eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم. کشیش پرسید: پس مردها چه می گفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اگر برای به دست آوردن پول مجبوری دروغ بگویی و دیگران را فریب بدهی، تهیدست بمان... اگر برای به دست آوردن جاه و باید چاپلوسی کنی و تملق بگویی ، از آن چشم بپوش ... اگر برای آن که مشهور شوی ، مجبور می شوی مانند دیگران ، خیانت کنی ، در گمنامی زندگی کن... بگذار دیگران پیش چشم تو با وبا فریب دادن ثروتمند شوند. با تملق و چاپلوسی شغل های بزرگ را بدست آوردند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند... تو گمنام و تهیدست و قانع باش ، زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند ، به دست آورده ای و آن است... 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلبرت انشتین از دانشگاه خود اخراج شد ولی را با فرضیه هایش دگرگون کرد. ونگوک در سراسر زندگی خود حتی یک تابلو نفروخت اما امروز آثار او میلیون ها دلار ارزش دارد گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن رمانِ صد سال تنهایی ، سه سال درب خانه را بر روی خودش بست . در این سه سال همسر او برای آنکه از نمیرند حتی پلوپز خانه را هم فروخت اما در نهایت اثری بی مانند خلق شد و برای نویسنده اش جایزه ی نوبل ادبیات را به ارمغان آورد این آدم‌ ها هیچ نبوغ خاصی نداشته اند ، نبوغ آنها در شناخت خود بود. نبوغ آنها در دنبال کردن راهشان بود. نبوغ آنها در توانایی و در جور دیگر فکر کردن بود. و نپذیرفتن به عنوان یک اصل غیر قابل تغییر بوده است. آنها شهامت رو برو شدن با مشکلات را پیدا کردند 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمرد هر روز توی محله پسرک رو با پای برهنه میدید که با توپ پلاستیکی بازی می کرد. روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفش ها رو بپوش پسرک کفش ها رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما هستی؟ پیرمرد لبش رو گزید و گفت نه پسرجان پسرک گفت پس دوست خدایی ، چون من دیشب فقط‌ به خدا گفتم که کفش ندارم. دوست خدا بودن سخت نیست 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
مرحوم محدث قمی می فرماید: سید نعمت الله جزایری چون در اوائل تحصیل قادر به تهیه چراغ نبود از نور برای مطالعه استفاده می کرد لذا از کثرت مطالعه چشم او کم نور شده بود از این رو طبق اعتقادی که داشت ، تربت سیدالشهداء علیه السلام را به چشم خود مالید و از آن روشنی دیده اش افزون گشت محدث قمی اضافه می کند این موضوع جای تعجب ندارد زیرا دِمیری دانشمند و دیگران نقل می کنند که افعی وقتی که کور می شود بعد از طی مسافتی طولانی به هدایت الهی چشمانش را به گیاهی می مالد و در اثر آن دوباره بینا می شود پس در صورتی که خداوند در آن گیاه این خاصیت را قرار داده چه عجب که در فرزند رسول اللّه صلی الله علیه و آله چنین اثری وجود داشته باشد . فوائد الرضویه ، صفحه ۶۹۵ 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هارون عهد کرد هرکس حرف حکیمانه و شیرینی زد به او کیسه زری ببخشد، روزی دید پیرمردی با سختی ، مشغول کاشت درخت زیتون است هارون گفت ای پیرمرد تو با این سن و سال زیتون می کاری و حال آنکه عمر تو کفاف برداشت آن نمی کند؟ پیرمرد خندید و گفت دیگران کاشتند و ما خوردیم ما هم میکاریم ، دیگران بخورند. هارون خوشش آمد و کیسه زری به او داد پیرمرد گفت درختان مردم بعد از سال ها میوه میدهد ولی درخت ما در حال میوه داد. هارون بیشتر خوشش آمد و کیسه ای دیگر زر به او داد پیرمرد گفت درختان دیگر سالی یکبار میوه می‌دهد اما ما دوبار به بار نشست. هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ی زری دیگر به او داد و زود از آنجا عبور کرد و می گفت: اگر بایستیم خزانه را خالی خواهد کرد 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد. 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
16.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@noktehayenabekotah پیرمرد عــراقی با عصــا و کمر خمیده، داشت به ســـمت کــربلا میرفت.. میگن کجا میـری با این قد خمیده؟ میگه اباعبدالله رو دیدم... ، اِلَی‌اَلْغَریب اِلَی العَزیز ، 🏴
خیلی‌ ها سوال میکنند: اگر خانوادگی به این سفر برویم ، خوب است؟ بله، خیلی زیباست که بروید. مخصوصاً وقتی با بچه‌ های کوچک خودتان به این سفر می‌ روید ، تداعی‌ کنندۀ خیلی از معانی است! آقا الحسین علیه السلام این سفر را خانوادگی آمدند ، چرا ما خانوادگی نرویم؟ مخصوصاً با فرزند کوچک خودمان. مثلاً اگر کسی دختر سه‌ ساله‌ ای داشته باشد و در این سفر حرکت کند، چقدر زیباست! البته همه باید مراقب این بچه‌ ها باشند. مواظب باشید بچه‌ ها خسته نشوند، اگر بچه‌ تان خسته شد و یک‌ دفعه‌ ای گفت برویم خانه ، دیگه خسته‌ شدم ، به او بگویید ان‌ شاءالله به زودی می‌ رویم ، یا اگر دیدید خیلی خسته شده، حتماً سوار شوید و نگذارید بچه اذیت بشود. حجه‌الاسلام پناهیان 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah