eitaa logo
سلامتکده نون و نمک
2.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
419 ویدیو
18 فایل
نون‌و نمک‌ در قم و شهرکرد فروشگاه حضوری دارد. آدرس فروشگاه قم بلوار شهید کریمی خیابان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام پلاک ۱۶۱ ساعت کاری ۹ الی ۱۷ 🌱سفارش @nonvanamakQom 🌱 تماس با ما 09368338983
مشاهده در ایتا
دانلود
Anso11.mp3
9.81M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 👈 ادامه داستان دوم کتاب #آن_سوی_مرگ ▪️"وارد استوانه قهوه ای شدم و همه چیز را از ازل یادم آمد !! " 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_یازدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
✳️ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط : ✅ جوانی را در عالم دیدم که به من می‌گفت : 📢 وقتی این جا آمدید می‌فهمید که هر نَفَسی که به غیر یادِ خدا کشیدید ضرر کردید. 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
همراهان گرامی برای دسترسی کامل استاد امینی‌خواه از وب سایت زیر استفاده کنید. 👇👇👇 http://yon.ir/bOzQu ⚜از پیگیری شما دوستان متشکریم.⚜ 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_نودوچهارم🌷🌷 10/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۶۴ تاخطبه ۵۷ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1033
🌷🌷سهم #روز_نودوپنجم🌷🌷 12/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۵۶ تاخطبه ۵۱ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1043
4_5940444725378024745.mp3
8.3M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 👈 ادامه داستان دوم کتاب #آن_سوی_مرگ ▪️"وضعیت مردم شهر را به من نشان دادند... چند صحنه خاص و تاسف آور از مردم را به من نشان دادند.." 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_دوازدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🔳🔲🔷🔷🔆🔷🔷🔲🔳 از امام صادق (ع) پرسیدند آقاجان: اگر از شما گنه کار باشد موقع آن در آن دنیا باعث خوشحالی شما می‌شود وآبروی شما می‌رود. امام صادق(ع) فرمودند: ما در همین دنیا به شیعیان کمک می‌کنیم که توبه کنند. گفتند:آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟! امام صادق(ع) فرمودند: موقع جان دادن عزراییل بر او سخت می‌گیریدتا گناهانش پاک شود. گفتند:آقاجان اگرگناهانش خیلی بیشتر از این‌ها باشد چه می‌شود؟ آقا فرمودند: آنقدر در نگاه داشته می‌شودتا بخشیده شود. گفتند یابن رسول الله(ص) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرفها بود آن وقت چه می‌شود. راوی می‌گویددر این لحظه دیدم امام صادق (ع) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند: به کوری چشم دشمنان و وارد می‌کنیم. 📚 بحارالانوار ، جلد ۹۳ ،صحفه۳۷۳ 🔳🔲🔷🔷🔆🔷🔷🔲🔳 🆔 @barzakhe 
🌷🌷سهم #روز_نودوششم🌷🌷 13/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۵۰ تاخطبه ۴۵ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1051
13.mp3
7.63M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 👈 ادامه داستان دوم کتاب #آن_سوی_مرگ ▪️"وضعیت مردم شهر را به من نشان دادند... چند صحنه خاص و تاسف آور از مردم را به من نشان دادند.." 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_سیزدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌸 (قسمت اول) 💠مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد. 🌻لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده می‌کنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانیست» و مورد استقبال قرار گرفته است... ✍ 🔴حالت احتضار: 💠چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می‌داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد. 💥کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آن‌ها اشک در چشم‌هایشان حلقه بسته بود. ❄️چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده‌ام. فکرش به شدت آزارم می‌داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. ⚡️در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می‌کشاند، 🍀 در قسمت پاها هیچ‌گونه دردی احساس نمی‌کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می‌آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می‌کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود. 🌾تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می‌کرد که احساس می‌کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید. 🍃عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو... 🌱من می‌گویم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را می‌دیدم و صدایش را می‌شنیدم. 🔅لب‌هایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکل‌های سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم ✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می‌کنند اما هرگز گمان نمی‌کردم آن‌ها در اغفال من توفیقی داشته باشند.... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
آن سوی مرگ ۱۴.mp3
7.45M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب 👈 ادامه داستان دوم کتاب #آن_سوی_مرگ ▪️روح شهردار در اتاقش بود و به جانشینش فحش میداد !! ▪️مردی که مشروب خورده بود و شیاطین در کنار او میرقصدند!! 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_چهاردهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_نودوهفتم🌷🌷 14/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۴۴ تاخطبه ۳۹ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1059
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند... 💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند. 💠زبانم سنگین و گویا لب‌هایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می‌خواست از این وضع رنج آور نجات می‌یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟ ✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آن‌ها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهره‌های ناپاک فرار کردند، 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آن‌ها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آن‌ها چهره‌ام باز و سبک شده، لب‌هایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم. 🌼 در این لحظه دست‌های آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم. ✅انگار تمام دردها و رنج‌ها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچ‌گاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم .. ✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می‌دیدم و گفتارشان را می‌شنیدم. 🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه می‌خواهی؟ همه اطرافیانم را می‌شناسم جز تو. 🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. ⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده‌ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می‌خواهی؟ ♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند می‌زد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بنده‌ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفته‌ای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. 🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ‌گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازه‌ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که این‌گونه شیون می‌کنند؟! ✍ ادامه دارد.... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_نودوهشتم🌷🌷 15/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۳۸ تاخطبه ۳۴بند۱ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1067
4_5940444725378024748.mp3
6.9M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان دوم کتاب ▪️مشاهده جان دادن یک مرد خوب در بیمارستان !! ▪️وقتی نویسنده کتاب خودش مرگ را تجربه کرده!!! 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_پانزدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می‌گرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو می‌کردم ای کاش در دنیا یک‌بار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ...افسوس و صد افسوس! ◼️پارچه‌ای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو می‌چرخاند. به خاطر علاقه‌ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد می‌زدم: آهسته‌تر! مدارا کن! اما او بدون کوچک‌ترین توجهی به درخواست‌های مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر می‌کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است. ✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازه‌ام را روی دست‌هایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازه‌ام قرار گرفتم و به واسطه علاقه‌ام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را می‌شناختم. باطن بسیاری از آن‌ها برایم آشکار شده بود . چند تن از آن‌ها را به صورت میمون می‌دیدم در حالیکه قبلاً فکر می‌کردم آدم‌های خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامه‌ام را نوازش می‌داد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر ساده‌اش محترم نمی‌شمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی می‌کردم. در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرف‌هایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..می‌کنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش می‌بودید، به آن روزی که ‌دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_نودونهم🌷🌷 16/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۳۴بند۲ تاخطبه ۳۲ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1075
16.mp3
6.76M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈شروع داستان سوم کتاب ▪️استاد دانشگاهی که با سردرد به بیمارستان رفت ولی ..! 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_شانزدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
📢 اندکی : 📝 سرگردانی اهل دنیا در : ✅ اهل دنیا با همين وضع که می‌ميرند خيلی از اينها اصلاً وقتی مردند نمی‌دانند مردند، بعد وقتی وارد صحنه قيامت می‌شوند نمی‌دانند اين قيامت است، با كدام سرمايه بفهمند اين قيامت است چيزی كه نيندوختند نه خودشان اهل معنا بودند كه كشف كنند نه حرف انبيا را گوش دادند لذا با همان ديدِ بسته محشور می‌شوند سرگردان‌اند وقتی از اينها سؤال بكنی كه از آن وقتی كه مُردی تا الآن چقدر طول كشيد اينها چون غير از معرفت‌شناسی حسّی و تجربه نداشته و الآن هم ندارند با همان وضع محشور شدند اينها خيال می‌كنند اينجا هم دنياست مدتی خواب بودند الآن بيدار شدند می‌گويند يك ساعت يا كمی كمتر يا بيشتر همين! ✅ عالمان آن روز، مؤمنان هستند اوليای الهی هستند فرشته‌ها هستند می‌گويند نه، اين‌چنين نيست شما ميليون‌ها سال در برزخ بوديد الآن به اين صورت در آمديد يك ساعت و نيم ساعت چيست. ✅ در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گوشه‌ای از اين معارف را بيان فرمود، فرمود وقتی كه در قيامت از اينها سؤال می‌كنند می‌گويند يك روز يا نصف روز ما مانديم آيه 112 به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين بود كه ﴿قَالَ﴾ از آنها سؤال می‌كنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ شما چند سال در برزخ بوديد اينها می‌گويند سال چيست، ما يك روز يا يك نصف روز بوديم خيال مي‌كنند اين هم دنياست و همان آثار دنيایی را دارد ﴿قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اينها خيال می‌كنند آنجا هم مثل دنياست اصلاً غير از دنيا چيز ديگری درک نمی‌كنند بعد كم كم برايشان روشن می‌شود كه وضع چيست آن‌گاه می‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾. 📚 آیت الله جوادی ذیل تفسیر آیات 🔰🔰🔆🔆🔰🔰 🆔 @barzakhe
17.mp3
9.65M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️مرا به یک وادی غم انگیر بردند که ۱۳۵هزار سال در آنجا ماندم !!!!!!!!! ✖️(علائم حیاتی این فرد تنها ۵۰ ثانیه قطع شده بود!!) 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_هفدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدم🌷🌷 17/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۳۱ تا خطبه ۲۷بند۱ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1081
18.mp3
9.42M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 داستان سوم کتاب ▪️در وادی حق الناس همه اعمالم، ریز و درشت، جلوی چشمم بودند ▪️اعمال خوب کم داشتم، و اعمال خنثی و بد زیاد داشتم. 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_هجدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/oWiCU 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدویکم🌷🌷 18/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۲۷بند۲ تاخطبه ۲۵ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1088
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌سوم ✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خ
آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ◾️چند نفر جنازه‌ام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتاده‌ام... 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرف‌هایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود. هر چه می‌گفت می‌شنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار می‌کردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ می‌کرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک می‌ساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه‌ای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمی‌شد چقدر نامهربان بودند.. 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است: قبری است بس تاریک، وحشت‌زا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریخته‌اند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن می‌توانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشته‌های الهی هستم. 🍃گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟ گفت: آری؟ گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم.... گفت: این را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
19.mp3
8.57M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️وکلای کسانی که در دنیا به آنها ظلم کرده بودم به سراغم آمدند! ✖️این قسمت بسیار مهم و ناامید کننده است، نمونه هایی از حق الناس☝️ 👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه 🔺 #جلسه_نوزدهم 🌐 منبع: کانال امینی خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe