eitaa logo
هیئت نورالزهرا(س)
5.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
اطلاع رسانی زمان و مکان مراسم هیئت نورالزهرا(س) @Adnooralzahra
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نهم سپس چشمانش از شادی درخشید و با لحن گرمش ادامه داد: «عوضش یه خونه خوب پیدا کردم! یخورده گرونه، ولی می‌ارزه! اگه پول پیش اون خونه رو بذاریم رو این پولی که الان داریم، می‌تونیم اجاره‌اش کنیم. کرایه‌اش هم خدا بزرگه! ان شاء‌الله فردا شب میریم با هم می‌بینیم. اگه پسندیدی، پس فردا هم اسباب می‌بریم. اگه دوست نداری خودمون بریم درِ خونه، به عبدالله میگم پول پیش رو از بابا بگیره. یه کامیون هم می‌فرستیم درِ خونه، وسایل رو بیاره.» و نمی‌دانست با این خبر نه تنها خوشحالم نکرد که بند دلم پاره شد. من هنوز جرأت نکرده بودم اعتراف کنم که پدرم همه اسباب زندگی‌مان، حتی سیسمونی حوریه را که مجید با پول خودش خریده بود، مصادره کرده و حتی پول پیش خانه را هم پس نمی‌دهد که از سکوت طولانی‌ام، خنده از روی صورتش جمع شد و پرسید: «چیزی شده الهه؟» نمی‌دانستم در پاسخش چه بگویم که دوباره سؤال کرد: «خوشحال نشدی؟» و بلافاصله خودش جواب داد: «خُب میریم می‌بینیم، اگه نپسندیدی، من بازم می‌گردم. تا هفته دیگه که اینا برگردن، وقت داریم.» و هنوز رنگ نگرانی از نگاهم نرفته بود که به چشمانم دقیق شد و پرسید: «چی ناراحتت کرده الهه جان؟» و بلاخره باید حقیقت را می‌گفتم که سرم را پایین انداختم و با صدایی که انگار از ته چاه بر می‌آمد، سؤال کردم: «یعنی با همین پولی که الان داریم نمی‌تونیم یه جایی رو اجاره کنیم؟» سپس نگاهش کردم و در برابر چشمان پُر از علامت سؤالش، با حالتی مظلومانه ادامه دادم: «اگه کوچیک هم باشه یا محله‌اش هم خیلی خوب نباشه، عیب نداره...» که به میان حرفم آمد و با تعجبی که در صدایش پیدا بود، سؤال کرد: «خُب وقتی می‌تونیم یه جای خوب اجاره کنیم، چرا باید همچین کاری بکنیم؟» و من می‌ترسیدم حرفی بزنم که از صورت غمزده‌ام، فهمید در دلم چه می‌گذرد و نگرانی نشسته در نگاهم را با صدایی گرفته تعبیر کرد: «بابا دیگه پول پیش رو پس نمیده، آره؟» از اینکه خودش تا انتهای قصه رفت، نفسم بالا آمد و در عوض گلویم از بغض پُر شد و دیگر نتوانستم سرم را بالا بیاورم که نفس بلندی کشید و با حالتی عاشقانه صدایم کرد: «الهه جان! تو چرا خجالت می‌کشی عزیزم؟ یکی دیگه باید خجالت بکشه!» از آهنگ آرام کلامش جرأت کردم سرم را بالا بیاورم که نگاهش پیش چشمانم شکست و با لحن تلخی سؤال کرد: «چون کافرم، خون و مال و ناموسم مباحه؟!!!» سپس به چشمانم که زیر پرده نازکی از گریه به چله نشسته بود، خیره شد و با حالتی غریبانه ادامه داد: «چون من شیعه‌ام، حق دارن اموالم رو مصادره کنن، برای زنم حکم طلاق صادر کنن، دستور سقط بچه‌ام رو بدن، لابد اگه بتونن خودم رو هم می‌کُشن!» و چه خوب به عمق اعتقادات پلید تفکر تکفیر پِی برده بود و خبر نداشت که حتی برای ناموسش، تدارک شوهر دیگری را هم دیده بودند که با هر دو دستم اشک‌هایم را پاک کردم و با صدایی که از گریه به لرزه افتاده بود، سر به شکایت نهادم: «وسایل خونه‌مون رو هم دیگه پس نمیده. نه جهیزیه من، نه سیسمونی حوریه رو. وقتی داشتم میومدم بابا گفت حق ندارم هیچی با خودم ببرم!» که کاسه چشمانش از خشم پُر شد و با لحنی قاطعانه پاسخ اینهمه درماندگی‌ام را داد: «مگه شهر هِرته؟!!! واقعاً فکر کردی من دست رو دست می‌ذارم تا اینا همه زندگی‌ام رو مصادره کنن؟!!!» هر دو دستش را گرفتم تا دلش به رحم بیاید و میان هق هق گریه التماسش کردم: «مجید جان! تو رو خدا از این پول بگذر، فکر کن هیچ وقت پولی به بابا ندادی، به خاطر من...» و نگذاشت حرفم تمام شود و با عصبانیتی مردانه از حق زندگی‌اش دفاع کرد: «الهه! دیگه کوتاه نمیام، به خدا دیگه کوتاه نمیام! من این پول رو ازش میگیرم. جهیزیه ارزونی خودش، ولی هر چی با پول خودم خریدم، از اون خونه میارم!» و حالا نوبت من بود که به میان کلامش آمده و با ظرافت زنانه‌ام، مقاومت مردانه‌اش را محکوم کنم: «یعنی چند میلیون پول و چند تا تیکه تیر و تخته انقدر ارزش داره که هر چی التماست می‌کنم، برات مهم نیس؟ یعنی ارزش داره که من اینهمه گریه کنم؟» و دستانش را رها کردم که خدا می‌داند فقط بخاطر خودش می‌خواستم از میدان غیظ و غضب پدر دورش کنم و چاره‌ای جز این قهر و گلایه نداشتم که خودش دستانش را پیش آورد تا نقش اشک را از صورتم پاک کند و با لحنی مهربان و ملایم پاسخ داد: «الهه جان! قربونت برم! همه دار و ندارِ من فدای یه تارِ موت! خودتم می‌دونی من همه دنیا رو با یه قطره اشک تو عوض نمی‌کنم! ولی بحث پول نیس، بخدا بحث پول نیس! بحث اینه که اینا دارن به اسم اسلام حق ما رو می‌گیرن! چرا؟ چون من شیعه‌ام و اونا شیعه رو کافر می‌دونن؟!!! اونوقت تو انتظار داری من هیچی نگم؟ فکر می‌کنی خدا راضیه؟»
نورالزهرا(س)همزمان باایام شهادت رسول مکرم اسلام(ص)وامام حسن مجتبی(ع)وامام رضا(ع)مراسم عزا و سوگواری برگزار می نماید: ▪️باحضور: "سرکارخانم وسیله" ▪️زمان: صبح های سه شنبه،چهارشنبه،پنجشنبه (۱۳/۱۴/۱۵/مهرماه) ازساعت: ۹:۳۰تا اذان ظهر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ▪️مکان: اتوبان محلاتي خ نبرد شمالي خ پاسدار گمنام غربي بعدازميدان امام حسن مجتبي ع پلاك ١١٧ مجتمع سیاوشانیها 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ❌❌تذکرمهم: مراسم با رعایت کامل پروتکل های بهداشتی وفاصله گذاری اجتماعی برگزار خواهد شد. بعد از تکمیل جمعیت،درب های حسینیه بسته خواهدشد.❌❌ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 لطفا ازآوردن پسران بالای 5 سال جدا خودداری فرمایید. ▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ @nooralzahra5
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تو منو رها کنی کجا برم امام حسن... 🏴 مرثیه سرایی کربلایی مصادف با شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام
4_5785165555795233043.mp3
3.84M
°•🌱 ± لحظه وداعِ دیگه بی قرارم دم آخری سر رو پای علی میزارم🖤🥀 🎧 🕯 🎤
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 ما چنین دلسوزی رو امروز از دست دادیم ...
♠️یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد اما با تکرار صـلوات بر تـو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم شهادت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد
4_5969761450586016463.mp3
487.9K
🔈 🎧 شجاعت های امام حسن مجتبی(ع)... 🎙 حجت الاسلام رفیعی 🏴
📌 یاری‌گر بی‌یاور ◽️ مردی را می‌شناسم که وقتی در حال انجام طواف مستحبی بود و شیعه‌ای از او درخواست کمک کرد، طواف را رها و برای رفع نیاز برادر مؤمنش او را همراهی کرد. ◾️ کریمی را می‌شناسم که دوبار، تمام دارایی و سه‌بار نیمی از دارایی‌اش را بخشید. مظلومی را می‌شناسم که «مُعِزُّالمُؤمِنین» بود، اما شیعیانِ خودش به او «مُذِل‌ُّالمُؤمِنین» می‌گفتند. ◽️ غریبی را می‌شناسم که همسرش در خانهٔ خودش به او زهر خوراند و مسمومش کرد، اما چیزی که جگر او را سوزاند، زهر نبود؛ سال‌ها بود که جگرش سوخته بود… ◾️ آن وقتی در کودکی خانه‌شان را به آتش کشیدند و داغ مادر را بر دلش گذاشتند، آن وقتی که در جوانی، مظلومیت و خانه‌نشینی پدر را نظاره‌گر بود، آن وقتی که جلوی چشمانش، روی منبر می‌رفتند و پدرش را لعن می‌کردند و همان وقتی که در تمام این مدت، بسیاری از شیعیان بی‌تفاوت بودند و امام زمانشان را یاری نمی‌کردند... 🔺 در تمام این مدت جگرش پاره‌پاره شد. ‌شاید زهر تسکینی بود بر دردهایش... 🔘 شهادت مجتبی به امام زمان و تمام شیعیان تسلیت باد. ☑️
📌 این قوم هنوز هم مشرکند ◽️ چه زود نقاب‌ها کنار رفت و حقیقت آشکار شد. معلوم شد این امّت، هنوز از خواب سنگین جاهلیت برنخاسته‌اند. ◾️ به دروغ شهادتین گفتند و به دروغ اسلام آوردند. این قوم هنوز هم مشرکند‌؛ در دل‌هایشان، خدا هزاران شریک داشت: حکومت، مقام، ثروت و... ◽️ مگر نشنیدند که پیامبر، آیه خواند؟ مگر سفارششان نکرد؟ مگر هزار دلیل نیاورد که پس از من، رضای خدا در گروی رضایت امام است و بس؟ پس این‌ها چه شد؟ ◾️ پس چرا بعد از پیامبر هیچ امامی از امت خود راضی نبود؟ یکی سَر در چاه بود و دیگری سَر روی نِی، یکی در زندان و دیگری آوارهٔ دشت و بیابان. 🔺 مردمانی که دنیا را به رضایت امامشان ترجیح دادند، خدا را نیز قبول نداشتند. 🔘 شهادت بر امام زمان و تمام مسلمین تسلیت باد. ☑️
4_5969784922582289696.mp3
12.04M
🔊 📝 خاطرات اربعین - قسمت ۸ 🔺 با کریمان کارها دشوار نیست 📗 این خاطره برگرفته از خاطرات مکتوب یک خادم ایرانی در مضیف العباس است که در طول سه سال حضورش در آشپزخانه حضرت عباس علیه السلام، کوشیده است تا خاطرات واقعی خدام عراقی و ایرانی و زوار را بنگارد و در قالب پادکست تقدیم عاشقان اباعبدالله کند. 🤲 اگر چشمانتان هنگام شنیدن این پادکست بارانی شد دستانتان را بالا بیاورید تا همراه هم برای فرج دعا کنیم.
نورالزهرا(س)همزمان باایام شهادت رسول مکرم اسلام(ص)وامام حسن مجتبی(ع)وامام رضا(ع)مراسم عزا و سوگواری برگزار می نماید: ▪️باحضور: "سرکارخانم وسیله" ▪️زمان: صبح های سه شنبه،چهارشنبه،پنجشنبه (۱۳/۱۴/۱۵/مهرماه) ازساعت: ۹:۳۰تا اذان ظهر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ▪️مکان: اتوبان محلاتي خ نبرد شمالي خ پاسدار گمنام غربي بعدازميدان امام حسن مجتبي ع پلاك ١١٧ مجتمع سیاوشانیها 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ❌❌تذکرمهم: مراسم با رعایت کامل پروتکل های بهداشتی وفاصله گذاری اجتماعی برگزار خواهد شد. بعد از تکمیل جمعیت،درب های حسینیه بسته خواهدشد.❌❌ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 لطفا ازآوردن پسران بالای 5 سال جدا خودداری فرمایید. ▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ @nooralzahra5