به وقت ۱:۲۰دقیقه
به وقت حاج قاسم
چشم جهان به پهپادهای ایرانی🥺💪
@noor_reza8
هدایت شده از 🌸 کانون دختران نورالهدی 🌸
آسمان غزه خالی از پرندههای اسرائیلی
🔻منابع فلسطینی میگویند برای اولین بار از هفتم اکتبر (۱۵ مهر) آسمان غزه بهدلیل حملۀ ایران به اسرائیل از پهپادها و جنگندههای اسرائیلی خالی شده است.
[بعد از ۶ ماه و اندی،امشب کودکان غزه میتونن آروم بخوابن...🙂🥀]
🌸@Norolhoda_ir🌸
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد
🆔@noor_reza8✨
هر کس زِ جام عشق شما نوشید جرعهای بیگانه شد زِ خویش چو شد آشنای شما❤️
@noor_reza8
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نبینی از دستت رفته ها😂😂
از من گفتن😉
🆔@noor_reza8✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرش این خاک ایوانش طلایی میشود...
گنبدوگلدسته های باصفایی می شود....
هرکسی اینجابیاید،مجتبایی می شود....
#سالروز_تخریب_بقیع
#کریم_اهل_بیت
#کانون_فرهنگی_دخترانه_نور_الرضا(ع)
🆔@noor_reza8✨
🕗 #وقت_سلام
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی آقا❤️
@noor_reza8
هدایت شده از بغض قلم
پرواز در خیال به چند سال بعد
اتوبوس ایستاد. با مامان پیاده شدیم و مسئول کاروان گفت:(یک ساعت بعد جلوی بابالقاسم)
همهمه بین کاروان افتاد که یک ساعت برای این همه سال دوری. چه میشد کرد.
کفشها را به کشوانیه شماره ۶ دادم و از ورودی نسا، وارد شدم. صف طولانی بود ولی صلوات مکرر زائرها، قابل تحملش میکرد. کم کم به خادمهای با لباسهای سبز و روسری سفید رسیدم. مامان را فرستادم جلو که اول او را بگردد.
خادمه تا دید فارسی حرف زدم، مامان را بغل کرد، دستهای مامان را گرفت. با اینکه مامان دوست نداشت ببوسد، بوسید و به فارسی دست و پا شکسته گفت:(خادمی! مدیون ایران!) مامان را گشت و مرا هم غرقه بوسه کرد و برای سلامتی قائد ما از جمع صلوات گرفت.
فرش چسبیده به در را کنار زدم و وارد صحن قاسمبنالحسن(عليهالسلام) شدم. ۴ گنبد طلایی با پرچمهای سبز زیر نور آفتاب تا عرش بالا رفته بود. هرکس میرسید قبل از سلام یک دل سیر روی سنگفرشهای سفید میافتاد و برای این همه سال دوری میگریست.
به رسم این همه سال دلتنگی زمین را بوسیدم و سلام دادم به حسنبنعلی، به علی بن حسین، به محمد بن علی و جعفر بن محمد(علیهاالسلام)
کبوترها و قمریها، دور چهار گنبد میچرخیدند و روی سقاخانه وسط صحن مینشستند.
گرمای هوا تشنهام کرده بود، هرچند چترها صحن حرم را پوشانده بودند و پنکههای آبپاش بیوقفه هوا را خنک میکردند. به سمت سقاخانه رفتم و لیوان را زیر شیر آب گرفتم. آبی کدر داخل لیوان سرازیر شد.
لیوان را با تردید به دهان گرفتم. آب طعم عسل میداد، در صحن قاسمبنالحسن (عليهالسلام).
از فکر و خیال بیرون آمدم و چه خیال شیرینی...
تعبیر مےشود بہ خدا خوابهایمـاڹ
روزے شود شرابِ عسـل، آبهـایماڹ
گردد بقیـع و دور و برش یکسره حرم
جانم فداے گـنبد اربـابهـایمـاڹ
#السلام_علیک_یا_ائمه_البقیع
#امام_حسن
🆔 @bibliophil