eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کوفه حالا می‌چشی طعم یتیمی را از دست خواهی‌داد بابایی صمیمی را از رحمت حق بعد از او بی‌بهره خواهی ‌ماند حتی نمی‌بینی به خود دیگر نسیمی را شمشیر زهرآلود جهل و کینه می‌کارد بر روی دل‌ها تا ابد داغ عظیمی را یک‌عمر از دست شما خونِ جگر خورده‌ست با این که بر دل داشته زخمی قدیمی را حکم علی حکم خدا بود و نفهمیدید محکوم کرده حکمتان حکم حکیمی را این چشم‌های خیره بر در تا سحر مانده باید کجا پیدا کند مرد کریمی را؟ از دست و پا افتاده کوه صبر در محراب تا حس کند دنیا کمی حال وخیمی را غیر از غمی جانکاه و زجرآور چه‌خواهد داشت؟ آه! این جهان بعد از علی دیگر چه‌خواهد داشت؟ ارکان دین با رفتن این مرد ویران شد محراب مسجد قتلگاه شاه‌مردان شد دیگر صدا از چاه نخلستان نمی‌آید از ‌بس‌که شب‌هایش پر از آه یتیمان شد حالا جهانِ بی‌علی دنیای بی‌دین‌هاست دست بشر کوتاه از دامان ایمان شد دل‌های ما با رفتن او چون کویری خشک در آرزوی دیدن یک‌قطره باران شد مولای مظلومان همین که بار رفتن بست جولان ظالم‌ها در این عالم فراوان شد "فُزتُ وَرَبِّ الکَعبه" را وقتی که سر می‌داد تا روز حشر از محضرش شرمنده انسان شد خون دلی که از فراق فاطمه می‌خورد امروز از زخم سرش لعل نمایان شد لعنت به آن که با مرادش نامرادی کرد لعنت به آن که تا تو را کشتند، شادی کرد! دنیا پس از تو می‌شود آیینه‌ی غم‌ها رنگ عدالت را نمی‌بینند آدم‌ها دیگر فقیران مانده‌اند و خاطرات تو هر نیمه‌شب دارند با یاد تو عالم‌ها کار خلافت می‌رسد در دست نااهلان دار محبت می‌شود معراج میثم‌ها راه نجات این است که یار علی باشیم وقتی که دنیا پر شود از ابن‌ملجَم‌ها روزی که از نسل علی یک مرد می‌آید بر زخم‌های کهنه می‌بارند مرهم‌ها او عاقبت با ذوالفقار از راه می‌آید تا سرنگون گردند در هر گوشه پرچم‌ها پر می‌شود از دوستان او بهشت، اما پر می‌شود از دشمنان او جهنم‌ها ما چشم‌مان کور است، بین ما ولی هستی عین علی، عین علی، عین علی هستی ای منتقم ما شوق دیدار تو را داریم ما نیز مانند علی مشتاق دیداریم تو در لباس و سیره مانند علی هستی ما هم برایت قنبر و سلمان و تماریم هر روز ما روز قیامت می‌شود بی‌تو هر شب شب قدر است و با یاد تو بیداریم در سینه‌ی ما هیچ‌ترسی از شهادت نیست تا در رکاب یک نفر از نسل کراریم یا با تو باید بود یا با دشمنان تو این حرف سنگین است و ما آن روز مختاریم آن‌جا مشخص می‌شود هر دوست از دشمن ما دوستان از دشمنانت سخت بیزاریم حاشا که از این باور خود دست برداریم ما از سقیفه داغ "مادرکُشتگی" داریم وقتی بیایی مرهم این درد خواهی شد راه تمیز مرد از نامرد خواهی شد. @nohe_sonnati
دوبیتی آن منتقم خون خدا را برسان معنای اجابت دعا را برسان باید که همه دعا کنند در شب قدر یا رب فرج صاحب ما را برسان @nohe_sonnati
شب به گوش آمدم از سوى حجاز ناله و صوت مناجات و نياز ناله‌اى كز دل پاكی خيزد حالت شوق و نشاط انگيزد نغمه‌اى روح نشين جان پرور اندر آن سرّ حقيقت مضمر ناله پر شور، و صدا پر سوز است شب ز انوار تجلّی روز است رهروى حاكم مُلک و ملكوت بنده‌اى واقف سرّ لاهوت عاشقی مست ز صهباى وصال گشته با خالق خود گرم مقال حمد می‌گفت و ستايش می ‌كرد بر در دوست نيايش می كرد ناله‌ی نافذ سوزانی داشت حالت زار پريشانی داشت تنش از بيم خدا لرزان بود نازنين ديده‌ی او گريان بود يار، بی پرده تماشا می ‌كرد خلوت خاص تمنّا می ‌كرد اين چنين دُرّ حقايق می ‌سفت راز در حضرت جانان می گفت اى كه ذكر تو بود اصل شفا نيست سرمايه‌ی من غير رجا از درت كس نشود خائب باز پاکی از بخل و نياز و انباز نعمتت هست فزون از احصا حق شكرت نتوان كرد ادا ياد تو ورد زبانم باشد حُبّ تو مونس جانم باشد فخرم اين بس كه تو مولاى منی خالق و رازق و ملجاى منی بر درت خوار و حقير آمده‌ام زار و محتاج و فقير آمده‌ام تو‌يى آن خالق قهّار جليل منم آن بنده‌ی مسكين و ذليل چه خوش است آن كه به درگاه خدا بنده‌اى روى نهد بهر دعا آن قدر عرض ادب كرد و نياز كه جهان گشت پر از سوز و گداز زان مناجات، ملايک مبهوت دشت و صحرا همه جا بود سكوت ناگهان گشت صدايش خاموش جلوه‌ی دوست نمودش مدهوش مرغ حق ماند ز تسبيح و نوا من در انديشه‌ی آن نغمه سرا يا رب اين صوت مناجاتِ كه بود؟ كه ز من طاقت و آرام ربود؟ يا رب اين ‌صوت‌ روان‌بخش ز كيست؟ هاتفی گفت كه اين صوت علی است اين مناجات علی شير خداست كه از آن ولوله در ارض و سَماست يكّه تاز غزوات اسلام فاتح خيبر و احزاب لئام اين علي بود كه در بزم حضور هست چون موسی عمران در طور شب رود چون كه به خلوتگه راز به سوى دوست نمايد پرواز همه شب سوز و گدازى دارد با خدا راز و نيازى دارد از رُخش نور خدا تابان است محو در معرفت جانان است صاحب مكرمت و لطف عميم مظهر رحمت يزدان رحيم خود به سر وقت يتيمان می‌ رفت كلبه‌ی تنگ فقيران می رفت پرسش از حال ضعيفان می كرد با همه رأفت و احسان می ‌كرد نشد از معدلتش كس محروم خصم ظالم بُد و يار مظلوم داشت مُلک دو جهان زير نگين بُد غذايش نمک و نان جوين آه كز ضربت بِن ملجم دون حق نما صورت او شد پُر خون چهره‌ی عدل شد از ظلم نهان گشت اركان هدايت ويران كُشته شد شير خدا حبل متين كُشته شد رهبر ارباب يقين يا علی! اى تو مُراد دل من حُبّ تو مايه‌ی آب و گِل من الكن از مدح تو نطق مَلک است كمترين پايه‌ی قَدرت فلک است نامه‌ام پر شده از جرم و گناه روسياهم به تو آورده پناه به درت آمده محتاج عطا “لطفی صافی ات ” اى بحر سخا به ولايت، دل محكم دارم پس چه باكی‌ ز جهنم دارم بسته‌ی سنبل گيسوى توام فخرم اين بس كه سگ كوى توام من نجف را به جهان نفروشم سر كويت به جنان نفروشم حَرَمت روضه‌ی رضوان من است دين و دنياى من ايمان من است @nohe_sonnati
ای امام و مقتدا، مولا اميرالمؤمنين كشته ی عدل و وفا مولا اميرالمؤمنين ای كه از خون سرت شد چهره ی تو لاله گون بين محراب دعا مولا اميرالمؤمنين جان نثارنغمه ی فزت و رب الكعبه ات كز وجودت شد رها مولا اميرالمؤمنين آيد از هجران تو از مسجد و محراب خون نغمه ی واغربتا مولا اميرالمؤمنين ای فدای رأفتت جز تو نداده هيچ كس قاتل خود را غذا مولا اميرالمؤمنين داده ای در نيمه شب پنهان ز چشم مردمان بينوايان را نوا مولا اميرالمؤمنين تو زِ كوفه با نظر بر روی عباس و حسين پُل زدی تا كربلا مولا اميرالمؤمنين تا كه چشم از اين جهان بستی دل زينب شكست از ره جور و جفا مولا اميرالمؤمنين مثل زهرا نيمه شب از غربت و بی ياوری رفته ای تا ناكجا مولا اميرالمؤمنين گل گرفته دست خود زهرا به استقبال تو آيد از سوی خدا مولا اميرالمؤمنين التفات و رحمتي كن بر «وفایی» از وفا در هياهوی جزا مولا اميرالمؤمنين @nohe_sonnati
تا بیابان نجف، او را شبانه می برند مثل زهرا نیمه ی شب، مخفیانه می برند آن که عمری بار غم بر روی شانه می کشید حال جسمش را غریبانه به شانه می برند باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد چون علی را هم به قبری بی نشانه می برند بچه های داغدیده از کنار تربتش بار سنگین غم او را به خانه می برند کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا اهل بیتش را چرا با تازیانه می برند کودکان خسته ی او را به جرم بی کسی بی بهانه می زنند و بی بهانه می برند ای «وفایی» آل عصمت، در ره احیای دین حرف خود را بر در حی یگانه می برند @nohe_sonnati
دوبیتی از داغ مرتضی حسنین نوحه گر شدند اندر فراق او همگی خونجگر شدند رفت از جهان چو یار یتیمان غم نصیب ایتام کوفه بار دگر دیده تر شدند ▪️ بشکافت فرق شیر خدا را چو قاتلی شد غرق خون محاسن آن والی الولی در بین آسمان و زمین زَامر کردگار آمد ندای قد قتل المرتضی علی @nohe_sonnati
نمک یا شیر؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد چه شیری روزه اش را با نمک افطار خواهد کرد نمی دانم چرا در پاسُــــخِ دلشــــوره هایِ شَـــهر فقط " فُزت و ربِّ الکعبه " را تکــرار خواهد کرد نگــــاهِ آخــرش را " امِّ کُلثوم " اشــــک می ریزد وداعِ آخــــرش را با در و دیــــوار خواهــــد کرد به مسجد می رود مِسمــــار می گیرد عبایش را ولی امشب علی خون بر دلِ مِسمار خواهد کرد مبادا که قضــــا گــــردد نمــــازِ " ابـنِ مُلجم ها " علی از خوابِ غفلت مرگ را بیــــدار خواهد کرد بزن شمشیــــر شیــــرِ خسته از زخـــمِ زبان ها را مگر این سمّ اثر در حیــــدرِ کــــرّار خواهد کرد؟ بزن شمشیــــر انگار آسمان هم چشم بر راه است که امشب ماه با خورشیدِ خود دیدار خواهد کرد امیری را شبانــــه اشــــک ها بر دوش می بُردند شبِ تشییع هم عاشق، نَظر بر یــــار خواهد کرد شنیدم پیرمــــردِ کــــورِ در ویرانه ای می گفت: زمانه کوفه ی بعد از علی را خــــوار خواهد کرد @nohe_sonnati
پور بوسفیان چو از بیداد و کین داد حکم قتلِ میر مؤمنین ابن ملجم جانی رذل و شریر یافت مأموریتِ قتل امیر گرگ دون از حیله ی روباه پیر گشت اندر بیشهٔ حق شیر گیر هیجده شب چون که بگذشت از صیام شد به سوی کوفه بن ملجم ز شام دل به قتل مرتضی بی تاب داشت چون که طرح قتل در محراب داشت تیره شب زین ماجرا ناشاد شد روز هم غمگین از این بیداد شد شب از این وحشت به کندی می‌گذشت روز هم شد کُند، اندر بازگشت شب نبُد راضی به قتل مرتضیٰ پس به پیمودی به حِدّت راه را روز هم از این جنایت، بیم داشت زین سبب پا را به کُندی می‌گذاشت عاقبت شب شد به روز از خدعه زور وان گهی، ظلمت مسلّط شد به نور زاغِ شب سوی جنایت پر کشید تا که قویِ روز را در بر کشید چون سیاهی در سپیدی جا گرفت دزدِ جان، در این زمان مأوا گرفت روز و شب چون رنگِ ضدین آمدی دزدِ جان، بین الطلوعین آمدی عاقبت، بین الطلوعین از درنگ دامنش آلوده شد بر قتل و ننگ سارقِ جان امیرالمؤمنین این زمان بنمود در مسجد کمین داشت ننگ از قتل مولی گرچه شب لاجرم شب شد به قتل وی سبب روز را زین قتل اگر عار آمدی با شب اندر جُرم، همکار آمدی هر دو در قتلِ علی، گشته شریک همعنان شد در جنایت زشت و نیک زشتی شب گر شهادت آفرید نیکی روزش، سعادت آفرید آن که شد مولود، در کعبه به ناز شد شهید حق، به محراب نماز از ولادت تا شهادت، مرتضیٰ از قضای حضرت حق بُد رضا زین سبب وقت شهادت آن امیر گفت: راحت گشتم از دنیای پیر "فزت"ُ فرمود آن شهید راه دین پس "و رَبّ الکعبه" گفت آن شاه دین آری، آری از ستم، آسوده شد از شکنج و رنج و غم آسوده شد رفت و قدرش بر بشر معلوم گشت گیتی از عدل علی، محروم گشت عدل رفت و عادل غمخوار رفت شیر یزدان، حیدر کرّار رفت زین مصیبت، خلق گریان علی ست (شمس قم) دائم نواخوان علی ست @nohe_sonnati
دوبیتی اسير رنج و غُربت بود يک عمر دلش لبريز حسرت بود يک عمر على حاجت‌روا شد امشب ای تيغ که بی‌تابِ شهادت بود يک عمر @nohe_sonnati
دوبیتی بشکـنـد دستی که فـرقـت را گسست من بمـیـرم تیـغ تـا ابـرو نـشست آن که خـورد از سفـره‌ات نـان و نمک نـانجـیـب آخـر نمکـدان را شکـست @nohe_sonnati
دوبیتی ای خواب به چشمی که نمی‌خفت بیا ای خنده به غنچه‌ای که نشکفت بیا دیوار و درِ کوفه زبان شد که مرو اما چه کنم فاطمه می‌گفت بیا @nohe_sonnati
دوبیتی شب تا به سحر نماز می‌خواند علی با دیده‌ی تَر، نماز می‌خواند علی آن صبح که سجده‌گاه در خون غلتید گفتند: «مگر نماز می‌خواند علی؟» @nohe_sonnati
شعر و شجر برای علی گریه می کند تیغ و سپر برای علی گریه می کند محراب کنج مسجد کوفه کشید آه مرغ سحر برای علی گریه می کند مرغابیان سرشک فشاندند از پی اش قلابِ در برای علی گریه می کند جبریل نوحه خواند که ای وای قَد قُتِل بشکسته پر برای علی گریه می کند آمد ز راه، فاطمه با ضجه های او دیوار و در برای علی گریه می کند شش ماهه محسن است در آغوش فاطمه دارد پسر برای علی گریه می کند پیغمبر است آمده همراه انبیاء خیرالبشر برای علی گریه می کند صحرا و چاه و کوه و در و دشت و نخل ها هر خشک و تر برای علی گریه می کند حکم قضا بر آل علی گشته تیغ و زهر حتی قَدَر برای علی گریه می کند گشت است کعبه سخت عزادارِ مولِدش رکن و حجَر برای علی گریه می کند با هر یتیم چشم «رئوفی» تمام عمر یاد پدر برای علی گریه می کند @nohe_sonnati
عالم و آدم کند گریه برای علی حیف که در خاک رفت قد رسای علی نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار حیف که خاموش شد صوت دعای علی گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام تا که عدالت زند بوسه به پای علی زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی دامن محرابِ خون گشته بر او قتلگاه مسجد کوفه شده کرب و بلای علی تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند گر ببرد کودکی شیر برای علی مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف تا که یتیمان نهند سر به سرای علی پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش طفل یتیمی شده نوحه سرای علی بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین قسمت قاتل شده سهم غذای علی می‌دمد از سنگ‌ها نالۀ «یا سیدی» می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی @nohe_sonnati
امشب علی مرتضی، عازم به عقبا می شود با چهره ی غرقِ به خون، مهمان زهرا می شود امشب غریبانه رود، جسمش به روی شانه ها مظلومی آن مقتدا، بنگر که امضا می شود امشب یتیمی غرقِ غم، دارد فغان با چشم تر حال علی را خونجگر، پرسان و جویا می شود امشب ز هجر مرتضی، در موجی از اشک عزا زینب پر از فریاد غم، از داغ بابا می شود امشب اگر ظلمت سرا، می گردد ای یاران جهان پنهان به زیر خاک ها، رخسار مولا می شود امشب رود سوی جنان، مولای حق جویان علی چشمان فرزندان او، از اشک دریا می شود امشب ز داغ مرتضی، آوای واویلا رسد کرب و بلای دیگری، در کوفه برپا می شود امشب ز هر ویرانه ای، گردد بلند آوای غم یعنی که هر بیچاره ای، مشغول نجوا می شود امشب ز شعر «یاسر» و اشک روان از دیده اش بر کودکان بی پدر، عرضِ تسلّا می شود @nohe_sonnati
حیدر امام ما و حیدر امام قنبر قنبر غلام حیدر، ما هم غلام قنبر خدمت به مرتضی را لایق نبود هرکس مرغ سعادت اما پر زد به بام قنبر او احترام دارد از احترام مولا ما احترام داریم از احترام قنبر هرکس به رتبه ی خود جایی مقام دارد او زیر پای حیدر ما زیر گام قنبر از شیعیان زهرا، زن ها به فضه معروف از شیعیان مولا، مردان به نام قنبر وقتی سلام حیدر در شهر بی جواب است می شد دل علی شاد از یک سلام قنبر القصه ما کجا و درک مقام مولا مائیم و آرزوی درک مقام قنبر @nohe_sonnati
علی ای میر پهلوان عرب زیر تیغت سر یلان عرب ای در خیبر از تو کنده شده! وز تو لات و هبل فکنده شده! خصم شد هر که کردگار تو را بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را ای مناجاتی شبانه! علی! ای نماز تو عاشقانه! علی! آن­ چنانی که تیر وقت دعا کشد از پا برون طبیب، تو را نیز در وقت سجده بر سر تو می ­زند تیغ خصم کافر تو شانه­ های تو، آه! قامت تو آن ستون­ های استقامت تو بار اندوه عالمی می ­برد دل تو غصه ­ی جهان می­ خورد شب که می ­شد تو بودی و غم تو -عالم رنج و راز – عالم تو تا که پنهان ز خلق زیر گلیم ببری شام کودکان یتیم علی! ای پرّ و بال هم­قفسان! خود پر از درد و دردمند کسان! ای درِ شهر علم مصطفوی! عَلَم سبز حلم مرتضوی! ای علی! ای تو را هنوز فغان، در دل چاه­ های کوفه نهان حق که دیوار کعبه منشق کرد هم تو را طفل دامن حق کرد کعبه در ظاهر ابتدای تو بود کوفه در ظاهر انتهای تو بود تو ولی، بی زمان و هنگامی هم بی­آغاز و هم بی­انجامی بودی و آسمان نبود هنوز هم زمین، هم زمان نبود هنوز گر به شوقت نیافرید خدا از چه کرد این جهان پدید خدا @nohe_sonnati
دوبیتی بر قبله ی آفتاب می ریخت تراب با چشم پر از گلاب می ریخت تراب امشب چه گذشت بر دل خون حسن بر روی ابوتراب می ریخت تراب @nohe_sonnati
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریع‌تر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت، علی وعده کرده با یارش زمینیان غمیگین، آسمانیان خوشحال که بیقرار دلی می‌رسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمه‌اش به عرش رفته یدالله دست حق یارش خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه خدا کند برود ابر از شب تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش خلاصه باز علی جان دهد اگر آید دوباره فاطمهٔ زخمی‌اش به دیدارش علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت چه کوفه‌ای که تمامی نداشت آزارش چه کوفه‌ای که دوباره کشاند زینب را نه بین مجلس تفسیر بین انظارش رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک که رفت دختر غیرت میان بازارش گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را امان ز مردم نامرد بی کس و کارش @nohe_sonnati
تو را با کینه و آزار کشتند تو را تکرار در تکرار کشتند نه دیروز و نه امروز است، عمریست تو را مردم هزاران بار کشتند تو را در مسجد کوفه نه، بابا تو را بین در و دیوار کشتند تو را با تیزی شمشیرشان نه تو را با تیزی مسمار کشتند تو را در کوفه در مسجد ولیکن مرا در کوفه در انظار کشتند مرا دروازه ی ساعات بابا مرا در شام در بازار کشتند @nohe_sonnati
گفته ام زینب ببوسد حنجرت را بی گمان زیر خنجر بوسه خواهر به دردت می خورد کربلا چون می روی با خود عبایم را ببر وقت برگرداندن اکبر به دردت می خورد بی سبب مادر به زینب کهنه پیراهن نداد بی کفن، پیراهن مادر به دردت می خورد در رکوع عشق در گودال هم انفاق کن پس نگین سرخ پیغمبر به دردت می خورد زینبم همراه خود تو چند تا معجر ببر در هجوم سنگ ها معجر به دردت می خورد دخترم تو پا به پای من مریز اشک روان روزگاری این دو چشم تر به دردت می خورد @nohe_sonnati
بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها خرما و نان کوفه زمین مانده یا علی ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی حالا که می روی دل من را نظاره کن رحمی به قلب سوخته ی پر شراره کن زردی صورت تو نشان از جدایی است حرف دلم دوباره امان از جدایی است مرهم که بر شکاف سرت بی جواب شد دنیا دوباره بر سر زینب خراب شد خیبر گشا چرا ز زمین پا نمی شود؟ چشمت_امید زندگی ام_وا نمی شود میلی به زندگی به دلت نیست واضح است این بی قراری ات پدر از چیست؟ واضح است از زخم تیغ زخم دلت بیشتر شده ست چشمت به یاد یاس شکسته ست تر شده ست زخم سرت کشیده دلم را مدینه و... دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و... شد زنده یاد ضلع شکسته برابرم ذکرم کنار تو شده ای وای مادرم سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است کوه کمر شکسته ی بشکوه یا علی ای داغدار کوثر مجروح یا علی کمتر به فکر نان یتیمان کوفه باش بابا دوباره جانِ یتیمان کوفه، باش قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد در عزم رفتنت غم من هم اثر نکرد حالا که می روی به من از کربلا بگو از کاف و ها و یا و از آن ماجرا بگو با من که غرق عشق حسینم، از او بگو از تیغ های تشنه به خون گلو بگو از بوسه های من به رگ گردنش بگو از پاره پاره ریخته های تنش بگو از کهنه پیرهن بگو و غارتش پدر از لحظه های آخر و از غربتش پدر رنگت چرا عوض شده ای غیرت حرم؟ وقتی که حرف می زنی از داغ معجرم من را ببین که سوخته از بی قراری ام حالا که می روی به چه کس می سپاری ام؟ @nohe_sonnati
خوشحال از این که عاقبت حاجت روا می شد با هر قدم برداشتن از غم رها می شد دستش به دوش ماه و دوش آفتابش بود این بار دوم بود محتاج عصا می شد چه حاجتی بالاتر از دیدار زهرا داشت آری چه توفیقی نصیب مرتضی می شد دست یداللهی او هر وقت می لرزید گویا ستون عرش اعلی جابجا می شد لحظه به لحظه چشم هایش تار تر می دید با خواب تازه چشم هایش آشنا می شد تنها برای خاطر زینب نمی افتاد مانند روز دفن زهرا بود تا می شد خیلی سفارش کرد بر عباس زینب را دِینی که مولا داشت بر گردن ادا می شد مانند روز آخر زهرا وصیت کرد از کربلا می گفت و حجره کربلا می شد طفلان دعا کردند شاید او شفا گیرد  این بار اول بود در کوچه دعا می شد مردی که تا دیشب به ناحق غرق تهمت بود امشب میان کوچه ها بابا صدا می شد از بسترش گویا شمیم یاس می آمد هر چند دیر امشب ولی حاجت روا می شد @nohe_sonnati
آن قدَر ضعف گرفته همه ی پیکر را نتوانم که کنم باز دو چشم تر را ای حسینم دم آخر بنشین در برمن با تو خواهم که بگویم سخن آخر را اهل کوفه به علی اکبر تو حسّاسند قصدشان است بگیرند ز تو اکبر را سر من هست به دامان تو امّا پسرم تو روی خاک گذاری دم آخر سر را می رسد بهر تماشای تو وقتی زینب دور کن از وسط هلهله ها خواهر را بال و پر کنده شوی بسمل من، مرکب ها می کشانند روی خاک، گل پرپر را خواهی ار لطف الهی بشود شامل تو شائقا بوسه بزن دست پدر مادر را @nohe_sonnati
آن شب غمش لرزه به ارکان فلک می زد فزت و رب الکعبه آتش بر ملک می زد کعبه شب میلادش از یک سو ترک برداشت این بار انگار از هزاران سو ترک می زد گویا برای زخم های کهنه اش می خواست عمری اگر هر شب فقط لب بر نمک می زد گویا برایش نخلها هم گریه می کردند با چاه نخلستان اگر حرف از فدک می زد بر قاتلان همسرش هر روز بر می خورد آری خدا این گونه صبرش را محک می زد آری علی را در میان کوچه ها کشتند روزی که قنفذ داشت زهرا را کتک می زد @nohe_sonnati