وقتی بچه رو از پوشک میگیریم یعنی کنترل ادرارش رو کامل به دست میاره باید یک ماه و نیم دو ماه دیگه منتظر باشیم که این بچه کنترل مدفوع اش را هم به دست بیاره این دوتا همزمان نیست. یه تاخیری داره. اول کنترل ادرار به دست میاد بعد با یه فاصله یک ماه و نیم دو ماه بلکه برای بعضی بچه ها تا سه ماه کنترل مدفوع را به دست می آورند.
این فاصله زمانی فاصله زمانی طبیعی و برای رشده. چون از دو ناحیه بدن باید این کنترل به دست بیاد یکی مثانه و یکی همون قسمت رکتوم مقعد .این دو تا دو جایگاه متفاوت در بدن است و عملکردشان تقریباً جداگانه است و برای همین فاصله زمانی بین این دو برای بچه ها هست که اکثریت مثلاً کنترل ادرار رو زودتر بدست میارن و بعد کنترل مدفوع رو ،پس به بچه ها تو این پروسه از پوشک گرفتن که شروع می کنیم نباید فشار بیاریم و بگیم خب الان که ادرارش رو میگه پس تو این مرحله باید مدفوعشم بگه. نخیر چنین چیزی نیست و ما چنین انتظاری از کودک نداریم.
#پوشک_گرفتن {قسمت3}
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
Join @nooredideh
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ
يک فیلم زیبا از سیستم آموزشی کشور ژاپن
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
join @nooredideh
نتايج تحقيقي كه بر اساس مطالعات تورنتو و تحقیقات گسترده 40 سالهای بنا نهاده شده میگوید بچههایی که بیشتر بابت تلاششان مورد ستایش قرار میگیرند تا تواناییهایی که دارند، شانس بیشتری برای موفقیت دارند چه اینکه آنها از انگیزه بالاتری برخوردار هستند.
این تحقیق همچنین میگوید بچههایی که بر این باروند که میتوان هوش را گسترش داد تا اینکه آن را در همان حالت نگه داشت برای مقابله با پسرفتها و عقبماندگیها مجهزتر هستند.
همین تحقیقات به این نکته اشاره دارد که اگرچه طبیعیست که پدر و مادرها از هوش و ذکاوت فرزند خود تعریف و آن را ستایش کنند، اما ضرری که این کار میتواند برای بچهها داشته باشد در این مورد است که این بچهها برای اینکه ثابت کنند باهوش هستند و چیزی کم ندارند ممکن است به تقلب کردن برای بهتر شدن روی بیاورند.
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
join @nooredideh
برای کودک اسم نگذارید...
کودکتان را با واژههایی مثل «کدو» یا «لاکپشت» صدا میکنید و ایرادهای او را با نسبت دادنش به یک موجود زنده به رخش میکشید؟!
گذاشتن اسم بهدليل تحقیر یا نسبت دادن یک ویژگی ناپسند روی کودک، میتواند اثرات مخربی در شخصیت و رفتار کودک بگذارد. درست است که برخی از کارشناسان هم توصیه میکنند در یک رابطه صمیمی، یک اسم لطیف و عاشقانه را برای کودک انتخاب کنید و هر ازگاهی با آن واژه صدایش کنید اما اسمهای تحقیر کننده هرگز در این گروه جا نمیگیرد.
والدینی که خشونت کلامی را در رفتارشان بروز میدهند به جای انتقاد از کار کودک ویژگیهای او را به شکلی تحقیر کننده بیان میکنند و مثل یک برچسب آن را روی کودک میچسبانند.
مهم نیست که این واژهها با آرامش و خنده به زبان بيايد یا با یک لحن تند. این صفتها در هر شرایطی که ادا شوند، به ارتباط شما آسیب میرسانند.
اگر میخواهید دست از این خشونت بردارید در مورد ویژگیهای منفی کودکتان با او صحبت کنید و بهجای اسمگذاری روی او، با هم برای محو کردن این ویژگیها تلاش کنید.
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
join @nooredideh
#فایل_صوتی 👆👆
🔸نقش بزرگ مادر در تربیت
🔸مقایسه نقش مادر و پدر در تربیت
🔸نکاتی درسیره ام البنین وتربیت حضرت عباس
🔸 نکاتی از حضرت عباس که تابحال نشنیده اید
#استاد_فیاض_بخش
🔲 @nooredideh
هدایت شده از کانال حسین دارابی
پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفرهای مختصر شام می خورند. عبدالله ناگهان صدای سم اسبی به گوشش رسید، سواری نزدیک شد و گفت:
سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور؛ می خواهم به کوفه بروم، از راه آمده مطمئن نیستم. یکباره اسبش که پیدا بود راه درازی را یک نفس آمده بود نقش زمین شد و سوار را بر زمین زد. سوار که دست کمی از اسب نداشت، پایش زیر اسب ماند و فریاد کشید و از حال رفت. عبدالله زیر بغل مرد را گرفت، کمی بعد به حال آمد و وقتی خود را پیدا کرد، سراسیمه به سینه اش دست کشید و از وجود چیزی در زیر لباسش مطمئن شد. مرد دوباره از حال رفت. ام وهب گفت:
پیداست چیز گرانبهایی با خود دارد.
عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و می اندیشید، کم کم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیش تر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزه هایی که بالا و پایین می رفتند و خون آلود می شدند. خیمه هایی که در آتش میسوختند، اسبانی که بر جنازههای بیسر می تاختند، سرهایی که بدون بدن افتاده بودند، کودکانی که از شلاق ها می گریختند،
یکباره عبدالله وحشت زده چشم باز کرد. ام وهب گفت:
این مرد تنهاست! تاکنون ندیده ام از مردی تنها و خسته این گونه بترسی
عبدالله گفت:
ترس!؟ نه! من از او نمی ترسم. اما حضور او مرا از چیزی می ترساند. دوباره همان کابوس، خدایا این چه دلشورهای است که سینه ام را میدرد
عبدالله به مرد گفت: از کوفه چه میخواهی؟
من همان میخواهم که همهی اهل کوفه میخواهند
عبدالله گفت: پس تو هم خبر حملهی مسلم و یارانش را به قصر ابن زیاد شنیده ای!
مرد جا خورد
مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟! ام وهب گفت: ابنزیاد هانی را کشت و راهی جز جنگ برای کوفیان نماند
عبدالله حالا كاملا دریافته بود که مرد غریبه، مسافری عادی نیست. پرسید:
تو که هستی مرد؟! مرد ملتمس رو به عبدالله برگشت. گفت: اسبت را به من بفروش هر بهایی بخواهی میدهم.
مرد گفت: شما در این بیابان چه می کنید؟
عبدالله گفت: «ما به فارس بازمی گردیم، تا شاهد جنگ میان مسلمانان نباشیم.»
مرد گفت:
شما از چه می گریزید؟! اگر همهی ما کشته شویم، بهتر از آن است که مردی چون یزید را بر جایگاه رسول خدا ببینیم.»
عبدالله مبهوت ماند وگفت:
من اسبم را به تو می دهم فقط به شرطی که بگویی تو کیستی؟!»
من بندهای از بندگان خدا هستم که به یگانگی او و رسالت محمد شهادت داده ام و اکنون حسین را امام و مولای خویش قرار دادم تا یقین کنم که آن چه می گویم و آن چه می کنم، جز سنت رسول خدا نیست، حتی اگر به بهای جانم باشد.»
عبدالله بر سر مرد فریاد کشید:
مسلمانی ات را به رخ من مکش! که من با مشرکان بسیاری جهاد کردم؛ و جز برای خدا و رسولش شمشیر از نیام بیرون نکشیدم.
مرد خونسرد گفت: لعنت خدا بر آنان که ایمان شما را بازیچه ی دنیای خویش کردند؛ و وای بر شما که نمی دانید بدون امام، جز طعمهای آماده در دست اراذلی چون یزید و ابن زیاد هیچ نیستید؛ حتی اگر برای رضای خدا با مشرکان جهاد کنید. آیا بهتر و عزیزتر از قرآن و حسين، یادگاری از پیامبر بر روی زمین باقی مانده است؟
عبدالله به سوی او رفت. گفت: من هم پسر فاطمه را شایسته تر از همه برای خلافت مسلمانان می دانم، اما در حیرتم که حسین چگونه به مردمی تکیه کرده که پیش از این، پدرش و برادرش، آنها را آزموده اند و اکنون نیز با فریب ابن زیاد به پسر عقیل پشت کردند و هانی را تنها گذاشتند.
مرد آرام گفت: آیا حسین اینها را نمی داند؟!
اگر می داند، پس چرا به کوفه می آید؟
مرد گفت: او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایت شان کند.
عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آنها نیاز به هدایت ندارند؟»
مرد گفت: «آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند، هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند. و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟
خواست برود رو به عبدالله برگشت و گفت:
و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. ومن حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟
و رفت. عبدالله برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
صبر کن، تنها هرگز به کوفه نمی رسی! مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت: بهای اسب چقدر است؟ دانستن نام تو! مرد سوار بر اسب شد: من #قيسبنمسهرصیداوی هستم، فرستاده ی حسین بن علی!
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت.
#نامیرا (قسمت بیستم)
@HoseinDarabi
🔴روش کوتاه امام هادی در خواندن زیارت عاشورا با صدلعن و صد سلام👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴دوستان اگر حاجت های بزرگ دارید این چله زیارت عاشورا رو از دست ندید
آیت الله سید علی آقای قاضی یک چله زیارت عاشورا می گرفتند و آغاز آن را از روز عاشورا تا اربعین قرار می دادند
بسیار پرفضیلت و سراسر نور است. و حاجتهای بزرگ برآورده میکند.
اگر خواستید این چله رو انجام بدید با #روش_امام_هادی صد لعن و صد سلام بسیار کوتاه تر خواهد بود حدود ۲۰دقیقه
از اینجا روش امام هادی رو مطالعه کنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0