باسلام و عرض ادب 🌹
خاطرات دفاع مقدس 🌹
قسمت ۱۷ 🌹
حالا تا اینجای کار که من حضور ذهن دارم نمیدونم روز دوم بود یا سوم من بدون اجازه فرمانده گروهان از خط مقدم اومدم عقب ( مقرپشتیبانی لشگر) بعداز ظهری بود اومدم و فردا صبح زود برگشتم دوباره خط حالا وقتی که ازمقر پشتیبانی میخواستم بیام خط مقدم دیدم یه ماشین وانت تویوتا مقداری تدارکات آذوقه عقبش هست و میخواد بیاد خط به غیر راننده دو مسافر هم بودند اما اونها یکیشون بیسیم پی آرسی ۷۷ آنتن هفت تیکه داشت به همراه یکی دیگه که ظاهرش میگفت فرمانده هستش من به اون فرمانده گفتم خط میرید منم ببرید گفت کدام گردانی گفتم قمربنی هاشم راننده جلوتنها بود اما اون فرمانده با بیسیم چی عقب سرپا ایستادند . بعدمن فهمیدم اون فرمانده سردارشهید سیدحسن روشنایی فرمانده تیپ بوده که در همین عملیات شهید میشه
و بیسیم چی هم شهید منصورعابدینی بود که بعد درعملیات خیبر شهید شد حالا عقب ماشین چند بسته کارتن و مواد خوراکی بود که من در یکی از کارتن هارو باز کردم ببینم داخلش چیه دیدم یه چیزهای هست که بسته ای هستش وداخلش آبکیه عکس روی بسته رادیدم .متوجه شدم آب انگور هستش😂 یکی ازداخل کارتن برداشتم خواستم درش رو بازکنم نمیدونستم چه جوری باز میشه آخه تا اون موقع آب انگورنخورده بودم یه مقدار داخل کارتن رو بیشتر دقت کردم که متوجه شدم چند نی داخل یه پلاستیک هستش تازه فهمیدم باید با نی بزنم داخل اون بسته آب انگور و بخورم😂 آب انگور اولی رو خوردم دیدم چه خوشمزه 😂 دومی وسومی وچهارمی رو هم خوردم اون فرمانده یه جورایی زیر چشمی به من خیره شده بود 😂 که یعنی بسته اما به زبان حرفی نمیزد😂 اومدیم رسیدیم زیر ارتفاع تنگه اونجا تدارکات و موادخوراکی رو پیاده کردند منم پیاده شدم و دوباره از خجالت چند آب انگور و بیسکویت در اومدم😂😂😂 واقعا جاتون خالی بود چه حالی میداد😂
ادامه دارد....🌹
راوی محمدعلی نوریان 🌹
@nurian_khaterat🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش در میدان نبرد حق علیه باطل یعنی این🌹🌹🌹
@nurian_khaterat🌹
#شهیدی_که_روی_هوا_راه_میرفت❗️
#شهید_احمد_علی_نیری
#عارفانه
🍃شهید احمدعلی #نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " #در_این_تهران_بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
در بخشی از کتاب #عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این #جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. #اما_نه_روی_زمین ! بلکه #بین_زمین_و_آسمان_مشغول_تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم #احمد_آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت #تا_زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
📚کتاب عارفانه
نثار روح مطهر همه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@nurian_khaterat🌹
عکس یادگاری
اولین اعزام به جبهه جنوب ( اهواز) سال ۱۳۶۲ نفر سمت راست من و شهید محمد ناصحی بچه محل که بعد درعملیات والفجر۴ سال ۶۲ شهید شد
@nurian_khaterat🌹
باسلام و عرض ادب 🌹
خاطرات دفاع مقدس🌹
قسمت ۱۸🌹
موضوع : عملیات موفق والفجر۴ درمحور لشگر۸ نجف اشرف🌹
آقا من فکرکنم حدود سه شبانه روز بود که ما درخط مقدم روی تنگه کنگرک بودیم بعد بخاطر خستگی بچه های رزمنده وتعداد زیاد شهدا و مجروحین اومدیم عقب در مقر پشتیبانی لشگر مستقر شدیم حدود یک شب اینجا بودیم بعد دوباره به گروهان ما اعلام شد که در محور عملیاتی دیگه یکی از گردانها با دشمن درگیر هست و احتیاج به کمک داره بازماندگان گروهان ما حدود ۵۰ نفری میشدیم که دوباره سازماندهی و مسلح شدیم اینجای کار یدالله رحیمی شد فرمانده گروهان ما .🌹 بعدازظهری بود سوار تویوتا شدیم اومدیم منطقه ازیه رودخانه بود به نام شیلر رد شدیم رسیدیم به دشت شیلر اومدیم پشت یک خاکریز . عجیب درگیری شدیدی بود بین دو طرف آتش توپخانه و خمپاره انداز عراقی ها شاید ۱۰ برابر ما بود رفتیم توی سنگرها جان پناه گرفتیم که شهید و مجروح نشیم چون ماموریت گروهان ما جایی دیگربود من اولین باری بود که ازنزدیک چنین حجم آتش توپخانه ای رو میدیدم از بچه ها سوال کردم ما باید کمک کدام یک از گردانها برویم بچه ها گفتند کمک گردان ۱۴ معصوم به فرماندهی مرتضی بختیار 🌹 من هم گردان ۱۴ معصوم رو میشناختم هم فرمانده آن را . حالا اینجای کار که ما ۵۰ نفر رو سازماندهی کرده بودند ما همگی داوطلب بودیم و آماده رزم همه بچه ها هم از روحیه و تجربه جنگی بالای برخوردار بودند🌹 هوا رو به تاریکی رفت ما تیمم کردیم با پوتین های خودمون نماز مغرب و عشا رو خوندیم فرمان حرکت دادند 🌹 اینجای کار من نفر دوم از سر ستون بودم نفر اول یکی از بچه های خمینی شهربود فامیلش شریفی بود حدود ۳ سالی ازمن بزرگتر بود آرپی چی زن بود منم کمکی او بودم رسیدیم اول سلسله ارتفاعات لَری خیلی بد راه وصعب العبور بود باید از لا به لای تخته سنگ های بزرگ رد میشدیم بهر جهت رسیدیم اول خط مقدم روی ارتفاع لَری اونجا مرتضی بختیار رو من دیدم که فرمانده گروهان مارو توجیه کرد و شبکه بیسیم گروهان ما وصل شد به گردان ۱۴ معصوم چون فرماندهی گردان با مرتضی بختیار بود 🌹 جایی که ماباید عملیات میکردیم و به تصرف خودمون در می آوردیم یال ( سرازیری) همین ارتفاع لَری بود که ظاهرا یک بار با عراقی ها دست به دست شده بود و بچه های گردان ۱۴ معصوم چند شهید ومجروح و تاجایی که یادم میاد اسیر هم داده بودند که اون اسیر اهل نجف آباد بود فامیلش کاوسی بود🌹
ادامه دارد....🌹
راوی:محمدعلی نوریان🌹
@nurian_khaterat🌹
عکس یادگاری🌹
از راست
۱_جانبازحسینعلی میرعباسی
۲_ شهید اکبرمردانی خیبر شهیدشد
۳_سیدمحمودموسوی والفجر۴ شهیدشد
۴_من هستم پیراهن یقه سفید
۵_ مرتضی بختیار آزاده عملیات خیبر
۶_ برادر پاینده اهل نجف آباد
۷_ برادرصالحی اهل نجف آباد
۸-شهیدرسول صالحی کربلا ۴ شهیدشد
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب 🌹
خاطرات دفاع مقدس🌹
قسمت ۱۹🌹
موضوع: عملیات موفق والفجر۴ درمحورلشگر۸ نجف اشرف🌹
آقا وقتی مرتضی بختیار فرمانده گردان ۱۴ معصوم فرمانده گروهان ما یدالله رحیمی رو توجیه کرد یه قرآن جیبی داشت مارو از زیر قرآن رد کرد به ما فرمان حرکت دادند حالت تهاجمی رزم گرفتیم و همگی دریک ستون منظم فاصله گرفتیم همین که حدود ۳۰ متری حرکت کردیم رسیدیم به میدان مین نامنظم عراقیها که فکر کنم یکی دو شبی بود این میدان مین رو ایجاد کرده بودند اینجای کار تخریب چی گروهان ماشخصی بود به نام اکبر طالب ایشان یکی ازمسئولین و نیروهای باتجربه واحد تخریب لشگر بود اکبر طالب نفر اول بود نفردوم شریفی ازخمینی شهر نفرسوم هم من بودم اول میدان مین اکبر طالب سرنيزه خودشو درآورد و شروع کرد به باز کردن میدان مین چون وقت کم بود و هرلحظه احتمال درگیری شدید داخل میدان مین بود اکبر دولا دولا (حالت رکوع) باسرنیزه سیخ میزد مین ها رو پیدا میکرد اما خنثی نمیکرد یکی میذاشت طرف چپ یکی پیدا میکرد میزاشت طرف راست حدود ۵۰ سانتی عرض معبر بود 😂 حالا منم حقیقتش یه جورایی بد میترسیدم یه چشمم به اکبر بود ببینم چکار میکنه یه چشمم سمت عراقی ها بود که ببینم چه وقت درگیر میشیم😂 همین که اکبر یه قدم به سمت جلو بر میداشت شریفی فوری پاشو میزاشت جای پای اکبر منم پامو میزاشتم جای پای شریفی😂 اگه غیر این بود ممکن بود پاهامون رو بزاریم روی یه مین حالا شما فکرشو بکن ببین وسط میدان مین گیر کردی نه راه پس داری نه راه پیش روبروت هم دشمن با تیربار منتظرت هست😂😂 فقط خودتی و خدای خودت و ائمه معصومین که در این شرایط سخت به دادت برسه 🌹 وقتی وسط میدان مین که عرض آن حدود ۵۰ متری بود رسیدیم سنگر های عراقی از فاصله دور پیدا بود من ترسم بیشتر شد پیش خودم میگفتم یا حضرت عباس به دادمون برس😂 حالا یکی از تیربارهاشون شروع به شلیک میکنه و اینجا وسط میدان مین دخلمون میاد(از بین میریم ) شریفی قبضه اش رو سمت سنگرها هدف گرفته بود که اگه درگیر شدیم از داخل ستون توی میدان مین شلیک کنه . منم اسلحه ام سمت سنگرعراقیها و از ضامن خارج بود و دستم روی ماشه و آماده شلیک اما بد جوری استرس داشتم ضربان قلبم جوری میزد گروم گروم صدای ضربان قلبم رو توی اون سکوت شب میشنیدم 😂
ادامه دارد...🌹
راوی محمدعلی نوریان 🌹
@nurian_khaterat🌹
عکس یادگاری دفاع مقدس🌹
نفرسمت راست من و شهید سیدمحمود موسوی که در مرحله اول والفجر۴ روی تنگه کنگرک شهیدشد🌹
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب 🌹
خاطرات دفاع مقدس🌹
قسمت ۲۰ 🌹
موضوع:عملیات موفق والفجر۴ درمحورلشگر۸نجف اشرف🌹
آقایی که شما باشید اکبر طالب تخریبچی گروهان ما به فضل خداوند معبر را بدون هیچ دردسری باز کرد و ما از معبر میدان مین رد شدیم حالا فاصله اولین سنگر عراقیها با ما حدود ۲۰ متری میشد وقتی که ما از میدان مین بسلامتی رد شدیم به صورت تیمی شدیم و هر۳ الی ۴ نفری رفتیم سمت سنگر ها جهت درگیری و پاکسازی اما هیچ سرو صدا از طرف ما و عراقیها نبود سکوت محض همه جای کوهستان رو فرا گرفته بود . از دور که میدیدیم داخل هر سنگر عراقی ۲ الی ۳ نفر بودند و همین امر باعث دقت و سرعت عمل ما میشد. یادمه اولین سنگر رو من و شریفی رفتیم سراغش 😂 همین که رسیدیم ۲ الی ۳ متری سنگر که من شلیک کنم و نارنجک بندازم باز دیدم از طرف سنگر عراقیها تیراندازی نشد . رفتیم جلوتر نزدیک خود سنگر متوجه شدیم عراقیها کلاه های فلزی نظامی خودشون رو گذاشتند بعنوان فریب ما لب سنگر و سنگر رو تخلیه کرده بودند . ما از دور وقتی کلاه هارو میدیدیم فکر میکردیم نفرات عراقی هستند 😂 سریع رفتیم سمت سنگر دومی دیدیم باز کلاه نظامی لب سنگر هست و عراقیها نیستند . سریع به عقب خبر دادیم عراقیها فرار کردند اما مراقب باشید ممکنه کمین کرده باشند . خلاصه کل اهداف رو بدون درگیری تصرف کردیم . یدالله وقتی دید عراقی ها فرار کردند به تمام بچه ها دستور هوشیارباش داد . و تمام اطراف رو برسی و شناسایی کرد و از هر طرفی که احتمال میداد دشمن دوباره حمله کنه و نفوذ کنه یک سنگر نگهبانی ایجاد کرد . یادمه پشت یال (سرازیری ارتفاع) دقیقا روبروی عراقیها به من و شریفی گفت یه سنگر نگهبانی درست کنید و برید داخلش و نگهبانی بدید و مراقب باشید
ادامه دارد....🌹
راوی: محمدعلی نوریان 🌹
@nurian_khaterat🌹
عکس یادگاری دفاع مقدس 🌹
سمت چپ من و شهید منصور سلیمانی که در عملیات والفجر ۴ شهید شد🌹
@nurian_khaterat🌹
1_3175312296.mp3
5.66M
صدای آشنا🌹
باسلام این تصنیف پرندگان مهاجر رو تقدیم میکنم به محضر تمامی شهدای ۸ سال دفاع مقدس مخصوصا شهدای مظلوم اسارت😭 وشهدای مظلوم غواص عملیات کربلای ۴ 🌹
@nurian_khaterat🌹
🌹 اردوگاه 11تکریت (مفقودین ) یکی از درب های ورودی بهشت🌹
🎬 قسمت اول
وقتی شب قبل از عملیات برای دیدن پدرم که درعملیات کربلای چهاربا اون سن وسالش جزء غواصان اطلاعات وعملیات لشگر پنج نصر بود به دژ خرمشهر رفته بودم ؛ شهید رضایی را برای چندمین بار دیدم ! آخه در زمان حمله ؛ نیروهای عمل کننده خراسان باید از نهرخین به دشمن یورش میبردند و همه غواصان یکجا بودند!!
شهید محمدرضایی یکی از مسئول دسته های غواصان اطلاعات عملیات تیپ 21 امام رضا علیه السلام بود که همراه با دیگر نیروهای عمل کننده در عملیات کربلای چهار با رشادت فراوان به عنوان خط شکن وارد درگیری بادشمن شدند که موفقیت هایی علیرغم نبود نیروهای پشتیبانی نیز به دست آورد بودند.
عملیات کربلای چهار توسط ستون پنجم و نیز همکاری اطلاعاتی نیروهای غربی و عربی و خصوصا آمریکا و عربستان با پشتیبانی ماهواره ای و پرواز اواکس های اجاره ای عربستان ، برای چندمین مرتبه ، لو رفته بود و عراق نیز آمادگی مقابله با عملیات را داشت.
نیروهای خط شکن ما در عملیات و بنا بر تدبیر فرماندهان به دشمن بعثی یورش بردند و بدلیل عدم پشتیبانی نیروهای عمل کننده و خصوصا غواصان بین نیروهای عراقی و خودی و در بین نیزارها و مرداب ها و دریاچه وکانال پرورش ماهی ، جزایز ام الرصاص ، ام القصر ، ام الطویل، پتروشیمی ، جزیزه بوارین ، جزیره مینوو نهرخین ودیگر جاهای مختلف گیر افتادند و به مرور یا براثر شدت جراحات وزحمی بودن شهید شدند و یا به دست دشمن بعثی به اسارت درآمدند و عده بسیارکمی هم توانستند بعداز حدود بیش از 10 روز خودشان را باسختی هرچه تمام تر به خط خودی رسانده و نجات پیدا نمایند .
شهید محمد رضایی نیز بعد از قریب بیش از پنج روز بعد از عملیات به اسارت دشمن درآمد.
بعداز اسارت و انواع اقسام کتک ها و فشارها و شکنجه ها که معمولا به صورت عمومی و دسته جمعی و گاهی هم انفرادی بود براثر سهل انگاری و نداشتن تدبیر لازم و بیان مسایل و مواردپیش آمده درجبهه وهنگام عملیات وخصوصا شب عملیات و روزعملیات به یکدیگر ؛ وعدم رعایت حفاظت گفتار؛ وعدم شناخت از یکدیگرونداشتن تجربه ؛ پس از انتقال به اردوگاه ؛ عراقیها و خصوصا علی آمریکایی و عدنان ( دو نگهبان دژخیمان ووحشی به تمام معنای اردوگاه تکریت11 ) فهمیدند که محمد رضایی یکی از مسئولین دسته غواصها بوده و چه رشادت هایی که شب عملیات انجام نداده است.
ادامه دارد...
#خاطرات_جنگ
@nurian_khaterat 🇮🇷