بسم الله الرحمن الرحیم
#تئاتر « #جابر ۱» با موضوع #جهاد_علمی_فرهنگی
و بزودی «#جابر۲» با موضوع ،نقش زن در کانون خانواده و اجتماع، نفوذ، استحاله و تغییر مرجعیت فکری اجرا میشود. این تئاتر با همت #گروه_نورالهدی و توسط عده ای از خواهران طلبه و دانشجو و صرفا «ویژه ی #بانوان » اجرا میشود.
« #جابر ۱ و ۲» ذیل منویات و دغدغه های مقام معظم رهبری ،در یک کلام « معرفی جوان تراز انقلاب» میباشد
که بارها در کشور به روی صحنه رفته است.
جهت رزرو سالن (در قم), و یا دعوت از گروه جهت اجرا در شهرستانها:
👈 روابط عمومی گروه نورالهدی 09915192702
👌 در ادامه توضیح مختصری نسبت به تئاتر #جابر خواهد آمد:
تئاتر جابر، روایتی ست کوتاه از زندگی یک #دانشمند_هسته_ای به نام جابر. بسیجی فعال و پر انگیزه ای که دغدغه ی جهاد دارد؛ هم در عرصه ی علم، هم در حوزه ی فرهنگ.
خط اصلی داستان، اگرچه جهاد است، اما مخاطب را درگیر نکات فرعی زیبایی میکند:
در صحنه ی خانه ی مادری جابر با سبک زندگی شیرینی روبرو میشویم که حاکی از ادب و متانت جابر نسبت به مادر است. محبت و مسیولیت پذیری او نسبت به خواهر و نیز اوج مهر و صفایش با همسر در خانه ی شخصی اش به نمایش در می آید.
دغدغه های بلند و راهکارهای مبتکارنه ی دانشمند جوان، نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه، و پیگیری مطالبات رهبری در حوزه ی علم و فرهنگ، به وضوح در صحنه ی جلسه با بازرس مشخص میشود.
همچنین, بصیرت او نسبت به مخاطب اصلی تهاجم فرهنگی دشمن «زنان و دختران» در جنگ نرم، در وصیتنامه اش هویدا میگردد.
مخاطب اصلی اش جوان و نوجوان اند. چرا که جوانی, فصل رویش انگیزه ها، خیزش به سمت قله ها و جهاد و کوشش برای رسیدن به الگوهاست. و تعیین مسیر آینده ای که به دست جوان ساخته میشود.
پیام رسان ایتا:
https://eitaa.com/noorolhodaa
[Forwarded from سید]
بحث امروزمان بین دوستان این بود:
کاری که رسانه در دنیای کنونی می کند، این است: هم درد را خودش میدهد. هم درمان، و هم نتیجه.
اینگونه است که دنیای ما پر شده از دردها و مشکلات جدید، راه حل های تازه و نتایج لذیذ اما خیالی!
مثال میزنم
وقتی با فیلم هایی که خوراک هر روزمان شده، این قاعده در ذهن ما و جامعه مان شکل گرفت که «زیبایی یک اصل اساسی است. اگر زیبا نباشی بدبختی!» ؛ آن گاه یادمان می افتد که مانند باربی ها و مانکن های غربی نیستیم. پس حس درد در اعماق روحمان می یابیم. دردی که ما منشأ و عاملش نبودیم!
این زمان است که از همان مسیری که درد به ما تزریق شده بود، به دنبال درمان می گردیم. مثلا اگر رسانه برایمان جراحی زیبایی را پیشنهاد کرد، بهترین و ضروری ترین گزینه ی زندگی مان میشود و به دنبال درمان، از زندگی مان میزنیم و هزینه ی جانی و مالی می کنیم.
حال، نتیجه ای که برای این درمان القا شده بود، خواهیم دید؟ عجیب اینجاست که آن زندگانی آرمانی و عاشقانه و ایده آل، کجاست که حتی با این درمان ها هم به دست ما آدمهای زندگی واقعی نمیرسد، نمیدانم!!!!
امید نااامید شد، هیچ! بگذریم از افسردگی های بعدش و درد های جدید و درمان های جدید!!! و بگذریم از اینکه هدف رسانه و رسانه گردانان از این پروسه چه بود و چه هست.... !
بحث امروز که تمام شد، یاد #جابر افتادم....
تخیلم رفت نشست روی صندلی های اجرای تئاتر جابر.
جابر را که می بینی، درد هایت عجیب عوض میشود! تازه یادت می افتد که سایز کمرت خیلی هم شاید مهم نباشد...درد اصلی چیز دیگری بود که یادمان رفته! درد اصلی چیز دیگری بود که ... و این سوال در ذهنت داد میزند که چرا فراموشش کرده بودیم؟؟؟؟؟
درد های پوچ و کوچک و خنده دار، از یاد می روند، و دردهای بزرگ و عمیق خود و اجتماع به رخ کشیده میشود.
جابر را که می بینی یاد درد های اصلی زندگی ات می افتی. دردهای حقیقی زندگیِِ ما آدم های واقعی!
چرا که جابر، نه یک شخص تخیلی ست نه یک شخصیت خیال انگیز! بلکه از حقیقت جامعه ی واقعی برخواسته و دردهای حقیقی اش را فریاد میزند.
مساله اساسی آنکه: معیار سنجش عظمت آدمها، اندازه ی دردهایشان است! وقتی دردهای آدمی بزرگ شد، او هم بزرگ میشود! روح، به قدر بلندی آرمان و درد، قد میکشد!
پس، دل اگر مخاطب جابر شد، ناخودآگاه، بزرگ میشود!
حال، اینجا تفاوتی هست میان این اثر هنری، با آثار دیگر کنونی ، که در صدد بیان معضلات جامعه اند. سیاهی ها را هم اگر میگویند، آیا راه حل می دهند؟؟؟ سوال اینجاست و پاسخ....
نمیگویم هیچ اثر هنری که تا کنون داشته ایم، راه حل نداشتند؛ نه. اما راه حل ها و درمانی که جابر پیش می گیرد و عملا هادی آن است، چیزی ست که:
اولا از دل برخواسته و عملی ست و بر دل مخاطب لاجرم می نشیند.
و دوما ، حقیقی ست و کارآمد. روشن است و واضح. آنقدر هویداست که مخاطب را درگیر می کند!
این درگیر کردن مخاطب، ویژگی شاخص تئاتر جابر است. چیزی ست که نمیتوانی به آن فکر نکنی! نمیتوانی از اجرا بیرون روی و درگیر حرفهایش نشوی... نمیتوانی از آن خلاص شوی....
اما نتیجه. اینجا نتیجه را می بینی... هرچند در دنیای مادی امروز، تلخ معنا میشود، اما کام مخاطب تلخ نمیشود! بلکه شهادت جابر را شیرین ترین پاداش او می بیند ؛ پاداشی بلند و آرمانی که حتی آن ها که سنخیتی با جابر و تفکراتش ندارند، تحت تاثیراند. چرا که این شهادت، نه صرف یک پاداش معنوی، بلکه نتیجه ی قطعی زندگی مجاهدانه ی جابر است. زندگی بر اساس معیار حق، و مرگی به غایت در مسیر حق.
و شهادت ، نه آن که هدف باشد، بلکه نشانه ای ست از رسیدن به هدف. و آن «شکست دشمن، در خط مقدم مبارزه ی نرم.... یعنی خوار چشم دشمن شدن!»
#جابر_و_دردهای_حقیقی_مان
#تئاتر_جابر
. تقدیم به شهید حججی«جابر»
ناگهان موج زد این حادثه در جان جهان
پسری باز بدون سپر آمد میدان
پسری رنگ مناجات سحر،آیینه
همه ی سوره ی اخلاص میان سینه
پسری خیره به چشمِ حرمِ بانویی
پود و تارش همه نذر قدمِ بانویی
در دل معرکه تنها رجزی خواند که باد؛
دور تا دور زمین داشت طوافش میداد
غیرتش حجت ویرانی دیوار زمان
روضه ی قاسم و اکبر همه جا ورد زبان
پرکشید آمد تا صحنه ی ما«جابر» شد
دلِ بی تاب همه با نَفَسش صابر شد
مرکز جاذبه قم شد همه پروانه شدند
به تماشای قیامش همه دیوانه شدند
#انقلابمداومرویشانههایهنر...
(جستاری کوتاه درباب تئاتر #جابر)
یکی از ویژگیهای انقلابهای صورت گرفته در طول تاریخ، مسئلهی «تدریج» است. با گذشت زمان و فاصله گرفتن از نقطهی تاریخیِ شور انگیز وقوع انقلاب ارزشهای انقلاب کمرنگ میشوند و به تبع میزان همراهی مردم با آن انقلاب هم کمتر میشود. انقلاب اسلامی ایران که به شهادت بسیاری متفکرین، منحصر به فردترین انقلاب طول تاریخ است در مسئلهی ذکر شده با دیگر انقلابها اشتراکاتی دارد.
جمهوری اسلامی نیز با ورود به فاز تکنوکراسی و نظام سازی و همچنین استفادهی دولتهای آن از بوروکراسی به عنوان یک ابزار توسعه از نقطهی عطف سال ۵۷ فاصله گرفته است.
مسئلهی اساسی اما اینجاست که در نقطههای خاص تاریخی، همان ارزشهای صدر انقلاب در ساخت اجتماعی مردم نفوذ میکنند و همان شور و حرارت انقلابی سالهای اول انقلاب را زنده میکنند؛ شاید یکی از دلایل تفاوت چهلسالگی انقلاب ما با دیگر انقلابهای تاریخ همین باشد. اربعین یکی از این نقاط است که بسیاری معادلات منطقی و این جهانیِ ما را به هم میزند و هرساله شاهد تکرار پرشور تر آن هستیم. یکی دیگر از این نقاط تاریخی حساس مسئلهی اسارت و شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی بود. شهادت ایشان فراتر از یک اتفاق ظاهر شد. تشییع جنازهی میلیونی ایشان چیزی از جنس راهپیمایی های انقلابی و مذهبی بینظیر بود. شهادت او به گونهای یک نظم را به جامعهی ایرانی بازگرداند که در وحدتِ آحاد مردم متبلور شد.
در این نقطهی تاریخی ارزشهای انقلابی با تلنگر یک جوانِ دهه هفتادی متعلق به تیپ انقلابی این مرز و بوم رنگ خاصی به خود گرفت که تا مدتها در میان آحاد مردم و نه تنها قشر مذهبی دیده میشد.
قطعا واژهی کاریزما برای توصیف قدرت آسمانی وی برای چنین تحولی در دل مردم هم کارآمدی خاصی ندارد.
اما مسئلهی اساسی اینجاست... که شهید حججی هم با وجود تفاوتهای بارزی که در خود داشت و اتفاقات عمیقی که رقم زد بعد ازمدتی در میان بسیاری از مردم کمکم به دست فراموشی سپرده میشود.
زیرا با گذشت زمان و کمرنگ شدن حسو حال تجربه زیستهی روزهای اولیهی شهادت او، احساسات هم فروکش میکنند.
حال یک پرسش مطرح است. آیا راهی وجود دارد تا این تحول ادامه دار باشد و به دورهی خاصی مختص نشود؟!
در نگاه اول پاسخ به این سوال قطعا منفی است! چگونه میشود آن اتفاقات دوباره تکرار شوند؟ یا بهعبارتی چه طور ممکن است حججی «دوباره» در همین عصر شهید شود...
با تعمق بیشتر پاسخ دیگری به ذهن خطور میکند.
« با بهنمایش گذاشتن زندهی چیزی از جنس اتفاق حججی وحججیها...»
گاهی نحوهی بازنمایی واقعیت در نمایش که مستقیما با ساحت وجودی و قلبی انسانها در نسبت است، موجب فهمی از واقعیت میشود که در مواجههی مستقیم با آنهم اتفاق نمیافتد.
برای اثبات این حرف جملاتی از رهبر انقلاب ( به عنوان یک فرد متدین ونه حتی یک رهبر سیاسی) در خصوص تئاتر را یادآور میشوم که در مورد فهمی متفاوت از قرآن و داستان حضرت ایوب با دیدن یک تئاتر بود..
مواجههی فرد متدین با قرآن به عنوان یک حقیقت زندهی در جریان، قطعا حائز اهمیت بالایی است، اما در « به زندگی در آوردنِ آن در قالب نمایش» چه چیزی نهفته شده است که حتی با صدها بار مواجههی مستقیم با آن هم کسب نمیشود؟!
قطعا جریان احساس (تمپ)و مقابلهی احساس و اتمسفر که در صحنهی تئاتر و در نسبت با مخاطب است، یکی از وجوه مهمِ این «زنده بودن» و تاثیر بالاست.
گویی احساس بازیگر در حال پس زدن یا جذب اتمسفر روبهروی اوست!
اما قطعا هر تئاتری چنین توانایی را ندارد. آنچه من در تئاتر جابر به عنوان ماحصل پرداختی خاص از هنر انقلابی دیدم به روی صحنه آوردن چندین بارهی کاریزما بود...
به زندگی درآوردن مفاهیمی که با گذشت سالها از انقلاب دچار تدریج میشوند و حالا با هر بار روی سن رفتن «جابر» نه در قالب یک لحظهی تاریخیِ خاصِ تکرار نشدنی، بلکه در قامت «هنری تکرارشونده» جان میگیرند...
گویی با هر بار مشاهدهی آن خاطرهی خاص و شیرین ماجرای شهید حججی واتفاقاتِ وجودی پس از آن تکرار میشوند... تکراری که هربار اتفاقی جدید در ساحت قلبی مخاطب این تئاتر رقم میزند و تداوم احساساتِ سال۵۷ را به همراه دارد. انقلابی مداوم! روی شانههایهنر.
[Forwarded from جعفری تیاتر]
تی.....ک تا......ک
تی......................ک تا...........ک..
نبض زمان به سختی میتپد ..
نفس ها به شمارش می افتد..
و باران میزند ..
چشمانم جانی ندارند
دلم در تب و تاب است
خلاصه بگویم
یک نفر شهید میشود .....................
و من مبهوت این همه عظمت. ....
"او" شهید میشود تا جان ببخشد ..
میدانی او دل ربایی کرده است ..
دل امام راببری میبرتت با عشق ..
گوش تیز کن
هنوز اهنگ صدایش تو را به ایستادن فرا میخواند...
تو را به ایستادن
به قیام...
جابرشدن شروع عاشقی است
عاشق که باشی خالص میشوی
خالص که باشی فدا میشوی
فدا که شدی حیات میبخشی ....
مصطفایی ترین فرمانده امامیست که جابر هم نباشی به پای بالا رفتنت جان میدهد.....
و برای رفتنت کمرش میشکند..
نا تمام من تمام ،
من مرده ام
اب حیاتم تویی ای حضرت باران!
بیا......