یادی از دکتر بالتازار، پایهگذار انستیتو پاستور نوین ایران؛ پزشکی که طاعون و وبا را در ایران ریشه کن کرد!
روزهای آخر کاریام در ایران چه زیبا و پویا میگذرد؛ علاوه بر تولید، باید در پی بهبود کیفیت واکسن وبا هم باشم. مرحله خشک کردن از طریق انجماد (لیوفیلیزاسیون) در آخرین مرحله ساخت واکسن وبا را تمام کردهام. ساعت یک بامداد است و حالا میتوانم بروم و راحت بخوابم.
این روزها چقدر نیاز داریم به یک دکتر بالتازار...
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
ترور هاشمی رفسنجانی در خرداد ۱۳۵۸
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
تهران سال ۵۶
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
خاطرات خانه پدری در دلم جا دادم
آن همه مهرو وفا در دلم جا دادم
کوچه با پله آمد به دالان
باحیاطی که سنگ است کف آن
یاد آن کوچه بن بست دری
اهل آن خانه همه یکی مادری
یاد آن خانه یک درب چوبی
مردآن خانه همه اهل خوبی
عطرو بوی ترنج و گلهای شمعدانی
همه در صف لب ایوان چون بهاری
گوشه حیاط، تخت و دوتاپشتی
زیر سایه شاخ و برگِ درختِ بهی
روی صحن اش یک حوض آبی
حوض وناودانی
آن حصار پیچیده دور باغچه و سبزه های ریحانی
نقش آن خانه ازجنس شعر بود
سقف و دیوارش هنر
روی هرخشت خامش دلی بود
گفتگویی داشت خانه بانسیم صبحگاهی
عطر داغ نان سنگگ قند قندانش شیرین تر
خاطراتم روی آن تخت چوبی
سفره صبحانه دسترنج پدر تکه نانی
خوردن چای داغِ استکان و نعلبکی
قوری گِلی و سماورنفتی
چه گویم وصف آن همه خوبی
دلتنگ و گمشده در روزهای بچگی
یاد آن خانه ازدلم بیرون نخواهم کرد
یاد آن خانه که دردلم قاب کرد
همان خانه که شعر را شاعری
شعری که نامش را خانه پدری
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
💢هشدار جدی برای تمامی آقایان متاهل💢
✅مرجع تخصصی مشکلات جنسی آقایان👇
https://eitaa.com/joinchat/3877569252C2a18531aac
❌اگر نمیتونید بالای 10 دقیقه به بدن خود کنترل داشته باشید ⚠️سرطان پروستات⚠️ در کمین شماست❌
به راحتی از مشکلات جنسی خود رها شوید و بالای ۱۵-۲۰ دقیقه لذت را تجربه کنید
✅مشاوره تخصصی درمانگر زره پوش👇
https://formafzar.com/form/8y8xv
به صاحب مغازه میگم بچه های الان از این میخرن؟ میگه نه همین هم سن و سالای خودمون میبینن ذوق میکنن فقط، تازه میگن دولایه هم میشه کرد؟:)))))))
#نوستالژی
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
تصویری تاریخی از هزینه کفن و دفن در سال ۱۳۲۸
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفر رسمی صدام حسین به تهران در سال ۱۳۵۴
.
شخصیت صدام حسین تاثیر عمده ای بر زمینه سازی جنگ داشت؛ زیرا صدام شخصیتی جاه طلب، قدرت طلب و ماجراجو بود. انگیزه اصلی صدام حسین جبران تحقیری بود که شخصا در امضای قرارداد 1975 الجزایر متحمل شده بود. در سال 1354-1975 به دنبال مشکلاتی که جنگ با کردها برای دولت عراق فراهم کرده بود و حمایت ایران از کردهای عراق، صدام حسین تحت فشارهای داخلی و بین الملی به امضای قرار داد مزبور موافقت کرد و در توافقی تاریخی مشروح بر قرارداد الجزایر حق مالکیت ایران بر اروندرود آنگونه که شاه میخواست از سوی دولت عراق پذیرفته شد
وی همواره احساس می کرد در این جریان تحقیر شده و منتظر فرصتی بود که بتواند این احساس حقارت را جبران نماید؛ از این روی سه روز قبل از آغاز جنگ به صورت یک طرفه این قرار داد را باطل اعلام کرد.
صدام حسین برای رسیدن به اهداف خود قصد داشت با استفاده از سقوط شاه، که به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با پیروزی بر ایران خلا سقوط شاه را پر نموده و نقش ژاندارم منطقه را بازی کند
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
#حکایت_قدیمی
حکایت پادشاه و پیرزن !
نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند...
چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت...
شبی از شب ها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!!
چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است...
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!
در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید...
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت...
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست...
رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.
پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد...
تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند...
"پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد"
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سالام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم...
پادشاه گفت تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!
گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه میبندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود...
تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی میکرد خود را به آب برساند نمیتوانست...
برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم...
پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند...
از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
کاش برگردیم به اونروزایی که اینطوری بازی انتخاب می کردیم 🙁
#نوستالژی
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉