eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالمهدی
65 دنبال‌کننده
688 عکس
258 ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوران تحصیل برای کمک به بابای پیر مدرسه که کمر و پاهایش درد می کند نیمه های شب ـ قبل از اذان صبح به مدرسه می رود و کلاس ها و حیاط را تمیز می کند و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در تردید می مانند که جن ها به کمک آنها می آیند! و در نیمه شبی « عباس» را می بینند که جارو در دست مشغول تمیز کردن حیاط است   .  https://eitaa.com/noorolmahdii  
کارگاه طراحی پوستر 😍😍😍 سریع ثبت‌نام کنید تا دیر نشده ... برای افرادی که گروهی ثبت‌نام کنند تخفیف ویژه داریم ❤️❤️❤️ هزینه دوره اهدا به کودکان نیازمند می شود. https://eitaa.com/noorolmahdii
بسم الله الرحمن الرحیم "انّا لله و انّا الیه راجعون " خواهر عزیزمان سرکار خانم فاطمه علیدادی درگذشت مادربزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می نماییم و همنشینی با اهل بیت طاهرین "علیهم السلام"را از خداوند منان برای آن عزیز سفر کرده مسئلت داریم. ما را در غم خود شریک بدانید . https://eitaa.com/noorolmahdii
☘️مراسم شیر خوارگان حسینی☘️ با مداحی: حاج وجیه الله سمیعی مکان برگزاری مراسم: شهر شهباز_محله بازنه_ مدرسه دین و دانش زمان: جمعه ۲۲/مرداد ماه ساعت ۱۷ مصادف با چهارم محرم الحرام https://eitaa.com/noorolmahdii
مراسم عزاداری دهه اول محرم مکان: دبیرستان دین و دانش شهر شهباز محله بازنه https://eitaa.com/noorolmahdii
آموزش قرآن برای کودکان ۴ تا ۷ سال و ۷ تا ۱۲ سال برای ثبت نام به شماره ۰۹۹۲۸۳۴۰۰۳۱ پیام بدهید . https://eitaa.com/noorolmahdii
شهید «مهدی باکری» به مدت 9 ماه شهردار شهر ارومیه بود ، در یکی از روز های شهردار بودنش، باران شدیدی در شهر باریده بود و جوی افراد را لبریز از آب کرده بود. وقتی شهید باکری این وضعیت را دید ، تلفن را برمیدارد و گروههای امدادی را خبر داد. گروههای امداد به سرپرستی مهدی باکری به سمت محل مستضعف نشین که گرفتار سیل شده بودند ،شتافتند. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر شدید و مردم سراسیمه از خانه هایشان بیرون آمدند. گروه های امدادی با حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می بردند. شهید باکری متوجه خانه ای شد که آب آن را فرا گرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد کشید و کمک خواست. مهدی باکری در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسید بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه؟ پیرزن بر سر و صورتزنان گفت که خانه و کل زندگی اش زیر آوار ماند و آب به زیرزمین رفت. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود. آقا مهدی به کمک دوستانش جلوی در ، سد خاکی درست کردند تا آب داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه دوید وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. آب زیرزمین لحظه به لحظه کم شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پیرزن که حالش بهتر شد ، شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یادت برد. تا لحظه لحظه که شهید باکری وسایل را جمع کرده و از خانه بیرون برود ، پیرزن مدام برای حاجی دعا می کرد و شهردار ارومیه را نفرین می کرد!