♻️خلاصه داستان:
وحید، یکی از اعضای یک گروه دوستانه دبیرستانی، اگر چه از یک خانواده مذهبی برخاسته، اما در رفت و آمد با دوستان متفاوتش، رنگ آنها را میگیرد. همگی به دنبال خوشی و لذتاند، و لذت را در مشروب و سیگار و روابط خارج از چارچوب خلاصه میکنند. یکی از موثرترین اعضای گروه، شخص بزرگسالتری است به نام فرید، که چند سایت و کانال و وبلاگ را مدیریت میکند، دستی در فشنشوها دارد، و پای ثابت به راه انداختن پارتیهاست. همه بچهها مجذوب شخصیت او هستند، تا اینکه بر اثر سوءمصرف مواد مخدر، میمیرد. این مسئله، اگر چه حال همه بچهها را میگیرد، اما بیش از همه بر روی جواد تاثیر میگذارد. جواد تمام دنیای خود را که نهایتا مواجه با مرگ است، تهی میبیند و نمیتواند با این مسئله کنار بیاید. برای دردها و گرههایش به معاون پرورشی مدرسه، آقای مهدوی پناه میبرد. کم کم دیدگاهش به زندگی و اطرافش تغییر میکند و دیگر دوستانش نیز، هر کدام به نحوی متاثر از این حال و هوای طوفانی جواد و حرفهای آقای مهدوی میشوند.
از طرفی یکی دیگر از دوستان وحید درگیر یکی از فرقهها میشود که چگونگی سرنوشت او، مخاطب را از اوایل داستان به دنبال خود میکشد.
🆔@noketab
✂️برشی از کتاب سو من سه :
نتوانستم چیزی بگویم . گاهی ما کارهایی می کنیم که حتی نمی توانیم برای پدرمان هم بگوییم . سرگردان شده ام و باید با یکی حرف بزنم اما با چه کسی ؟ پدرم ؟ نه من بد فاصله گرفته بودم . همین فاصله زیادی تا خاکستر شدن مرا جلو برده بود . مهدوی ؟ مهدوی یک حس امنیت داشت . می دانستم کنارش خطا هم بکنم سرزنشم نخواهد کرد . فرمول مرمول داشت یا نه ! نمی فهمیدم . اما جذابیت خاصی داشت . یک سری امواج مثبت که فقط از او تشعشع می شد و به همه می رسید . خراب حال خوبش بود جواد . بعد هم معتادش شد آرشام .
گندیده اگر می رفتند مدرسه فرآوری شده می آمدند بیرون ! آدم همیشه باید در صندوق اسرارش یک عتیقه داشته باشد . یک زیر خاکی . تا وقتی ورشکسته شد وقتی بی چاره و درمانده شد ، برود خاکی که به سرش ریخته را کنار بزند و پناه ببرد به آن چه که سرمایه و امیدش می شود . هر چند آدم معمولی تر از مهدوی ندیده بودم .
اما خب مهدوی بود دیگر تشعشع داشت . می خواهم با درباره خودم و علی رضا حرف بزنم .
اما …
نمی دانم چرا خفه می شوم … خفه هم می مانم …
🌸@noketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستانِ روزی که پیامبر دست خانوادهاش را گرفت و برای کاری مهم از خانه بیرون زد
@koodak_shop
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
📗کتاب جان جهان
👌نگاهی نو به ماجرای غدیر خم
📖چند روزی است که خبرِ رحلتِ پیامبر بر زبان ها افتاده است. گویی دفتر عمر پیامبر، به ورق های پایانی رسیده است و دیر نیست که او از گذرگاه دنیا بگذرد.
این خبر دردناک، زمین را از جنبش و آسمان را از گردش انداخته است. چرا افسرده نباشند؟ پس از هزاران سال انتظار و چشم به راهی، آیا آرزوی خود را بر باد رفته ببینند؟
از یادگار آخرین پیامبر چه کسی مراقبت خواهد کرد و دین او، چگونه ماندگار و فراگیر خواهد شد؟
📗این کتاب به بیان ماجرای #غدیر_خم برای #کودکان و #نوجوانان پرداخته است و بالغ بر ۳۴ منبع برای نگارش آن مورد بررسی قرار گرفته است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔺مناسب کودکان و نوجوانان
✍نویسنده: سعید روح افزا
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
💰قیمت: ۳۰.۰۰۰تومان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/8538427
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🆔@sn_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا