*﷽﷽﷽*
*[ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فرجهم]*
*📝رفـع عطش در قیامت*
💠 خداوند به حضرت موسی(علیهالسلام) وحی کرد:
+ ای موسی! دوست داری *عطش قیامت* ، تو را در نیابد و در آن روز *تشنه* نباشی؟
+ بلی ای پروردگارجهانیان
+ خطاب رسید: امروز در دنیا بر *حبیب من صلوات* بفرست
👈🏻 تا فردای قیامت از *تشنگی* ایمن باشی
📖آثار صلوات ص۱۵۱
*[ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فرجهم]*
هوالله التواب الرحيم
🟣 خداوند متعال بنده توبه کار را دوست دارد!
آیت الله مجتهدی: شماببینید وقتی فرزندتان یک خطایی می کند، بعد می گویید: «غلط کردم!» چقدر خوشحال می شوید. او را بغل می کنید و می بوسید.
شما که بنده خدا هستید این قدر از پشیمانی فرزندتان خوشحال می شوید، آن وقت خدا که معلوم است چه قدر از توبه بندگانش خوشحال می شود.
فقط یک کلمه به خدا بگو:
«خدایا غلط کردم نفهمیدم! عمرم را به بیهودگی و بطالت گذراندم.»
گاه شیطان به سراغ بعضی افراد می آید و به آنها می گوید: «بی خودی توبه نکن! تو خیلی بدی کردی و محال است که خدا تورا بیامرزد!» این سخن، سخن شیطان است.
📚 در محضر مجتهدی، ج2، ص28
*بسمالله الرحمن الرحیم*
روایت زندگی شهید "حمیدرضا جعفرزاده" جانشین واحد تخریب لشکر 41 ثارالله
اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه
رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند. من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود، فاتحه خواندم.پرسید: میدونی این قبر مال کیه؟گفتم : نه، این قبر که هنوز خالیه ... ! نگاهم کرد و گفت: اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه.
شهادت والفجر ۸ سال۱۳۶۴
وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست، حمید بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت. لشکر 41 ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب، خانه اش. تواضع و فدا کاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکر شود.
به گزارش خبرگزاری دفاع پرس از کرمان، حمید رضا جعفرزاده، در دیماه سال 1337 درتبریزبه دنیا امد و در کرمان پرورش یافت. از ابتدای نوجوانی کار می کرد تا مرهم کوچکی برای زخم فقر خانواده خود باشد. حضورفعالانه اش درصحنه های گوناگون انقلاب، از او جوانی مبارز ساخت که تا اخـــــرین روز زندگی اش لحظه ای آرام و قرار نداشت.
وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست، حمید بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت. لشکر 41 ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب، خانه اش. تواضع و فدا کاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکرشود. حمید بارها درعملیات های گوناگون، ترکش و گلوله برجانش نشست و سرانجام درعملیات والفجرهشت آسمانی شد.
مرور می کنیم گوشه ای ازخاطرات شهید "حمیدرضا جعفرزاده" جانشین واحد تخریب لشکر 41 ثارالله:
تا جایی که بتونم، میرم؛ جایی هم که نتونستم، شرعاً ادامهی کار از من ساقط میشود
قراربود مسئولین از مجروح بودنش باخبر نشوند تا بتواند برود عملیات.چند روز آموزشهای سخت را تحمل کرد تا این که یک روز وقتی که قرار بود هفت صد ـ هشت صد متر سینه خیز برویم، نفس کم آورد و نزدیک بود از حال برود. وقتی دیدم مربی کنارش ایستاده و دارد با تندی باهاش صحبت میکند، فوری رفتم کنارش وگفتم: این بندهی خدا تیر خورده نزدیک قلبش، نباید بهش فشار بیاد.جای زخم روی بدن حمید رضا را که دید، برآشفت و با ناراحتی گفت: اگه بین راه، قلبت میگرفت چه کار میکردی؟حمید رضا خیلی آرام گفت: تا جایی که بتونم، میرم؛ جایی هم که نتونستم ادامه بدم، شرعاً ادامهی کار ازمن ساقط میشود.
مسجد کعبهی دلهاست
من توی مسجد نگهبانی میدادم و حمیدرضا رفته بود گشت شهری. هنوز برنگشته بود که وقت نگهبانی من تمام شد و رفتم یک گوشهی مسجد خوابیدم.وقتی بیدار شدم، بالای سرم نشسته بود و داشت صورتم را نوازش میکرد. چشمم را که باز کردم، گفت: داداش بیدار شو، بلند شو برو توی خونه بخواب.روز بعد ازش پرسیدم: راستی ... برای چی دیشب نگذاشتی توی مسجد بخوابم و گفتی برم خونه؟گفت: خوابیدن توی مسجد گناه نداره، ولی باید تا جایی که امکان داره حرمت مسجد رو نگه داریم و توی مسجد نخوابیم. مسجد کعبهی دلهاست.
بنزینی که توی اون ماشین بود از پول بیت المال است/دست درازی به بیتالمال هم گناه داره
زودتر از شبهای قبل آمد خانه. هنوز خستگی از تنش بیرون نرفته بود که مادرخواست با ماشین همهی خانواده را به یکی از زیارتگاههای نزدیک کرمان ببرد، تا هم زیارت کنیم و هم برای چند ساعت دور هم باشیم و تفریح کنیم.حمیدرضا که خیلی خسته بود و نمیخواست روی حرف مادر حرفی زده باشد، قبول کرد. گفت باشه... فقط قبل از رفتن برای چند دقیقه میرم بیرون؛ زود برمیگردم.چند دقیقه بعد با یک تاکسی برگشت و ما را به زیارت برد. موقع برگشت ازش پرسیدم: حمید! تو که ماشین داشتی، چرا با همون ماشین ما رو نبردی؟ گفت: شما چه طوری راضی میشین من توی اون دنیا جواب گوی خون شهدا و مردم باشم؟ بنزینی که توی اون ماشین بود از پول بیت المال بود. دست درازی به بیتالمال هم گناه داره.
چقدر امام رو دوست داری؟
گفتم: راستی حمید! تو چقدر امام رو دوست داری؟با هیجان گفت: امام همهی وجود منه. اگه ده روز از عمرم باقی باشه، حاضرم نُه روزش رو به امام بدم، یک روز باقی مونده رو هم در راه امام کشته بشم
ترسیدم یک نفر بگه جعفرزاده پارتی بازی کرده
به خاطر اشتباهی که کرده بودم، تنبیهم کرده بود و خیلی از کارش ناراحت بودم. توقع داشتم به عنوان برادر بزرگ تر هوایم را داشته باشد.چند روز بعد آمد پیشم و ازم معذرت خواهی کرد. با ناراحتی گفتم: خُب، نمیشد هوای منو داشته باشی؟خندید و گفت: اگه کس دیگهای بود، شایدکمی آسان میگرفتم؛ ولی چون تو برادر من هستی، ترسیدم یک نفر این کارم رو ببینه و بگه جعفرزاده هوای برادرش رو داشته و پارتی بازی کرده .
این گونی وصله دار رو پیرزنی با هزار زحمت پراز نان خشک کرده
یک گونی وصله دار با خودش آورده بود توی مراسم صبحگاه لشکر. گونی را روی دست گرفت، برد بالا و رو به جمع نیروها گفت: این گونی وصله دار رو پیرزنی با هزار زحمت پر از نان خشک کرده و برای جبهه فرستاده که سهمی در جنگ داشته باشه و کم
زمان جنگ گفت : در موسیان که بودیم ظهرها بعد نماز و نهار بچه ها یک قابلمه بر می داشت و غذاهای اضافه را جمع می کرد و به اطراف که تماماً بیابان بود، می رفت؛ یک روز به محمدرضا رحیمی که پیش نماز بود و از بچه های تهران و بعدها 7 سال اسیر شد و الان هم هنوز هست؛ گفتم: رحیمی برو دنبالش ببین کجا می ره آخه؟ گفت: دنبالش رفتم بعد از یک کیلومتری که رفت دست هایش را از دور بلند کرد و گفت: آهای من اومدم... آنجا خانه بزرگی از مورچه ها بود که حمیدرضا هر روز غذای اضافه بچه ها را برای آنان می برد و بعد به مورچه ها می گفت: یادتان باشد که قیامت برای من شهادت بدهید.
حاج باقری افزود: یک روز که چادر تسلیحاتی عملیات خیبر آتش گرفته بود و یک دوربین داخل این چادر بود که آتش گرفته بود، گفت این دوربین به کار می آید؛ گفتم: نه؛ عصر خوشحال بود که آن چیزی را که می خواستم، کشف کردم و ذربین دوربین را برداشته و روی مورچه می گرفت و سوره نمل را می خواند و گریه می کرد؛ حمیدرضا همه صفاتش ویژه بود.
وی گفت: حمیدرضا ساندویچ خوردن را مکروه می دانست، زیرا گاز گرفتن به ساندویچ را کراهت می دانست و اگر زمانی می خواست ساندویچ بخورد ساندویچ را تکه تکه می کرد و می خورد و او همیشه دائم الوضو بود.
این فرمانده جنگ افزود: وقتی که حمیدرضا مجروح شده بود و به منزلشان که در خیابان زریسف کرمان بود رفتم؛ اتاقش تنها یک مطبخ دودی بود که هیچ وسیله ای در آن نبود و تا یک متری اش را روزنامه زده بود؛ نه گاز، نه یخچال و نه پنکه و... . به من گفت: مرتضی! امام(ره)16 بند نصیحت دارد که یکی از آنها این است که اخبار را گوش کنید؛ میشه یکی از رادیوهای تک موج را به من بدی تا خانمم اخبار گوش دهد؟
حاج باقری گفت: حمیدرضا مجدد به جبهه برگشته بود و بعد از یک ماهی یک نامه از طرف همسرش به جبهه آورده بود. گفت: مرتضی! همسرم می گوید کالاهایی را آورده اند که مال ما نیست. گفتم: اینها را لشکر هدیه داده است، شاید این بزرگترین توهینی بود که از جانب من به این شهید شده؛ وقتی موضوع را فهمید با عصبانیت گفت: نمی خوام، گفتم لشکر پولش را ازت می گیرد گفت: من فقط ماهی 2700 تومان حقوق دارم، نمی تونم بدم؛ گفتم قسط بندیش می کنیم برات؛ گفت: من بیش از ماهی 500 تومان نمی تونم قسط بدم، خلاصه تا قسط بندیش نکریدم از وسایل استفاده نکرد.
وی افزود: شهید جعفر زاده نفس خود را چنان تربیت کرده بود که وقتی من واقعه ای را که خود شاهد آن بودم برای علامه بحرالعلوم در اصفهان تعریف کردم، ایشان گریست و گفت: بنده که 80 سال در حوزه هستم، متوجه چنین چیزی نمی شوم.
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ گفت: زمانی که در کامیاران بودیم، بچه ها عشق به شهادت و جنگ داشتند و زمان نماز دمپایی های همدیگر را می پوشیدند و بعدا از نماز بعضی از آنها گم می شدند. حمیدرضا یک جفت دمپایی پاره داشت که یک زنجیر و قفل می آورد و آنها به وسط ستون نماز خانه می بست و بچه ها به این کار او می خندیدند و او با این کارش به بچه ها امر به معروف می کرد و به آنها فهماند، کار خوبی نیست.
حاج باقری با بیان اینکه امروز همه ما وام دار خون شهدا هستیم، گفت: عزت و سربلندی همه ما از شهداست.
همرزم شهید حمیدرضا جعفرزاده تصریح کرد: باید فضای محله و شهر و خانه و کشور را با ارزش های شهدا زنده نگه داریم که اگر چنین شد، هرگز جنگی اتفاق نخواهد افتاد.
//snn.ir/fa/news/228565
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹هفته بسیج بر همگان مبارک باد
بویژه بر رویش های تازه با طراوت بسیجی ، که همچنان مانند نسل پیش از خود، فرزندان محبوب امام راحل عظیم الشان اند.
🔹عزیزان قدردان جایگاه خود باشید و بدانید که با همت بلند و در پرتو خردمندی و درست اندیشی و با اعتماد و توکل بر خداوند دانا و توانا می توانید در همه مسائل عمومی کشور و ملت اثر بخش و مشکل گشا باشید، این تجربه چند دهه ملت ایران است .
والسلام علیکم و رحمه الله
سید علی خامنهای
سوم آذر ۱۴۰۰
@Qavami
بسم رب الشهدا
شهدای ثارالله
شهید حاج احمد امینی
فرمانده گردان ۴۱۰ خاتم الانبیاء لشگر ثارالله
شهادت والفجر۸
سوره ۵۷: الحديد - جزء ۲۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾
آنچه در آسمانها و زمين است خدا را به پاكى مى ستايند و اوست ارجمند حكيم (۱)
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲﴾
فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى كند و مى ميراند و او بر هر چيزى تواناست (۲)
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳﴾
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست (۳)
هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴﴾
اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را] مى داند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هر چه مى كنيد بيناست (۴)
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۵﴾
فرمانروايى [مطلق] آسمانها و زمين از آن اوست و [جمله] كارها به سوى خدا بازگردانيده مى شود (۵)
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾
شب را در روز درمى آورد و روز را [نيز] در شب درمى آورد و او به راز دلها داناست (۶)
آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ ﴿۷﴾
به خدا و پيامبر او ايمان آوريد و از آنچه شما را در [استفاده از] آن جانشين [ديگران] كرده انفاق كنيد پس كسانى از شما كه ايمان آورده و انفاق كرده باشند پاداش بزرگى خواهند داشت (۷)
وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾
و شما را چه شده كه به خدا ايمان نمى آوريد و [حال آنكه] پيامبر [خدا] شما را دعوت مى كند تا به پروردگارتان ايمان آوريد و اگر مؤمن باشيد بيشك [خدا] از شما پيمان گرفته است (۸)
هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۹﴾
او همان كسى است كه بر بنده خود آيات روشنى فرو مى فرستد تا شما را از تاريكيها به سوى نور بيرون كشاند و در حقيقت خدا [نسبت] به شما سخت رئوف و مهربان است (۹)
وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۱۰﴾
و شما را چه شده كه در راه خدا انفاق نمى كنيد و [حال آنكه] ميراث آسمانها و زمين به خدا تعلق دارد كسانى از شما كه پيش از فتح [مكه] انفاق و جهاد كرده اند [با ديگران] يكسان نيستند آنان از [حيث] درجه بزرگتر از كسانى اند كه بعدا به انفاق و جهاد پرداخته اند و خداوند به هر كدام وعده نيكو داده است و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است (۱۰)
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﴿۱۱﴾
كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا [نتيجه اش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد (۱۱)
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۱۲﴾
آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است [به آنان گويند] امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آنها جاودانيد اين است همان كاميابى بزرگ (۱۲)
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾
آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم گفته