هدایت شده از تبلیغات عجایب
💜استخاره متولدین🌿فروردین
💜استخاره متولدین🌷اردیبهشت
💜استخاره متولدین🌱خرداد
💜استخاره متولدین🌾تیر
💜استخاره متولدین🍄مرداد
💜استخاره متولدین🥀شهریور
💜استخاره متولدین🌸مهر
💜استخاره متولدین☘آبان
💜استخاره متولدین💐آذر
💜استخاره متولدین🍂دی
💜استخاره متولدین🌳بهمن
💜استخاره متولدین🎍اسفند
روی ماه تولدت کلیک کن و فال ات ببین
طاق ابروی
چو محراب تو
از بس زیباست
هر که آمد
به تماشــا
به نمازش نرسید
#مـولانا
⛱
.
هدایت شده از گسترده زمرد
بی ادب تر ازین کانال پیدا نکردم😂
😹 خواهــش دارم دخترا نیان 👇🏿❌
💦 https://eitaa.com/joinchat/1961885714C35d566fd0f
https://eitaa.com/joinchat/1961885714C35d566fd0f
‼ خنده درحد مرگ اوووف 😂👆👆
💦 منبع سم های روز + 💨وز 🤣
هدایت شده از تبلیغات عجایب
ناموساترکیدم😂😂😝
ورود براهمه آزاد😍😱🔞👇
https://eitaa.com/joinchat/1961885714C35d566fd0f
https://eitaa.com/joinchat/1961885714C35d566fd0f
ازخنده فرشاروگازگرفتم🤣😎👻
فقط باجنـ💦ــــبه هاجوین بدن👿🏃♂💥🙊
هدایت شده از تبلیغات عجایب
شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد!
نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم.
ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن.
شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد...
شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن...
موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم...
واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید...
تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟
یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت..
ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم...
رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a
هدایت شده از تبلیغات عجایب
تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم بهم گفت باید بیای خونه ما و به مادر مریضم کمک کنی...شوهرم اکثر وقتها میرفت ماموریت کاری...توی خونه من و مادرشوهرم تنها بودیم...
اونروزم صبح همسرم برای مأموریت رفته بود شمال کشور...
از مادرشوهرم اجازه گرفتم یکساعتی به مادرم سربزنم و برگردم...چندتا خیابون اونطرفتر یادم اومد گوشیمو با خودم نبردم برای همین فورا برگشتم خونه مادرشوهرم..کلید رو انداختم ودر رو باز کردم... ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇
https://eitaa.com/joinchat/1348469151Ce215d6d52d