eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 در عالم کودکی به مادرم قول داده بودم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. اما مادرم مرا بوسید و گفت: نمی‌توانی عزیزم! گفتم: می‌ توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت: یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی نوجوان که شدم ، یک دوست عزیز داشتم، ولی خوب که فکر می‌ کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلم خوبی هم داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر شدم عاشق شدم . خیال کردم نمی‌ توانم دیگر به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم : کدام یک را بیشتر دوست داری؟ باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: دیدی نتوانستی. من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می‌ خواستم... او با آمدنش همه چیز من شده بود . من دیگر نمی‌ توانستم به آن قول دوران کودکی‌ ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم! جهت سلامتی همه مادران و شادی روح مادران آسمانی صلواتی هدیه کنید انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
1_369744033.mp3
3.97M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙آیت الله ناصری (ره) 🗒 امیـد به رحمت خدا ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 نقل است که مردى زن مؤمنى داشت که در کارهای خود بسم الله الرحمن الرحیم می ‌گفت. شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله عصبانی می‌ شد. روزى کیسه کوچکى از زر را به همسر خود داد و گفت او را نگه دار. زن هم کیسه‌ زر را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم آن را درون پارچه اى پیچید و در مکانى پنهان کرد. فرداى آنروز شوهر کیسه‌ زر را برداشت و آن را داخل دریا انداخت تا همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند. بعد از انداختن کیسه در دریا به دکان خود رفت . در بین روز صیادى دو ماهى چاق آورد که بفروشد مرد هر دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد تا همسرش غذایى براى شب درست کند. وقتی‌ که زن شکم یکى از ماهی‌ ها را پاره کرد کیسه زر را میان شکم او دید! آن‌را برداشت و در مکان اوّل گذاشت. وقتی شب شد و شوهرش به خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد خوردند. مرد به همسر خود گفت آن کیسه‌ زر را که پیشت امانت گذاشته بودم ‌برایم بیاور. زن برخاست، کیسه زر را پیش شوهرش گذاشت. مرد از مشاهده کیسه تعجب کرد ماجرا را پرسید و بعد از اعتقاد به خداوند او نیز از مؤمنان شد انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دلی را نشکن شاید خانه‌ ی خدا باشد. کسی را تحــقیر نکن شاید محبـوب خداوند باشد هيـچ گناهی را كوچك ندان شايـد دوری از در آن باشد از هیـچ غمی ناله نکن شـایــد امتـحـانی از ســوی خدا باشد یـاری ام کن اگر چیزی راشکستم دل نباشد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 اويس شتربانى میكرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز ازمادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه برود. مادر گفت اجازه می‌دهم به شرط آن كه‌ بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى. اويس حركت كرد وقتى به خانه پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله و سلم رسيد اتفاقا حضرت هم تشريف نداشت. اويس‌ قرنی بعد از يكى دو ساعت توقف بخاطر قول که‌به مادرش داده بود پيامبر خدا را نديده به يمن برگشت . وقتی پیامبر به‌ خانه برگشت سوال کردند که اين نور كيست كه در خانه تابيده؟ گفتند شتربانى به نام اويس برای دیدارتان به اينجا آمده بود. پیغمبر فرمود آرى اويس در خانه ی ما اين نور را هديه گذاشته. درباره‌ی اویس قرنی پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم میفرمايد نسيم بهشت ازجانب يمن و قرن مى وزد چه‌بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى.. وی از پارسایانِ نامدار صدرِ اسلام ، مُلَقب به سیّدُ التابعین و از اصحاب و حواریون امیرمومنان علی علیه السلام بود و سرانجام در جنگ صفین ، به یاری امیرالمومنین علی علیه السلام شتافت و در نبردی سخت با سپاهیان معاویه، به درجه والای شهادت نایل آمد. انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دستورالعمل امام زمان به خواندن زیارت ها استاد مومنی.mp3
2.39M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 سـید حسین مومنی 🗒 زیارت جامعـه کبیره ⏱ ۰۴ دقیقه و ۵۶ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ؟ پیرمرد نارنجی پوش کودکی زخمی و خون آلوده را در آغوش داشت ، با اضطراب وارد بیمارستان شد و به پرستاران گفت: خواهش می‌ کنم به داد این کودک برسید. ماشین به او زد و فرار کرد. پرستار گفت این کودک نیاز به عمل داره باید مخارج آن رو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید. پیرمرد گفت من پولی ندارم حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم می کنم و می آورم. پرستار گفت با دکتری که قرار شده بچه رو عمل کنه صحبت کنید. اما دکتر بدون این که حتی به کودک نگاهی بی اندازد گفت: این قانون بیمارستانه اول پول بعد عمل. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه. صبح روز بعد همان دکتر بر سر مزار دختر کوچکِ خود ماتَش بُردِه بود و به عمل دیروز فکر میکرد. واقعا پول اینقدر با ارزشه؟؟ البته این حکایت شامل حال همه پزشکان نمی شود و این روزها بیش از ۱۶۴ شهید پزشک و پرستار گواه همین امر است ... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پنجشنبه است ، آنهایی که مهلت دنیایشان تمام شـدہ در آن سـوی مـرزهای مرگ منتظر ای ازطرف من و شما هستند… دریغ نکنیم و سوره و صلوات را از همه اموات مخصوصا آنهایی کـه حقی به گــردن ما دارند: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 جوانی ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ و ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍی او ﭘﺴﺖ کند. وقتی خواست داخل مغازه ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ برود نگاهش به ﺩﺧﺘﺮکی افتاد ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ می کرد. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ از او سوال کرد: ﺩﺧﺘﺮ خوب ﭼﺮﺍ داری ﮔﺮﯾﻪ می کنی؟ ﺩﺧﺘﺮک ﮔﻔﺖ : می ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺷﺎخه گلی بخرم اما ﭘﻮﻟﻢ خیلی ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ، ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ میخرﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ خودت هدیه ﺑﺪﻫﯽ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ مغازه ی ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻧﺪ جوان ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ که خیلی خوشحال بود ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ممنون ﺗﺎ مزار ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ. جوان نمی‌ توانست ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ گلی ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ بدهد. ﺑﻪ ﺟﺎﯼ خرید ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭگ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮگ ، ﺑﺮﺍﯼ مراسم مادر می بریم ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ببریم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
4_5857390559068423461.mp3
5.59M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 سـید حسین مـومنی 🗒 نامــه جوان اعدامی ⏱ ۰۵ دقیقـه و ۱۱ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 شيخ صدوق میفرماید كه ذوالقرنين با لشگر فراوان از بيابان عبور میكرد مردى را ديد مشغول نماز است، و به عظمت ذوالقرنين هیچ توجهى نكرد. ذوالقرنين از بزرگى روحش متعجب شد. پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با ديدن بزرگى دستگاه من نترسيدى و به حال تو تغيير پيدا نشد. در پاسخ گفت: با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرتش و لشگرش بی‌نهايت است ترسيدم ازاو منصرف شوم و متوجه شما گردم از عنايتش محروم گردم وديگر دعايم را اجابت ننمايد. ذوالقرنين گفت: اگر به همراه من بيايى تمام خواسته ‏ات را اجابت میكنم پيرمرد گفت من حاضرم همه جا باتو باشم به‌شرط آنكه چهار چيز براى من ضمانت كنى! اول: سلامتى كه دارم ، هي چوقت مريض نشوم.. دوم: نعمتى كه دارم هميشه باشد و زوالی نداشته باشد. سوم: قدرتى كه دارم پيرى در او ديده نشود. چهارم: حياتى كه دارم مرگ نداشته باشد. و بعد گفت : من از كسى كه تمام امور در تحت قدرت اوست دست بر نمى‏ دارم و به شخصی که مثل خود من عاجز و محتاج است تكيه نمی‌نمايم. ذوالقرنين گفت كدام مخلوق بر اينها که گفتی توانا است!؟ مرد گفت: پس من همراه کسی هستم كه تواناست. منبع: آمالى شيخ صدوق صفحه ۱۷ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اینجا، ری است که فرسنگ ها بامدینه فاصله دارد. اما و آبش ، بـوی غربت نمی دهد آخــر مردمی دارد که تو را بر چشم می‌ نهند و سالیان سـال ، بـه زیارتت می آیند. شایـد نباشد ، ولی هرچه بخواهی بوی مدینه می دهد... میلاد باسعادت سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام مبارک باد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50