.
یہ وقت حسین نگاه ڪرد دید شمشیرا بالا میاد ... هی میگفت واے پسرم ... از خیمہ میگن ابی عبدالله چنان دوید هی میخورد زمین بلند میشد ... هی میگفت ولدے ... وقتی اومد ڪنار علی دید علی داره پاهاشو رو خاکا میڪشہ ...
.
.
سوال من اینہ علیاڪبر
قطعہ بہ قطعہ شد تنش چجورے؟
سوالہ من اینہ چطور شهید شد؟
ڪہ تا حسین رسید نا امید شد؟
.
.
مگہ چیدید اونجا ڪہتو یہلحظہ
محاسنِ حسین همہ سفید شد؟
میمیرم از همین حالت اربابمونُ ببین
تا جسم اڪبرش، با زانوهاش هی میخوره زمین
.
.
بلنده هق هقش می میرم از همین
یہ داغ تو دلِ حسین نهفتہ
بہ هیشڪی حتی خواهرش نگفتہ
هر عضوے رو بر میداره میبوسہ
یہ عضو دیگہ رویِ زمین میوفتہ
.
.
صورت رو صورت علی گذاشت، همہ دارن هلهلہ میڪنن ... یہ مرتبہ حس ڪرد یہ دست مهربون رو شونشہ یہ نگاه ڪرد دید خواهرش زینبہ ...
.
.
تنها ڪشتہاے ڪہ پاے ناموسِ حسینُ وسط میدون باز ڪرد، علیاکبر بود ... یہ وقت صدا زد علی جان بلند شو ببین عمہ اومده، نامحرما هم دارن میان ...
.
یا حضرت زینب سلام اللهعلیها💔
محفل شب هشتم هم تمام شد ...
کاش دست خالی از این شبها عبور نکنیم😔
باز هم التماس دعا دارم💔
ناشناسمون: https://harfeto.timefriend.net/16751954352968