eitaa logo
💫 نورُ‌علی نور 💫
1.5هزار دنبال‌کننده
38هزار عکس
35.9هزار ویدیو
462 فایل
باعرض سلام وخیرمقدم💕💕 به جمع نورانی کانال نورعلی نور خوش آمدید...امیدواریم گامهای مادرجهت رضای الهی ویاری امام زمان (عج) باشد... کپی ونشر باذکرصلوات جهت ظهورحضرت آزاد است اللهم عجل لولیک الفرج 💚💚💚 آیدی خادم کانال @SAmiri_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ بخشنده‌بودن دل بزرگ می‌خواهد 🔹جوانی یک دستگاه اتومبیل سواری به‌عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. 🔸شب عید هنگامی كه از اداره‌اش بیرون آمد، متوجه پسربچه شیطانی شد كه دوروبر ماشین نو و براقش قدم می‌زد و آن را تحسین می‌كرد. 🔹وقتی جوان نزدیک ماشین رسید، پسر پرسید: این ماشین مال شماست، آقا؟ 🔸جوان سرش را به علامت تایید تكان داد و گفت:  برادرم به‌عنوان عیدی به من داده است. 🔹پسر متعجب شد و گفت: منظورتان این است كه برادرتان این ماشین را همین‌جوری، بدون اینكه مبلغی بابت آن پرداخت كنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای كاش... 🔸البته جوان كاملا واقف بود كه پسر چه آرزویی می‌خواهد بكند. او می‌خواست آرزو كند كه ای كاش او هم یک همچو برادری داشت. 🔹اما آنچه كه پسر گفت سرتاپای وجود جوان را به لرزه درآورد: ای كاش من هم یک همچو برادری بودم. 🔸جوان مات‌ومبهوت به پسربچه نگاه كرد و با خود گفت: چه دل بزرگی دارد. بخشنده‌بودن و هدیه‌دادن را به‌جای هدیه‌گرفتن انتخاب کرد. 🆔 @Masaf
🔅 ✍️ کامیون حمل زباله 🔹یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه، حین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. 🔸راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چندسانتی‌متری از اون ماشین ایستاد! 🔹راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به دادوفریاد کرد، اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد و به راهش ادامه داد! 🔸توی راه به راننده تاکسی گفتم: شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم. چرا بهش هیچی نگفتید؟ ️ 🔹اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم. 🔸گفت: از قانون کامیون حمل زباله استفاده کردم. 🔹گفتم: یعنی چی؟ 🔸توضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن! اونا از درون لبریز از آشغال‌هایی مثل ناکامی، خشم، عصبانیت، نفرت و... هستند. 🔹وقتی این آشغال‌ها در اعماق وجودشان تلنبار می‌شه، به جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی می‌کنن! شما به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان دهید و برایشان آرزوی خیر کنید. 🔸آدم‌های باهوش اجازه نمی‌دهند که کامیون‌های حمل زباله، روزشان را خراب کنند. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 ✍️ سکوتت را بشکن 🔸پدرم دلواپس آینده‌ خواهرم است، اما حتی یک‌بار هم اتفاق نیفتاده که باهم بنشینند و صحبت کنند. 🔹خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛ اما حتی يک‌بار هم نشده خواسته‌هايش را به تعويق بيندازد تا پدر كمی احساس آرامش كند. 🔸مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمی‌برد، اما حتی یک‌بار هم نشده که با من درمورد خوشبختی‌ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال‌ می‌کند؟ 🔹من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار می‌شوم، اما حتی یک‌بار هم نشده که دستش را بگیرم، در کارها کمکش کنم و کمی به او آرامش بدهم. 💢ما از نسلِ آدم‌های بلاتکلیف هستیم. از یک‌طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می‌شود، از طرف دیگر، وقتی به هم می‌رسیم، سکوت می‌کنیم! راستی چرا؟! 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ ما در این دنیا تنها نیستیم 🔹از خوبی‌های اینترنت این است که می‌فهمی در هیچ‌چیز تنها نیستی؛ نه در رنج‌ها و دلواپسی‌هایت و نه در خرده‌لذت‌ها و سلایق عجیب و دیوانگی‌هایت. 🔸هر دردی را گوگل کنی، می‌فهمی پیش از تو آدم‌هایی بوده‌اند که آن را چشیده باشند. 🔹هر نشانه‌ کوچکی را دنبال کنی به گروهی از کاربرهای ناشناس می‌رسی که دارای آن نشانه‌اند و برای خود عنوانی علمی ساخته‌اند. 🔸همه چیز پیش از این تجربه شده و هر آنچه ما در این لحظه دچارش هستیم؛ از شوقی قدرتمند و میلی شرم‌آور گرفته تا بیماری‌ای نادر و دردسری کمتر شناخته‌شده پیش از این بارها و بارها مصرف شده. 🔹ما در این دنیا تنها نیستیم. در هیچ‌چیز تنها نیستیم. کافی‌ست مردم جهان بیشتر از لایه‌های پنهان و رنج‌های خفه شده‌ و امیال غیرمعمولشان حرف بزنند تا صدای «دقیقاً!»، «فکر می‌کردم فقط من این‌جوری هستم!» و «من هم همین‌طور!» از گوشه‌وکنار زمین، از شهرهای بزرگ و آبادی‌های کم‌نور بلند شود. 🔸ما مصرف‌کننده‌ استعداد، آرزو، ترس، درد، زیبایی، بدبیاری، شوق، پیروزی، لذت، حسرت، امید، خلا، دلتنگی و رنج‌های مشترکِ دست‌چندمی هستیم که در طول تاریخ بارها و بارها استفاده شده‌اند. 🔹و این هم‌زمان شگفت‌انگیز است و دلسردکننده. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 ✍ اصل قورباغه‌ای 🔹اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که ۲۰ کیلو چاق شده‌اید، نگران نمی‌شوید؟ 🔸البته که می‌شوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن می‌زنید و می‌گویید: الو، اورژانس؟ کمک، کمک، من چاق شده‌ام‌! 🔹اما اگر همین اتفاق به‌تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و… آیا باز هم همین عکس‌العمل را نشان می‌دهید؟ نه! با بی‌خیالی از کنارش می‌گذرید. 🔸برای کسانی که ورشکسته می‌شوند، اضافه‌وزن می‌آورند، طلاق می‌گیرند یا آخر ترم مشروط می‌شوند، این حوادث یک‌باره اتفاق نمی‌افتد. 🔹یک ذره امروز، یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می‌پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟ 🔸زندگی ماهیت انبارشوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می‌شود، مثل قطره‌های آب که صخره‌های سنگی را می‌فرساید. 🔹اصل قورباغه‌ای به ما هشدار می‌دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می‌کنید، باشید! 🔸ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم می‌روم؟ آیا من سالم‌تر، فهیم‌تر، با فرهنگ‌تر و عاقل‌تر از سال گذشته‌ام هستم؟ 🔹و اگر پاسخ منفی است بی‌درنگ باید در کارهای خود تجدیدنظر کنیم. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ مراقب باش اعمالت را نسوزانی 🔹کارت بانكی‌ام رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد: موجودى كافى نمی‌باشد! 🔸امكان نداشت، خودم می‌دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.! 🔹با بی‌حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: رمز نامعتبر است. 🔸اين بار فروشنده با بی‌حوصلگى گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟! فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته. 🔹در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله‌ فروشنده در سرم صدا می‌كرد: پول نقد همراهتون هست؟ 🔸خدايا! ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آن‌ها هستيم مثلا عبادت‌هايى كه كرديم، دستگيرى‌ها و انفاق‌هايى كه انجام داديم و... 🔹نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم: مگر می‌شود؟ اين همه اعمالى كه فكر می‌كرديم نيک هستند و انجام داديم چه شد؟! 🔸و جواب بدهند: اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت؛ كنار «بخل»، كنار «حسد»، كنار «ريا»، كنار «بى‌اعتمادى به خدا»، كنار «دنيا دوستى» و... 🔹نكند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آورده‌اى؟ و ما كيسه‌هایمان تهى باشد و دستانمان خالى. 🔸خدايا! از تمام چيزهايى كه باعث ازبين‌رفتن اعمال نيكمان می‌شود به تو پناه می‌بریم. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
✍️ بدعت‌ها را کنار بگذارید 🔹فروشنده لوازم خانگی گفت: روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بی‌سابقه‌ای از من خواست. 🔸او گفت: برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره می‌خواهم. 🔹پرسیدم: برای چه؟! 🔸چشمانش پر از اشک شد و گفت: قول می‌دهید محرم اسرار من باشید؟ 🔹گفتم: بلی! حتماً. 🔸گفت: این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه می‌کند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم. کارتن خالی ببریم و داخلش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت. 🔹اشک در چشمانم جمع شد و... 💢در دین اسلام بدعت‌گذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعت‌های غلط، بازدید جهیزیه دختر است که باعث روشدن فقرِ فقرا می‌شود. 🔺کسی که بتواند این بدعت‌ها را به‌نوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین به‌عنوان مبارزه با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ در هر صورتی به تعهدات خود عمل کنید 🔹یک روز خانواده لاک‌پشت‌ها تصمیم گرفتند که به پیک‌نیک بروند. از آنجا که لاک‌پشت‌ها به‌صورت طبیعی در همهٔ موارد آهسته عمل می‌کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشان آماده شوند! 🔸در نهایت خانوادهٔ لاک‌پشت، خانه را برای پیداکردن یک جای مناسب برای پیک‌نیک ترک کردند. 🔹در سال دوم سفرشان بالاخره جای مناسب را پیدا کردند. حدود ۶ ماه محوطه را تمیز کردند، سبد پیک‌نیک را باز کردند، و مقدمات را آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاورده‌اند!  🔸پیک‌نیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود و همهٔ آن‌ها با این مورد موافق بودند. 🔹بعد از یک بحث طولانی، جوان‌ترین لاک‌پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. 🔸لاک‌پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالاوپایین پرید؛ اما به هر حال در خانواده او سریع‌ترین لاک‌پشت بود. 🔹او قبول کرد که به یک شرط برود؛ اینکه هیچ‌کس تا وقتی او برنگشته چیزی نخورد. 🔸خانواده قبول کردند و لاک‌پشت کوچولو به‌راه افتاد. سه سال گذشت و لاک‌پشت کوچولو برنگشت. پنج سال، شش سال... گذشت. 🔹در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک‌پشت دیگر نمی‌توانست به گرسنگی ادامه دهد. او اعلام کرد که قصد دارد غذا بخورد و شروع به بازکردن یک ساندویچ کرد. 🔸در این هنگام لاک‌پشت کوچولو ناگهان فریاد‌کنان از پشت یک درخت بیرون پرید و گفت: دیدید، می‌دانستم که منتظر نمی‌مانید. منم دیگر نمی‌روم نمک بیاورم! 💢زندگی بعضی از ما نیز صرف انتظارکشیدن برای این می‌شود که دیگران به تعهداتی که دارند، عمل کنند. 🔺آن‌قدر نگران کارهایی که دیگران انجام می‌دهند، هستیم که خودمان هیچ کاری انجام نمی‌دهیم. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ مشکلات درونت به دست خودت حل می‌شه 🔹طرف توی خونه‌اش بود و می‌خواست بره بیرون. 🔸کلید ماشینش رو از روی میز برمی‌داره. همین که می‌خواد بیاد بیرون، برق قطع می‌شه و پاش گیر می‌کنه به میز و کلیدهاش میفته روی زمین. 🔹فضا کاملا تاریک بود. هر چی روی زمین رو می‌گرده، پیداش نمی‌کنه. 🔸یه لحظه نگاه می‌کنه می‌بینه هوای بیرون روشن‌تر از داخل خونه‌ست. 🔹به خودش می‌گه: چقدر تو احمقی! هوای بیرون روشنه و تو توی تاریکی دنبال کلید می‌گردی!؟ 🔸می‌ره بیرون از خونه و تو کوچه دنبال کلیداش می‌گرده. 🔹توی این لحظه همسایه‌اش هم میاد بیرون و می‌بینه اون داره دنبال چیزی می‌گرده. 🔸بهش می‌گه: چی شده؟ کمک می‌خواید؟ 🔹می‌گه: آره کلیدهای ماشینم رو گم کردم و دارم دنبالشون می‌گردم! 🔸می‌گه: صبر کن منم کمکت کنم. 🔹بعد از چند دقیقه ازش می‌پرسه: حالا کجا دقیقا انداختی کلیدها رو؟! 🔸می‌گه: داخل خونه! 🔹همسایه با تعجب می‌گه: توی خونه گم کردی، داری بیرون دنبالش می‌گردی؟ 🔸می‌گه: خب ابلهانه‌ست که توی تاریکی دنبال کلید بگردی! 💢 حالا هم خیلی از ماها مشکلاتی داریم در درونمون که به دست خودمون حل می‌شه ولی داریم در بیرون از خودمون دنبال جوابش می‌گردیم. تازه بعضی‌ها هم می‌خوان کمکمون کنن. 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ بیمارانی در دل این دنیا 🔹پزشکی می‌گفت: وارد اتاق احیا شدم. پیرمردی با چهره‌ نورانی روی تخت خوابیده بود. نگاهی به پرونده‌ او انداختم. بر وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خون‌ریزی شده بود. به همین سبب خون به برخی از قسمت‌های مغزش نرسیده و به کما رفته بود. 🔸دستگاه‌ها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه ۹ بار نفس می‌کشید. 🔹یکی از فرزندانش کنار او بود. درباره‌اش پرسیدم، گفت پدرش سال‌هاست در یک مسجد موذن است. 🔸نگاهش کردم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. با او صحبت کردم. هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. وضعیتش خطرناک بود. 🔹پسرش کنار گوشش شروع به حرف‌زدن کرد. اما او چیزی نمی‌فهمید. 🔸گفت: مادر حالش خوبه. برادرها هم حالشون خوبه. دایی از سفر برگشت. 🔹و همین‌طور با او صحبت می‌کرد. اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکس‌العملی نشان نمی‌داد. دستگاه تنفس هر دقیقه ۹ بار به او نفس می‌داد. 🔸ناگهان پسر در گوش پدرش گفت: مسجد مشتاق توست. به‌جز فلانی که اشتباه اذان می‌گه کس دیگه‌ای نیست که اذان بگه. جای تو توی مسجد خالیه. 🔹همین که اسم مسجد و اذان را برد، سینه‌ پیرمرد لرزید و شروع به نفس‌کشیدن کرد. به دستگاه نگاه کردم؛ نشان می‌داد که ۱۸ تنفس در دقیقه دارد. پسر اما خبر نداشت. 🔸سپس گفت: پسرعمو ازدواج کرد. برادرم فارغ‌التحصیل شد. 🔹باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به ۹ بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود. 🔸این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. هیچ حرکتی نداشت. هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. تعجب کردم. 🔹به گوشش نزدیک شدم و گفتم: الله اکبر، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح. 🔸در همین حال دستگاه تنفس را نگاه می‌کردم. تعداد ۱۸ تنفس را در دقیقه نشان می‌داد. چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما! 💠 «مردانی که نه تجارتی و نه خریدوفروشی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات مشغول نمی‌دارد؛ از روزی می‌ترسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیر و رو می‌شود. تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام داده‌اند، پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد.»(نور: ۳۷و۳۸) 🔹این بود حال آن بیمار. اکنون تو ای کسی که از بیماری‌ها و دردها دوری، آیا از نعمت‌ها و فضل بی‌شمار او برخوردار نیستی؟ 🔸آیا نمی‌ترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید: بنده‌ام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزی‌ات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنوایی‌ات را سالم نگرداندم؟ 🔹و تو بگویی: آری. 🔸سپس بگوید: پس چرا با نعمت‌های من معصیتم کردی؟ 💢 چه داری بگویی؟! 🆔 @Masaf
🔅 ✍️ چیزی که عوض داره، گله نداره 🔹زن مشغول درست‌کردن تخم‌مرغ برای صبحانه بود. 🔸شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز. 🔹وای خدای من، خیلی درست کردی. حالا برش گردون. زود باش، شعله رو کم کن، باید بیشتر کره بریزی. 🔸وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟ دارن می‌سوزن، مواظب باش، گفتم مواظب باش، هیچ‌وقت موقع غذاپختن به حرف‌های من گوش نمی‌کنی. 🔹برشون گردون، زود باش، دیوونه شدی؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی! نمک بزن. شعله رو… 🔸زن به او زل زد و بعد با صدای بلند گفت: ای بابا، دیوونم کردی! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم‌مرغ ساده درست کنم؟ 🔹مرد سر میز غذاخوری نشست، نفس عمیقی کشید، مکثی کرد و به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه حالی دارم! 🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 ✍️ اول اخلاقت رو درست کن 🔹خردمندی می‌گه تو هرچقدر هم که خوشگل و خوش‌تیپ و باکلاس و باسواد و پولدار باشی؛ و موقعیت و مقام آن‌چنانی داشته باشی؛ یا رکورددار روزه‌گرفتن و نمازخوندن و عبادت باشی؛ تا وقتی اخلاقت بد باشه، فایده‌ای نداره. 🔸درست مثل کسی هستی که دهنش بوی سیر و پیازِ وحشتناکی می‌ده ولی به خودش عطر و ادکلن‌های گرون‌قیمت می‌زنه. 🔹نه‌تنها بوی سیر و پیازِ دهنش مخفی نمی‌شه؛ بلکه ترکیب بوی پیاز و ادکلنش یک چیز گندِ تازه‌ای تولید می‌کنه که حالِ آدم‌ها رو بیشتر به‌هم می‌زنه. 🆔 @Masaf