eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.2هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام نور، به نام مطهّر زهرا برای عرض ارادت به ساحت دریا نشسته‌ام بنویسم به نام مادر، تا خدا مرا بنویسد به پای نام شما اگرچه کمتر از آنم که یاورم باشی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد خدا به نور خدا هدیه‌ای منوّر داد به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد: پیامبر! قدم فاطمه مبارک باد قیام کرد زمین، نور منجلی آمد دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد خدا نوشت: بگویید مهربان بانو خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو قیامت است تمنّای این و آن، بانو همیشه منبع الطاف بیکران! بانو! اگر نفس بدهی، دست هم نمی‌خواهم برای مدح تو گفتن، قلم نمی‌خواهم عطای دست تو تفسیر کرده انسان را به خاطر تو خدا وعده داده باران را دعای نور تو تب‌دار کرده سلمان را به باد داده دگر دودمان شیطان را دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم بخوان که ما همه ذریه‌های سلمانیم دعا بخوان، پر جبریل را منوّر کن کمی ملائکه را با خودت برابر کن برای نافله، سجاده را معطر کن خدا برای پیمبر نوشت: باور کن نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است خلاصه نه، همه ی دین نماز فاطمه است تمام قافله را وقف مرتضی کردی همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی و در جوار خدا، جار را دعا کردی چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی هر آن چه را تو بخواهی، همان شود تقدیر برای شیعه ی امروز هم قنوت بگیر نظر به این که خدا بر شما نظر کرده تو قبل خلقت آدم شدی نظر کرده خدا وجود تو را منجی بشر کرده علی کنار شما خستگی بِدَر کرده غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت طلوع لحظه ی خندیدن تو را کم داشت در آتشی که تمامیِّ خانه می‌سوزد به جان خلق بیفتد، زمانه می‌سوزد در آتشی که نشان، بی‌نشانه می‌سوزد چرا قلم وسط شعله‌ها نمی‌سوزد؟ برای این که مزیّن به نام فاطمه است و آتش از سرِ جبران، به کام فاطمه است @nohe_sonnati
حِسِّ غریبی نیست، این رسم قدیم است زهرا شناسی سنّتِ ربِّ عظیم است قدرت ندارد غیرِ هو زهرا بسازد این گونه خلقت، صنعت دست رحیم است صدیقه را تصدیق کردن، کار ما نیست این از کرامات شما آل کریم است این نور اطهر را پیمبر می شناسد او دستبوس یاس خود با هر شمیم است وقت سحر خواهی بدانی فاطمه کیست آهنگ یا زهرا به کام هر نسیم است هر دل که این جا حبِّ زهرا برگزیند در کوی آن بانو قیامت هم مقیم است هر سینه ای که ظرف مِهر فاطمی نیست هر کس که زهرائی است با قلب سلیم است تا دشمنی با دشمنانش در دل ماست هر فتنه ای آرند در ندفه عقیم است کوثر کند کار خودش را تا قیامت ابتر میان لشکر خود هم یتیم است شعله به حَورا هیچ تأثیری ندارد زیرا که آتش، جنسِ شیطان رجیم است با آل او هر کس در افتد وَر می ٱفتد فرعون ٱمت کیست؟ هیزم در جحیم است تنها نه دیروز از عدویش راه بستیم امروز هم اوضاع اعدایش وخیم است امروز خاص الخاص، زهرایی بمانند فردا به جنّت جود و احسانش عمیم است زهرائیان دربست، یاران خدایند زهرائیان بازوی شاه کربلایند عقل است ماتِ فهم های نازل خود باید که زهرا را شناسی با دل خود بانوی زن های دو عالم تا به محشر خود می شناسانَد به ما آب و گِل خود او بر علی همتاست، اما اوست حَوراء باشد فقط زهرا شبیهِ کامل خود زهرا همان یار نبی در کارزار است یار علی در آستان منزل خود با چارده معصوم نه، تنها به زهرا پیغمبرِ اکرم ببیند حاصل خود حلّال مشکل ها امیرالمؤمنین است اما به زهرا می کند حل، مشکل خود در روزِ طوفان بلا مَحضِ حضورش کشتی چه آسان می رسد بر ساحل خود حتی به بیماری برائت را کند حفظ با غِیظ روگردان شود از قاتل خود دستور کارِ اهلبیتِ او صحیفه ست کرده نگاهِ وحی را هم مایل خود فرزندهایی چون حسین و مجتبی را او تربیت کرده به دین کامل خود زینب، زبانِ دیگرِ توحیدِ زهراست در کربلا افشا کند حرفِ دل خود إنفاق از دستش بریزد همچو باران رَختِ عروسی می دهد بر سائل خود آری پیام او به مرد و زن عفاف است حتی حجابش حفظ شد در محفل خود بالاترین شأنِ عبادت حَبِّ زهراست ما را هم از روز ولادت حُبِّ زهراست با فاطمه آمد به دنیا فخر و عزت او امتحان دادست، اصلاً قبلِ خلقت کو دختری مانند او ٱم ابیها دارد ولایت بر همه، حتی نبوت شد حجةُ اللهُ الحُجَج، زهرای اطهر یعنی که رهبر اوست، حتی بر امامت یک دم نشد از پای بنشیند همه عمر یک دم نشد کوتاه آید از ولایت حقِّ ولایت را فقط زهرا ادا کرد روزی که می لرزید پای اهل نصرت امروز مولا را کسی تنها نبیند باشد فدائیِ علی، اهل بصیرت لشکر به لشکر ما مهیّای جهادیم ایران دوباره می کند تا حج عزیمت ما دشمنی با آل استکبار داریم آل سعود اصلاً چه می ارزد به منّت ما امت فتح المبین و خیبر استیم از رهبر خود می کنیم از جان حمایت ما انتقام سیلیِ زهرا بگیریم مائیم و فرمان علی در استقامت دستان پر مِهرش چو فرماید اشاره آید به صحنه فوج فوج اهل اطاعت گر قبر او مخفی است، خَضرا را بسازیم صحن بقیع آماده گردد با چه هیبت آن قبر مخفی تا قیامت کعبه ی ماست ای اهل ایمان پیش تا روز شهادت لبیک یا زهرا ندای امت ماست سربندِ یا زهرا نشان قدرت ماست @nohe_sonnati
بگو به بلبل خوش خوان بخوان ترانه که دیگر دمیده زهره ی زهرا رسیده یاس معطر به وصف او چه توان گفت زان که لایتناهی ست که مدح او که نتوان کرد غیر خالق اکبر جلیله ای که دو عالم منور است به نورش حمیده ای که بود پا به سر تجلی داور دو چشم شور حسودان نخواست تا که ببیند میان دست خدیجه نزول آیه ی کوثر که اوست علت خلقت که اوست علت رحمت که اوست فاطمه ، صدیقه ، اوست جان پیمبر زمین به زیر قدومش نبود لایق و در خور بهشت خاک قدومش شدست سر تا سر چه بانویی که بود آینه تمامِ علی را چه دختری که پدر را شده ست حضرت مادر اگر نبود علی او نداشت مثل و مثالی نبود در خور او کس به غیر حضرت حیدر کریمه ای که کریمان عالمند اسیرش ستوده ای که نباشد به او ز جاه برابر عفیفه ای که به عفت چو او ندیده دو عالم نجیبه ای که بود بر زنان ملیکه و سرور نه آب های دو عالم ، به مهر او شده نامی تمام عالم امکان به راه اوست مسخر زنی که همچو حسن آورد کریم کریمان زنی که مثل حسینش نزاده مادر دیگر زنی که دامن او پرورانده زینب کبری زنی که دامن مهرش شده ست عاطفه پرور زنی که در همه عالم علی علی ست کلامش زنی که گفت به عالم علی ست بر همه رهبر که اوست حجت داور علی الحجج به دو عالم که اوست جان نبی و که اوست از همه برتر هر آن که هست محبش بگو عزیز جهان است هر آن که دشمن او شد بگو به او هوالابتر و کیست او که به راه امام خویش دهد جان شهیده ای که شهادت به یمن اوست مطهر دخیل رشته ی چادر نماز اوست دو دستم مگر که شامل لطفش شوم میانه ی محشر @nohe_sonnati
خُرَّم آن روز که اقبال به ما یار شود این دل بی خبر از غیب خبردار شود ای دل انگار زمان اَرنی گفتن توست لن ترانی نگذاریم که تکرار شود شب شب گفتن یا نور و یا قدوس است تا سحر نورٌ علی نور مددکار شود سِرِّ محرم شدنت جز نظر رحمت نیست سینه ی فاطمیون محرم اسرار شود عبد محبوبه ی ذات ازلی باید شد بنده ی اوست که از زمره ی ابرار شود به کجا سِیر کنی! علت هستی زهراست کیست عاشق! که به این نام گرفتار شود آن که بر معرفت سوره ی کوثر برسد در حقیقت به همه آل پیمبر برسد ما همه قطره و زهراست که اقیانوس است ای خوش آن بنده که با نور خدا مأنوس است فاطمه بانوی سجاده نشین سحر است گریه ی فاطمه نزدیک سحر ملموس است بینِ سجاده سحرها که قدم بگذارد خاک محراب به خاک قدمش پابوس است هیچ گاه این همه الله پرستش نشود این نمازی است که ابلیس از آن مأیوس است تا دعا کرد به همسایه ، به ما فیض رسید مستجاب است دعایی که به یا قدوس است این چه ذکری است که همتای علی می گوید یا علی گوید و یا فاطمه اش معکوس است مادر خلقت و هم مادر بابا زهراست سایه اَش بر سرِ ما ، مادری اش محسوس است حب زهراست که صد مرحله فریاد رس است دشمن فاطمه در آتش کین محبوس است شب زهراست، دلِ ما ز شعف مالامال باز کردند ملائک به سوی ما پر و بال آن که اوصاف خدا را به خدا تمثیل است سایبان حرمش بال و پر جبریل است محضرش مهبط وحی است و علی کاتب اوست مصحفش بر همه آیات خدا تأویل است آن که در سفره ی او مائده آید ز بهشت سائل پشت درش حضرت میکائیل است بخششی داشت که آغاز شب زندگی اش همسرش گفت کرامات تو بی تعطیل است قرص نانی هم اگر داشت به سائل بخشید چه کمالی است که در علم و عمل تکمیل است گفت باباش : فدای تو و ترتیل شبت که خدا مستمع هر شب این ترتیل است جان پیغمبر اکرم نرود بی اذنش این ردایی است که در کسوت عزرائیل است دین شیعه ز سیاست که جدا نیست ، یقین هرکه با فاطمه شد ، دشمن اسرائیل است می رسد منتقم حضرت زهرا ، مهدی کیست مشتاق شهادت که کند هم عهدی می رسد از حرم سلسله ی کوثرها وصف نورانیِ منصوره ز بالاترها آسمانی تر از این نور، خدا خلق نکرد فاطمه مادر خورشید و مَه و اخترها فاطمه مادر مجموع امامان مبین اوست سر سلسله ی نوریِ پیغمبرها سیزده آینه یک حضرت خورشید در آن سیزده آیه و یک سوره ، همه محشرها خالقش فاطمه را زهره ی زهرا نامید تا درخشد شب و روز از حرم حیدرها اوست بازوی علی ، روح دو پهلوی نبی مادر خوب حسین و حسن و دخترها یک تنه اوست علمدار همه دین خدا یک تنه هست حریف همه ی لشکرها حکم او حکم خدا، طاعت زهرا واجب بر همه سید وسالار و همه سرورها چون به محشر بگذارد قدم ، از هیبت او شود اعلام سراسر همه پائین ، سرها مادران شهدا طاعتِ او را دارند بنویسیم که تبریک به این مادرها روز میلاد خمینی است گواهی دیگر دست زهراست تولای همه رهبرها مادر حجب و عفاف است حجاب زهرا چادر خاکیِ زهراست سر خواهرها بشکند دست اجانب که به معجر نرسد دست بیگانه کجا و حرم معجرها بگذارید بمانند اشارات گریز من نگویم سخن از بزم مِی و لفظ کنیز @nohe_sonnati
سلام ای حرمت مسجدالحرام ولایت درود ای ز دمت جاودانه نام ولایت هماره یافته از تو حیات، مکتب قرآن همیشه بر نفست متکی امام ولایت به اوج قله ی گردون به گوش عالم و آدم هنوز می رسد از تربتت پیام ولایت حیات یافته با دیدنت روان محمد ثبات یافته با خطبه ات نظام ولایت کلام تو شده تیر خدا به سینه ی شیطان زبان توست چو شمشیر در نیام ولایت تویی تو کوثر قرآن تویی تو محور ایمان تویی تو دخت محمد تویی تو مام ولایت سلام سوره ی والشمس و والضحی به عذارت طواف روح همه انبیا به گرد مزارت ثنای توست کلام خوش پیمبر قرآن که پای تا به سر توست پای تا سر قرآن تویی زبان کتاب خدا، نه، برتر از آنی خدا گواست تو روحی درون پیکر قرآن تویی مبلغه ی مسجدالرسول ولایت تویی مدافع شیر خدا به سنگر قرآن وضو گرفت و به دست تو بوسه داد محمد که بود دست تو دست حسین پرور قرآن صحیفه ای که در آن بود آیه های ولایت کتاب حسن تو بود ای تمام منظر قرآن الا صحیفه ی قلب تو سرنوشت محمد تو هم بهشت خدایی و هم بهشت محمد تو جان جان محمد تو روح روح خدایی تو سر سر الهی تو رکن رکن هدایی تو جلوه ی ازلی ات تو سایه ی ابدی ات تو کفو شیر خدا مام سید الشهدایی ندای شیعه به محشر رسد به قله ی گردون که ای شفیعه ی روز جزا تو مادر مایی غم از رسول خدا با تبسمی بستانی دل از ولی خدا با تکلمی بربایی تو بحر نوری و حق یک جهان گهر به تو داده تو آسمان و خدا یازده قمر به تو داده خدا به حسن تو نقش جمال خویش کشیده نبی به روی تو دیده هر آن چه دیده ندیده کنار سایه ی تو آفتاب نور گرفته به گرد بیت گلین تو جبرئیل پریده بهشت را چه کند با می طهور چه کارش کسی که کوثر نور از محبت تو چشیده تمام رحمت بی انتهای ذات الهی به شکل قطره ی اشکی ز دیده ی تو چکیده شعاع چشم محمد همیشه وقف جمالت علی شده متحیر به پیش اوج کمالت تو نور پیش تر از خلقتی سلام به نورت تمام وسعت ملک خداست بزم حضورت هزار عیسی مریم درود گفته ز گردون هزار موسی عمران سلام داده ز طورت فضائل تو درخشد چو آفتاب فروزان ولی چه فایده بخشد به چشم دشمن کورت کلام وحی سپرده است گوش جان به کلامت دعای نور برد سجده بر صحیفه ی نورت پیمبران خدا خشم می کنند به خشمت خدای عزوجل شاد می شود به سرورت تویی تمام علی و تویی تمام محمد که هم سلام علی بر تو هم سلام محمد تو ناشناخته ای در جهان، جهان به فدایت نکرده خلق، ز تو امتحان گرفته خدایت بهشت بوی تو را می دهد تو بوی خدا را نبی به امر خدا می کند قیام برایت درود کل شباب بهشت بر حسن تو سلام خیل شهیدان به سیدالشهدایت تکلم همه ی اولیاست نقل حدیثت عبادت همه ی انبیاست مدح و ثنایت همه رسول خدا را صدا زنند به محشر تو کیستی که نبی می زند به حشر صدایت خداست مفتخر از سجده و رکوع و قیامت پیمبران الهی نیـــازمند دعــایت تو رکن حیدری و اوست رکن محکم خلقت به قبر گمشده ات گم شده است عالم خلقت @nohe_sonnati
نور، زهرا شد و مُنوّر شد شب قدر نبی مُقدّر شد نه خدیجه به دامنش آورد بلکه زهرا خدیجه آور شد در زمان حیاتِ این خانم؛ هیجده بار صبح محشر شد آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد فاطمه در نسیم چون دَم زد نفس هر گُلی معطر شد تا که ناموس حق نزول کند چشم هر پنجره مّشجّر شد روز تکمیل خلقتِ زهرا خستگی از تن مَلَک در شد هرکه نزدیک تر به فاطمه بود رتبه اش پله پله بهتر شد پسر فاطمه حسین شد و پدر فاطمه پیمبر شد فاطمه به خودش بلی گفت و علی از آن به بعد حیدر شد مصطفی بعد بعثتش امّا؛ فاطمه قبل خویش کوثر شد کفّه ی مردها که سنگین گشت فاطمه جلوه کرد،دختر شد با نبی و علی و اولادش فاطمه با همه برابر شد زیر پایش بهشتِ جاوید است بعد از این جمله، زود مادر شد مانده ام آفتاب بعد از او به کجا سر گذاشت و سَر شد چادر فاطمه گذشت و گذشت؛ تا برای رقیه معجر شد هیجده سال بعد از امشب قصه ی میخ غُصه ی در شد رفت در چشم دختری دودش هیزم خُشک هیزم تَر شد گرچه نُه ماه هم بزرگتر است محسن او علیِ اصغر شد @nohe_sonnati
امروز روز عید هستی آفرین است عیدی که از هست آفرینش آفرین است امشب به فلک آفرینش نوح دادند بار دگر بر جسم احمد روح دادند نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید امشب به چشم آفرینش نور بخشید این نور در قلب نبی نور آفرین شد تا منتقل از او به ام المؤمنین شد ای چار سادات بهشت اینک کجایید؟ کلثوم، ساره، آسیه، مریم بیایید چون اختران امشب به گرد ماه باشید پروانه ی شمع رسول الله باشید اطراف آن پاکیزه مادر را بگیرید تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید قرآن روی دست احمد را ببینید در دامن احمد محمد را ببینید پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند روز ازل تصویر یک آیینه بودند این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند ای روح پاک و جسم پاکت آسمانی ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی" دست تو بالای سر خلق دو عالم پایت به چشم حاملان عرش اعظم تو آسمان آسمان ها در زمینى محکم ترین رکن امیرالمؤمنینى وصف تو از قول نبی «روحی فداها"ست تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست دست تو دست کبریا در آستین است اعضای تو اعضای ختم المرسلین است چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است آدم چو در امواج غم نام تو را گفت ذات الهی توبه ی او را پذیرفت تو کیستی که عقل کل گوید فدایت یا دست بوسد یا که خیزد پیش پایت تو کیستی که روز و شب ختم نبوت کرده زیارت خانه ات را پنج نوبت تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت اعجاز مریم آید از دست کنیزت تو کیستی؟ من کیستم تا از تو گویم؟ گیرم دهان خویش از کوثر بشویم آخر چه گویم تا نریزد آبرویم طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم در حشر امت هرچه دارند از تو دارند پیغمبران هم بانگ یا زهرا برآرند آید ندا از جانب ذات الهی محبوبه ام از من طلب کن هرچه خواهی گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم بر وصله های چادر خاکیت بخشم امروز در بین خلایق داوری کن هم اولیا هم انبیا را مادری کن آن روز باشد روز داد زینبینت آن روز خون جوشد ز رگ های حسینت آن روز حکم از خالق یکتا بیاید هرکس که زهرایی است با زهرا بیاید روزی که امت ها ز دوزخ می هراسند هم فاطمه هم شیعه اش را می شناسند آتش کجا و ما کجا؟ کی باور ماست ما با همه گفتیم زهرا مادر ماست روز قیامت روز وانفساست فردا ای وای بر آن کس که بی زهراست فردا... @nohe_sonnati
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را داریم به لب مدحت سلطانِ نجف را داریم به سر شوق پریشان نجف را خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را دل اولِ این شعر به ایوانِ نجف رفت گفتیم همه فاطمه و جانِ نجف رفت باید به درِ خانه‌ی زهرا بنشینیم تا لطف خدا را به تماشا بنشینیم تا در خنک سایه‌ی طوبی بنشینیم تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است تعظیم تو بر شیرِ خدا واجب عینی است دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است آن دخترکی که شده مادر فقط این است کفوی که شده معنی حیدر فقط این است یاسی که شده قبله ی قمصر فقط این است خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت از نورِ شما یازده آئینه خدا ساخت بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی با نقطه‌یِ با ، نقطه‌یِ پیوند تو هستی آئینه ی قَدیِ خداوند تو هستی چیزی به ِجُز از نورِ خداوند نداری سوگند که ای آیِنه مانند نداری بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری یا جمع جلال و جبروتی که تو داری صد رشته قنات است قنوتی که داری با تیغ به تو تکیه کند شیرِ خداوند ای خطبه‌یِ تو غیرتِ شمشیر خداوند از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود خانم همه‌ی حرفِ تو فریاد علی بود از ریشه‌ی آن چادر اگر ریشه‌ی شیعه است از خطبه‌ی بُرَّنده‌ات اندیشه‌ی شیعه است در سینه اگر آتشی از شور تو داریم در دست اگر رأیتِ منصور تو داریم ما چشم فقط جانبِ منشور تو داریم دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما هر تیر توان داد به برخاستنِ ما با ماست همیشه نفسِ بُت شکن ما در سایه‌ی زهراست تمامِ وطنِ ما صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما "آسایش منزل نبُوَد در سفرِ ما" یک روز از این ظلم گران هیچ نمانَد از دشمن اسلام نشان هیچ نمانَد از آلِ فلان آل فلان هیچ نمانَد از حسرت این پیر و جوان هیچ نمانَد یک روز از این دل پَرِ پرواز بسازیم در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم گفتید که : سرگرمِ پریشانی خویشم سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم شرمنده‌ی جانان زِ گران جانی خویشم دلبسته‌ی یارانِ خراسانی خویشم یاران خراسانی‌ات امروز بگوشند لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند @nohe_sonnati
به نبی و خدیجه‌ی اطهر به " فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ" از نماز شب است بالاتر نیت دست‌بوسی مادر طب و مرهم نبود و هرگز نیست برکتی هم نبود و هرگز نیست در دو عالم نبود و هرگز نیست از دعاهای خیر او بهتر چهره اش نور کهکشان دارد در دلش مهر بی کران دارد با همین قامت کمان دارد زیر پایش بهشت سرتاسر دشمنان رسول می لرزند داده حق بر رسول خود فرزند صد هزاران پسر نمی ارزند بر رسول خدا به این دختر هست زهرا سراسر قرآن بین احزاب و فاطر و لقمان آل عمران و مریم و فرقان قدر، انسان، تبارک و کوثر فاطمه خود تعالی خود شد عزت لایزالی خود شد در همان خردسالی خود شد مادر مهربانِ پیغمبر مادر کربلا و عاشورا حجت الله بر حجج، زهرا در میان تمام اهل کسا فاطمه می شود فقط محور فاطمه کیست؟ صاحب افلاک جلوه ی رب العالمین در خاک طبق نص روایت لولاک نیست از فاطمه کسی برتر روز مادر دعا دو چندان کن یاد، از رفتگان فراوان کن یاد، از مادر شهیدان کن یادی از مادر علی اصغر @nohe_sonnati
مهجه قلب عقل کل آمده سایه به قامت رسل آمده عشق دگر نشسته این جا به گِل دور سرش فرشته آورده دل ملائکه گرمِ به این زمزمه بترکد چشمِ حسودان همه مادرِ آفاق چه زبیا رسید نام گُلش زِ عرش، زهرا رسید خدیجه دختر به برش دیده است نبی بسانِ مادرش دیده است ماه شده مات از این ماهِ رو گرفته شمس دیده از برق او قامت دنیا به قدش خم شده موجب خشنودی ماتم شده به یُمن او مکه به دف آمده خاک نجف هم به شعف آمده @nohe_sonnati
یک چله انتظار به پایان رسیده است پایان شام تیره ی هجران رسیده است اسفند را به مجمر خورشید دود کن عطر نسیم صبح بهاران رسیده است اینک بهار، فصل "فصل لربک" است شأن نزول کوثر قرآن رسیده است زهراست زهره ای که به یُمن ظهور او شب های بی ستاره به پایان رسیده است روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست نوروز طفل تازه به دوران رسیده است نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت روحی که با لطافت باران رسیده است ریحانه ای که رایحه ی روح پرورش تا ماورای روضه ی رضوان رسیده است برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد از آسمان برای تو مهمان رسیده است کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید جان پیشکش کنید که جانان رسیده است ای عرشیان به ساقی کوثر خبر دهید خیر کثیر ختم رسولان رسیده است حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست دریای نور لولو و مرجان رسیده است انسیه ای که سوره ی انسان به شأن اوست حوریه ای به صورت انسان رسیده است از کوثر کرامت بی انتهای اوست فیضی اگر به عالم امکان رسیده است یک چشمه از تَموج خیر کثیر اوست دریای حکمتی که به لقمان رسیده است هفتاد رشته نور حق از طور چادرش بر پیروان موسی عمران رسیده است در سایه ی تعالی نور دعای او سلمان به اوج رتبه ی ایمان رسیده است معصومه ای که در اثر هم نشینی اش فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است صدیقه ای که شاهد عهد الست بود ارث وفای او به شهیدان رسیده است مرضیه ای که مرز ندارد ولایتش نور رضای او به خراسان رسیده است مهدیه ای که پرتو نور هدایتش از جمکران به پیر جماران رسیده است دست نوازشی به سر شعر من بکش پیش تو این یتیم، پریشان رسیده است @nohe_sonnati
در زمین آسمان نمی‌گنجد قدرِ او در بیان نمی‌گنجد شبِ میلاد حضرتِ زهرا ذوقِ ما در لسان نمی‌گنجد ذره‌ای از فضائلش بی‌شک در دلِ واژگان نمی‌گنجد سطحِ احساسش آن قدَر بالاست بینِ شعر روان نمی‌گنجد این‌که می‌گریم از سرِ شوق است اشک در چشم‌مان نمی‌گنجد شرحِ حالِ ملازمانِ درش در زمان، در مکان نمی‌گنجد آن‌که پیراهنش به سائل داد در دلش دردِ نان نمی‌گنجد منشأ خیر و مصدرِ حق است قصدِ باطل در آن نمی‌گنجد معنیِ عصمت است و مادرِ آب مثل او در جهان نمی‌گنجد هرکه سود از نگاه زهرا برد در حسابش زیان نمی‌گنجد @nohe_sonnati
از وجودش فضا معطر بود شهر حال و هوای گلشن داشت غنچه روی لبان خود لبخند ؛ چلچله شوق پر کشیدن داشت خنده اش مژده ی بهاران بود هر دعایش نوید باران بود تا همیشه سبد سبد گل یاس باغ از برکتش به دامن داشت جلوه ی لطف و جود ایزد بود دست او در کرم زبانزد بود بر لبش در جواب سائل ها "لا جزاء و لا شکورا " داشت از فراسوی باور مردم آمد و در حجاز غوغا شد هرکه می دید جایگاهش را یک تلقیّ تازه از زن داشت نور او از میان روزنه ها رفت تا روی بام مأذنه ها آری آری همان که زهرا بود شهر را بی چراغ روشن داشت همه ی خلق مات جلوه ی او؛ آمد از غیب نغمه ی "فُطِموا"* خواستم تا ببینمش اما در جوابم به لب فقط "لن" داشت *امام صادق علیه السلام :"انما سمیت فاطمهُ فاطمهَ لانّ الخلق فُطموا عن معرفتها" @nohe_sonnati
بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگر پدری صاحب مادر بشود قصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کفو علی بن ابیطالب نیست فاطمه آمده آیینه ی حیدر بشود معنی خیر کثیر است و تکاثر باید غرق دریای پر از معنی کوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنش گرچه پسر داشته ابتر بشود سال ها وقت نیاز است که هر حافظه ای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهر اوصاف علی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموخته ، سلمان و ابوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر" ، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فاطمه و فاطمه حیدر ، باید نور با نور در آیینه برابر بشود @nohe_sonnati
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است باز هم رایحه ی فصل بهار آمده است ماه، چون مُهر شده جانب منبر رفته سوره ی شمس، به مهمانیِ کوثر رفته سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکابِ نبی‌الله، نگین آمده است نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید روی دستان پدر، مادر سادات رسید بین گهواره که صدیقه ی اطهر باشد وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد دخترم، محشر کبراست بدانید همه سایه‌اش بر سرِ دنیاست بدانید همه راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه اصلاً او امّ‌ابیهاست بدانید همه و نوشتند که انسیه ی حورا باشد او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او بوسه دادن به رسول است، نماز شب او نام او فتح مبین است که قرآن فرمود شأن زهرای مرا سوره ی انسان فرمود نورسیده‌ست ولی بوده از اول با من علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟ باغبان بوده‌ام و فاطمه گلشن بوده فاطمه، خاص‌ترین معجزه ی من بوده بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد علی از راه رسیده به مبارک بادش خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد اشک شوق، آینه ی چشم علی را پُر کرد عشق، فرضیه شده، مسأله را می‌جوید جبرئیل آمده، در گوش نبی می‌گوید: نور تابنده به نور ازلی می‌آید چقدَر فاطمه ی تو به علی می‌آید کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده در سراپای علی دست خدا را دیده روی دستان یدالله، خدا تابیده چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده هدیه انگار که از باغ جنانش آمد مدح صدیقه ی کبری به زبانش آمد باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد او رسیده‌ست که افلاک، پر از لبخند است نَفَس عرش، به یک نیم‌نگاهش بند است گرچه پیداست ولی جلوه ی مستور شده فاطمه نورٌ علی نورٌ علی نور شده او که قبل از همه امضای بلا را داده چقدَر غصّه ی شیعه به دلش افتاده «شیعتي» گفت و مماتِ همه بی‌واهمه شد این چنین بود که از روز ازل فاطمه شد سیل می‌خواستم و بارش نم‌نم آورد مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد @nohe_sonnati
همان زمان که در آفاقِ عرش ، دیده شدی برای قصه‌ی لولاک ، برگزیده شدی تو میوه‌ی ملکوتی که در شب معراج به اذن حضرت پروردگار ، چیده شدی گذاشت ، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی تو شاه بیت غزل‌های آفرینشی و ... به شاعرانه‌ترین شکل ، آفریده شدی به دستخط خدایت ادامه‌دار شدی هِجا هِجای تو تکثیر شد قصیده شدی به خاطرت همه‌ی عرش را مزیّن کرد بهشت ، جامه‌ی سبزی که داشت بر تن کرد تو آمدی همه‌ی عرش ریسه بندان شد تو خنده کردی و نور فلک دو چندان شد زمین بهشت برین و ؛ بهشت ، زهرایی به یمن آمدن تو هم این و هم آن شد تمام عرش ، برایت بداهه می‌گفتند تو آن قصیده‌ی نابی که شعرباران شد خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد سه آیه‌ای که تمام وجود قرآن شد برای مدح تو جبریل ، آمد از ملکوت نگاه کرد ، به چشم تو و غزلخوان شد سلامِ ما و سلامِ خدا عَلَی الْکوثر سلام بر تو و بابای تو اَباالْکوثر سلام ، کوثر جاری شده به جان زمین سلام ، انسیه ؛ ای «حوریه‌نشان» زمین خدای تو به زمین دوخت ، آسمان‌ها را به عشق آمدن تو ای آسمان زمین !! شب ولادت تو آفتاب می‌تابید به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین برای مدت هجده بهار هم که شده خدا گذاشته منت به ساکنان زمین ... که شاید از تو بگیرند ، درس آدمیت از آسمان تو رسیدی به امتحان زمین هزار حیف ، که مردود شد زمینِ خدا همان دمی که پر از دود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کرد ، خدا که در آسمان باشی قرار بود ، زمین خانه‌ی خودت باشد نخواستند و بنا شد که میهمان باشی بهشت ، زیر قدم‌های توست مادرجان ! خدا نخواست که بین زمینیان باشی تو گنج مخفی پروردگار می‌مانی اراده کرده که بانوی بی‌نشان باشی به عشق «اَشْهَدُ اَنّ عَلی وَلیُّ الله» خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی قسم به نام تو بانو ؛ قسم به نام علی علی تمامِ تو بود و تو هم تمامِ علی @nohe_sonnati
دارد ام الوقار می آید خوشی روزگار می آید کوثر از چشمه سار می آید برکت بی شمار می آید با قدم های غرق بارانش عطر و بوی بهار می آید مثل باران زلال می بارد مثل گل با وقار می آید سایه ی لطف اوست گسترده برکت این دیار می آید دارد این خلقت خدایی را آبرو، اعتبار می آید دختری از سلاله ای روشن دختری ریشه دار می آید نور چشم خدیجه کبری مصطفی را قرار می آید دختری که نبی به مادری اش می کند افتخار می آید دختری که خدا خودش گفته: به شهِ تک سوار می آید دختری که برای همسریِ صاحب ذوالفقار می آید همسری که برای دفع خطر از علی، پایِ کار می آید همسری که به یاری رهبر وسط کارزار می آید محور اهل بیت می آید مادر این تبار می آید مادر یازده ولیِ خدا مادر انتظار می آید مادری که به دامنش شیری مثل زینب به بار می آید دستِ رد که نمی زند هرگز با گداها کنار می آید به خدا صبح محشر کبری حب زهرا به کار می آید پیرهن در زفاف می بخشد آبرو بر عفاف می بخشد فاطمه فاطمه است چون دریاست فاطمه فاطمه است چون زهراست فاطمه فاطمه است چون نورش در نفس های آسمان پیداست فاطمه فاطمه است، معلوم است هر کلامش هزار و یک معناست فاطمه فاطمه است چون فردا شافع روز محشر کبراست فاطمه فاطمه است چون محشر شیعه اش از شرار نار جداست فاطمه فاطمه است چون شوری در دل عاشقان او برپاست فاطمه فاطمه است، با حیدر پای تا سر فدایی مولاست فاطمه فاطمه است ای مردم «فاطمه فاطمه است بی کم و کاست» باغ احمد چه کوثری دارد خوش به حالش، چه مادری دارد می دهد بوی گل، شمیم گلاب جاری از عطر او بهشتی ناب رو گرفته ز چشم نابینا داده او آبرو به حُجب و حجاب نورِ خورشید، صورتش هر روز نیمه شب، نور چهره اش مهتاب اول و آخرین سلام رسول پشت این درب می رسد به جواب پشت این باب می زنم زانو می رسم به بهشت از این باب هر کسی فاطمه نگاهش کرد نفَسش می شود دلیلِ ثواب بس که بی بی گرفته دستم را رفته از دست من حساب و کتاب فاطمه غرقِ در توسّل بود همه‌ی شهر، جز علی در خواب ای قرار علی ولی الله السلام علیکِ یا اماه سِرّ والیل و روح قرآن است سیره اش وصف صبر و ایمان است خلقت از برکت وجودش بود همه‌ی خلق جسم و او جان است یکی از معجزات او فضّه خادم اوست هر که سلمان است آب مهریه اش، زمین ملکش عالم از برکتش مسلمان است روزی سال ماست در دستش برکت سفره اش فراوان است نان این سفره را به ما بدهید جای دستان او بر این نان است چادرِ مشکیِ پر از نورش پرچمِ انقلاب ایران است فاطمه مادر حسینی هاست فاطمه مادر شهیدان است مطمئنم دعاش، پشت سر رهبرم سید خراسان است انقلابی ام و حسینی ام پیرو مکتب خمینی ام فاطمه جلوه‌ی خدا دارد نفَسَش عطر ربنا دارد نیمه شب در قنوت بارانش گریه، گریه، دعا، دعا دارد در کرامات او همین بس بود پسری مثل مجتبی دارد با وجود حسین معلوم است دامنش بوی کربلا دارد جان حیدر به جان او بند است خانه با بودنش صفا دارد ماند پنهان مزار او امّا حبّ او بین سینه جا دارد مانده ام آن که عرش جایش بود پس چرا زیر دست و پا دارد ، ... بگذریم، آن امام می آید صاحب انتقام می آید ... @nohe_sonnati
چله نشین صدفم، دُر شدم از نفحات نبوی پر شدم بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم روی لبم نشسته این زمزمه فاطمه یافاطمه یافاطمه تشنه شدم، آب زلالم بده گرسنه ام، رزق حلالم بده مرغ بهشتم، پر و بالم بده کبوتر گنبد خضرا منم عبد نبی، نوکر زهرا منم فرصت چل روزه ی حق سر رسید سیب بهشتی معطّر رسید خدیجه را سوره ی کوثر رسید خیر کثیر ازلی آمده همسر محبوب علی آمده باز در لطف خدا باز شد به اذن حق، دوباره اعجاز شد خوش آمدی، مکّه سرافراز شد عقل شده مست حضور از شما جهل شده زنده بگور از شما رحمت و رحمانیتت گفته که جلوه ی ربانیتت گفته که پرتو نورانیتت گفته که کرسی تان کنگره ی عرش بود بهشت، زیر پایِ تان فرش بود تو کیستی، حبیبه ی کبریا شافعه ی محشر روز جزا سایه نشینت شده اند انبیا مادر اسلام به غیر از تو کیست مادری ات، روز جزا دیدنیست تو دختر رسالتی، فاطمه تو همسر ولایتی، فاطمه تو مادر امامتی، فاطمه شیعه همیشه زیر دین شماست به زیر دین حسنین شماست مادر سادات! چه ها کرده ای سنگ دلم را تو طلا کرده ای ز خاک ها فضه به پا کرده ای خدا به نور تو مباهات کرد چادر تو معجزه خیرات کرد فاطمه ای بانوی نوکر نواز اشاره کن! قنبر و فضه بساز قبله شده به سمت تو در نماز نماز تو، شکسته هم کامل است کعبه ی بی فاطمه سنگ و گل است سوره ی کوثر وسط کوچه، تو حیدرِ حیدر وسط کوچه، تو جای پیمبر وسط کوچه، تو حمایت از جان ولی می کنی می افتی و "علی علی" می کنی @nohe_sonnati
ای حُسن مَطلع همه ی عاشقانه ها حس لطيف پُر شده بين ترانه ها زهراترین ستاره ی اوج کرانه ها از تو شنيده اند تمام زمانه ها دیگر به خانه ی همه دختر مقدس است با جلوه ی تو واژه ی مادر مقدس است دیگر رسیده است زمان رسیدنت سیب بهشت، لحظه ی از شاخه چیدنت گوش خدا نشسته به پای شنیدنت چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت تو آمدی برای نبی مادری کنی هجده نفس به پای علی حیدری کنی هر واژه ی رسیده کنار تو کال شد عاشق شدن بدون تو امری محال شد تصوير آب با نظر تو زلال شد قرآن به يمن سوره ی تو لم يزال شد شب های قدر ما به تو پیوند خورده است تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است هر كس كه دم زده ز كلامت كليم تر ای از همه به امر ولايت سهيم تر در بین خانواده ی رحمت رحیم تر هر نسل دورتر شده از تو عقيم تر نسل تو نسل یلتقیان و مطهر است هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است يك مصحف الهی غرق مطالبی مثل اصول دینی و ارکان واجبی تو مظهر العجائب شاه عجائبی مصداق ديگر اسدالله غالبی قرآن نوشته است به دریا ملقبی اصلا علی تویی که به زهرا ملقبی تو آمدی جهان محقر بزرگ شد با تو مقام و رتبه ی مادر، بزرگ شد هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد این گونه بود سوره ی کوثر بزرگ شد هستی شبيه دسته ی دستاس دست توست عالم فدايی دل حيدرپرست توست جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات) ای دختر مباهله، ای همسر زکات نام تو نقش بر علم کشتی نجات ای مادر حماسه ی حی علی الصلات در کربلا و شام، تو در یاد زینبی حس غرور مخفی فریاد زینبی فرزندهای تو همه طوفان غیرتند در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند فرزندهای تو همه مست ولایتند لب تشنه های جام شراب شهادتند فرزندهای تو حسنی و حسینی اند دلداده های نهضت پاک خمینی اند موج محبتت به دل من نشسته است با عشق تو طناب تعلق گسسته است مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است (بر سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم یک ذره از محبت زهرا نمی دهم) @nohe_sonnati
در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین تو آمد بر لبم، شاعر شدم رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست می‌برد شعر مرا آن جا که خاطرخواه اوست ناگهان دیدم کنار خانه‌ ی پیغمبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ می‌ زد یک نفس، روح القدس دور و برم تا نوشتم فاطمه ، بوسید برگ دفترم از شکوهش آسمان ساییده این جا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می‌ کند خانه‌ات را عطر ریحانه‌‌ معطر می‌ کند دیدنش بار رسالت را سبک تر می‌ کند دختر است اما برایت کار مادر می‌ کند دختران آیات رحمت ، مادران مهر آفرین می‌شود ام ابیها ، هر دو با هم ، بعد از این @nohe_sonnati
نسیم می وزد و باده خوشگوار شده گلی شکفته که سرچشمه ی بهار شده حضور خاکی رب است در مدار زمین که با تولد یک زن ادامه دار شده کسی که از تبعات وصال و هجرانش خوش است فرش ولی عرش سوگوار شده کسی که شرط وجود پیامبر حتی به شرط بودن او صاحب اعتبار شده به گرد قامتش امواج نور خیمه زده به زیر هر قدمش کهکشان غبار شده عیان شده است که سرّ نهان خلقت کیست پس از تو گفت خدا داستان خلقت چیست نوشت اوّل دفتر از ابتدا زهرا از ابتدای ازل تا به انتها زهرا از آن زمان که ندانیم تا نمی دانیم همیشه و همه اوقات و هر کجا زهرا و خواست تا بنویسد نبی، علی، حسنین خلاصه شد همه در یک کلام، با زهرا و حرف تا که به این جا رسید فهمیدم که بود و هست همه کاره ی خدا زهرا چرا که منحصراً خلقت چنین نوری فقط برای خودش بوده است تا زهرا ... میان عرصه ی میقات پای بگذارد و حق ز آینه ی خویش پرده بردارد که رو کند سند افتخار خلقت را نشان دهد به همه شاهکار خلقت را به مهر و ماه و سپهر و فلک بفهماند دلیل گردش شان بر مدار خلقت را کسی که جز خودش و احمد و علی نشناخت کنیز عرشی پروردگار خلقت را در آن زمان که زمانِ زمان به سرآید و بین حشر ببندند بار خلقت را خدا ندا کند: ای فاطمه حبیبه ی من بیا به سر برسان انتظار خلقت را بیا که عرصه ی محشر برایت آماده است بگیر دست خودت اختیار خلقت را که جن و انس بفهمند کار ما با توست تمام هستی مایی فقط خدا با توست به اوج شأن و مقامت سری نمی آید کسی نیامده و دیگری نمی آید دلیل ختم نبوّت نبوده بابایت پس از ظهور تو پیغمبری نمی آید شنیده ایم که در صورت نبودت هم برای همسر تو همسری نمی آید به قامت تو فقط مادری برازنده است به مهربانی تو مادری نمی آید قدم گذار به محشر که تا نیایی تو برای خلق شفاعتگری نمی آید نگات مور وجود مرا سلیمان کرد یهود را نَفَس چادرت مسلمان کرد تو و صفات تو را هر چقدر سنجیدیم و هرچه در دل این بی کرانه چرخیدیم به انتهای تو راهی نیافتیم اصلاً در ابتدای تو مانده تو را نفهمیدیم نبی نبود علی هم نبود تو بودی و ما کنار خدا جلوه ی خدا دیدیم حضور گرم تو یک روز هم زیادی بود برای ما که کنارت دمی نتابیدیم همین که سایه ی تو سایه سار این دنیاست همیشه گرم نگاه زلال خورشیدیم بهشت می شود آن جا که تو نگاه کنی نگاه کن که مرا باز رو به راه کنی ز کُنه ذات تو این عقل کم چه می فهمد شب سیاه دل از صبحدم چه می فهمد زبانِ از تو سرودن فقط زبان خداست شکوه وصف تو را این قلم چه می فهمد به بندگی تو بیخود نکرده فخر خدا نماز از قدم پر ورم چه می فهمد سه روز نان خودت را به دیگران دادی بپرس از کرم از این کرم چه می فهمد بپرس دختر پیغمبر خدا امّا چنین غریب چنین بی حرم؛ چه می فهمد؟! من از نسیم معطر به یاس فهمیدم «حضور مادریت را شلمچه می فهمد شده است نام تو سربند هر جوان شهید تبسم تو تسلّای مادران شهید» @nohe_sonnati
در این هوای خوب و، بارانیِ بهاری وقت است آسمانا، برما کرم بباری ساقی بیار باده، سرآمده خماری بگذار تا گذارم، سجاده را کناری بر ما ببخش یارا، از باب یادگاری یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه یا باسط الیدین باللطف والعطیه یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه عیدانه ی نزول مرضیة الرضیّه انظر الی فقیرک فی هذه العشیه مگذار عاشقان را در هرم بی قراری امشب مجاز باشد با می وضو گرفتن برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن باید که در حریم او آبرو گرفتن رو بر حبیب کردن از غیر رو گرفتن با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه ساکت چرا نشستی؟ سرمست و عاشقانه همپای می گساران در مجلس شبانه با لهجه ی قناری با من بخوان ترانه دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟ رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری! شب های غصه رفت و صبح سرور آمد منشور شور آمد شور شعور آمد تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد چون جانب خدیجه طه ز طور آمد سوی رسول پیک الله نور آمد کوثر عطا نمودت پروردگار باری بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا حق هدیه کرده بر تو محمودة السجایا دادیم بر تو دختر... نه منتهی المنایا یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا او یک تنه سپاهِ شیر خداست آری به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی چه کعبه ی لطیفی چه عشق جانگدازی چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی برخیز یا محمد شکر خدا نمازی... برپا بدار بهر این حسن همجواری به به نتیجه داده شیدائی خدیجه آمد تمام عشق رویایی خدیجه آمد انیس وقت تنهایی خدیجه به به چه دلنواز است لالایی خدیجه دارد به سینه شور غوغایی خدیجه جان می کند فدای دلدار افتخاری امشب از آسمان ها بارد نوید رحمت زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت زهرا پس از محمد نام جدید رحمت مهرش هر آن که دارد دارد امید رحمت با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری یوم النشور فردا وقت جزا محمد! در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد! گویند اهل محشر وا ویلتا محمد! هنگامه ی عبور خیرالنساء محمد! از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد! دارند سوی زهرا چشم امیدواری ما نیز بر عطای زهرا امیدواریم یکریز بی قرار بانوی بی قراریم دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم هر چند که سیاه و زشت و تباه و تاریم اما ز کرده های خود سخت شرمساریم مگذار تا بمیریم با درد شرمساری مادر چقدر فکر حال من و شما بود شب های جمعه غرق گریه در التجا بود خواهان راحتی عشاق مرتضی بود او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!! گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟ خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری هر چند غرق غفلت... جمله گناه کاریم تا هست عشق زهرا سرشار افتخاریم بر عرشه ی سفینه شکر خدا سواریم در خیمه ی حسینی، دائم حسن مداریم سرمایه جز ولای مولا علی نداریم شادیم از این غنا و مستیم از این نداری عمریست بی نوای ایل و تبارتانم همواره بی قرار و بیمار و زارتانم دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم این جا پی شما و محشر کنارتانم هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم از من مگیر فیض این چشم، انتظاری مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو دل های عاشقانت حاجت رواست با تو از دام درد و غصه قلبم رهاست با تو از آتش عذاب دوزخ جداست با تو هستی پر از نوای شیر خداست با تو دست تو عالمی را کرده علی نگاری! بس که علی نوشتی بس که علی سرودی اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی با سینه ی شکسته تا عرش پر گشودی دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی فریاد انتقام صمصام تک سواری @nohe_sonnati
در این هوای خوب و، بارانیِ بهاری وقت است آسمانا، برما کرم بباری ساقی بیار باده، سرآمده خماری بگذار تا گذارم، سجاده را کناری بر ما ببخش یارا، از باب یادگاری یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه یا باسط الیدین باللطف والعطیه یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه عیدانه ی نزول مرضیة الرضیّه انظر الی فقیرک فی هذه العشیه مگذار عاشقان را در هرم بی قراری امشب مجاز باشد با می وضو گرفتن برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن باید که در حریم او آبرو گرفتن رو بر حبیب کردن از غیر رو گرفتن با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه ساکت چرا نشستی؟ سرمست و عاشقانه همپای می گساران در مجلس شبانه با لهجه ی قناری با من بخوان ترانه دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟ رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری! شب های غصه رفت و صبح سرور آمد منشور شور آمد شور شعور آمد تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد چون جانب خدیجه طه ز طور آمد سوی رسول پیک الله نور آمد کوثر عطا نمودت پروردگار باری بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا حق هدیه کرده بر تو محمودة السجایا دادیم بر تو دختر... نه منتهی المنایا یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا او یک تنه سپاهِ شیر خداست آری به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی چه کعبه ی لطیفی چه عشق جانگدازی چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی برخیز یا محمد شکر خدا نمازی... برپا بدار بهر این حسن همجواری به به نتیجه داده شیدائی خدیجه آمد تمام عشق رویایی خدیجه آمد انیس وقت تنهایی خدیجه به به چه دلنواز است لالایی خدیجه دارد به سینه شور غوغایی خدیجه جان می کند فدای دلدار افتخاری امشب از آسمان ها بارد نوید رحمت زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت زهرا پس از محمد نام جدید رحمت مهرش هر آن که دارد دارد امید رحمت با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری یوم النشور فردا وقت جزا محمد! در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد! گویند اهل محشر وا ویلتا محمد! هنگامه ی عبور خیرالنساء محمد! از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد! دارند سوی زهرا چشم امیدواری ما نیز بر عطای زهرا امیدواریم یکریز بی قرار بانوی بی قراریم دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم هر چند که سیاه و زشت و تباه و تاریم اما ز کرده های خود سخت شرمساریم مگذار تا بمیریم با درد شرمساری مادر چقدر فکر حال من و شما بود شب های جمعه غرق گریه در التجا بود خواهان راحتی عشاق مرتضی بود او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!! گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟ خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری هر چند غرق غفلت... جمله گناه کاریم تا هست عشق زهرا سرشار افتخاریم بر عرشه ی سفینه شکر خدا سواریم در خیمه ی حسینی، دائم حسن مداریم سرمایه جز ولای مولا علی نداریم شادیم از این غنا و مستیم از این نداری عمریست بی نوای ایل و تبارتانم همواره بی قرار و بیمار و زارتانم دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم این جا پی شما و محشر کنارتانم هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم از من مگیر فیض این چشم، انتظاری مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو دل های عاشقانت حاجت رواست با تو از دام درد و غصه قلبم رهاست با تو از آتش عذاب دوزخ جداست با تو هستی پر از نوای شیر خداست با تو دست تو عالمی را کرده علی نگاری! بس که علی نوشتی بس که علی سرودی اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی با سینه ی شکسته تا عرش پر گشودی دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی فریاد انتقام صمصام تک سواری @nohe_sonnati
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست می‌برد شعر مرا آن جا که خاطر خواه اوست ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم از شکوهش آسمان ساییده این جا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند دختر است اما برایت کار مادر می‌کند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چه کار؟ تا تو از تیغ دو دم با عشق می‌گیری غبار بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه! قصه‌ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه! در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید هست شیرین نام تان، قند مکرر می‌شوید هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شوید بیت‌هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند در کسا، بی پرده با الله صحبت می‌کنی هل اتی را سفره‌ی نور و کرامت می‌کنی فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه! می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه! امتحان پس داده‌‌ای در آسمان ها پیش از این سال ها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین واقعاً "الحمد للهِ ، رب العالمین" جلوه‌ی نور تو را تنها خدایت دید و بس فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت سفره‌‌ی نان خالی اما سفره‌ی انعام پُر خانه‌ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر از تو راضی و دلش از گردش ایام پر کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ذوالفقار! بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار @nohe_sonnati
امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار من از مادرانه ها از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا مه کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است خورشید زیر پای تو خشت محقریست کار نگاه چشم شما ذره پروریست خاک حسینیه شدنم لطف مادریست خانم تمام حرف من این بیت آذریست "بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه عباسَ درس معرفت اُورگدی فاطمه" عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس است پایین پا به جای دعا نام تو بس است دردی مگر برای دوا نام تو بس است نام تو بر لبم دم باب الجواد بود فیض تو بود از سر من هم زیاد بود آواره ایم پای شما خوش به حال ما مشمول هر دعای شما خوش به حال ما پروانه ی عزای شما خوش به حال ما مجنون کربلای شما خوش به حال ما آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است تا یاد توست حال دلم مجتبایی است می خواست حامی مادر شود نشد مرهم برای زخم کبوتر شود نشد تا مانع هجوم ستمگر شود نشد شاید به جای روی تو پرپر شود نشد ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد @nohe_sonnati