غرقه(۲۰)
باید کاری می کردم؛نه برای رضا یا حتی یوسف؛بلکه برای وجدان خراشیده خودم. جنبه حقوقی شکایت تقریبا روشن شده بود.قتل عمدی در کار نبود؛دلیلی از این ادعا حمایت نمی کرد.قتل غیر عمد نیز در فضایی مه آلود تصویر می شد که همه چیز در هاله ای از ابهام تعریف می شد.سعید برای گریختن از مرگ به یوسف پناه برده یا آویخته بود و چون چنگال مرگ را بر گلوی خویش احساس کرده بود، برای ماندن بر روی آب، یوسف را در مقابل حملات ترسناک فنا و نیستی سپر خویش قرار داده بود.ایا یوسف در راندن سعید از خود و حتی مضروب نمودن وی دچار تقصیر شده بود؟ایا می شد مرگ سعید را نتیجه اقدام یوسف در نجات جان خویش به حساب آورد؟آیا یوسف می توانست باعث نجات جوان نگون بخت از غرق شدن گردد و چنین نکرده بود؟ این سوالات چون ارتشی نامنظم در ذهنم رژه می رفت و آرامش فکری مرا در زیر ضرباتی که محکم به مغزم می خورداز میان برده بود.باید چاره ای می اندیشیدم. زنگ زدم به نرگس تا با شوهرش بیایند دفتر.جمال را هم خبر کردم.مهندس می توانست با حمایت معنوی خود ازمن، کمکم نماید. شب هنگام و در حالی که دو هفته بعد اولین سالگرد مرگ سعید بود در دفتر منتظر میهمانان بودم. نرگس آمد؛تنها. رضا نیامد.معلوم بود که هنوز از من و دعوایی که کردیم خاطری مکدر دارد.جمال هم آمد. شروع کردم:"نرگس خانم! رضا هم باید می آمد و حالا کار شما سخت تر می شود،چون باید گزارش بحث امشب را به وی بدهید.اتهام قتل عمد هيچ شانسی ندارد.می ماند قتل غیر عمد. دقت کنید. با مطالبی که یوسف بارها تکرار کرده و دلیلی در مخالفت با آن نیست،آن چه یوسف کرده نامتعارف نبوده و احتمال تبرئه او زیاد است. من پیشنهادی دارم....".نرگس به حرف های دقیق شده بود و جمال هوش وحواسش را داده دبود به من :"....با رضا صحبت کنید و رضایت دهید. اگر یوسف تبرئه شود، بارچند ماه بازداشت وی بر دوش و وجدان شماست و اگر محکوم به پرداخت دیه شود، ایا شما ازیک جوان یک لا قبا چه چیزی را وصول خواهید کرد؟آیا باز به زندانش می اندازید...؟".نرگس چیزی نگفت و فقط به من نگاه می کرد. مهندس آمد به میدان:"درست میگه....رضا یه بازاری خوشنامه و باید به نتیجه اجتماعی این پرونده هم توجه کند".نرگس نشان می داد که قادر به تصمیم گیری نیست. دلم برایش سوخت. مطمئن بودم که رضا هم دچار تشویش ذهنی خواهد شد. نرگس بلند شد. از کیفش کاغذی درآورد و گذاشت روی میز:"چک است. رضا داده. گفت اگر دوباره پاره نمی کنید بدهم خدمتتان..."و لبخندی زد.مهندس هم خندید و گفت:"تو را خدا اگه می خوای پاره کنی بده به من که بدجوری گرفتارم".چک را گذاشتم لای یکی از کتابهای قانون که روی میز چیده شده بود. نرگس رفت و به دنبال او جمال و من ماندم و فکرهای دور و دراز راجع به تحلیل حقوقی مرگ سعید؛مرگی که حالا می توانست بااقدام عاقلانه رضا و زنش خلاصی از رنج فکری و روحی را به جوانی باز گرداند.
چند روزی گذشت.در حال رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد؛نرگس بود:"...ما خیلی فکر کردیم؛من و رضا. بالاخره قرار شد که رضایت بدهیم. اولش رضا راضی نبود ولی حالا قبول کرده....بچه ما که دیگه بر نمی گرده. ما هم نمی خوایم ارزش سعید را به مال محاسبه کنند .راستی می دونید..یه چیزی که باعث شد رضا قبول کنه خوابی بود که دید....گفت خواب دیده که کنار سد وایستاده و دنبال سعیدتو آب می گشته و صداش می زده که یه دفعه بچم از آب در اومده و هی گفته بابا سردمه...یه چیزی روم بنداز تا گرم بشم ....خیلی سردمه ".
فردای آن روز رضا ونرگس در یکی از دفتر خانه ها رضایت نامه رسمی امضا کردند.با وکیل یوسف هماهنگی و با رئیس دادگاه صحبت کردیم. او هم مثل این که باری از دوشش برداشته شده بود، چند روز بعد حکم به برائت یوسف صادر کرد. کسی معترض رای نشد و حکم قطعی و پرونده مختومه شد.
یکی دوماه بعد تلفنم زنگ خورد. جمال بود:"فرداشب خونه رضا یادت نره. منتظرتما....".گفتم :"مهندس توکه هستی ...رضا که دیگرمرا تحویل نمی گیرد".جمال با لحنی جدی گفت:"اگر نیای به خدا دیگه جواب تلفن هاتو نمیدم "گیر کرده بودم. با آن که خیلی تمایل به رفتن نداشتم ،رفتم ".۲۸ صفر بود و در خانه رضا مراسم هرساله برگزار می شد.
دم در عکس بزرگی از سعید در قاب بزرگی قرارداده شده بود. به دقت به عکس خیره شدم. دلم سوخت. گلی پرپر شده بود و حسرتی ابدی از فقدان او بر دل دو باغبان زندگیاش مانده بود. پنجه غم گریبانم را گرفت. تو حال خودم بودم که دستی شانه ام را لمس کرد. برگشتم عقب؛رضا بود:"ما بچگی ها تا حرفمون می شد قهر می کردیم ولی برای یکی دوساعت.حالا برای دوسال، شایدم همیشه؛حالا ریش وسبیل داریم ولی مثل این که اون موقعا مردتر از حالا بودیم...".رضا خندید؛من لبخند زدم.اغوشی باز شد و دست ها وگردن هایی به هم متصل گردید.رضا دستی زد به پشت من و رفتم داخل منزل. همه جا سیاه پوش بود.زود جمال را دیدم.
مشغول بود:"سلام مهندس...".آمد طرفم:"کجایی تو؟....تو ابدارخونه چند تا بچه سربه هوا هستند. برو بالا سرشون یه وقت سماور راچپه نکنند برامون مصیبت درست کنند، اون وقت باید یه عزای دیگه هم بگیریم ".آمدم آبدار خانه؛جایی که خوب باهاش آشنا بودم. چند تا نوجوان مشغول بودند و بزرگتری بالای سرشان نبود.یکی از آن ها سلام کرد؛پسرجمال بود. چقدر شبیه باباش بود. چارپایه ای آن جا بود؛نشستم روی آن و به نظاره و مراقبت کار بچه ها. یکی که بزرگتر بود چایی می ریخت و دو نفر استکان می شستند و یکی قند می داد.به من هم چایی دادند.حواسم به سماور بزرگی بود که آب جوش در آن درغلیان بود. چراغ ها را خاموش کردند. گفتم؛"بچه ها دیگر بسه. چایی دادن رابگذارید برای وقتی برق وصل شد. ".گوش دادند و یک گوشه ای نشستند ولی شیطنت نوجوانی دست ازسرشان برنمی داشت؛پچ پچ می کردندو گاهی می خندیدند. صدای بلندگو بلند شد. سید مصطفی بود:"حسن آن سبط پیغمبر......ز زهر کین شده پرپر ".تاریکی فضا و لحن سوزناکی که آتش به جان ها می انداخت و خانه ای که مصیبت و غم از در و دیوار آن فرو می ریخت ، مرا بی نصیب نگذاشت. آن چشم های معصوم سعید در قاب عکس و آن استقبالی که رضا از من نمود ،حالم را دگرگون کرد.صدای مداح اوج گرفت و مرا با خود به دل دریای اندوهی جانکاه بُرد:" دل زینب به خون غرقه...........که سم کین شده حربه ".کلمه غرقه مرا در اندوه و محنت غرق کرد. بچه ها در آن تاریکی همچنان نجوا می کردند و در عالَم خود تمام غم ها و رنج های روحی دور وبرشان را به هیچ گرفته بودند.در کنار لب های خندان و باز آنان چشم های من بسته بود؛چشم هایی که دیگر خشک نبود .......پایان
🌹 بزودی داستانی دیگر🌹
https://eitaa.com/nooralzahraa
🇮🇷
📝 افشاگری معاون بانک مرکزی روحانی: همتی اطلاعات محرمانه را به صندوق بینالمللی پول داد‼️
🍃🌹🍃
🔻«قربانی» معاون اقتصادی وقت بانک مرکزی:
🔸به متهم که رسیدگی نشود، مدعی العموم میشود. آقای همتی، رئیس کل سابق بانک مرکزی مصداق بارز همین مَثَل است.
🔹همتی در سال ۱۳۹۹ در پی بحران کرونا درخواست یک وام ۵ میلیارد دلاری در قالب ابزار تامین مالی سریع (RFI) از صندوق بین المللی پول کرد که حتی نتوانست یک سنت از آن را بگیرد. درحالی که چون سهامدار هستیم، پول خودمان بود و کشورهای مختلف نیز این تسهیلات را گرفتند.
🔸صندوق برای پرداخت این وام کلی اطلاعات محرمانه از همتی خواسته بود که او همه اطلاعات مهم کشور اعم از وضعیت ارزی، نرخ تورم و... را به آنها داد، مواردی که خودش درباره آنها به مردم خودمان هم گزارش نمیداد! هر کسی از او میپرسید میگفت اینها محرمانه است.
🔹صندوق این اطلاعات را در مجله چشم انداز اقتصاد بین المللی چاپ کرد و تازه کاشف به عمل آمد که همتی چه کار خبطی کرده است. در داخل به او فشار آوردند و توضیح خواستند و او هم در نهایت همه چیز را کتمان کرد و گفت اطلاعات صندوق غلط است!
🔺حالا که پولهای بلوکه شده در کره، آزاد شده، جناب همتی که برای وام نگرفته از صندوق همه خواستههایشان را، آن هم در بحبوحه یک جنگ اقتصادی، اجابت کرد، در جایگاه مدعی العموم نشسته که شما نگذاشتید ما وام بگیریم و آزادسازی پولهایمان در کره هنر نیست!
https://eitaa.com/nooralzahraa
🤚#سلام_امام_زمانم 💚
🤍 مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین
روزے بہ ربناے زمین، آسمانترین
رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها
🤍 اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین
🤲الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفرج🍃
سلامتی وفرج مولا صلوات🍃
سلااام رفقا صبحتون مهدوی🍃
https://eitaa.com/nooralzahraa
#حدیث_روز
امام حسین علیه السلام:
هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَیتِک، فَلا تُلْقِی اَحَداً اِلاّ رَأَیتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَیک.
ادب عبارت است از اینکه وقتی که از خانه خارج می شوی به هرکسی برخورد می کنی او را برتر از خود بینی.
#صفر
https://eitaa.com/nooralzahraa
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | چرا میگن ماه صفر نحس است؟
‼️ آیا در اسلام روز یا ماه نحس داریم ؟
🎙حجتالاسلام حسینی قمی
📎 #ماه_صفر
📎 #نحس
پایگاه حوزه نت
https://eitaa.com/nooralzahraa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
آیا میدانید ۲۹۵ شبکه خارجی علیه جمهوری اسلامی با بودجه میلیارد دلاری فعالیت میکنند⁉️
#جنگ_ترکیبی
#جنگ_شناختی
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
https://eitaa.com/nooralzahraa
🇮🇷
📝 تلخیها و شیرینیهای حادثه #شیراز
🍃🌹🍃
🔻واقعه تروریستی شیراز هر چند از یک منظر تلخ و ناگوار بود و غبار غم بر دل و جان مردم ایران و به ویژه اهالی شهر شیراز نشاند؛ اما در کنار این رخداد اندوهگین، صحنههایی خلق شد که دلهای سوزناک و جراحتدیده را التیام بخشید. از فداکاری پسری که وقتی صدای تیر و بوی باروت همه جا را پر کرده، به کمک پدر میشتابد تا پدری که پسر خردسالش را از چند قدمی تروریست دور میکند، شگفتانههای رویداد شیراز به شمار میآید. نقطه اوج ایثار نیز با از خودگذشتگی «فرزاد بادپا» خلق و مجاهدت او در تاریخ ماندگار شد. با دست خالی دنبال یک تروریست مسلح دویدن که ممکن بود آماده انتحار نیز باشد، فقط از یک فرد پرورش یافته در مکتب اهل بیت(ع) و از خادم حضرت شاهچراغ برمیآید.
🔹مشاهده همه این فداکاریها سبب نمیشود تا نقش نیروهای امنیتی، که در این رویداد و دهها پروژه ضدامنیتی به موقع وارد شده و از وقوع حوادث بزرگ و غمبار جلوگیری کردند، به چشم نیاید و یک رخداد از منزلت و مجاهدت آنان نزد ملت نمیکاهد. در همین زمینه برخی با اغراض گوناگون کوشیدند بهگونهای وانمود کنند که اثری از حضور نیروهای امنیتی نبوده است! در این باره گفتنی است، دقیقاً پس از حادثه سال گذشته شیراز، لایه دوم امنیتی حرم مطهر حضرت شاهچراغ در اختیار عناصر نظامی قرار گرفته است.
🔸در همین قضیه اخیر شیراز به محض ورود فرد تروریست به حرم و شلیک تیر، سه نفر از نیروهای امنیتی راه ورود او را به سمت صحن و ضریح و محل تجمع مردم مسدود کرده و در مرحله بعد نیروهای امنیتی او را در محاصره خود در میآورند.
🔺این نکته مهم را باید مد نظر قرار داد که اگر نیروهای نظامی که لایه دوم امنیت حرم مطهر به آنان سپرده شده، بر سر راه فرد تروریست قرار نمیگرفتند و تروریست را به سمت دیگر حرم نبرده و در محاصره قرار نمیدادند، او در کسری از زمان خود را به محل تجمع مردم میرساند و وقوع یک فاجعه قطعی بود و اکنون ملت ایران و مردم شیراز داغدار دهها نفر از هموطنان و همشهریان خود بودند. برای اینکه در نظر بیاوریم با وقوع واقعه دردناک و عظیم چقدر فاصله کمی وجود داشته، لازم است گفته شود که از زمان ورود فرد تروریست به ورودی حرم تا هنگام دستگیری او کمتر از ۳۰ ثانیه زمان سپری میشود. سخن اصلی در اینجا آن است که با روایت صحیح و کامل از واقعه تلخ شیراز نگذاریم صحنههای ماندگار آن، که رایحه دلانگیز ایثار و مجاهدت از آن ساطع شده، به حاشیه سپرده شود.
✍ عزیز غضنفری
https://eitaa.com/nooralzahraa
⭕️ سقف برداشت وجه از خودپرداز در ۵ استان مرزی ۵۰۰ هزار تومان شد
🔸️بانک مرکزی:
🔹️سقف برداشت نقدی روزانه از خودپردازهای ثابت و سیار در ۵ استان آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام، خوزستان و کلیه نقاط مرزی با کشور عراق از ۱ تا ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ به صورت درون بانکی و شتابی به ۵ میلیونریال افزایش یافت.
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
https://eitaa.com/nooralzahraa