eitaa logo
سیره شهدا
58 دنبال‌کننده
351 عکس
110 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 یک پیمان‌نامه‌‌ی سه نفره‌ی عجیب ⭕️ اینجانبان علی سراج، مجتبی سعیدی و احمد مختاری پیمان می‌بندیم بر اینکه هر کدام از ما سه نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمد دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان دو تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید. 🔰 هر سه نفر شهید شدند و نیاز به شفاعت یکدیگر پیدا نکردند. 🌷
‌‌‌‌‌‌‌┄༻‌☘🌸☘༺‌‌‌┄ 🌮کلاس درس در منطقه ای بی بضاعت بود برای همین قبل از کلاس برای بچه ها صبحانه ساده می گرفت تا بچه ها درس را خوب متوجه شوند . 🍎ابراهیم با اینکه خوش خوراک بود اما بارها از غذای خودش می گذشت و به دیگران می بخشید. 🔘در جبهه هم سهمیه غذایش را به اسیران جنگی می دهد ، حتی در روزهای آخر و در محاصره کانال. ابراهیم همیشه مانند اهل بیت عمل می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادران عزیز از این كه خداوند بزرگ توفیق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزیزان فداكار باشم شكرگزارم ولى مى خواهم بگویم كه این واحد مقدس را خیلى خیلى قدر بدانید كارهائیكه شما برادران عزیز انجام مى دهید عاشقانه است. شهید🕊🌹
| آنـکه پای دینِ خود جان میدهد عاشق‌تر است...♥️ |
🌷سخن شهید اگر مسئولی در انجام وظایفش به هر نحو کوتاهی کرد آن مسئول مدیون خون تمام شهداست (شهید غلامعباس عباس آبادی) شهید🕊🌹
🌷 🌷 !! 🌷در سال ۱۳۶۵ من و عمو سلطان در عملیاتی با هم شرکت داشتیم. یک شب را در موضع انتظار ماندیم. هوا خیلی سرد بوده و عمو سلطان با آب سرد، غسل شهادت انجام داد. با خنده و شوخی به او گفتیم: «تو شهید نمی‌شوی، با آب سرد غسل نکن؛ سرما می‌خوری و نمی‌توانی دفاع کنی.» در طول مسیر از موضع انتظار تا خط مقدم، شهید مدام به شهادت فکر می‌کرد و می‌گفت: اگر شهید نشدم دلم می‌خواهد یک جایی دور از همه‌ی مردم و تعلقات مادی زندگی کنم. 🌷به خط مقدم که رسیدیم، در داخل چند سنگر که کاملاً در تیررس عراقی‌ها بود. مستقر شديم. لحظاتی گذشته بود که متوجه شدم عمو سلطان از سنگرش خارج و به سمت سنگر ما می‌آمد و در بین راه پیکر شهیدی که قد و قواره‌ای مثل من داشت و صورتش بر اثر اصابت گلوله از بین رفته بود را در آغوش گرفت و شروع به صحبت با آن شهید کرده و اشک می‌ریخت. من سریعاً خود را به او رساندم؛ که با دیدن من، همدیگر را به آغوش کشیدیم. عمو سلطان همان‌جا به من گفت: «اگر من زودتر شهید شدم و تو سالم بودی، پیکر مرا به عقب ببر و به خانواده‌ام برسان.» 🌷با هم به سنگر رفتیم. آتش دشمن خیلی شدید شد و من که آر.پی.جی‌زن بودم، بلند شدم تا به طرف دشمن شلیک کنم؛ که همزمان با بلند شدن من، تیر دشمن به من اصابت کرد و به داخل سنگر افتادم. عمو سلطان سریعاً چفیه‌ای را روی زخم من بست؛ و به همراه دیگر مجروحین به عقب منتقل شدم. چند روز بعد، برادرم و شهید غلامحسن میرحسینی به عیادت من و جانباز اسفندیار میر، که در تخت کنار من بود آمدند. آن‌جا بود که از شهادت عمو سلطان با خبر شدم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سلطانعلی آشوغ و شهید معزز غلامحسن میرحسینی : رزمنده دلاور علیرضا جامی 📚 کتاب "عمو سلطان"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه می گفت: بعد از توکل به خدا توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا سلام الله حلال مشکلات است... شهید🕊🌹
🔰 فرازی از وصیت‌نامه شهید؛ سلام بر تو ای همسرم، گمان نکن که شما در پیش من عزیز نبودید بلکه من شما را دوست می‌داشتم و بخاطر اینکه وصیت نامه شهدا را می‌خواندم مرا به سوی جبهه حرکت داد و به شما توصیه می کنم که با حجاب و صبر و استواری خود، مشت محکمی به منافقین کوردل زده باشید و بعد از مرگ من گریه نکنید و صبر داشته باشید که خدا با صابرین است و بعد از من، خدا و ولی ام، خودش سرپرست خانواده­های شهدا است و با گریه کردن شما منافقین کوردل سوء استفاده خواهند کرد. 🌷شهید 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا