eitaa logo
دنیاے قــــدیم...💯
80.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
﷽ 📸مجموعه ای بسیار نفیــــس و خاطره انگیز از تصاویر آرشیوی و حکایتــــ های قدیمــــی پیش ماست همراه ما بمانید 😎🤞 #همراه‌با‌کلی‌مطالب‌نوستالژی. اگه‌این‌کانال‌حالتوخوب‌کرد‌به‌بقیه‌هم‌معرفیش‌کن🪻 ‌فقط تبلیغات👇 @ham_18
مشاهده در ایتا
دانلود
شانه ۵ هزار ساله ایرانی از جنس چوب كه در در شهر سوخته سيستان كشف شده است. شايد بتوان اين شانه را قديمى ترين شانه جهان بحساب آورد... 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ده ثانیه>>>>>>کل سینما حال حاضر ایران 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ... اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ... بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!  پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ... این است حکایت دنیا... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کاش همه ی نوستالژی هامون اینجوری کوچک بشن با خودمون همه جا ببریمشون 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
داستان چادر سرکردن یک هنرپیشه خارجی و ... جرائد دهه ۵۰ 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چه وصلت‌هایی که قدیم‌ترها با رد و بدل شدن همین یه کاسه آش دم افطار صورت نگرفت. قدیم همه چیزش زیباتر بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
🍁 تلنگر يک نفر از حرص دنيا در تب است يک نفر فکر غذاي امشب است يک نفر از گشنگي نان مي مکد يک نفر خون يتيمان مي مکد یک نفر در نان فردا مانده است  یک نفر از قافله جامانده است يک نفر همواره راهش کج می کند يک نفر همواره راه حج می کند فقر آمد ،فقر آمد چون عجل،برقافله  باسکوتی خسته اما حامله مادری بی شیر و طفلی در بغل  همسرش وامانده اندر راه حل طفل بی شیر مانده است و هق هق می کند    یک نفر از سود کم دق می کند عده اي از رفتن خود شاکي اند عده اي در مردي خود باقي اند عده ای فکر قیامت کرده اند عده ای در مستی عادت کرده اند عده ای در مسجد اند و کافرند  عده ای خانه نشین اند و عارف ند عده ای زهر حلاهل می خورند  عارفان هم مهر باطل می خورند عده اي فکر گناه بعدي اند عده اي در انتظار مهدي اند ... ‌ 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
یاد اون روزا بخیر که خونه‌ها خونه بود اون روزا که زندگیا انقدر سخت نبود 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
هیچ کس در بستر مرگ آرزو نکرد که کاش بیشتر کار کرده بود و ثروت انباشته بود اما بسیاری آرزو کردند که کاش با عزیزانشون مهربانتر بودند... 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
داستان عجیب از رحمت بی منتهای الهی عابدی بود در بنی اسراییل که دائم در عبادت و راز و نیاز حق بود و مستغرق در ذکر و سجده به درگاه حق . و شیطان بارها به قصد فریب و وسوسه او اقدام میکرد و موفق به اغفال اونمی گشت و هر بار نا امید تر از گذشته باز میگشت یک روز شیطان یاران خود را که شیاطین کوچک یا شیطانک ها بودند را جمع کرد و به آنها گفت کسی از شما هست که راهی بیابد که بتواند این عابد را اغفال کند ؟ هرکدام از شیطانک ها راهی را گفتند و شیطان گفت نه نمیشود همه این راهها را امتحان کرده ام و موثر نبوده است از بین آنها شیطانکی گفت : من میتوانم عابد را فریب بدهم شیطان گفت چگونه ؟ گفت از راه عبادت ! شیطان پذیرفت و شیطانک مامور شد به فریب عابد. سجاده ای برداشت و به راه افتاد تا به نزدیکی محلی (غاری) که عابد آنجا عبادت میکرد رفت و سجاده اش را پهن کردو مشغول راز و نیاز شد و شبانه روزرا به عبادت و راز و نیاز و گریه به درگاه حق میگذراند و عابد وقتی از عباداتش فارغ میشد می دید او ( شیطانک) هنوز در حال عبادت و زاری و ندبه است تا اینکه بالاخره طاقت نیاورد و به سوی شیطانک رفت و سلام کرد و گفت : از شما سوالی داشتم ؟ شیطانک گفت بپرس برادر عابد گفت : چند روز است که شما را زیر نظر دارم و شاهد عبادت و راز و نیاز خالصانه و بی وقفه شما هستم چیکار کردی که اینقدر با توان و بدون خستگی به عبادت می پردازی ؟راز اینهمه خلوص و زاری در چیست ؟ بمن هم بگو میخواهم چون تو خالصانه و بی وقفه عبادت کنم من گاهی خسته میشوم از عبادات و ذکر و ریاضات ! شیطانک بعد از کلی شکسته نفسی و ریاکاری گفت : راز این در این است که من یک بار زنا کردم و بعد توبه کردم و از آن به بعد عبادت و راز و نیازم خالصانه تر و عمیق تر شد .عابد متحیر نگاهش کرد و گفت :من هم میتوانم اینکار را بکنم ؟ یعنی بعد از آن که توبه کنم این فیض نصیب من هم میشود ؟ شیطانک گفت شک نکن ! در پایین این کوه شهر کوچکی است که یک زن فاحشه در آن زندگی میکند به در خانه او برو تا حاجتت را برآورده سازد بعد از اینکه کارت تمام شد به غار برگرد و توبه کن و سپس نتیجه اش را ببین عابد به راه افتاد و به خانه زن فاحشه رسید نیمه شب بود در زد زن در را باز کرد و مرد عابد را پشت در خانه اش دید زن پرسید : چه میخواهی ؟ عابد گفت : همه به در این خانه می آیندچه میخواهند ؟ من هم همان را میخواهم زن متعجب به مرد عابد نگاه کرد و گفت : مردانی که به در این خانه می آیند مست و فاسقند اما تو یکپارچه نوری ! تو با همه آنان فرق داری ! چرا میخواهی زنا کنی ؟ مرد عابد جریان گناه و توبه و عبادت ودوستش ( شیطانک) را برای زن تعریف کرد زن گفت : وای برتو او شیطان است چگونه نفهمیدی ؟ به غار برگرد دیگر اورا آنجا نمیبینی ! من همیشه آماده ام که با تو همبستر شوم ( کار من این است ) اما تو حیفی! برگرد برو و از دامن خدا دست برندار! عابد متحیر به سخنان زن گوش داد که چون تلنگری او را بیدار کرد و سراسیمه به غار برگشت و دید نشانی از آن مرد نیست به خاک افتاد و از غفلتش توبه کرد و سجده شکر به جا آورد ! از قضا همان شب اجل به سراغ زن فاحشه آمد و در گذشت و صبح همان روز مردم شهر جنازه اورا به بیرون شهر بردند و در مسیر حیوانات درنده ( گرگها) انداختند چون معتقد بودند او نجس است و اگر به خاک بسپارندش خاک را نجس میکند ساعتی نگذشته بود که جبرئیل بر موسی (ع) نازل شد و گفت خداوند سلام میرساند و میفرماید : ای موسی با شتاب به بیرون شهر برو و جنازه پاک و مطهر یکی از بندگان ما را ( که مردم اورا در معرض درندگان گذاشته اند ) از زمین بردار و با احترام بر پیکرش نماز بخوان و با آداب دینت به خاک بسپارو به مردم بگو تمام گناهان این زن را بخشیدم چون یکی از بندگان خوب مرا از گناه کردن منصرف کرد... آی مهربون... 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
💢20 دقیقه رابطه زناشویی بدون قرص💢 ✅مرجع تخصصی مشکلات آقایان👇 https://eitaa.com/joinchat/1809187120Cec2d2f074b ❌اگر نمیتونید بالای 10 دقیقه رابطه داشته باشید⚠️سرطان پروستات⚠️ در کمین شماست ‼️78 درصد طلاق ها در ایران‼️ ✅مشاوره تخصصی درمانگر تقی پور👇 https://formafzar.com/form/reiqn
آخرین روزهای زمستان به خیر ♥️ 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
اگه اینو یادته، دیگه الان باید بالای 30 سالت باشه 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
🔹می‌شود حال یک نفر از فراموش شدگان را پرسید. می‌شود به یک آدم محتاج کمک کرد. می‌شود پول کمی به یک خیریه داد. می‌شود نشست پای درس آدمی حسابی. می‌شود از یکی از کسانی که حقی به گردنمان دارد سپاسگزاری کرد. 🔸می‌شود یکی را که در گذشته به ما بدی کرده بخشید. می‌شود یک دشمن را تبدیل کرد به دوست. می‌شود شروع کرد به خواندن یک کتاب نو. می‌شود یک عادت بد را کنار گذاشت. می‌شود یک عادت خوب را به خاطر سپرد. می‌شود با طبیعت مهربانتر بود. 🔹می‌شود سالمتر غذا خورد، سالمتر آشامید. می‌شود به امید یک آدمِ کم امید افزود. می‌شود به یک آدمِ نا امید دلگرمی داد. می‌شود یک حرف نو یاد گرفت. 🔸می‌شود بهداشت را جدی تر گرفت. می‌شود به یک سالمند تنها سر زد. می‌شود یک دوست تنها را دعوت کرد. می‌شود برای یک غریبه دعا کرد. 🔹می‌شود به عیادت یک بیمار رفت. می‌شود از یک مظلوم دفاع کرد. می‌شود یک بدهی را پرداخت. می‌شود یک طلب را فراموش کرد. می‌شود یک نفر را بیشتر دوست داشت. می‌شود یک دلخوری را به باد سپرد. می‌شود قدرشناس تر بود. 🔸می‌شود شکیبا تر بود. می‌شود بیشتر لبخند زد. می‌شود دست یک نیازمند را محکم تر گرفت. می‌شود آدم بهتری بود. 🔺ما میتوانیم به هزار شکل پرهیزکار باشیم😊👌 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
🌙 از سحری و افطار، تا پس‌افطاری و شب‌چره! آیین‌های خورد و خوراك تهران قدیم نیز در ماه مبارك منحصر به فرد بود و حال‌وهوایی خاص داشت. مردم بیشتر در مورد سحری، قایل به خوردن برنج بودند، چون در طول روز كمتر باعث تشنگی می‌شد. هم‌چنین در كنار سحر به جای دوغ و ماست، از هندوانه و خربزه استفاده می‌كردند تا رفع عطش كنند. در مورد افطار هم پای برخی از غذاهای اصیل تهرانی در میان بود؛ خوراكی‌هایی مثل ترحلوا، شیربرنج یا پالوده سیب كه بعد از اذان مغرب مورد استفاده مردم قرار می‌گرفت. چند ساعت پس از استفاده از این غذاهای سبك به عنوان افطاری، نوبت به پس‌افطاری می‌رسید كه امروز «شام» خوانده می‌شود. آبگوشت، چلوكباب و انواع خورش‌ها از مهم‌ترین پس‌افطاری‌های مورد مصرف تهرانیان قدیم محسوب می‌شدند. این اما، وعده واپسین غذایی مردم نبود، چه این‌كه به‌زودی و ساعاتی مانده به سحر، سروكله «شب‌چره» پیدا می‌شد. زولبیا، بامیه و تنقلات اقلامی بودند كه خانواده‌ها در ساعات پایانی‌ شب دور هم جمع می‌شدند و ضمن مصاحبت با یكدیگر، از این شب‌چره‌ها هم استفاده می‌كردند. 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کاشتن درخت از قدیم در ایران رواج داشت چنانکه هر فرد زرتشتی به هنگام تولد فرزند خود موظف بود یک نهال (غالبأ درخت سرو) بکارد و درخت را به اسم فرزند خود بنامد 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
مراسم سوگند خوردن قاضی ها تهران ۱۳۴۵ 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آستانه‌ی ماه رمضان آرزو می‌کنم چراغ خونه‌ی همه‌تون همیشه روشن بمونه. 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
بچه که بودیم تمام لذت نوروز همین روزهای آخر اسفند بود، جیم شدن از مدرسه، چهارشنبه سوری، قالی شویی و ... اما الان اینقدر غرق کار می‌شیم و صبح تا شب بدو بدو که اون لذت‌های شیرین رو از خودمون دریغ کردیم ... یادمون نره، تمام عمر همینطور سَرسَری نگذره ... 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
بزرگترین تقلب رای گیری ریاست جمهوری در تاریخ به نام چارلز کینگ رییس جمهور سابق لیبریا ثبت شده است. او در کشوری که تعداد رای دهندگان تنها 15000 نفر بود 234000 رای آورد! 😁 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدیمی ترین حمام جهان در اردبیل رو حتما ببینید 👌 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
👌بسیار قابل تأمل در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد . بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت . یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند . نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند . بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود . بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید . به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد . دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند . دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم . باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش . دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم . باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .‌ از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟ دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم . باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم . دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد . باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت . به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد . دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت . او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد . همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند : تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟ باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند : تفرقه بیانداز و حکومت کن... 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f