eitaa logo
سیمای فرزانگان
2.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3هزار ویدیو
7 فایل
اخلاق و سبک زندگی علما خادم شما در انتقادات و پیشنهادات: @Amiralishariati1902 خادم تبادل و تبلیغات @Mohamadh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹آيت الله العظمی جوادی آملی: ... این دین خیلی دین آسانی است، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، نه ذکر یعنی تلاوت، نه ذکر یعنی حفظ؛ یاد خداست. این برای یاد خدا خیلی آسان است، چرا؟ چون دلپذیر است، آن تمام سرمایه در دست ما هست. الآن به ما بگویند این گُل را بو کن! این کار آسانی است برای ما. یا این آب خنک را بنوش! یک چیز آسانی است برای ما، چون فطرت پذیر است، دل پذیر است برای ما، بیگانه‌ ای نیست، بر ما تحمیلی نیست... https://eitaa.com/olamaerabane
مرحوم حاج ملا آقا جان الله دو بار در عالم مکاشفه به یکی از نزدیک ترین شاگردانش فرموده است: «من در بهشت دربان سید الشهداء الا هستم!» لقب عتیق را نیز حضرت سید الشهداء الله به او داده و فرموده بودند: «أنت عتیق» یعنی تو از تمام دلبستگیهای غیر خدائی آزاد هستی. https://eitaa.com/olamaerabane
حجت الاسلام عباسی مسئول حوزه علمیه لنگرود از شاگردان آیت الله بهجت می گفت: روزی قصد استخاره داشتم همراه دوستم در طبقه بالای مسجد نشسته بودیم و خجالت میکشیدم که بروم و از آقا بخواهم برایم استخاره کنند. بنا بر این به دوستم گفتم شما بروید و برای من استخاره ای بگیرید آقا در کنار دیوار نشسته بود و جمعی گرد ایشان برای استخاره نوبت به دوست من رسید و آیت الله بهجت برایشان استخاره گرفت ولی جواب استخاره را با اشاره به من که در طبقه بالای مسجد نشسته بودم، دادند. https://eitaa.com/olamaerabane
در زمان قدیم که مسجد جمکران مانند الان مورد توجه عموم نبود و برق هم نداشت و شبهای چهارشنبه چند نفری به مسجد مشرف میشدند شخصی بود به نام حاجی صاحب الزمانی، که شاید حدود نود سال عمر داشت و چهل سال در مسجد جمکران بیتوته کرده بود و با مرحوم ابوی رابطه نزدیکی داشت. ایشان (حضرت آية الله العظمی مرعشی نجفی هر روز غروب با درشکه از قم به مسجد جمکران می رفتند و شب ساعت دو نیمه شب بر میگشتند. یک شب که من خردسال بودم همراه ایشان رفتم و در مسجد جمکران خوابیدم. نیمه های شب که از خواب بیدار شدم دیدم مرحوم ابویم با آن پیرمرد در یک ردیف نشسته اند و اشک می ریزند و گریه میکنند. والده من نقل میکرد هنگامی که ایشان میخواستند به مسجد جمکران مشرف شوند بشاش و خندان بودند و هنگامی که بر میگشتند نورانیتی پیدا می کردند و معلوم بود خیلی گریه کرده اند. https://eitaa.com/olamaerabane
علامه طباطبایی می فرمودند عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوار بود؛ ما در معیت ایشان برای تحصیل به نجف اشرف مشرف شدیم، و ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می آمدیم و پس از پایان این مدت چون به تبریز مراجعت کردیم؛ روز عاشورایی ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ می گوید: دلم ناگهان شکست؛ و با خود گفتم ده سال در کنار مرقد مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین اله در روز عاشورا بودیم و امروز از این فیض محروم شده ایم. یک مرتبه دیدم که در حرم مطهر در زاویه حرم بین بالا سر و روبرو ایستاده ام و رو به قبر مطهر مشغول خواندن زیارت هستم؛ و حرم مطهر و خصوصیات آن به طور سابق بود؛ ولی چون روز عاشورا بود و مردم غالباً برای تماشای دسته و سینه زنان میروند فقط در پائین پای مبارک مقابل قبر سایر شهدا چند نفری ایستاده و بعضی از خدام برای آنها مشغول زیارت خواندن هستند. و چون به خود آمدم دیدم در خانه ی خود نشسته؛ و در همان محل مشغول خواندن بقیه ی زیارت هستم. https://eitaa.com/olamaerabane
حضرت آیت الله کوهستانی فرمود: هنگامی که افشار طوس - که یکی از عمال رژیم پهلوی در خراسان بود - حرم امام رضا را به توپ بسته بود من در حرم مشغول نماز بودم. هیچ نترسیدم و به آن نماز امیدوارم https://eitaa.com/olamaerabane
در کتاب روح مجرد یادنامه عارف ،عظیم حاج سید هاشم حداد و به قلم وزین استاد علامه تهرانی آمده است: رفقای کاظمینی میگفتند یک روز با ماشینهای مینی بوس (کبریتی شکل عراق) از کربلا با آقای حداد از کربلا به کاظمین می آمدیم. در بین راه شاگرد شوفر خواست کرایه ها را جمع کند گفت شما چند نفرید؟ آقای حداد گفتند: پنج نفریم. او گفت: نه، شما شش نفرید. حاج سیدهاشم باز می شمارد و می گوید نه خیر! ما پنج نفر هستیم. ما هم می دانستیم که مجموعاً شش نفریم ولی مخصوصاً حرفی نمی زدیم تا ماجرا کشف شود. باز شاگرد شوفر گفت: شش نفرید ایشان گفتند ای برادرم! مگر نمی بینی؟! در این حال اشاره نمودند و تک تک افراد را شمردند این یکی دو تا سه تا چهار تا و این هم پنج تا دیگر تو چه میگویی؟ او گفت ای سید آخر تو خودت را حساب نمی کنی ؟ عجیب اینجاست که در آن حال باز هم آقای حداد خود را گم کرده بود و چنان غرق عالم توحید بود که نمی توانستند توجه به لباس بدن نموده و خود را به حساب آورد. تا اینکه دوستان از ایشان خواهش میکنند که شما خودتان را هم حساب کنید و این شاگرد درست میگوید و میخواهد کرایه شش نفر را بگیرد. وی نیز برای اینکه خواهش دوستان را رد نکند کرایه شش نفر را میدهد. خودشان می فرمودند در آن موقعیت به هیچ وجه نمی توانستم خودم را به حساب آورم و آن کرایه را نه یقینی که به جهت تعبد سخن دوستان دادم https://eitaa.com/olamaerabane
: نکنید_و_نماز_اول_وقت_بخوانید. یکی از فضلاء می گوید: به محضر آیت الله بهجت نامه ای نوشتم و از ایشان تقاضا کردم بیان بفرمایند برای ازدیاد محبت به محضرت حق و ولی عصر چه بکنیم؟ در جواب مرقوم فرمودند گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید. https://eitaa.com/olamaerabane
قال امام الصادق : العارِفُ شَحْصُهُ مَعَ الخَلْقِ وَ قَلَبُه مَعَ اللهُ لَوسَها قَلَبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرَفَهِ عَيْنٍ لَمَاتَ شَوقاً إليه.» امام صادق می فرماید: جسم عارف با مردم و قلبش با خداست و اگر چشم برهم زدنی از یاد خدا غافل شود از شوق او خواهد مرد. كرامات علماء / ج ۱ ص ۲۰۳ ـ به نقل از بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۴ https://eitaa.com/olamaerabane
حجت الاسلام حیدری کاشانی از شاگردان مرحوم حضرت آیت الله بهاء الدینی در کتاب «سیری در آفاق آورده است که یک روز که در خدمت حضرت آیت الله بهاء الدینی بودم یکی از علمای حوزه که او نیز آنجا بود خدمت آقا عرض کرد: حاج احمد آقا یکی دو ماه قبل از فوتش روزی به من گفت: امام را در خواب دیدم از او پرسیدم آنجا چه خبر است؟ امام با فریادی که تا آن وقت از او ندیده بودم، صدا زد احمد! انبیاء و اولیاء همه را به ما نگفتند و گوشه ای از آن را به ما نشان دادند. شاید چون مغزمان نمی کشید نگفتند و بعد امام دست خود را حرکت داد و فرمود: حتی این هم حساب دارد. لذا احمد آقا این اواخر منزوی شده بود و گاهی در جاهایی تنهایی بسر می برد. https://eitaa.com/olamaerabane
یکی از دوستان موثق می گفت: روز فوت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، زنی مسیحی در مسیر جنازه به سرو سینه خود می زد و شیون می کرد. گفتم: مگر تو مسیحی نیستی؟ آخر این مرد روحانی مسلمان است. گفت: این دو دخترم که با من هستند، چندی قبل، به مرضی دچار شدند که هر چه مداوا کردیم فایده نداشت. حتی پزشکان آمریکایی نیز این دو را جواب کردند. رفته رفته بیماریشان سخت تر شد و به حال نزع افتادند. بانوی همسایه که زنی مسلمان است چون حال پریشان مرا دید، گفت: برای شفای بیماران خود، به قریه «نخودک برو و از حاج شیخ حسنعلی اصفهانی که دم عیسی دارد کمک بخواه. بیا چادر مرا بر سر کن و به آنجا برو از روی درماندگی چادر او را بر سر کردم و پرسان پرسان به آن ده که محل سکونت حضرت شیخ بود رسیدم، دیدم که جلو در خانه نشسته و گروهی از حاجتمندان اطرافشان را گرفته اند. من هم بدون آنکه مذهب خود را اظهار کنم پریشانی خود را عرضه نمودم فرمودند: این دو انجیر را بگیر و به آن زن همسایه که مسلمان است بده تا با وضو آنها را به دختران تو بخوراند. گفتم قادر به خوردن نیستند، فرمودند: در آب حل کنند و به ایشان بدهند به شهر بازگشتم و انجیرها را به آن زن مسلمان دادم و او نیز وضو ساخت و آنها را در آب حل کرد و در دهان دختران بیمار من ریخت. ناگهان پس از چند دقیقه چشم گشودند و شفا یافتند. آری چنین مردی از میان ما رفته است. https://eitaa.com/olamaerabane