نویسنده
به
«عمق نوشته»
میاندیشد؛
نه
«قطر نوشته!»
#نویسنده
#نویسندگی
#نگارش
#عمق_نوشته
#قطر_نوشته
@noshamim
✅ پاسخ پرسش
پرسش:
گذاشتن این ویرگول☝️
درست است؟
هر پاسخی که میدهید،
دلیل آن را نیز ذکر کنید.
پاسخ:
بله گذاشتن ویرگول درست است؛ زیرا اصل جمله این بوده است:
از هر که و در هر کجای دهر باشد، مهر زیباست و محبت ستودنی است.
اگر ویرگول گذاشته نشود، ممکن است جمله به این صورت خوانده شود که اصلاً منظور گوینده نبوده است:
زیباست مهر و محبت ...
و حال آن که صفت زیبایی فقط به مهر مربوط است؛ نه مهر و محبت (هر دو).
@moshamim
🟨 چه ساده، کوتاه
و ذوقمندانه
نوشته!
هميشه با خودم میگفتم كه چرا خانهٔ كعبه زادگاه امام علی -علیه السلام- شد.
پاسخم را در ماجرای ازدواج آن حضرت یافتم:
حالا كه عروس از خانهٔ پيامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- است، خدا هم دلش خواست که داماد از خانهٔ خودش باشد.
#نگارش
#نویسندگی
#ساده_نویسی
#کوتاه_نویسی
#ذوقمندانه_نویسی
@noshamim
🟨 چه زیبا
و کوتاه!
برای آرامشافزایی
یا گذر کنید،
یا گذشت!
#نگارش
#نویسندگی
#زیبا_نویسی
#کوتاه_نویسی
@noshamim
🟩 یک خاطرهٔ
ناب و جذاب
من دکتر ... پزشک متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک دستفروشی بساط باتری، ساعت و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکهٔ دوریالی در بساطش گذاشته است.
آن زمان تلفنهای عمومی با سکههای دوریالی کار میکردند. جلو رفتم. یک تومان به او دادم و گفتم دوریالی بده.
او با خوشرویی پولم را به من برگرداند و یک سکهٔ دوریالی هم به من داد و گفت: این دوریالیها صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: برای سلامت خودت صلوات بفرست و سپس به نوشتهٔ روی میزش اشاره کرد:
«دوریالی صلواتی موجود است!»
باورم نشد، ولی چند نفر دیگر نیز مراجعه کردند و به آنها هم … .
پرسیدم: مگر روزی چه قدر درآمد داری که این همه دوریالی مجانی به مردم میدهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد، دوریالی میگیرم و صلواتی میدهم.
مثل این که سیم برق به بدنم وصل کردند. بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص خوردن، دیدم این دستفروش از من خوشبختتر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد، در صورتی که به جرأت میتوانم بگویم من تا کنون حتی یک قدم هم در راه خدا برنداشتهام و یک مریض مجانی نپذیرفتهام!
احساساتی شدم و دست در جیبم کردم و یک اسکناس دهتومانی به طرف او گرفتم.
دستفروش با لبخندی سرشار از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.
این بار یک اسکناس صدتومانی به طرفش گرفتم. او دوباره همان حرفش را تکرار کرد!
مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم. به او گفتم: چه کار میتوانم بکنم؟
گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟
گفتم: پزشکم.
گفت: آقای دکتر! شبهای جمعه درِ مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چه قدر ثواب دارد. خدا به مالت هم برکت میدهد.
صورتش را بوسیدم. در حالی که گریان شده بودم، خودم را داخل ماشینم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم. ما کجا و اینها کجا؟!
پس از آن روز، تابلویی در اتاق انتظار مطبم زدم:
«شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم.»
دوستان و آشنایان طعنهام زدند؛ اما حرفهای آن دستفروش در گوشم همیشه طنینانداز بود:
در راه خدا معامله کن. ثواب دارد. خدا به مالت برکت میدهد!
راستى یک سؤال:
«شغل شما چیست؟»
@noshamim
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمها را باید شُست
جور دیگر [هم] باید دید...
بار کج گاهی به منزل میرسد!
🟥 ذوقِستان
وقتی آنلاینه ولی سین نمیکنه، مثل مولانا بهش بگو:
دل من ببردی، به کجا سپردی؟
نه جواب گویی، نه دهی رهایی!
منبع:
انجمن شاعران مُرده
@noshamim
🟨 یک گفته
و
یک نکته
نوشتهٔ خود را کِش ندهید؛ چون به زبان بیزبانی میگویید:
«حرفی برای گفتن ندارید.»
#کوتاه_نویسی
#ساده_نویسی
#نویسنده
#نویسندگی
#نگارش
@noshamim