا از بعدِ سه روز، آن پیکرِ پاک با غسل و کفن، شد در دلِ خاک گوینده‌ی لا، مَعبودَ سِواک ماندی بدنش، در کرب و بلا گوییم اَیا، اُمُّ‌النُّجَبا شد کُشته حسین، در کرب و بلا گردید شهید، با زهرِ جفا این کاظمِ تو، در راهِ خدا یا رب زِ کَرَم، بر ما برسان مهدی که بُوَد، صاحِبْ به زمان بر «مقدّم» از، اَلطافِ نهان یک قلبِ سلیم، اِعطا بنما زمینه:عباس جوان،نور بصرم @nohe_sonnati
۴ (امام موسی کاظم ع) بودی به زندان، موسی‌ بن‌ جعفر از جورِ عُدوان، موسی بن جعفر مسموم موسی بن جعفر مظلوم موسی بن جعفر گاهی به بصره، گاهی به بغداد در رنج و غم بود، از ظلم و بیداد گردید با زهرْ، مسموم و جان داد همچون غریبان، موسی بن جعفر بودی به زندان، اندر مناجات با حَیِّ قَیّوم، قاضیِ حاجات آن بحرِ جود و کانِ کَرامات با آهِ پنهان، موسی بن جعفر چند سال بودی، آن آیه‌ی نور از جورِ دشمن، در حبسْ مَطمور سِندیِ شاهِک، گردید مأمور بر کُشتنِ آن، موسی بن جعفر آن‌قَدر دادش، آن بی‌حیا زجر زجری که بودی، کاری‌تَر از زهر شاید که گردد، مقتول با صبر مِرآتِ سبحان، موسی بن جعفر ذکرِ شهادت، آورد بر لب بودی بیانش، خَلِّصْنی یا رب می‌کرد نجوا، اِبرازِ مطلب با حَیِّ مَنّان، موسی بن جعفر بر جِسرِ بغداد، بردند او را خُنثیٰ نمایند، کیدِ عدو را گفتند بینید، این ماه‌رو را شد سوی رضوان، موسی بن جعفر یک شیعه گفتا، پُرسَم از او من کِای نورِ ذاتِ، خَلّاقِ ذوالمن رفتی زِ دنیا، یا آن‌که دشمن کُشتت بدین‌سان، موسی بن جعفر فرمود تکلّم، آن جسمِ مَوْلیٰ مَردم بدانید، از کینِ اعدا رفتم چو دیدم، جور و جفاها در قُربِ جانان، موسی بن جعفر گوید «مقدّم» ای ذاتِ یکتا حَقِّ اَئِمَّه، قِسمت بفرما زائر شویم ما، اِبْنُ‌الرِّضا را هم نورِ یزدان، موسی بن جعفر زمینه:مقتل @nohe_sonnati