eitaa logo
پایگاه نمو
7.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
1.8هزار فایل
💎پایگاه تزکیه‌ای، علمی، بصیرتی و مهارتی «نُمو» در چهار محور اصلی، فعالیت دارد: #تزکیه‌ #علم #بصیرت #مهارت 🔸فعالیت در ایتا، سروش، روبیکا، آپارات، اینستاگرام و سایت @nomov_ir www.nomov.ir 📞 ارتباط با ما @Seyyed_Adminn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷وقتی از عملیات خبری نبود، میخواستی پیدایش کنی، باید جاهای دنج را می گشتی. پیدایش که می کردی، میدیدی به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت که پیدا می کرد، می رفت سر وقت هایش. گاهی که کار فوری پیش می آمد، کتاب همان طور باز می ماند تا برگردد. https://navideshahed.com 🌏 آدرس پایگاه: 🌐www.nomov.ir 📱 کانال «نُمو»: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3512729642C9c7c6bf908
🌷دو خاطره‌ شهید مهدی زین الدین 💎دو سه روزی بود می‌دیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم: «همین جوری؟» گفت: «نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می‌دونم؟ شاید باهاش بلندحرف زدم. نمی‌دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده ام این جوری حرف نمی‌زنم که تو با من حرف می‌زنی. دیدم راست می‌گه. الان دو سه روزه کلافم. یادم نمی‌ره.» 💎شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: «می‌خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. منبع: vaghayerooz.com 🔻با نُمو همراه باشید: ایتا|سروش|روبیکا|آپارات|اینستاگرام @nomov_ir