5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به غلط کردن افتاد!
اولین تصاویر از بازداشت و اعترافات روح الله زم ادمین آمد نیوز
زم اعتماد به دولت امریکا، اسرائیل، فرانسه ...کار صحیحی نیست
حال باید منتظر واکنش دولت روحانی و دیگر اصلاح طلبان در این مورد باشیم! و اعتراف های دیگر زم راجب یک عده در داخل!مهم تر از زم سیاستمداران حامیش در داخل کشوره! باید شناسایی شوند...و باید معلوم شود چه کسی زم را فراری داد در سال 88؟
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم به غلط افتادن زم را دیدید؟حال خوبه اینم ببینید!
روح الله زم ادمین آمد نیوز چند سال پیش میگفت جمهوری اسلامی نمیتونه منو برگردونه به ایران، جمهوری اسلامی در برابر دوتا جوون کاملا مستاصله، ما به هیچ وجه آمدنیوز رو تعطیل نمیکنیم، آمدنیوز رو تبدیل به تلویزیون پرقدرت میکنیم، حتی با کشتن ماهم این راه متوقف نمیشه!
حالا همین مزدور شکار سازمان اطلاعات سپاه شد و به غلط کردن افتاده
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما فاتح قدسیم و ویرانگر حیفا
رژه حماسی گروهان نمونه دانشگاه امیرالمؤمنین اصفهان در حضور فرمانده کل قوا
✨بسم ا...الرحمن الرحیم✨
🥀ماجرای نبش قبر حضرت رقيه در سال ۱۲۴۲ شمسی
🌹همين كه سيد خشت بالای سر را برداشت ديدند افتاد؛ زير بغلش را گرفتند؛ هی میگفت: ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنه ا...عليه، زن غساله و كفن فرستاده؛ ولی اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده ...
🌹عالم بزرگوار مرحوم آيت ا...علامه ملاّ محمد هاشم خراسانی مينويسد: عالم جليل شيخ محمدعلی شامی كه از جمله علمای نجف اشرف بود به حقير فرمود: جد مادری من، جناب آقا سيد ابراهيم دمشقی كه نسبش به سيد مرتضی علمالهدی منتهی ميشد و سن شريفش بيش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت.شبی دختر بزرگ ايشان حضرت رقيه دختر امام حسين عليه السلام را در خواب ديد كه فرمودند:به پدرت بگو: به والی بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذیت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند
🌹دختر به سید عرض كرد، ولی سيد از ترس اهل سنت عمری به خواب اعتنا ننمود. شب دوم دختر وسطی سید همين خواب را ديد و به پدر گفت، ترتيب اثری نداد. شب سوم دختر كوچك سيد همين خواب را ديد و به پدر گفت، باز ترتيب اثری نداد. شب چهارم خود سيد حضرت رقيه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نكردی؟!
🌹سيد بيدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شيعه و عمری امر كرد كه غسل كنند و لباس های پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودی حرم مطهر باز شد، همان كس برود و قبر مقدس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند.
🌹صلحاء و بزرگان از شيعه و عمری در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيد ابراهيم.
🌹حرم را قرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام ا...عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادی ميان لحد جمع شده است.
🌹سیددر قبر رفت، همين كه خشت بالای سر را برداشت ديدند سيد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هی ميگفت:ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنه الله عليه، زن غساله و كفن فرستاده ولی اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیكنم، میترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان رقیه بنت الحسين شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
🌹سيد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدين گونه بالای زانو خود نگه داشت و گريه می كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.
🌹وقت نماز كه ميشد سید بدن حضرت را بالای جايی پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانومینهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسری به او عطا فرمايد. دعای سید به اجابت رسيد و در سن پيری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را سید مصطفی گذاشت
🌹آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحميد عثمانب نوشت؛ او هم توليت زينبيه و مرقد شريف حضرت رقيه و ام كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد
🌹اين قضيه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم اين قضيه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»
آن سيد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكی بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زياديپی ضربات مجروح بود
🌹پس از درگذشت سید ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیدمصطفی و بعد از او به فرزندش سيدعباس رسيد
🌹والسلام علی من اتبع الهدی🌹
🔴 حمله به نفتکش بدون پاسخ نمیماند!
💠 شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی: راهزنی دریایی و شرارت در آبراههای بین المللی که با هدف ناامنسازی رفت و آمد شناورهای تجاری انجام میشود بدون پاسخ نخواهد ماند.
💠 کمیته ویژه بررسی موضوع حمله به شناور «سابیتی» که در نزدیکی سواحل عربستان سعودی در دریای سرخ هدف دو موشک قرار گرفت تشکیل شده و گزارش آن به زودی برای اخذ تصمیم به مراجع مسئول ارائه می شود.
💠 با بررسی تصاویر ویدیویی موجود و شواهد اطلاعاتی جمعآوری شده، سرنخهای اصلی این ماجراجویی خطرناک بدست آمده است.
چگونه ۱۸ میلیارد دلار ذخایر ارزی کشور بر باد رفت؟
🔹انکار بر باد رفتن ۱۸ میلیارد از سوی روحانی و ادعای اختصاص آن به واردات، در حالی است که این ۱۸ میلیارد دلار ارز مداخلهای بانک مرکزی بود که با تایید دولت برای کنترل نرخ ارز در سطح ۳۸۰۰ تومان به بازار آزاد تزریق و سود عمده آن نصیب دلالان و عدهای خاص شد.
⭕️توییت استاد رائفی پور در باره احتمال خطر کشاندن اعتراضات عربی در لبنان و عراق به خوزستان ...
🔹ایدی کوهن مامور موساد در توییتر و محرک اصلی جهت دادن اعتراضات اخیر در عراق و لبنان به سمت مقابله با ایران ، امروز با فالح نیکو سرشت (سرکرده گروهک تجزیه طلب میعاد در خوزستان) دیدار داشته است.
ایدی کوهن به همراه دختر صدام از طراحان هشتک های ضد ایرانی در اعتراضات اخیر عراق است.
بصیرت بینش:
روزنامه اطلاعات: اين اخلاق بودکه 14گل به تيم کشور فقير بزنيد؟
روزنامه اطلاعات در يادداشتي نوشت: سال ۱۳۶۶ شمسي است. بازيهاي فوتبال مقدماتي جام ملتهاي آسيا. کاتماندو پايتخت کشور فقير نپال. تيم فوتبال ايران با تيم ميزبان در حال بازي است. در نيمه دوم، در حالي که بازيکنان ايران بازي را از حريف، تا اينجاي کار، بردهاند، مرتضي کرماني مقدم بازيکن ستاره مهاجم تيم ملي در زمين خوش ميدرخشد و نيمکتنشينان بازي برجسته او را تشويق ميکنند.
ناگهان مرحوم پرويز دهداري مدير فني تيم ملي به رضا وطنخواه سرمربي تيم ميگويد مرتضي را از زمين بيرون بکش! وطنخواه به دهداري ميگويد پرويزخان! ما هر سه تعويضمان را انجام دادهايم. نميتوانيم ديگر تعويض کنيم. مرتضي هم که فوقالعاده ظاهر شده است. پرويزخان اما ميگويد ميدانم که نميتوانيم تعويض کنيم، گفتم از زمين بيرون بيار. ده نفره بازي ميکنيم!
مرتضي در ميان بهت خودش و ناباوري بازيکنان حريف و تماشاچيان، از زمين بيرون ميآيد بدون آنکه کسي بتواند جانشينش شود.
بعد از بازي، وطنخواه مرتضي کرماني مقدم را ميخواهد و ميگويد پرويزخان با شما کار دارد. به اتاقش برو. پرويز دهداري با او آرام آرام شروع به سخن ميکند. از او و توانايياش در فوتبال تعريف ميکند و او را تشويق و تحسين ميکند. بعد از اين تعريفها، مرتضي بيشتر تعجب ميکند. از او ميپرسد: خيلي عذر ميخواهم پرويزخان. اگر اين طور است که ميفرمائيد پس چرا وسط بازي مرا کشيديد بيرون. من که حتي کارت زرد هم نداشتم… . دهداري نگاهي عميق به مرتضي ميکند. مرتضي احساس ميکند نگاههاي پرويزخان از او گذر کرد و تا دوردستها، آنسوي ديوار اتاق، امتداد يافت… پرويزخان نفس عميقي ميکشد و ميگويد: تو آن بازيکن حريف را دريبل يکسره و دو سره زدي و بعد توپ را از ميان پاهايش عبور دادي و دوباره توپ را گرفتي و منتظر ماندي تا دوباره تقلا کند و دوباره دريبلش کني؟ فکر نکردي که آن بازيکن هم، مثل تو، بازيکن تيم ملي يک سرزمين است. ملتي منتظر ديدن درخشش و شايستگي او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خويشاوند دارد، آنها دارند بازي را ميبينند، منتظرند ببينند فرزندشان، همسرشان يا پدرشان در مصاف با حريف چه ميکند. تو او را نزد خانوادهاش، بچهمحلهايش، دوستانش و ملتش تحقير کردي، خوار و خفيف کردي.
مرتضي جان! ما قبل از اينکه فوتباليست باشيم، انسانيم. چه کسي به ما حق داده است انسان ديگري را کوچک کنيم، حقير کنيم، خجالتزده کنيم. آن هم در برابر ميليونها جفت چشم…؟ پس انسانيت چه ميشود؟ اخلاق چه ميشود؟ جوانمردي چه ميشود؟ فتوت چه ميشود؟… پرويزخان سخن ميگفت و مرتضي اشک ميريخت…
سال۱۳۷۱ با مرگ پرويز دهداري، گويي اخلاق ورزشي نيز با او مرد. دوازدهم خرداد سال ۷۶، درست ۱۰ سال بعد از آن واقعه اول و ۵ سال بعد از مرگ پرويزخان تيم ملي ايران در نخستين بازي با کشور فقير مالديو ۱۷ گل وارد دروازه حريف کرد! روز پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ تيم ملي ايران در بازي با کشور فقير کامبوج ۱۴ گل وارد دروازه حريف کرد… جالب آنکه کارشناسان، تحليلگران، فعالان اجتماعي، کنشگران سياسي و مدافعان حقوق زنان يکصدا در شبکههاي اجتماعي شعار دادند که ديديد بانوان به استاديوم رفتند و اخلاق هم به خطر نيفتاد!
غافل از آنکه اخلاقي که مدتهاست به خطر افتاده، بلکه مضمحل شده، هيچ ربطي به حضور يا غيبت بانوان ندارد. آن اصل اخلاق است. همان که پرويزخان، روستازاده اعجوبهاي که دست بيرحم تقدير در ۵۹ سالگي او را از ورزش ايران گرفت، با خود به خاک برد…
پرويزخان! چهقدر جايت در ورزشگاههاي ما خالي مانده است. برخيز و برگرد. ورزش ما به تو نياز دارد، ورزشکاران ما به تو نياز دارند، مديران ما به تو نياز دارند، سياستمداران ما، دانشجويان ما، استادان ما، تجار ما، کسبه ما، دولتيهاي ما، مجلسيهاي ما و همه مردم ما به خلق و خوي جوانمردانه و دست پاک و روح طاهر و جان پالوده و پاکنهاد تو، به مثابه يک انسان نيک سرشت اخلاقمدارِ بدون نام و عنوان و خرقه و خرگاه و دلق و کشکول، نياز داريم. چهقدر جايت خالي مانده است…