eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.2هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا به حال گدایی که با تو شد محرم و بر دو دست تو باشد نگاه او هر دم به هر کجا بود اسم تو واجب التعظیم فلک که نه، همه عالم به پای تو شد خم اگر که نام تو گردیده ره گشای علی یقین که نزد خدا اسمتان بود اعظم تو راز خلقت مایی تجلی حقی چه حیف عمر شریفت در این جهان شد کم دخیل چادر پر وصله ی توایم بانو الی الابد دل شیعه برای توست پرغم توآمدی که ز آتش نجاتمان بخشی به زیر دین شما باشد عالم و آدم فدای مهر تو مادر ، دعایمان بنما گدا به دست شما میکند نگه هردم @nohe_sonnati
ناله در ناله صحن چمن شد مادر لاله ها در کفن شد شد شب اوّل درد و غربت آه و واویلتا وا مصیبت با چه حالی علی ناله دارد ناله بر یار نُه ساله دارد پِلک او پر شد از اشک حسرت آه و واویلتا وا مصیبت لب به یا فاطمه می گشاید یاد بازوی او می نماید ساقیِّ کوثر آل عصمت آه و واویلتا وا مصیبت کودکان بَغض مخفی شکستند پیش پهلو شکسته نشستند از جدایی حدیث شکایت آه و واویلتا وا مصیبت جامه ی غم تن غنچه ها شد دست گل گَردن غنچه ها شد مادری ناله زد شد قیامت آه و واویلتا وا مصیبت @nohe_sonnati
غرق خون چشمه ی کوثری شد مادر لاله ها بستری شد سایه اش می رود از سرم وای مادرم مادرم مادرم وای نیمه شب ها به درد و سکوتش ذکر عَجِّل وفاتی قنوتش پیش چشمان زار ترم وای مادرم مادرم مادرم وای قَدِّ طوبای طاها شکسته شد نمازش خمیده نشسته قد کمانی نشد باورم وای مادرم مادرم مادرم وای ناله ها می زند کنج خانه از اثرهای آن تازیانه یاس زخمیِّ در بسترم وای مادرم مادرم مادرم وای داغ و حسرت به قلبم نشانده از تن گل که چیزی نمانده ساقه ی زخمی پرپرم وای مادرم مادرم مادرم وای @nohe_sonnati
شعله تا آسمان سر کشیده شعله بر جسم مادر کشیده می رسد ناله های پریشان فاطمه فاطمه فاطمه جان گل پَسِ در فغان بی عدد زد بس که گلچین بر آن در لگد زد کشته شد غنچه ی گل به دامان فاطمه فاطمه فاطمه جان مادر افتاده بود و نوا کرد ناگهان فضّه اش را صدا کرد زخم پهلوی او شد گل افشان فاطمه فاطمه فاطمه جان دُرّ دردانه اش را شکستند پهلو و شانه اش را شکستند در بغل محسنش گشته قربان فاطمه فاطمه فاطمه جان @nohe_sonnati
ای بهار خزانی یا زهرا یار قامت کمانی یا زهرا از غم رفتنت بی شکیبم من غریبم غریبم غریبم بر شب غصّه هایم تو ماهی بر تسلّای من کن نگاهی من چه سازم به دردم طبیبم من غریبم غریبم غریبم از برم می رَوی حال خسته بازو و دست تو شد شکسته شد جوان مرگی تو نصیبم من غریبم غریبم غریبم می رَوی و قراری ندارم بعد تو من که یاری ندارم ای طرفدار خوب و نجیبم من غریبم غریبم غریبم @nohe_sonnati
ای یوسفم زمان جدایی رسیده است اشکم ز غصه ی تو به صورت دویده است خواهم به بر بگیرمت اما عزیز من سنگینی و تمام تنم زخم دیده است جا باز کرده میخ بر این سینه، دائما از سینه ی شکسته ی من خون چکیده است زخم عمیق سینه نبسته هنوز هم شرمنده ام که رنگ ز رویت پریده است وقتی سبک شدی بغلت می کنم حسین روزی که خصم پیکرت از هم دریده است روزی به بر بگیرمت ای نور عین من کآنجا که رأس تو به تنور آرمیده است پنجاه سال گذشته و من آمدم ولی کس تا به حال شاخه ز ریشه نچیده است حالا سر تو را به روی سینه می کشم با من فقط بگو که مویت را کشیده است؟ با دیدن محاسن تو باورم شده آن بی حیا گلوی تو را بد بریده است در قتلگاه طاقت دیدن نداشتم گوشم صدای خرد شدن را شنیده است شائق! بگو به مردم عالم که فاطمه با دیدن حسین دوباره خمیده است @nohe_sonnati
کوه غمی بی حساب، روی سر افتاده بود خانه ی وحی خدا، در شرر افتاده بود دومی بی حیا، لگد به در می زد و مرغ زمین خورده بی، بال و پر افتاده بود به سینه ی همسرم، رفت فرو میخ در فاطمه در موج خون، غوطه ور افتاده بود بس که در خانه را، فشار داده، شکست امید من، یار من، زیر در افتاده بود با که بگویم همه، از روی در رد شدن جان عیال علی، در خطر افتاده بود پشت در سوخته، شد سپر من ولی خود وسط کوچه ها، بی سپر افتاده بود مگر به کوچه زن، حامله را می زنند آه که از نخل دین، برگ و بر افتاده بود برگ و بر این درخت، محسن ششماهه بود که له شده روی خاک، از شجر افتاده بود @nohe_sonnati
یاسم ولیک، برگ و برم درد می کند از غصه ات علی جگرم درد می کند هر شب برای غربت تو گریه می کنم با آن که چشم های ترم درد می کند از درد خویش با تو نگفتم سخن ولی هر لحظه قلب شعله ورم درد می کند یک دو قدم نرفته زمین می خورم علی از ضربت لگد کمرم درد می کند خون جای شیر می چکد از زخم سینه ام وین سینه از غم پسرم درد می کند از لحظه ای که خورد به دیوار صورتم گوشم کبود گشته، سرم درد می کند @nohe_sonnati
ای روی تو بهشت من ای آسمان من این بی کسی تو زده آتش به جان من تنها غریبی تو مرا پیر کرده است مویم سپید گشته امام زمان من خواهی اگر که پرسش احوال من کنی باید بگیری از در خونین نشان من تا راه می روم به زمین می خورم علی ضرب لگد گرفته تمام توان من رفتم همین که در پس در دومی چنان در را فشار داد و شکست استخوان من از قول من به شائق دلسوخته بگو این سینه ی شکسته ربوده امان من @nohe_sonnati
عزیز من وسط شعله از نوا افتاد اگر چه سوخت ولی باز بی صدا افتاد نرفته ست ز یادم که بین آتش و دود یکی نگفت که یاس علی چرا افتاد در آن دقیقه که ثانی لگد به در می زد به سینه ی گلم از نیش خار جا افتاد میان خانه نه تنها زدند یارم را که بیشتر گل من بین کوچه ها افتاد خدا گواست که دیدم چگونه حامی من به تازیانه کتک خورد و بی هوا افتاد به کوچه یار مرا می زدند و هل دادند* تمام هستی من زیر دست و پا افتاد *اوَ تُضْرَبُ الزَّهْرآءُ نَهْراً، @nohe_sonnati
خانه را با رفتنت ماتمسرا دیگر مکن در حضورم چشم هایت را ز غصه؛ تر مکن چند ماهی ست که نشنیده صدایت را علی این چین این چند روزه عمر خود را سر مکن سوی من بنما نگاهی من پسر عم توام امتداد دیده هایت را به سوی در مکن زینبت را باور بی مادری مشگل بود از فراقت شعله بر جان و دل دختر مکن حتم دارم کودکانت بعد تو جان می دهند با نبودت کودکان خویش، غم پرور مکن از نگاهت گشته پیدا بسته ای بار سفر جان زهرا جان حیدر را پر از آذر مکن خواهشی دارم ز تو ای پیش مرگِ مرتضی با نوای ناله ات خون بر دل حیدر مکن وا مکن در این سرا پای جدایی فاطمه دست بردار ز نالیدن، تو با غم سر مکن خانه بی فاطمه زندان حیدر می شود من پریشانم تو بیش از این مرا مضطر مکن یا علی گوی و ز جا برخیز ای بیمار من پیکرت را بیش از این مأنوس با بستر مکن @nohe_sonnati
خدا گواست خدایی است روی فاطمه ام مثال شخص رسول است خوی فاطمه ام نه این که سینه ی او عطری از جنان دارد بهشت هست شمیمش ز بوی فاطمه ام تمام خلقت کون و مکان به خاطر اوست فقط به خاطر یک تار موی فاطمه ام ولیک حیف کسی حرمتش نداشت نگه زدند لطمه به روی نکوی فاطمه ام لگد به پهلوی او خورد و بر زمین افتاد در آن میانه دویدم به سوی فاطمه ام برای آن که نیفتد نگاه نامحرم عبا خویش کشیدم به روی فاطمه ام تمام آرزوی شائق است در همه عمر ز راه لطف شود خاک کوی فاطمه ام @nohe_sonnati
میان شعله گل پرپری زمین می خورد صدف شکسته شد و گوهری زمین می خورد لگد که خورد به در، در به روی او افتاد به پیش چشم همه مادری زمین می خورد میان کوچه برای کمک به مادر رفت چه شد که بین گذر دختری زمین می خورد نفس کشیدن بانوی حامله سخت است مغیره ضربه نزن، یاوری زمین می خورد علی رسید و عبا روی فاطمه انداخت به پیش همسر خود، همسری زمین می خورد نه ای نکه فاطمه تنها، که محسن معصوم پی حمایت از رهبری زمین می خورد رسید ارث به اولادشان زمین خوردن ز خیمه تا روی تل خواهری زمین می خورد رسید و دید یکی نیزه را به پهلو زد امام در وسط لشکری زمین می خورد بریده شد سر و سر روی خاک می غلتید ز دستِ قاتل بی دین سری زمین می خورد @nohe_sonnati
اسیر حمله ی طوفان و موج گردابم شده ست جسم من آب و دو دیده پر آبم نمانده تاب و توانی به تن مرا، تنها به یاد غصه و رنج علی ست بی تابم ز درد صورت و پهلو و سینه و بازو خدا گواست که هر شب نشسته می خوابم عدو به در لگدی زد که بر زمین خوردم صدا زدم که بیا فضه سخت دریابم @nohe_sonnati
پر از دردی و پیش من صدایت در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید به شب آهسته گریانی گمانت من نمی دانم شبیه شمع می سوزی ولی شب سر نمی آید به قلبم می زند آتش به چشم خود که می بینم چنان گردیده جسمت آب در باور نمی آید قنوتت را که می بینم به یاد کوچه می افتم ز تو شرمنده ام دست تو بالاتر نمی آید چرا اصرار داری تا که برخیزی ز جا ‌پیشم چرا پا می شوی وقتی به همره سر نمی آید کنار سفره ایم و تو میان بستری زهرا نگاه زینبت گوید چرا مادر نمی آید نفس با درد می گیری ولی آرام می خندی و این لبخند آرامت به این بستر نمی آید نمی دانم حسن جانت چه زخمی بر جگر دارد از آن روزی که افتادی پشت در نمی آید @nohe_sonnati
ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت "یافاطمه" عزیزترین اسم اعظم است این ذکر را امان زمان دم‌به‌دم گرفت روز جزا عجیب زیانکار می‌شود هر کس دعای فاطمه را دست‌کم گرفت دستش شکست دست علی را رها نکرد او یک تنه برای ولایت علم گرفت سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد مادر که گفت "فضّه" پدر باز غم گرفت آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان مسمار کج شد و به پر مادرم گرفت @nohe_sonnati
ظاهرا زهرا به احمد، جان به جانان می رود پشت پرده باطنا قرآن به قرآن می رود دختر خیرُ البشر اُم ابیها می شود رحمت موصوله ی باران به باران می رود بین محرابش که مشغول عبادت می شود نور زهرایی او تا عرش رحمان می رود جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست شرح این اوصاف تا آیات انسان می رود خادمان خانه اش خیل ملائک می شوند این کرامت ها مگر از یاد سلمان می رود؟! گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس در کنار مرتضی بالاتر از آن می رود حرف حیدر که وسط باشد هزینه می دهد با تمام هستی اش زهرا به میدان می رود ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می رود نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی ذره ذره از دل آن مردم ایمان می رود مردمی که رو به طاغوت زمانه می زنند عزت این قوم همچون برکت از نان می رود آبرویش را وسط آورد زهرا ای دریغ حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می رود؟! دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه بر مزار همزه با چشمان گریان می رود بانویی که قامتش مثل رسول الله بود در میان چادرش حالا چه پنهان می رود از فضای خانه ی مولا مشخص می شود دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می رود @nohe_sonnati
ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها یا بگویم داستان میخ کج رفتار را پشت در غوغا شده ای کاش زینب نشنود طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد.. زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را @nohe_sonnati
ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد زهراست آن بانو که بین دود و آتش یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت شعله به موی ساقی کوثر نیفتد ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد "فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه... جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟! می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد همسایه ها گفتند با فضه، محال است زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد @nohe_sonnati
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد از قنوت سحر فاطمه باید پرسید گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟! تا که پا می شود از بستر خود، می افتد چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد آب شد آب ولی باز غم حیدر را بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد همه ی خانه به هم ریخته، یعنی حیدر تا ابد، روضه در این بیت مکرم دارد دردش انداخته از فایده مرهم ها را شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد هرکه آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد قول داده به حسینش که به جای کفنش جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد ساربان کاش نمی دید، میان گودال بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد @nohe_sonnati
شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری هزاران ساعتش وَللّهِ می ارزد به بیداری سحر از تاب گیسو‌یت به گوش باد گفتم..،گفت: عجب یاری عجب یاری عجب یاری عجب یاری منِ بی عُرضه حتی عرضِ حاجت‌هام می لنگد گره در کار خود انداختم وقت گرفتاری چه بر می آید از دستِ من درمانده جز گریه اَقَلّاً دلخوشم با چشم هایم کرده ام کاری برای سنگ‌ِ طفلان سر کویت..،سر آوردم بیا دیوانه ات را مفتخر گردان به آزاری و بال معصیت بال عروجم را ربود از من کبوتر را قفس وِل می کند امّا به دشواری قرار از ابتدا این بود..،بارِ هجر بردارم ببین حالا چگونه شُهره‌ی شَهرَم به سرباری! گریز از ناگزیریِ فراقت کاش ممکن بود... چه چاره دارد این بی چاره ی تو غیر ناچاری شهیدان تکلم، کُشتگان نُطق معشو‌ق اند بیا تکیه بزن بر کعبه..،ذبحم کن به گفتاری اگرچه ظرف من ظرفیَّتش در حدِّ مِهرَت نیست ندیدم کاسه ام را خالی از لبخند بگذاری "خودم خاک کف پای تو هستم حضرت ‌عباس" به قول لات‌های بامرام کوچه‌بازاری به جز تو رو به هرکس می زدم..،رو می گرفت از من هوای این گدای رانده از هر خانه را داری به حق خانمِ‌پهلو‌شکسته خواهشاً برگرد به حقِّ ردِّ خون مانده بر تیزی مسماری نه تنها مادر ما سوخت..،بلکه گیر هم افتاد نه ول کن بود میخ در،نه مهلت داد دیواری @nohe_sonnati
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن بین مسجد گریه ام را دیده ای پس صبر کن پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن یک طرف تابوتِ خالی یک طرف تصویرِ تو بین این دو قاتلِ جان زار وحیرانم مکن هر نفس که می کشی زخم تو سر وا می کند بیش از این شرمنده ی دارو و درمانم مکن تو رشیده بودی بودی و شعله تنت را جمع کرد با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت می کند استراحت کن از این خواهش پشیمانم مکن بر حصیر خانه چندین قطره ی خون دیده ام بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن فکرِ این که می روی خانه خرابم می کند یادِ ایام وصالم غرقِ هجرانم مکن از چه تو اینقدر حساسی به گیسویِ حسین وقتِ بوسه بر گلویش دیده گریانم مکن معجر تو سوخت،حرف از معجر زینب نزن صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن من که حتی مرد همسایه ندیده سایه ام در میان کوچه و بازار مهمانم مکن با لبت بازی شد و شخصیت من خرد شد بیش از این شرمنده ی اشک یتیمانم مکن @nohe_sonnati
نقطه ی ثقل عنایات فقط مادر ماست باب احسان و کرامات فقط مادر ماست امة الله ولی سیده ی عالمیان مادر شیعه و سادات فقط مادر ماست همه شب پای ورم دار شهادت بدهد روح طاعات و عبادات فقط مادر ماست وصف آن زینت گوش و سر گردن این بود برتر از هرچه مقامات فقط مادر ماست گر خدا نور سماوات و زمین است به حق جلوه ی کامل مشکات فقط مادر ماست مرد اگر بود به والله که پیغمبر بود وجه رب در همه حالات فقط مادر ماست امتحان گشته ی حق صابره در هرچه بلا منشاء سِرِّ موالات فقط مادر ماست کربلا وسعت آن ضربه ی سیلی باشد صاحب کل بلیّات فقط مادر ماست خون مسمار نشان سر نیزه دارد قبله ی درد و مصیبات فقط مادر ماست @nohe_sonnati
شکسته شد کمرم فاطمه ز جا برخیز ترحمی بنما یار باوفا برخیز بدون تو به زمین می خورد یل یل ها سلاله ی نبوی جان مرتضی برخیز چراغ خانه ی من قوت دلم زهرا گره ز کار علی وا کن و بیا برخیز غریب گشتم و بشنو تو التماس مرا بیا برای رضامندی خدا برخیز غریق ترس عجیبی ببین شده حسنم تسلیِّ دل لرزان مجتبی برخیز ببین که گیسوی زینب به شانه محتاج ست دلش تو خوش کن و ای نازنین ما برخیز ببین فتاده حسینت ز رنگ و رو زهرا بیا به نور دو عینت، گل ولا برخیز دلم شکسته و زخمی و کوه دردم من به اشک دیده ی این خسته، دلربا برخیز به پای درد تو من رفته ام از این دنیا ببخش بر تن بی جان من بقا برخیز بیا زکیه دوباره تو مهربانی کن پناه شیر خدا معنی صفا برخیز @nohe_sonnati
فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است آی مردم! به خدای احد! او هم احد است قامت سرو خودش را به علی داد و خمید.. راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است از غذای حسنینش زد و بخشید به ما مادر ما به خدا مادری اش را بلد است جامه ی نو به تن فضه و اسما می کرد بانویی که به تنش پیرهنی از نمد است به فدک کار ندارد هدفش نام علیست نکند فکر کنی در طلب یک سند است گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است لال باد آن که از او شاهد حرفش را خواست آن چه صادر بشود از لب او مستند است نبی از خانه ی او دست به سینه‌ می رفت تو ببین خانه ی زهرا شرفش تا چه حد است شأنی از تربت ارباب فراتر دارد خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است بین دیوار و در خانه چه آمد به سرش.. مدد از فضه گرفت آن که به عالم مدد است.. @nohe_sonnati