📌 "چه صدای دلنشینی"
📖 «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعین»*۱
🌸 امام صادق در مورد این آیه فرمودند: «به خدا قسم این (نداء آسمانی به اسم حضرت قائم) در قرآن روشن است. سپس آیه را ذکر کردند: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ...»*۲
🌺 همچنین فرمودند: «برای قائم پنج نشانه وجود دارد: ظهور سفیانی، یمانی، ندای آسمانی، کشته شدن نفس زکیه و خسف در (منطقه) بیداء»*۳
🔹 هر حقیقتی در این عالم آیه و نشانه ای دارد، چه رسد به ظهور حضرت حجت که تمام هستی را دگرگون میکند. طبیعی است اتفاقی به این بزرگی نیازمند نشانه های روشن است، تا کسی در تشخیص آن اشتباه نکند. یکی از نشانه های حتمی ظهور، "ندای آسمانی" است که در این آیه به آن اشاره شده است. اما در دنیایی که مرز بین حق از باطل باریک تر از مو است، چگونه میتوان نشانه های ظهور و ندای آسمانی را تشخیص داد؟
🌼 مفضل بن عمر درباره همین ابهام نزد امام صادق رسید و از این موضوع گلایه کرد، امام نگاهی به خورشید انداختند و فرمودند: «به خدا قسم امر ما از این خورشید واضح تر است.»*۴
🔻 بنابر این اگر ضعفی در تشخیص حق باشد، از جانب ماست. از ضعف معرفت، حب دنیا و مال حرام...
۱. سوره شعرا، آیه ۴
۲. الغیبه، ص۲۶۰، ح ۱۹
۳. الغیبه، ص ۲۵۲، ح۹
۴. کلینی، کافی، ج۱، ص۳۳۶
#مهدویت_در_قرآن (جزء نوزدهم)
☑️
AUD-20200513-WA0010.mp3
7.55M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤 استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٩
📝 در #دعای_افتتاح ، از خداوند درخواست میکنیم که ما را جزء مدیران حکومت امام زمان قرار دهد.
🔖 ویژه ماه رمضان
🔸 نکته اخلاقی - روز نوزدهم
💠 اعتراف کنیم...
🕯 در روایت در کتاب شریف کافی هست مردى از بنىاسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد. سپس يك قربانى كرد ولى خدا این قربانی را از او قبول نکرد. "فَقَالَ لِنَفْسِهِ مَا أُتِيتُ إِلاَّ مِنْك وَ مَا اَلذَّنْبُ إِلاَّ لَك" به خودش گفت: هر چه هست از خودت است و خودت گناهكارى. خودت خراب کردی. "فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ ذَمُّكَ نَفْسَكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَة" خداوند متعال به او وحى فرمود: مذمّتى كه از خودت كردى از عبادت چهل سالهات بهتر بود.
❇️ «یَقَظه» و بیداری همان حالتی است که یک باره انسان را بلند میکند و به خودش میگوید چقدر من خراب کردهام. انسان به این فهم میرسد که بگوید: «من به خودم خیانت کردم. من پردهی ربوبی را دَریدم. من حریم ربوبی را پاره کردم.» این یک فهم میخواهد که انسان به این نقطه برسد.
🤲 در دعای کمیل بعد از آن همه قَسمهایی که دارد و خدا را به رحمت و علمش و ... قسم میدهد؛ بعد از آن چه میگوید؟ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ» خدایا من پردهدری کردم، من بیحیایی کردم. مرا ببخش.
💡 نهیبهای بیداری فوقالعاده در ادعیه داریم که اگر ما را به خودمان واگذار کنند، نمیدانستیم به خدا چه بگوییم. ولی این ادعیه، حرف زدن را در دهان آدم میگذارد.
#حجت_الاسلام_قاسمیان
✅
✅شیخ مفید می نویسد :
در سال چهل هجری قمری، سه تن از خوارج همدیگر را در مکه ملاقات کردند و با هم به مذاکره پرداختند و پس از اتمام مراسم حج، سوگند یاد کردند که سه تن را که به اعتقاد خودشان مسئول وضع اسفبار مسلمانان بودند را بکشند.
و با انگیزه ی انتقام از کشتار یارانشان در نهروان، آنها را از میان بردارند.
📋《فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ : أَنَا أَكْفِيكُمْ عَلِيّاً(ع)!
وَ قَالَ الْبُرَكُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ التَّمِيمِيُّ : أَنَا أَكْفِيكُمْ مُعَاوِيَةَ!
وَ قَالَ عَمْرُو بْنُ بَكْرٍ التَّمِيمِيُّ : أَنَا أَكْفِيكُمْ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ!
وَ تَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِكَ وَ تَوَافَقُوا عَلَيْهِ وَ عَلَى الْوَفَاءِ وَ اتَّعَدُوا لِشَهْرِ رَمَضَانَ فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقُوا》
♦️عبدالرحمن بن ملجم گفت : من مسئول کشتن علی(ع) می شوم.
برک بن عبدالله تمیمی نیز گفت : من مسئول کشتن معاویه می شوم.
و عمرو بن بکر تمیمی نیز مسئولیت قتل عمروعاص را بر عهده گرفت.
سپس یکی روانه شام شد تا معاویه را بکشد و دیگری روانه مصر شد تا عمرو عاص را ترور کند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی هم برای به شهادت رساندن امام علی(ع) روانه ی کوفه شد.
مکان کشتن را در حین نماز و زمان روز کشتن را هفدهم ماه رمضان تعیین نمودند و سپس متفرق شدند.(۱)
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸
✅پس از ورود ابن ملجم به کوفه، بلافاصله او پیش مردان قبیله اش کنده رفت، اما نیتش را بر ملا نکرد، چرا که می ترسید در همه جا فاش شود.
بزرگ قبیله کنده اشعث بن قیس کندی بود.
همان کسی که امام صادق(ع) از آنان به عنوان منفورترین خانواده در تاریخ یاد کردند و فرمودند :
📋《إِنَّ اَلْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ شَرِكَ فِي دَمِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ اِبْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ اَلْحَسَنَ(ع) وَ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ شَرِكَ فِي دَمِ اَلْحُسَيْنِ(ع)》
♦️أشعث بن قیس کندی در خون امیر المؤمنین امام علی(ع) شریک بود و دخترش جعده امام حسن مجتبی(ع) را مسموم کرد و پسرش محمد در خون امام حسین(ع) شرکت کرد.(۱)
پس براساس منابع تاریخی، اشعث از ماجرای شهادت امام علی(ع) آگاهی داشته است.
یعقوبی می نویسد :
هنگامی که ابن ملجم برای کشتن امام علی(ع) به کوفه رفت، یک ماه در منزل اشعث اقامت گزید و در این مدت شمشیرش را آماده میکرد.(۲)
📚منابع:
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۲۸
۲)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲
✅شیخ مفید می نویسد :
ابن ملجم در کوفه بود تا اینکه؛
📋《ذَاتَ يَوْمٍ مِنْ تَيْمِ الرِّبَابِ فَصَادَفَ عِنْدَهُ قَطَامِ بِنْتَ الْأَخْضَرِ التَّيْمِيَّةَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَتَلَ أَبَاهَا وَ أَخَاهَا بِالنَّهْرَوَانِ وَ كَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ نِسَاءِ زَمَانِهَا فَلَمَّا رَآهَا ابْنُ مُلْجَمٍ شُغِفَ بِهَا وَ اشْتَدَّ إِعْجَابُهُ بِهَا فَسَأَلَ فِي نِكَاحِهَا وَ خَطَبَهَا》
♦️ابن ملجم روزی گروهی از قبیله ی تیم الرباب را دید که برای کشتگان خود، در نهروان عزاداری می کردند و در میان آنان زنی زیبا رو به نام قُطامه بنت شجنه را دید که برای پدر و دو برادرش که در جنگ نهروان توسط امام علی(ع) کشته شده بودند، عزاداری می کرد.
ابن ملجم دلباخته ی قطامه شد، و بعدها از وی خواستگاری نمود.
قطام به او گفت :
📋《مَا الَّذِي تُسَمِّي لِي مِنَ الصَّدَاقِ؟
فَقَالَ لَهَا : احْتَكِمِي مَا بَدَا لَكِ!
فَقَالَتْ لَهُ : أَنَا مُحْتَكِمَةٌ عَلَيْكَ ثَلَاثَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ وَصِيفاً وَ خَادِماً وَ قَتْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)!》
♦️چه چيز مهر من خواهى كرد؟
ابن ملجم گفت : تو هر چه خواهى مهر قرار بده تا من بپردازم!
قطام گفت : مهر من عبارت است از سه هزار درهم پول، و كنيز و غلامى و ديگر كشتن على بن ابى طالب(ع)!
ابن ملجم گفت :
📋《لَكِ جَمِيعُ مَا سَأَلْتِ وَ أَمَّا قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)! فَأَنَّى لِي بِذَلِكِ؟!
فَقَالَتْ : تَلْتَمِسُ غِرَّتَهُ! فَإِنْ أَنْتَ قَتَلْتَهُ شَفَيْتَ نَفْسِي وَ هَنَأَكَ الْعَيْشُ مَعِي وَ إِنْ قُتِلْتَ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا》
♦️به جز كشتن على بن ابى طالب(ع) آنچه خواهى مهيا می كنم، و اما كشتن على بن ابى طالب(ع) را چگونه انجام دهم؟
قطام گفت : او را غافلگير كن!
اگر او را کشتی، دل مرا شفا داده ای و به وصل می رسی و آن گاه با من زندگی خواهی کرد و اگر در این راه کشته شوی، در آخرت خیری نصیبت می شود که از دنیا بهتر است.
ابن ملجم گفت :
📋《أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَقْدَمَنِي هَذَا الْمِصْرَ وَ قَدْ كُنْتُ هَارِباً مِنْهُ لَا آمَنُ مَعَ أَهْلِهِ إِلَّا مَا سَأَلْتِنِي مِنْ قَتْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)!
فَلَكِ مَا سَأَلْتِ قَالَتْ فَأَنَا طَالِبَةٌ لَكَ بَعْضَ مَنْ يُسَاعِدُكَ عَلَى ذَلِكَ وَ يُقَوِّيكَ!
ثُمَّ بَعَثَتْ إِلَى وَرْدَانَ بْنِ مُجَالِدٍ مِنْ تَيْمِ الرِّبَابِ فَخَبَّرَتْهُ الْخَبَرَ وَ سَأَلَتْهُ مَعُونَةَ ابْنِ مُلْجَمٍ》
♦️به خدا سوگند هر آينه من به اين شهر نيامده ام، و به اين حالت پنهانى و اختفاء و كناره گيرى از مردم به سر نبردم، جز براى انجام همين خواسته تو و آن كشتن على بن ابى طالب(ع) است!
پس بدان كه آنچه خواهى انجام می دهم!(۱)
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸
✅قطام وقتی فهمید که ابن ملجم قصد ترور امام علی(ع) را در خاطر خود می پروراند به او گفت : پس اكنون كه چنين تصميمى گرفته ای، من نيز در اين راه تو را يارى خواهم كرد، و كسانى را براى كمك دادن به تو فراهم مي كنم.
قطام از اين رو، او را به نزد وردان بن مجالد كه يكى از مردان قبيله تيم رباب و از زمره خوارج و دشمنان على(ع) بود، فرستاد و جريان را به او گفت و از او درخواست كمك با ابن ملجم را نمود، وردان نيز روى دشمنى با على(ع) پذيرفت.
ابن ملجم نيز بعد از موافقت وردان، سراغ مردى از قبيله أشجع كه نامش شبيب بن بجرة و با خوارج هم عقيده بود، رفت و او را نیز با خود همراه ساخت.
ابن ملجم نقشه ترور امام علی(ع) را این گونه کشیده بود که؛
او به شبیب گفت :
📋《نَكْمُنُ لَهُ فِي الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ فَإِذَا خَرَجَ لِصَلَاةِ الْفَجْرِ فَتَكْنَا بِهِ وَ إِنْ نَحْنُ قَتَلْنَاهُ شَفَيْنَا أَنْفُسَنَا وَ أَدْرَكْنَا ثَأْرَنَا》
♦️در مسجد بزرگ کوفه کمین می کنیم.
هنگامی که علی(ع) برای نماز صبح بیرون آمد، به او یورش می بریم و او را می کشیم و اگر بتوانیم این کار را عملی سازیم، خود را شفا داده ایم و انتقام خون های ریخته شده خود را گرفته ایم.
ابن ملجم به همراه شبیب نزد قطام که در مسجد اعتكاف كرده بود و خيمه اى براى خويش در آنجا زده بود، آمدند.
آنها گفتند :
ما هر دو تن براى كشتن اين مرد رأى خود را يكى كرده و تصميم خود را گرفته ايم!
قطام به آنها گفت :
هر گاه خواستيد اين كار را بكنيد در همين جا نزد من آئيد، تا من هم بتوانم شما را در این امر يارى دهم.(۱)
به هر حال، آن دو از نزد قطام رفتند و پس از گذشتن روزى چند، نزد او آمدند و آن مرد ديگرى را هم كه همان وردان بن مجالد بود با خود آوردند.
اين اتفاق در شب چهارشنبه روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى بود.
پس قطام چند تكه پارچه حرير طلبيد و با آنها سينه هاى آنها را محكم بست، و آنها شمشيرها را به كمر بسته، به راه افتادند، و آمدند برابر درى كه أميرالمؤمنين(ع) از آن در براى نماز به مسجد مى آمد، به انتظار نشستند.
پيش از اين جريان، اشعث بن قيس كندى را كه در ابتداى كار از ياران على(ع) بود و در پايان كار در زمره خوارج درآمد، نيز از انديشه خويش كه كشتن على(ع) بود، آگاه ساخته بودند، او هم همراهى كردن آنها را پذيرفت و روى همين توطئه، اشعث بن قيس نيز در آن شب به آنها پيوست و به انتظار نشست.(۲)
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸
۲)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۹
5⃣کینه قطام از امام علی(ع) حتی به قیمت کابین خون!👇
✅در تاریخ آمده است که؛
هنگام قطعی شدن تصمیم ابن ملجم لعین مبنی بر قتل امام علی(ع)، او در روزهای باقی مانده، شمشیرش را اصلاح می کرد و صیقل می داد و عیوبش را برطرف می ساخت.
روزی آن را نزد قطام برد و قطام آن را گرفت و گفت :
📋《إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُعْمِلَ فِيهِ سَمّاً! فَإِذَا كَانَ مَسْمُوماً فَإِنْ لَمْ تَعْمَلِ الضَّرْبَةُ عَمِلَ السَّمُ》
♦️من می خواهم این شمشیر را با سمّی خالص که نزد خود دارم، مسموم سازم.
چون می خواهم اگر ضربه ی تو در حق او کاری هم نبود، لااقل سمّ او اثر بگذارد.(۱)
#امام_علی_علیه_السلام
#روز_شمار_شهادت_امیرالمومنین
📚منبع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۴
✅امام علی(ع) در روزهای پایانی عمر شریفشان؛
📋《كَانَ يُفْطِرُ فِي هَذَا الشَّهْرِ لَيْلَةً عِنْدَ الْحَسَنِ وَ لَيْلَةً عِنْدَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ لَيْلَةً عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ زَوْجِ زَيْنَبَ(س) بِنْتِهِ لِأَجْلِهَا لَا يَزِيدُ عَلَى ثَلَاثِ لُقَمٍ》
♦️در شبهای ماه رمضان، شبى را نزد امام حسن(ع) و شبى را نزد امام حسین(ع) و شبى هم خانه عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب(س) مىگذراند و در آن شبها، بیش از سه لقمه غذا نمىخورد.
وقتی دلیل این کار را از ایشان پرسیدند، می فرمود :
📋《يَأْتِينِي أَمْرُ اللَّهِ وَ أَنَا خَمِيصٌ إِنَّمَا هِيَ لَيْلَةٌ أَوْ لَيْلَتَانِ》
♦️دوست دارم با شکم گرسنه به دیدار معبودم بشتام و این در حالی بود یک یا دو شب به عمر شریفشان باقی مانده بود.(۱)
در آن شبی که امام علی(ع) ضربت بر سر مبارکشان خورد، میهمان دخترشان حضرت ام کلثوم(س) بودند.
در روایتی نقل شده است که؛
📋《لَمَّا كَانَتْ لَيْلَةُ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَدَّمَتْ إِلَيْهِ عِنْدَ إِفْطَارِهِ طَبَقاً فِيهِ قُرْصَانِ مِنْ خُبْزِ الشَّعِيرِ وَ قَصْعَةٌ فِيهَا لَبَنٌ وَ مِلْحٌ جَرِيشٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ أَقْبَلَ عَلَى فَطُورِهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ وَ تَأَمَّلَهُ حَرَّكَ رَأْسَهُ وَ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً عَالِيَاً》
♦️وقتی روز نوزدهم ماه مبارک رمضان امام علی(ع) میهمان دخترش ام کلثوم(س) بود، ام کلثوم(س) هنگام افطار پدرش، طبقی را که درون آن دو قرص نان جو و کاسه ای شیر و قدری نمک کوبیده بود، در مقابل امام(ع) گذاشت.
وقتی امام علی(ع) از نمازش فارغ شد و برای افطار پیش آمد، چشم مبارک به طعام درون طبق افتاد، سرش را تکان داد و سپس بلند بلند به شدت گریست.
سپس فرمود :
📋《يَا بُنَيَّةِ! مَا ظَنَنْتُ أَنَّ بِنْتاً تَسُوءُ أَبَاهَا كَمَا قَدْ أَسَأْتِ أَنْتِ إِلَيَّ!!
قَالَتْ : وَ مَا ذَا يَا أَبَاهْ؟
قَالَ : يَا بُنَيَّةِ! أَ تُقَدِّمِينَ إِلَى أَبِيكِ إِدَامَيْنِ فِي فَرْدِ طَبَقٍ وَاحِدٍ؟!!
أَ تُرِيدِينَ أَنْ يَطُولَ وُقُوفِي غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟!!
أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَتْبَعَ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي رَسُولَ اللَّه(ص) مَا قُدِّمَ إِلَيْهِ إِدَامَانِ فِي طَبَقٍ وَاحِدٍ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ اللهُ》
♦️دخترم! گمان نکنم که دختری، بدی و سوئی را برای پدرش بخواهد، همانگونه که تو برای پدرت بدی و سوء خواسته ای!!
ام کلثوم پرسید : منظورتان چیست پدر؟!!
امام(ع) فرمود :
دخترم! آیا دو خورش در یک طبق برای پدرت آورده ای؟
آیا می خواهی فردای قیامت ایستادن من در برابر خدا [برای حساب] به درازا بکشد؟
من می خواهم از برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا(ص) پیروی کنم که هرگز دو نان خورش در یک ظرف در برابر او نگذاردند، و چنین بود تا اینکه از دنیا رفت.(۲)
📚منابع :
۱)روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۱، ص۱۳۵
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۶
✅در روایتی نقل شده است که؛
📋《سَهِرَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي قُتِلَ فِي صَبِيحَتِهَا وَ لَمْ يَخْرُجْ إِلَى الْمَسْجِدِ لِصَلَاةِ اللَّيْلِ عَلَى عَادَتِهِ》
♦️اميرالمؤمنين(ع) در شبى كه درصبح آن شب ضربت خورد، براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى مشغول بود.
ام کلثوم به ایشان عرضه داشتند :
📋《مَا هَذَا الَّذِي قَدْ أَسْهَرَكَ؟》
♦️علت بيدارى و اضطراب تو در اين شب چيست؟
امام(ع) فرمود :
📋《إِنِّي مَقْتُولٌ لَوْ قَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَتَاهُ ابْنُ النَّبَّاحِ فَآذَنَهُ بِالصَّلَاةِ فَمَشَى غَيْرَ بَعِيدٍ ثُمَّ رَجَعَ!》
♦️در صبح اين شب شهيد خواهم شد، پس در اين هنگام ابن نباح، مؤذّن حضرت(ع) آمد و نداى نماز در داد و رفت و هنوز دور نشده بود که برگشت.
در این هنگام؛ ام کلثوم عرضه داشت :
📋《مُرْ جَعْدَةَ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ》
♦️امر کن امشب جعدة بن هبیرة (خواهر زاده امام) با مردم نماز گزارد!
امام(ع) فرمود :
📋《نَعَمْ! مُرُوا جَعْدَةَ فَلْيُصَلِ ثُمَّ قَالَ : لَا مَفَرَّ مِنَ الْأَجَلِ فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ》
♦️آری! بگویید نماز را با جعده اقامه کنید و سپس منصرف شد و فرمود : نه لازم نیست و از قضاى الهى نمى توان گريخت.
پس، از خانه به سوی مسجد روانه شد.(۱)
در روایتی آمده است که امام علی(ع) خطاب به دخترشان ام کلثوم(س) فرمودند :
📋《يَا بُنَيَّةِ! إِنَّنِي أَرَانِي قَلَّ مَا أَصْحَبُكُمْ!》
♦️اى دخترم! اندك زمانى من بعد از اين با شما خواهم بود.
ام کلثوم(س) پرسید : ای پدر! مگر چه شده است؟
امام(ع) پاسخ داد :
📋《إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي مَنَامِي وَ هُوَ يَمْسَحُ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِي وَ يَقُولُ :
يَا عَلِيُّ(ع)! لَا عَلَيْكَ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ!》
♦️امشب حضرت رسول(ص) را در خواب ديدم كه به دست مبارك خود غبار از روى من پاك مى كرد و می فرمود :
يا على! بر تو باكى نيست آنچه بر تو بود به جاى آوردى!
در این هنگام، ام کلثوم(س) فریاد بر آورد و امام(ع) به او فرمود :
📋《يَا بُنَيَّةِ! لَا تَفْعَلِينَ فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يُشِيرُ إِلَيَّ بِكَفِّهِ وَ يَقُولُ : يَا عَلِيُّ! إِلَيْنَا فَإِنَّ مَا عِنْدَنَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ》
♦️اى دخترم! گريه مكن، در اين وقت حضرت رسول(ص) را مى بينم و به دست خود، به سوی من اشاره مى كند و می فرماید :
يا على(ع)! زود بيا به نزد ما كه آنچه نزد ماست از براى تو بهتر است.(۲)
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۶
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۱۱
✅در روایتی آمده است که؛
📋《أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) سَهِرَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَأَكْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ فِي السَّمَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ :
وَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّيْلَةُ الَّتِي وُعِدْتُ بِهَا ثُمَّ يُعَاوِدُ مَضْجَعَهُ》
♦️امام علی(ع) در تمام آن شب بيرون مى آمد به اطراف آسمان نظر مى كرد و مى فرمود :
هرگز دروغ نگفته ام و دروغ از رسول خدا(ص) نشنيده ام.
اين همان شبى است كه مرا وعده شهادت داده است.
سپس درد و دلهایش را از نو گرفت و گریست.
📋《فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ، خَرَجَ [تَعَلَّقَت حَدِيدَةُ عَلَى البَابِ فِي مِئزَرِهِ] وَ شَدَّ إِزَارَهُ وَ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ :
اشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ،
فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِيكَ،
وَ لَا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ،
إِذَا حَلَّ بِوَادِيكَ》
♦️وقتی صبح شد،از خانه بیرون آمد و قطعه آهنی که بر روی در بود، به پیراهنش گیر کرد و حضرت(ع) کمرش را محکم بست و شعرى خواند كه مضمونش اين بود :
كمر خود را براى مرگ محكم ببند كه مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مكن از مرگ چون به وادى تو درآيد.
📋《فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى صَحْنِ الدَّارِ اسْتَقْبَلَتْهُ الْإِوَزُّ فَصِحْنَ فِي وَجْهِهِ فَجَعَلُوا يَطْرُدُونَهُنَّ فَقَالَ :
دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ نَوَائِحُ ثُمَّ خَرَجَ فَأُصِيبَ》
♦️مولا(ع) وقتی به صحن خانه آمد، چند مرغابى در آن خانه بودند که راه را بر آن حضرت(ع) گرفتند و سر و صدا مى كردند.
وقتی یاران خواستند كه مرغابی ها را دور كنند، على(ع) فرمود :
آنها را به حال خود واگذاريد كه ايشان فريادكنندگان بر من هستند و بعد از ايشان بر من نوحه كنندگان نوحه خواهند كرد.
سپس از خانه ام کلثوم(س) خارج شد تا اینکه به مسجد رسید.(۱)
📚منبع :
۱)اثبات الهداه شیخ حر عاملی، ج۳، ص۵۰۷
✅سرانجام، بعد از اذان صبح، امیرالمؤمنین(ع) وارد مسجد شد و صدای نازنین ایشان به «یَا أیُّهَا النَّاسُ! الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ» بلند شد.
امام(ع) خود اذان گفت و مشغول نماز جماعت صبح شد و هنگامی که در رکعت اوّل سر از سجده برداشت، بلافاصله ابن ملجم حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت(ع) را شکافت و محاسن شریفش، به خون فرق مبارکش خضاب شد، در حالی که ابن ملجم در حین حمله می گفت :
📋《اِنِ الحُكْمُ اِلاّ للهِ لَا لَكَ وَ لَا لاِصْحَابِكَ》
♦️همانا حکم فقط از آن خداست نه تو و نه اصحابت!(۱)
در این هنگام صدای مولا(ع) بلند شد :
📋《بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ الله(ص)! فُزتُ وَ رَبَّ الکَعبَةِ!》
♦️به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا(ص) شهید شدم!
قسم به پروردگار کعبه، رستگار شدم.(۲)
📋《فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ فَوَقَعَ عَلَى رُكْبَتَيْهِ》
♦️پس ابن ملجم با شمشیر بر سر مبارک امام علی(ع) فرود آورد و امام علی(ع) با زانوان خود، بر زمین افتاد.(۳)
در این هنگام، صدای جبرئیل بلند شد :
📋《تَهَدَّمَتْ وَ اللهِ اَرکَانُ الهُدَی وَ انطَمَسَت وَ اللهِ نُجُومُ السَّمَاءِ اَعلَامُ التُّقَی وَ انفَصَمَت وَ اللهِ العُروَةُ الوُثقَی، قُتِلَ ابنُ عَمَّ مُحَمَّدِ المُصطَفی(ص)، قُتِلَ الوَصِیُّ المُجتَبُی(ع)، قُتِلَ عَلِیٌ المُرتَضَی(ع)، قَتَلَهُ اَشقَی الاَشقِیَاءِ》
♦️به خدا سوگند که پایه ها و ستون های هدایت شکست، و ستارگان آسمان و پرچم های تقوی محو و تاریک گشت، و دستاویز محکم إلهی پاره شد.
پسر عموی محمد مصطفی(ص) کشته شد، وصی اختیار شده کشته شد، علی مرتضی(ع) کشته شد، سوگند بخدا که آقا و سالار اوصیای پیامبران کشته شد؛ او را شقی ترین اشقیاء کشت.(۴)
در این هنگام، شبیب نیز خواست ضربتی بزند که ضربه او خطا رفت و شمشیرش به سقف مسجد اصابت کرد و آنگاه هر دو یعنی ابن ملجم و شبیب گریختند.
اما ابن ملجم بلافاصله توسط افراد حاضر در مسجد دستگیر شد، ولی وَردان و شبیب در لا به لای جمعیت خود را مخفی کردند و گریختند.
و در نقلی، شبیب به خانه اش گریخت و پسر عمویش به او مشکوک شد و هنگامی که فهمید او در قتل امام علی(ع) نقش داشته است، او را کُشت.(۵)
در این هنگام، مردم اطراف امیرالمومنین(ع) را در محراب مسجد احاطه کردند، در حالی که حضرت(ع) از شدت درد خاک محراب را در مشت خود می فشرد و آیاتی را تلاوت می نمود.
سپس مردم برای کمک آمدند و با عبای حضرت(ع) فرق شکافته ی ایشان را بستند و امام علی(ع) را از محراب به میان مسجد آوردند.
در این هنگام، نماز جماعت صبح به امامت امام حسن مجتبی(ع) اقامه شد و امام(ع) به خاطر شدت ضعف و مسمومیّت، نماز را با اشاره خواند.
امام علی(ع) بعد از اقامه نماز از هوش رفت و امام حسن(ع) سر پدر را به دامان گرفت و گریست و اهل مسجد هم گریستند.(۶)
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۳۰
۲)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۹، ص۲۰۷
۳)اعلام الوری باعلام الهدی طبرسی، ج۱، ص۳۰۹
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۸۲
۵)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۲۰
۶)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۹۰
✅در این لحظه، مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و نزد امام علی(ع) آوردند، در حالی که مردم با دیدنش او را لعنت می کردند.
وقتی نگاه أميرالمؤمنين(ع) به آن ملعون افتاد، فرمود :
ای ابن ملجم! جنایتی بزرگ کردی!
آیا من برایت بد امامی بودم؟
آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟
با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی ای شقی ترین اشقیاء!(۱)
سپس ام كلثوم(س) خود را بر مسجد رساند و خطاب به ابن ملجم گفت :
اى دشمن خدا! أمير مؤمنان را كشتى؟
آن ملعون گفت :
جز اين نيست كه پدر تو را كشته ام! (نه أمير مؤمنان را)!
ام کلثوم فرمود :
اى دشمن خدا! اميد آن دارم كه باكى بر ایشان نباشد و بهبودى يابد!
ابن ملجم گفت :
📋《وَاللهِ! لَقَدِ اشتَرَیتُهُ بِأَلفٍ، وسَمَمتُهُ بِأَلفٍ، ولَو کانَت هذِهِ الضَّربَهُ عَلی جَمیعِ أهلِ المِصرِ ما بَقِیَ مِنهُم أحَدٌ》
♦️به خدا سوگند! آن شمشیر را به هزار درهم خریدم و با هزار درهم نیز آن را زهرآگین ساختم و چنان ضربتى را با آن، به او زدم كه اگر آن ضربه، بر اهل شهر زده می شد، همه هلاك می شدند!(۲)
سپس ملعون را از نزد آن حضرت(ع) بيرون بردند و به زندان افکندند.
سپس مردم نزد امام علی(ع) آمده و عرض كردند :
اى أمير المؤمنين! در باره اين دشمن خدا دستورى فرما که باعث این مصیبت و تباهی اسلام شده است!
امام علی(ع) در مورد ابن ملجم به حسنین(علیها السلام) سفارش کرد و فرمود :
📋《احْبِسُوا هَذَا الْأَسِيرَ وَ أَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ وَ أَحْسِنُوا إِسَارَهُ فَإِنْ عِشْتُ فَأَنَا أَوْلَى بِمَا صَنَعَ فِيَّ إِنْ شِئْتُ اسْتَقَدْتُ وَ إِنْ شِئْتُ صَالَحْتُ وَ إِنْ مِتُّ فَذَلِكَ إِلَيْكُمْ》
♦️این اسیر را زندانی کنید و آب و خوراکش را خوب و بسترش را نرم کنید.
اگر زنده ماندم، من صاحب اختیار خون خویشم، یا عفو می کنم یا قصاص، و اگر مُردم، قصاص آن را بر شما محول می کنم.(۳)
و در روایتی دیگر در این باره آمده است که امام(ع) فرمود :
📋《أَلَا! لَا يُقْتَلَنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي! انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا يُمَثَّلْ بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ》
♦️بدانید که غیر از قاتلم، کسی را نکشید!
بنگرید که اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید (ضربتی در مقابل ضربتی!) و دست و پا و دیگر اندام او را نبرید و او را مُثله نکنید که از رسول اکرم(ص) شنیده ام که حتی از مُثله کردن سگ هار نیز بر حذر می داشت.(۴)
وقتی فرزندان امام علی(ع) از دفن ایشان فارغ شدند، امام حسن(ع) دستور داد ابن ملجم را بياورند، پس او را آوردند.
سپس خطاب به آن ملعون فرمود :
📋《قَتَلْتَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ أَعْظَمْتَ الْفَسَادَ فِي الدِّينِ! ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ [فَاُحْرِقَ بِالنَّارِ]》
♦️اى دشمن خدا! اميرمؤمنان(ع) را كُشتى و تباهى بزرگی، در دين کردی!
سپس امام(ع) دستور داد گردنش را زدند و بدن نحسش نیز سوزانده شد.(۵)
📚منابع :
۱_۲)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۲۱
۳)قرب الاسناد حمیری، ص۱۴۳
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۵۶
۵)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۲۲
✅حضرت اکرم(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمود :
📋《یَا عَلِیُّ(ع)! أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ، فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ》
♦️ای علی(ع)! گویا میبینم تو در حال نماز برای پروردگار خویشی، که نگون بخت ترینِ اوّلین و آخرین، بر می خیزد و بر فرق سرت ضربتی میزند و محاسنت، از خون سرت رنگین میشود.(۱)
و در روایتی آمده است که؛
📋《أَنْ تُخْضَبَ لِحْیَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِیطٍ》
♦️اینکه محاسنش به خون تازه سرش خضاب می شود.(۲)
در روایتی دیگر نیز آمده است که؛
امام علی(ع) پس از پیروزی بر خوارج به کوفه آمد و به مسجد رفت، پس از خواندن دو رکعت نماز بر فراز منبر رفت، به جانب فرزندش امام حسن(ع) نظری افکند و فرمود :
📋《يَا أَبَا مُحَمَّدٍ(ع)! كَمْ مَضَى مِنْ شَهْرِنَا هَذَا؟
فَقَالَ : ثَلَاثَةَ عَشَرَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)!》
♦️ای ابا محمد! چه قدر از این ماه گذشته است؟
ایشان جواب داد : سیزده روز مانده است ای امیرالمؤمنین(ع)!
امام علی(ع) رو به جانب امام حسین(ع) کرد و فرمود :
📋《يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع)! كَمْ بَقِيَ مِنْ شَهْرِنَا [رَمَضَانَ] هَذَا؟
فَقَالَ : سَبْعَ عَشْرَةَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)!》
♦️یا اباعبدالله! چقدر از این ماه مانده است؟
امام حسین(ع) گفت : هفده روز باقی مانده است ای امیرالمؤمنین(ع)!
در این هنگام؛
📋《فَضَرَبَ يَدَهُ إِلَى لِحْيَتِهِ وَ هِيَ يَوْمَئِذٍ بَيْضَاءُ فَقَالَ : لِيَخْضِبَنَّهَا بِدَمِهَا إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا》
♦️حضرت(ع) دست خود را به محاسن خود که در آن روز سفید شده بود زد و فرمود :
این محاسن با خون سرم رنگین خواهد شد هنگامی که آن شقی بیاید.(۳)
📚منابع :
۱)امالی شیخ صدوق، ص۹۵
۲)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۲۸۲
۳)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۲۷۶
هیئت نورالزهرا(س)
🔟اصحاب ابن ملجم را کت بسته در محضر امام علی(ع) حاضر کردند!👇 #امام_علی_علیه_السلام #روز_شمار_شهادت_ا
✅بعد از انتقال امام علی(ع) به منزل ایشان، فورا برای درمان جراحت فرق شکافته امام علی(ع) طبیب خبر کردند.
پس؛
📋《ثُمَّ جُمِعَ لَهُ أَطِبَّاءُ الْكُوفَةِ فَلَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ أَعْلَمُ بِجُرْحِهِ مِنْ أَثِيرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ هَانِي السَّلُولِيِّ وَ كَانَ مُطَبِّباً صَاحِبَ الْكُرْسِيِّ يُعَالِجُ الْجِرَاحَاتِ!
فَلَمَّا نَظَرَ أَثِيرٌ إِلَى جُرْحِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) دَعَا بِرِيَةِ شَاةٍ حَارَّةٍ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهَا عِرْقاً ثُمَّ نَفَخَهُ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهُ وَ إِذَا عَلَيْهِ بَيَاضُ الدِّمَاغِ!》
♦️همه پزشکان کوفه را برای او گرد آوردند.
و هیچ کس از آنان از اثیر بن عمرو بن هانی سکونی نسبت به جراحت او داناتر نبود.
او طبیبِ مداواگری بود که جراحت ها را درمان می کرد!
وقتی اثیر به زخم را نگاه کرد، ریه گرم گوسفندی را طلبید و از آن رگی بیرون کشید و در آن دمید و آن را در شکاف زخم گذاشت، سپس بیرون آورد، دید سفیدی مغز در آن نمایان است.
در این هنگام به امام علی(ع) گفت :
📋《يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)! اعْهَدْ عَهْدَكَ! فَإِنَّ عَدُوَّ اللَّهِ قَدْ وَصَلَتْ ضَرْبَتُهُ إِلَى أُمِّ رَأْسِكَ!》
♦️ای امیر مؤمنان(ع)! وصیّت خود را بکن! ضربت دشمن خدا به مغز سرت رسیده است.(۱)
📚منبع :
۱)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۱۹
1⃣ترور شخصی :👇
وقتی حضرت فاطمه(س) مخفيانه دفن شد، و تنفّر و نارضایتی حضرت زهرا(س) از اهل سقیفه، بر همگان آشکار شد، اين مسأله آبرو و حيثيت حكومت غاصبِ وقت را زير سؤال برد و اثر منفى در ميان مردم گذاشت.
و از طرفی مظلومیّت و حقانیت امام علی(ع) و جنایت اهل سقیفه برای مردم ثابت شد که این نارضایتی دختر پیامبر(ص) تا حدی بوده که حتی برای تشییع پیکر مطهرش، اجازه شرکت به آنان را هم نداده است.
لذا غاصبین در يك شوراى توطئه آميز به اين نتيجه رسيدند كه على(ع) بايد ترور شود!
آنان بر این عقیده بودند که تا زمانی که علی(ع) زنده است، ما از حکومت و سلطنت سودی نمی بریم!
و حتی امکان دارد علی(ع) با مقبولیتی که در عموم مسلمانان دارد، مردم را علیه حکومت غاصب بشوراند.
پس نقشه ترور حضرت(ع) را کشیدند!
آن هم در حال نماز صبح كه هوا تاريك است و قهراً قاتل شناخته نخواهد شد.
بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناك نمودند و قضيه را با وى در ميان گذاشتند.
خالد نيز اعلان آمادگى كرد و از ابوبکر و عمر پرسید : چه زمانی او را بکشم؟
ابوبکر گفت :
📋《إِذَا انْصَرَفْتُ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ فَاضْرِبْ عُنُقَ عَلِيٍّ(ع)!
فَصَلَّى إِلَى جَنْبِهِ لِأَجْلِ ذَلِكَ!》
♦️وقتی من نماز صبح را تمام کردم، گردن علی را بزن!
پس برای این کار، در مسجد کنار علی بنشین!(۱)
پس قرار بر اين شد كه وقتی ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت بگيرد.
اسماء بنت عميس، كه در اين تاريخ همسر ابوبكر بود، از پشت پرده اين توطئه با خبر بود، جريان را از طريق كنيزش به اطلاع اميرالمؤمنين(ع) رسانيد.
حضرت(ع) فردای اون روز بدون نگرانی در مسجد حاضر شد.
📋《وَ حَضَرَ المَسجِدَ وَ وَقَفَ خَلفَ أَبي بَكرِ وَ صَلَّي لِنَفسِهِ》
♦️حضرت(ع) در مسجد حاضر شد و پشت أبي بكر ايستاد و نماز را فرادی خواند!(۲)
حضرت(ع) ملاحظه كرد که خالد با شمشير و آمادگى كامل در كنار او نشست.
ابوبکر شروع به خواندن نماز کرد.
وقتی به سلام نماز رسید، در گفتن سلام پایانی نماز دچار تردید شد و قدری مکث کرد.
او در این حین عواقب اين كار را سنجيد و نگران عكس العمل مردم و خطرِ آتى آن و حتی احتمال در خطر بودن جانش را در نظر گرفت، لذا تشهد نماز را چندين بار تكرار كرد و سلام نگفت!
سرانجام قبل از خواندن سلام نماز سه مرتبه خطاب به خالد گفت :
📋《يَا خَالِدُ! لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ!》
♦️ای خالد! آنچه را که به تو دستور داده ام، انجام نده!
و سپس گفت :
📋《اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》
و از نماز فارغ شد!(۳)
امام على(ع) در اين هنگام متوجه شد و بلافاصله به خالد حمله كرد و شمشير او را از دستش گرفت و وى را به زمين كوبيد و روى سينه اش نشست و به او فرمود :
📋《يَا خَالِدُ! مَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ؟
قَالَ : بِقَتْلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)؟
قَالَ : أَوَ كُنْتَ فَاعِلًا؟
فَقَالَ : إِي وَاللَّهِ لَوْ لَا أَنَّهُ نَهَانِي لَوَضَعْتُهُ فِي أَكْثَرِكَ شَعْراً!
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع) : كَذَبْتَ لَا أُمَّ لَكَ مَنْ يَفْعَلُهُ أَضْيَقُ حَلْقَةِ اسْتٍ مِنْكَ!》
♦️ای خالد! ابوبکر چه چیزی را به تو امر کرده بود؟
خالد : ابوبکر دستور داده بود تا گردن تو را بزنم ای امیرالمومنین(ع)!
امام(ع) فرمود : آیا تو این کار را می کردی؟!
خالد گفت : آری به خدا قسم! اگر او قبل از سلام نماز نگفته بود که او را نکش، همانا تو را کشته بودم.
حضرت فرمود :
دروغ گفتی! مادر نباشد تو را، کسي که بخواهد اين کار را با من انجام دهد.
سپس حضرت(ع) خواست خالد را بكشد و خالد نیز در حال گریه و التماس بود که مسلمانان حاضر، جلو آمدند تا خالد را نجات دهند، ولى مقدور نشد!
سرانجام ابن عباس و حاضرین او را به قبر پيامبر اکرم(ص) سوگند دادند و گفتند :
📋《یا أَبَاالْحَسَن(ع)! اَللَّه اَللَّه بِحَقِّ صاحِبِ الْقَبْرِ!》
♦️ای اباالحسن(ع)! خدا را، به حق صاحب این قبر، او را نکش و رها کن!(۴)
با اين قسم، امام على(ع) خالد را رها كرد و توطئه قتل این گونه بر همگان فاش شد و این جریان لکه ننگ دیگری بود بر کارنامه اهل سقیفه و غاصبین حکومت!
📚منابع :
۱)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۲
۲)تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ۱۳۶
۴)الاحتجاج طبرسى، ج۱، ص۹۰