علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضۀ دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حرمت شکنی تاسوعا و عاشورا در بابلسر ! / از رقصیدن دختران تا تعارف زدن مشروب
🔹شب تاسوعا ، جلوی هیئت ثارالله بابلسر هنگام دمام زنی عده ای دختر روی طبقه هفتم میرقصیدند !
🔹علنا در ساحل بابلسر مشروب تعارف میزنند به یکدیگر !
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝 « الگوی وفاداری »
🔺السَّلامُ عَلَى سَاكِنِ التُّربَةِ الزَّاكِيَةِ
سلام بر آن جای گرفته در خاک پاک
فرازی از #زیارت_ناحیه_مقدسه
⭕️ ساحل بابلسر در روز تاسوعا
#سیدمرتضی_پورعلی مسئول گروههای تبلیغی مازندران
"در شهر #بابلسر، هیچ دسته عزاداری دیده نمیشود چون ستاد کرونا ممنوع اعلام کرده، اما ساحل، تا دلتان بخواهد جمعیت آمده"
شنبه، ۸ شهریور ۹۹
كارشناسان بهداشتي ستاد كرونارو بهتر بشناسيم
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تو را به نامردی کشتند حسین(ع) ...
#روضه
⚫ هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجادعلیه السلام
◾️از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام !
◾️در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1) ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2) سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3) زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4) از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5) ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6) ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7) ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
🏴 صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
#ما_ملت_امام_حسینیم