eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دولتمـردان مراقب باشند... حاج مـرشد چلویی فرمود هـر چيـزی از پاره میشه الاظلم كـه از كلفتی پاره میشه! تـوی ایـن اوضـاع بیکاری، ، هزینه‌ های بالای درمـانی‌ و کـرونا قیمت ها لحظه‌ ای بالا میـره و هیچ کس خم بـه ابـروش نمیاد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حجاج بن یوسف روی منبر ، خطبه خود را طولانی کرد. مردی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: حجاج موقع نماز است، سخن خود را کوتاه کن! نه وقت به احترام تو متوقف می شود و نه خداوند عذرت را می پذیرد. حجاج از این صراحت ، آن هم در یک مجلس عمومی ناراحت شد، دستور داد مرد را زندانی کردند. بستگان وی به ملاقات حجاج رفتند و گفتند: مرد زندانی فامیل ماست، او دیوانه است. دستور فرمایید آزاد شود. حجاج گفت : اگر به دیوانگی خود اقرار کند ، آزادش خواهم کرد. بستگانش به زندان رفتند و گفتند: به جنونت اقرار کن ، تا آزادت کنند. مرد گفت هرگز چنین اعترافی نمی کنم، من مریض نیستم. خداوند مرا سالم آفریده است. وقتی که جواب های صریح و صادقانه مرد به گوش حجاج رسید ، دستور داد به احترام راستگویی آن مرد را آزاد کنند. منبع المستطرف ، جلد ۲ ، صفحه ۸۰ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
4_5895221545839624315.mp3
3.97M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 محمـد باقـر حیدری 🗒 بحـران هــای زندگی ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ... نقل است که در زمان نادرشاه یکی از استانداران به مردم بسیار ظلم می ‌کرد و خراج اضافی از آن ها مطالبه می‌کرد. مردم از این سخت گیری به ستوه آمدند و نماینده‌ ای را نزد نادرشاه فرستادند تا شکایت از استاندار متخلف را به او برساند. نادرشاه پیغامی برای وی فرستاد و به او فرمان داد که این ظلم را کنار بگذارد. اما او گوشش به این حرف ‌ها بدهکار نبود و باز هم به ستم ادامه می داد. این خبر که به گوش نادرشاه رسید ، چون دوست نداشت که از فرمان او سرپیچی بشود و می خواست برای دیگران هم درس عبرتی بسازد، دستور داد تا همه مردم و مسئولین جمع شوند. سپس فرمان داد مسئول خاطی را دستگیر و او را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند. بعد هم به همه یک کاسه آش داد و گفت از این به بعد هر فردی ظلمی کند و بیش از خراجی که باید مطالبه کند، آش همین آش است و کاسه همین کاسه است. داستان‌ های امثال حسین ذوالفقاری انتشارات مازیار صفحه ۸۸۶ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
میگویند برای کلبه کوچک همسایه‌ ات ، چراغی آرزو کن ، قطعا حوالی خانه تو نیز روشن خواهد شد من خورشید را برای خانه دلتون می کنم و از خداوند می‌خواهم بهترین اتفاق‌ های خوب و خـوش برایتان رقم بخورد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 در عالم کودکی به مادرم قول داده بودم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. اما مادرم مرا بوسید و گفت: نمی‌توانی عزیزم! گفتم: می‌ توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت: یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی نوجوان که شدم ، یک دوست عزیز داشتم، ولی خوب که فکر می‌ کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلم خوبی هم داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر شدم عاشق شدم . خیال کردم نمی‌ توانم دیگر به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم : کدام یک را بیشتر دوست داری؟ باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: دیدی نتوانستی. من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می‌ خواستم... او با آمدنش همه چیز من شده بود . من دیگر نمی‌ توانستم به آن قول دوران کودکی‌ ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم! جهت سلامتی همه مادران و شادی روح مادران آسمانی صلواتی هدیه کنید انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
1_369744033.mp3
3.97M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙آیت الله ناصری (ره) 🗒 امیـد به رحمت خدا ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 نقل است که مردى زن مؤمنى داشت که در کارهای خود بسم الله الرحمن الرحیم می ‌گفت. شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله عصبانی می‌ شد. روزى کیسه کوچکى از زر را به همسر خود داد و گفت او را نگه دار. زن هم کیسه‌ زر را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم آن را درون پارچه اى پیچید و در مکانى پنهان کرد. فرداى آنروز شوهر کیسه‌ زر را برداشت و آن را داخل دریا انداخت تا همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند. بعد از انداختن کیسه در دریا به دکان خود رفت . در بین روز صیادى دو ماهى چاق آورد که بفروشد مرد هر دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد تا همسرش غذایى براى شب درست کند. وقتی‌ که زن شکم یکى از ماهی‌ ها را پاره کرد کیسه زر را میان شکم او دید! آن‌را برداشت و در مکان اوّل گذاشت. وقتی شب شد و شوهرش به خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد خوردند. مرد به همسر خود گفت آن کیسه‌ زر را که پیشت امانت گذاشته بودم ‌برایم بیاور. زن برخاست، کیسه زر را پیش شوهرش گذاشت. مرد از مشاهده کیسه تعجب کرد ماجرا را پرسید و بعد از اعتقاد به خداوند او نیز از مؤمنان شد انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دلی را نشکن شاید خانه‌ ی خدا باشد. کسی را تحــقیر نکن شاید محبـوب خداوند باشد هيـچ گناهی را كوچك ندان شايـد دوری از در آن باشد از هیـچ غمی ناله نکن شـایــد امتـحـانی از ســوی خدا باشد یـاری ام کن اگر چیزی راشکستم دل نباشد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 اويس شتربانى میكرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز ازمادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه برود. مادر گفت اجازه می‌دهم به شرط آن كه‌ بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى. اويس حركت كرد وقتى به خانه پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله و سلم رسيد اتفاقا حضرت هم تشريف نداشت. اويس‌ قرنی بعد از يكى دو ساعت توقف بخاطر قول که‌به مادرش داده بود پيامبر خدا را نديده به يمن برگشت . وقتی پیامبر به‌ خانه برگشت سوال کردند که اين نور كيست كه در خانه تابيده؟ گفتند شتربانى به نام اويس برای دیدارتان به اينجا آمده بود. پیغمبر فرمود آرى اويس در خانه ی ما اين نور را هديه گذاشته. درباره‌ی اویس قرنی پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم میفرمايد نسيم بهشت ازجانب يمن و قرن مى وزد چه‌بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى.. وی از پارسایانِ نامدار صدرِ اسلام ، مُلَقب به سیّدُ التابعین و از اصحاب و حواریون امیرمومنان علی علیه السلام بود و سرانجام در جنگ صفین ، به یاری امیرالمومنین علی علیه السلام شتافت و در نبردی سخت با سپاهیان معاویه، به درجه والای شهادت نایل آمد. انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دستورالعمل امام زمان به خواندن زیارت ها استاد مومنی.mp3
2.39M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 سـید حسین مومنی 🗒 زیارت جامعـه کبیره ⏱ ۰۴ دقیقه و ۵۶ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ؟ پیرمرد نارنجی پوش کودکی زخمی و خون آلوده را در آغوش داشت ، با اضطراب وارد بیمارستان شد و به پرستاران گفت: خواهش می‌ کنم به داد این کودک برسید. ماشین به او زد و فرار کرد. پرستار گفت این کودک نیاز به عمل داره باید مخارج آن رو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید. پیرمرد گفت من پولی ندارم حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم می کنم و می آورم. پرستار گفت با دکتری که قرار شده بچه رو عمل کنه صحبت کنید. اما دکتر بدون این که حتی به کودک نگاهی بی اندازد گفت: این قانون بیمارستانه اول پول بعد عمل. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه. صبح روز بعد همان دکتر بر سر مزار دختر کوچکِ خود ماتَش بُردِه بود و به عمل دیروز فکر میکرد. واقعا پول اینقدر با ارزشه؟؟ البته این حکایت شامل حال همه پزشکان نمی شود و این روزها بیش از ۱۶۴ شهید پزشک و پرستار گواه همین امر است ... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پنجشنبه است ، آنهایی که مهلت دنیایشان تمام شـدہ در آن سـوی مـرزهای مرگ منتظر ای ازطرف من و شما هستند… دریغ نکنیم و سوره و صلوات را از همه اموات مخصوصا آنهایی کـه حقی به گــردن ما دارند: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 جوانی ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ و ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍی او ﭘﺴﺖ کند. وقتی خواست داخل مغازه ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ برود نگاهش به ﺩﺧﺘﺮکی افتاد ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ می کرد. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ از او سوال کرد: ﺩﺧﺘﺮ خوب ﭼﺮﺍ داری ﮔﺮﯾﻪ می کنی؟ ﺩﺧﺘﺮک ﮔﻔﺖ : می ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺷﺎخه گلی بخرم اما ﭘﻮﻟﻢ خیلی ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ، ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ میخرﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ خودت هدیه ﺑﺪﻫﯽ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ مغازه ی ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻧﺪ جوان ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ که خیلی خوشحال بود ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ممنون ﺗﺎ مزار ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ. جوان نمی‌ توانست ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ گلی ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ بدهد. ﺑﻪ ﺟﺎﯼ خرید ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭگ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮگ ، ﺑﺮﺍﯼ مراسم مادر می بریم ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ببریم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
4_5857390559068423461.mp3
5.59M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 سـید حسین مـومنی 🗒 نامــه جوان اعدامی ⏱ ۰۵ دقیقـه و ۱۱ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 شيخ صدوق میفرماید كه ذوالقرنين با لشگر فراوان از بيابان عبور میكرد مردى را ديد مشغول نماز است، و به عظمت ذوالقرنين هیچ توجهى نكرد. ذوالقرنين از بزرگى روحش متعجب شد. پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با ديدن بزرگى دستگاه من نترسيدى و به حال تو تغيير پيدا نشد. در پاسخ گفت: با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرتش و لشگرش بی‌نهايت است ترسيدم ازاو منصرف شوم و متوجه شما گردم از عنايتش محروم گردم وديگر دعايم را اجابت ننمايد. ذوالقرنين گفت: اگر به همراه من بيايى تمام خواسته ‏ات را اجابت میكنم پيرمرد گفت من حاضرم همه جا باتو باشم به‌شرط آنكه چهار چيز براى من ضمانت كنى! اول: سلامتى كه دارم ، هي چوقت مريض نشوم.. دوم: نعمتى كه دارم هميشه باشد و زوالی نداشته باشد. سوم: قدرتى كه دارم پيرى در او ديده نشود. چهارم: حياتى كه دارم مرگ نداشته باشد. و بعد گفت : من از كسى كه تمام امور در تحت قدرت اوست دست بر نمى‏ دارم و به شخصی که مثل خود من عاجز و محتاج است تكيه نمی‌نمايم. ذوالقرنين گفت كدام مخلوق بر اينها که گفتی توانا است!؟ مرد گفت: پس من همراه کسی هستم كه تواناست. منبع: آمالى شيخ صدوق صفحه ۱۷ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اینجا، ری است که فرسنگ ها بامدینه فاصله دارد. اما و آبش ، بـوی غربت نمی دهد آخــر مردمی دارد که تو را بر چشم می‌ نهند و سالیان سـال ، بـه زیارتت می آیند. شایـد نباشد ، ولی هرچه بخواهی بوی مدینه می دهد... میلاد باسعادت سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام مبارک باد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 حضرت عبدالعظیم به صورت مسافر ناشناس ، وارد رِی شد و در محله‌ ی ساربان در کوی سکةالحوالی به منزل یکی از شیعیان رفت و مدتی در زیر زمین آن خانه به سر می برد و مردم از حضورش بی‌خبر بودند. تنها افراد انگشت‌ شماری‌ از شیعیان او را می شناختند و از حضورش در آن محله، مطلع بودند که آنان هم می‌کوشیدند این خبر ، فاش نشود تا خطری جان ایشان را تهدید نکند. با گذشت زمان افراد بیشتری آقا عبدالعظیم حسنی علیه السلام را می‌شناختند وبه خانه اش رفت و آمد می کردند تا از علوم و روایاتش بهره گیرند وعطر خاندان عصمت را از او ببویند . امام زادگان ری، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۰. آری! شیعیان آقا عبدالعظیم حسنی را یادگاری از امامان خویش می‌ دانستند و پروانه وار به گرد شمع وجودش طواف می کردند و برموقعیت علمی و دینی او ارج می‌نهادند و مشکلات دینی خود، را بوسیله‌ی او حل می نمودند انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
سازور-ولادت-حضرت-عبدالعظیم-سرود.mp3
6.69M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 حاج حسین ســازور 🗒 حضرت عبـدالعظیم ⏱ ۰۸ دقیقـه و ۰۱ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ؟ آتش گلوله و خمپاره لحظه ای قطع نمی‌ شد. از زمین و آسمان مثل نقل و نبات گلوله می‌ بارید. فرصت نفس کشیدن نبود چه برسد به این‌که تکان بخوری و عقب و جلو بروی. هر کس هر کجا میتوانست پناه میگرفت. ولو به این که زمین را بچسبد و سرش را میان بازوانش پنهان کند. یک باره یه بابایی دوید طرفم و ناغافل خمپاره‌ ای خورد کنارش و موج انفجار او را بلند کرد و کوبید رو کمر من بدبخت. نفس تو سینه ام قفل شد. با بدبختی انداختمش کنار. بنده خدا چند لحظه بعد با چشمان هراسان و قیلی ویلی ازجا پرید. لحظه ای به دور و اطراف نگاه کرد و بعد رو به من گفت: برادر، اتوشویی کجاست؟ لباس هایم چرک شده!! با تعجب پرسیدم اتوشویی؟؟ گفت آره. آخر میخواهم چند تا بربری بخرم ، ببرم خانه. تازه دوزاریم افتاد که این بنده خدا موجی شده. افتادم به دست و پا که یه وقت قاطی نکند و بلاملایی سرم بیاره. فورا اورژانس صحرایی را نشان دادم و گفتم آنجا. سلام هم برسان..! گفت چشم و مثل شصت تیر رفت.. خدا را شکر کردم که بلا دفع شد! منبع رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۷۲ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
نقل است از حکیم که فرمـود من سیصد سـال با داروهــای مختلف مـردم را مـــداوا کـــردم و در این مدت به این نتیجه رسیدم کــه هـیچ دارویـی بهـتـر از نیست تا فــرصت هست بــه یکــدیگر مـحبت کنیــم . الهی که شاد باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 كودكی زیبا و معصوم در میان سرما كنار شيشه‌ ی يك مغازه ايستاده بود و از سرما می‌لرزيد. او گرسنه بود. و از خدا خواسته بود كه لباسی گرم و غذايی برايش بفرستد. درهمین حین خانمی از مغازه بيرون آمد و حال و روز کودک را كه ديد به داخل مغازه برگشت وبرای او لباس و غذا گرفت. كودك كه چشمانش را باز كرد غذا و لباس گرم را روبروی خود ديد رو به آن خانم كرد و با چهره معصوم خود گفت شماخدا هستيد؟ خانم گفت نه من يكی از بنده‌های او هستم. كودك با خوشحالی لبخندی زد و گفت می دانستم نسبتی با خداوند داری. برای همه‌ ی آنهايی كه نسبتی با خداوند دارند دعا كنيم. همه آنهایی که گمنام و بدون نام و نشانی به فکر دیگرانند مطمئنا خداوند از اين كه ببیند برای بنده‌ های خوبش طلب خير و بركت می ‌كنيم خوشحال می ‌شود و ما را پاسخ خواهد داد. الهی خیر ببینید ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ همراه ما باشید با نکته های ناب http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دلتو چه کسی برده؟-استاد دارستانی.mp3
2.3M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 سید احمد دارستانی 🗒 تصرف شیطان بردل ⏱ ۰۴ دقیقـه و ۴۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 عده ای در حال ساختن یک مسجد زیبا و بزرگ بودند ، بهلول از آنجا می گذشت ، جلو رفت و سوال کرد اینجا چه می کنید؟! گفتند مسجد می سازیم. گفت برای چه؟! پاسخ دادند برای چه ندارد ، برای رضای خداوند. بهلول به فکر فرو رفت و خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند ، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند مسجد بهلول و آن را شبانه بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است مسجد بهلول. خیلی ناراحت شدند ، رفتند بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند و گفتند زحمات دیگران را به نام خودت میکنی؟ بهلول گفت: مگر شما به من نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند وگمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند . امام جعفر صادق علیه‌ السلام فرمود: عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن ، احدی جز خدای سبحان از تو تعریف و تمجید کند . اصول کافی، جلد ٣ ، صفحه ۲۶ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ همراه ما باشید با نکته های ناب http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چه روزهای خوبی داشتیم زمـــانی که یک همه خانـــواده را کنـار هم جمع می‌کرد اما الان خانواده ها رو از هـم جـدا می کـند بچـه کـه بـودیـم آرزومـون بُـزرگ شـدن بود. بـزرگ که شـدیم حسـرت برگشتن به هامون رو داریم... ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50