📖 #مومن_باید_شوخ_باشد
شهید مطهری میفرمود خدای متعال دوست می دارد مردمی را که وقتی در جمع دیگران می نشینند عبوس نیستند، بلکه با مردم خوش و بش و شوخی می کنند ، به اصطلاحِ دیگر ادخال سرور در قلب مؤمنین می کنند. میدانیم که بعضی از مؤمنینِ معمولی ما جزء آدابشان این است که کأنه یک نوع تکبری بر همه مردم دارند که ما مؤمن هستیم و چنان ، به اینکه همیشه عبوس کنند، چهره شان را بگیرند ، به مردم بی اعتنایی کنند ، یعنی همه شما اهل جهنم هستید ، همه شما مورد خشم خدا هستید و مورد خشم من ؛ در صورتی که این برخلاف دستور اسلام است. روایت است که خدا دوست دارد مؤمنی را که وقتی در میان جمع است ، برای اینکه دیگران را مسرور کند سخنان خوشحال کننده می گوید ولی وقتی که تنها می ماند به فکر و اندیشه فرو می رود و عبرت ها به نظرش می آید
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با آیدی کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #حکیم_دانا
حکیمی به دهکده ای سفر کرد و در آنجا مشغول سخن شد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حکیم خواست تا مهمان وی باشد. حکیم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه او شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به او رسانید و گفت این زن، هرزه است به خانه ی او نروید. حکیم به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده. کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان او گذاشت. آنگاه حکیم گفت: حالا کف بزن. کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت هیچکس نمی تواند با یک دست کف بزند. حکیم لبخندی زد و پاسخ داد هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد ، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #فضیلت_استغفار
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند در ماه رجب زیاد استغفار نمائید چون در هر لحظه از این ماه ، خداوند مقداری از بندگانش را از جهنم آزاد میکند و هر شخص در این ماه زیاد استغفرالله گوید فرشتگان بر او مـژده بهشت را میدهند و فضيلت کمک به دیگران در ماه رجب هرکس در این ماه مشکل مؤمنی را حل کند و یا مسلمانی را از غم و غصه آزاد سازد خداوند متعال به او بهشت فردوس را میدهد و پایان سخن اینکه، ماه رجب ماه کِشت "انجام اعمال صالح" شعبان ماهِ آبیاری "بااشک"و رمضان ماه دِروی رحمت است آخرهای ماه رجب هست ان شاالله کشت همه ما خوب بوده باشد
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #جواب_اذیت_دیگران
مرحوم حاج اسماعیل دولابی فرمود هر وقت کسی شما را اذیت کرد و ناراحت شدید به کسی نگویید فقط استغفار کنید ، هم برای خودتان و هم برای کسی که شما را اذیت کرده. بگو بیچاره کار بدی کرده است. اگر فهم داشت نمیکرد. وقتی استغفار میکنی خداوند دوست دارد. قلبت باز می شود. این قلب ما یک جوری هست که اگر کسی به او خوبی کند، از او تشکر نکند ناراحت میشود اگر کسی هم اذیتش کرد ناراحت میشود. در اینجا باید استغفار کرد تا قلب انسان باز شود. آن وقت می بینی که چقدر بزرگ شده ای. اگر دو مرتبه این کار را کردی دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد. چون راهش را بلد هستی
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #مکافات_عمل
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت میبریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت میکنم و شما عمل میکنید. به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!!!» تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته! لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عدهای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم! پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت: «برو بالاتر...» «برو بالاتر...!!! بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: «بچه پامنار بودم. گندم و جو میفروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...دیگر تحمل بقیه صحبت هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #عشق_به_خدا
آهنگری باوجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق میورزید. روزی یکی از دوستان او که اعتقادی به خدا نداشت ، از او پرسید تو چگونه میتوانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت میکند ، را دوست داشته باشی؟ آهنگر گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم ، یک تکه آهن را در کوره قرار میدهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و میکوبم تا به شکل دلخواه درآید اگر به صورت دلخواهم درآمد ، میدانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آن را کنار میگذارم. همین موضوع باعث شد که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا مرا در کوره های رنج قرار بده ، اما کنار نگذار
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #مدارا_با_مردم ...
پیامبر فرمودند: من حرم الرفق ، فقد حرم الخیر کله. هرکس مدارا نداشته باشد، از زندگی خیر و خوشی نمیبیند. تردیدی نیست که افراد در زندگی ، در راهها و کارها ، دچار لغزش و اشتباه میشوند و چیزهایی بر سر راهشان قرار میگیرد . آری، انسان ، در جامعهٔ آرمانی و با انسانهای معصوم ، زندگی نمیکند . هرکس نسبت به دیگران ، در هر درجه از مراقبت و تعهد شناسی باشد ، ممکن است دچار خطا و لغزش شود ، و در دوستیها و ارتباطها ، دچار کوتاهی یا زیادهروی گردد ؛ چنانکه دیگران نسبت به او نیز چنیناند . این دست مسائل ، نباید در روابط خانوادگی و گروهی و اجتماعی تأثیری منفی داشته باشد ، چون جریانی است همگانی و همه جایی و هر کس که از دیگران لغزشهایی میبیند ، خود نیز ممکن است در برابر دیگران به همان لغزشها دچار گردد. اینجا است که اصل "تحمل خطاها و لغزشها" پیش میآید ، و در تحکیم روابط ، نقش آفرین است ، پس این آموزش که یاد شد ، در روابط اجتماعی ، آموزشی حیاتی است و رویگردانی از آن ، موجب تنهایی انسان میشود ، زیرا معاشرتی که در آن هیچگاه لغزش روی ندهد و ناهنجاری رخ ننماید ، اندک است . پس اینگونه انسانهای زودرنج و نازک بین ، از واقعیت ها و عینیت های حیات انسانی بدورند ، و باید از آن فاصله بگیرند ، مگر به رعایت اصل مهم تحمل روی آورند. كتاب الحیات ، استاد حکیمی ، ج ٩ ، ص ۶۴٩
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #الموت_الصدام
عبدالمجـید رضـازاده جـانباز ۶۴ درصـد میگفت یک روز با همرزمانم داخل سنگر نشسته بودیم که هوس کردیم با بیسیم عـراقـی ها را اذیـت کنـیـم ، مـن گـوشی بیسیم را گـرفـتـم و روی فـرکانس یک عراقی کـه از قبل به دسـت آورده بـودم چـنـد بـار صـدا زدم ، صـفــر مـن واحـد، اسمعـونی اجـب ، بعـد از چنـد بار تکـرار صدایی جواب داد الموت الصدام. تعجب کردم و خنده بچه ها بلند شد. از رو نرفتم و گفتـم بچه ها انگار این ها از یگان های خودمان هستند ، بگـذارید سر به سرشان بگـذاریـم ، دوباره با بی سیـم گفتم انت جیش الخمینی. باگفتن این جمله من ، طرف مقابل که فقط از عربی المـوت را بلـد بـود ، بـا عصبانـیـت گـفت الموت بر تو و... همینکه دیدم هوا پَسِ گفتم باباما ایرانی هستیـم و شما را سـر کار گذاشته بودیم ولی فـرد آن طـرف بیسیم ، عکس العمل جدی تـری نشان داد و این بار گفت مرگ برمنافق بالاخره شما راهم نابود میکنیم نوکران صدام ، خود فروخته ها و ... با این اوضاع بیسیم را خاموش کـردم و با بـچـه ها ، مشـغـول تمیـز کـردن سنگـر شدیم ، تازه فهمیده بودیـم که به اشتباه فـرکـانـس مسـئـول پشتیبانی گردان را گرفته بودم. بعد ازاین دیگه هوس سر به سرگذاشتن عراقی ها کاملاً از سرمان پرید
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #حجاب_دخترم
وقتی که حجاب را به دخترم آموختم ... اما عفاف را به پسرم نیاموختم...به پسرم یاد دادم که حیا و نجابت فقط مخصوص زن است. وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد...اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش احترام بگذارد...برتر بودن مردانه را به پسرم یادآوری کردم. وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم...اما به پسرم اجازه دادم که آخر شب به خانه برگردد ... به پسرم آموختم که او بر خلاف خواهرش میتواند خطا کند. وقتی که عشق ورزیدن را برای دخترم نادرست دانستم ...اما از رابطه داشتن پسرم با دختری نامحرم ذوق زده شدم که پسرم بزرگ شده ... هوسباز بودن را به پسرم آموختم. وقتی که از کودکی به دخترم یاد دادم که زن باشد، کدبانو، صبور و فداکار باشد... اما به پسرم فقط آموختم که قوی و قدرتمند باشد..تنها نامی از خانواده را به پسرم آموختم نه مسئولیت خانواده را بله...من هم مقصرم که وظیفه والدین را به درستی انجام ندادم. من هم به عنوان یک پدر یا مادر، مقصرم که به جای اصلاح خودم و تربیت صحیح فقط به جامعه ام انتقاد کردم.جامعه هرگز به خودی خود درست نمیشود.جامعه نمونه بزرگی از همان خانواده است...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #آیت_الله_مرعشی
همسر آیت الله العظمی مرعشی نجفی میگوید: در تمام مدت شصت سالی كه با ایشان زندگی كردم، هيچ گاه با من رفتارى تند و خشونت آميز نداشت. تا آن زمان كه قادر به حركت كردن و انجام دادن كارهایش بود، نمیگذاشت كه دیگران كارهایش را انجام دهند. حتی هنگامی كه تشنه میشد، برمیخاست و به آشپرخانه میرفت و آب میآشامید و از من درخواست نمیكرد. ایشان افزون بر آنكه برای من همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، دوستي صميمي و همكاري غمخوار براي من نیز بود. ایشان همواره در كارهای منزل به من كمك میكرد و بسیاری از اوقات، كارهای آشپزخانه همانند درست كردن غذا، پاك كردن سبزى، و شستن میوه و وسایل آشپزخانه را ایشان انجام میدادند. شهاب شریعت، ص ۳۰۶و ۳۰۷
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #زیباترین_سیرک
با پدرم رفته بودیم سیرک ، توی صف خرید بلیط، يه زن و شوهر با چهار تا بچه شون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه قیمت بلیط ها رو بهشون گفت ، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت، معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند.!! ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و مبلغی پول روی زمین انداخت سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت ببخشید آقا ، این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود ، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت متشکرم آقا!! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود ، کمک پدرم را پذیرفت؛ بعد از اين که بچه ها همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند ، ما آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه خود برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. این زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم. سعی کنیم ثروتمند زندگی کنیم ، بجاى آنكه ثروتمند بميريم!
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #هدیه_دستگیره
استاد قرائتی میفرمود يکروز منزل ديدم خانم دستگيره هاى زيادى دوخته که با اون ها ظرف هاى داغ غذا را بر میدارند یکی رو برداشتم و به جلسه درس رفتم خواستم جايزه بدهم ، به شاگرد گفتـم سه مورد جايزه دارم یکی رو خودت انتخاب کن: اول يک دوره تفسير الميزان که ۲۰ جلد است. دوم مقدارى پول، سوم چيزى که به آتش و گرماى دنيا نسوزى گفت استاد مورد سوّم من هم دستگيره ها را بيرون آوردم به او دادم ، با دیدن دستگیره ها تمام کلاس خنديدند
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50