➖⃟✨•• ғaѕт cнargιng jυѕт yoυr нυg شارژِ شِگِفت اَنگیز فَقَّط بَغَل <طُ>•••♡ ┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄ ₯↬♛ @Nolove3019 ▌▍▎

تو این دنیای محدود با نگات منو تا بینهایت میبری :) #sεεｲ ┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄ ₯↬♛ @Nolove3019 ▌▍▎

#من_زن_دوم_شدم منو با گریه فرستادن خونه شوهر خانواده خودش اصلا خبر نداشتن که #دوباره #ازدواج_کرده بعد از یه مدتی هم یه روز که من خونه مادر شوهرم بودم #زن_اول شوهرم فهمیده بود و اومد اونجا قبلا عکسشو دیده بودم ولی خودش خیلی از عکسش خوشگلتر بود خلاصه #زن_اولش اومد داخل خونه و باهام.......😳🤦‍♀ ادامه داستان واقعی را اینجا بخون👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340

اگر یک روز نتوانستی حتی به چیزی فکر کنی نتوانستی کاری انجام دهی قلبت تیر میکشید به زور نفس میکشیدی موهایت از درد سفید شد اشک هایت بس که ریختی خشک شد یاد کمترینت بیفت یاد آن چه با او کردی ...

ﺒﻮﺩﻧــﺶ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ .. ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﻣﻴﺪﻫﺪ .. ﻓﻨﺪﻛﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ .. ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯﻩ .. ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﺎﺩﺵ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻢ .. ﻳﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﺵ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻢ .. ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ .. ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﺎﺷﻢ ....

ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻭﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ... ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺍﻓﮑﺎﺭﺕ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﻫﮏ ﺷﺪﻩ... ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﮕﺎﻫﺖ... ﻭ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ همه ی دنیایی....

ﺩﻳﺸﺐ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﺎﻕ ... ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ... ﺍﻳﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ . . . ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﻮﺷﺘﻦ "ﻣﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ " ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻣﺪ: "ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻲ " !!!...

ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺰﺭﮒ ﺣﺮﻓﺎﻣﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ.... ﺗﻮ ﺍﺧـــــــــﻢ ﮐﺮﺩﻯ... ﮔﻔﺘﻢ....ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ... ﺑﻌﺪ...ﻫﺮﺩﻭﻳﻤﺎﻥ ﺯﺩﻳﻢ ﺯﻳﺮ ﺧﻨﺪﻩ... ﺍﻣــــــــــﺎ...ﺩﻳﺮﻭﺯ ﮔﻔﺘﻰ ﮐﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻯ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﮐﻨﻰ... ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩﻯ...ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ!! ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻳﺪﻯ ﻭﻣﻦ ﺑﻐـــض کردم ﻭ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﺸﻪ...

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﻮﺁﻧـﮧ ﺗــَـﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ! ﻭ ﻫﯿﭻ ڪﺲ ﻧـِـﻤـﮯﺩﺁﻧﺪ ﭘﺸﺖ ﺍﯾـטּ ﺩﯾﻮﺁﻧﮕـﮯ ﻭ ﺳﺮﺧﻮﺷـﮯ ﭼـﮧ ﺩﺭﺩﯼ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎטּ ڪﺮﺩﻩ ﺍَﻡ . . . ﺩﺭﺩ ﻧـﺒﻮﺩﻧﺖ!

ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ،ﺗﻮ ﯾﮏ ﻗﻠﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﯾکﺭﻭﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻝ نبرم

. یک نفر عشق را به زبان می آورد... هر لحظه ... و هر ساعت.... یار را در آغوش می گیرد، ... سرش را می چسباند به قلبش ... و به گوشش می خواند که بودنت زندگی ام را ... روشن می کند.... دیگری از واژه ها می ترسد .... و با آغوش و لمس و بوسه راحت نیست. عشقش می شود چاشنی غذای گرمی ... که می پزد.... پتویی که نیمه شب تا سینه یار بالا می کشد یا زمانی که موقع رد شدن از خیابان.... سمتی می ایستد ... که انگار محافظ توست در مقابل ماشین ها. می خواهم این را بگویم ... که شبیه اثر انگشت، ... شیوه عاشقی کردن آدم ها هم ... منحصر به خودشان است.... همین! #مهشاد_هاشمى